خانه » همه » مذهبی » هدف زندگی و کمال گرایی

هدف زندگی و کمال گرایی

یقینا سنجش و ارزیابی هرچیزی با توجه به عنایت و فرجامی است که آن امر دارد. و اصولا کاری به بی فرجام و بی هدف، کاری عبث و بیهوده است. انسان همواره هر گاه بخواهد امور را تعیین ارزش کند به عنایت آن می نگردد و با توجه به هدف و مقصد آن عمل و مقدار نزدیکی خود به آن و برآورده شدن آن بدان کار امتیاز دهی می کند.انسان همواره در مورد امور و حضور اشیاء و افراد از خود سؤال می کند که چرا آنها اینجایند، چرا اینگونه اند و اصلا قرار است چه کار کنند. در واقع او پیوسته در پی یافتن هدف و مقصد افعال و اشیاست. و هدف داشتن را امر عقلانی برای هر پدیده ای می شمارد به طوری که اگر امری، هدفی را در برنداشته باشد آن را بیهوده و عبث می خواند و از آن اجتناب می نماید.
حال در اینجا خود انسان نیز آنگاه که به خود نگاه می کند یکی از مهم ترین اموری که در پی یافتن آن است هدف و مقصودی است که قرار است آن را برآورده و بسویش حرکت کند. انسان دائما از خود می پرسد که چرا اینجایم، چه کار قرار است بکنیم و به کجا خواهم رفت. در واقع جواب همه این سؤالات و سؤالاتی از این دست، یافتن هدف زندگی و خلقت او نهفته است. چون انسان در یابد که هدفش از زندگی چیست، مسیرش را می یابد و وسایل و امکانات برآورنده آن را می جوید.
انسان موجودی است که مبدأ حرکتش از جایگاهش بس رفیع و والابوده است. مبدأی که همه خوبی ها و نیکوئی ها در آن جمع شده است. سرآغازی که حد و محدودیتی در آن نبوده است. انسان از این سرآغاز شروع به حرکت کرده و پا به این جهان خاکی گذاشت تا خود را بشناسد و وجودش را از ناپاکی ها پاک سازد. و چون خود را شناخت، آفریننده خود را بشناسد و این شناخت او را به جایگاهی برساند که لایق و سزاوار اوست.
چون به مسأله بیشتر نظر می افکنیم می ببینیم که انسان در مسیری دایره ای قرار گرفته است که مبدأ و مقصد آن موجودی است با تمام خوبی ها و نیکویی ها، آفریدگاری است مهربان و پناهگاهی است امن و بی خطر، مقصدی است که انسان با تمام وجودش بدان سو می رود، و تمام اجزاء وجودی اش شوق رسیدن به او را دارند. این گونه نیست که مثلا در انسان چیزی است،‌ نیروی است همانند تشنگی که فقط مربوط به بخشی از وجود او -یعنی جسم او- می شود و او را وادار می کند تا بسوی آب گام بردارد، بلکه آنچه در اینجا شگفت انگیز است این امر است که تمام وجود انسان، تمام ذرات انسان بدان سو در حرکت است،‌ خواه انسان بداند خواه نداند، و در واقع او هم چون جاذبه ای است پر قدرت است که انسان را به سوی خود می کشد هر چند که ممکن است در این مسیر انسان به دلیل اختیارش ترجیح دهد وجودش را از ناخالصی ها پاک گرداند و طلای وجودش را خالص نگرداند و از این رو به خاطر وجود ناخالصی، کمی مسیر خود را دور و دشوار کند اما آنچه قابل تأمل است حرکتی است که نه تنها در انسان بلکه در تمام وجودات این عالم در جریان است حرکتی بسوی جاذبه ای بی نهایت، کمال مطلق.
حرکتی که سرانجام مسیر این آفرینش و فرجام این کائنات را مشخص می کند. فرجامی که در ابتدا با پراکندگی موجودات و آفرینش آنان آغاز گردید و پس از آن با جمع شدن آنان در یک نقطه به اوج خود می رسد.
این که انسان خواستار بهترین هاست بدین معناست که تمام وجودش چنین تقاضا دارد. اگر خوبی را می بیند با تمام وجود بسویش جذب می شود گویا خوبی و کمال به هر شکل که در می آید به شکل زیبای، دانایی، قدرت و … انسان را به سوی خود می کشاند. و او آنگاه که برای یافتن آنها به این دنیا توجه کند جایی که همه خوبی ها، زیبایی ها، قدرت ها و رحمت ها و … یک جا جمع شده است.
بنابراین آنچه او را به سوی خود می کشد این چنین موجودی است،‌ آفریننده ای که تمام جاذبه ها در او جمع شده است و هر چند غیر خود را بسوی خود می کشاند.
حال انسان چون چنین نیروی را بشناسد راحتر و آسانتر بسویش گام بر می دارد و او را در آغوش می گیرد. و تلاش خواهد کرد تا خود را در مسیر این جاذبه قرار دهد و حرکتش را بدان سو سرعت بخشد.
از این رو قرب الهی همان رسیدن به کمال مطلق است جایگاهی که انسان با تمام وجود بسویش کشیده شیده و حرکت کرده است. این مقصد از آن رو که هدف او را تشکیل می دهد و هدف هدایت کننده و جهت دهنده به تمام افکار و اعمال و وسایل آدمی است برای او ارزشمند است و پیوسته سعی می کند هدفی را برگزیند که ارزش صرف وقت و هزینه هایی چنین گزاف و هنگفت را داشته باشد. و چون این جا آنچه هزینه می شود عمر و زندگی انسان است لذا باید هدف و مقصد،‌ چیزی بسیار ارزشمند باشد. از این روست که چنین هدفی یعنی رسیدن به کمال مطلق تمام زندگی او را در بر می گیرد و آن را از آن خود می گرداند.
در این جا بحث ارضا نیست، هم چون رفع تشنگی که چون فرد تشنه آب نوشید، تشنگی اش رفع و ارضا گردد و دیگر میلی به آب خوردن ندارد، بلکه آنچه در این جا حیرت آور و شگفت انگیز است این مسئله است که چون هر قدر بدان نزدیک تر شویم عطشمان و میل مان بیشتر می شود و چون در آن غرق گشتیم دیگر میلی برای جدایی از آن را در خود نمی یابیم چرا که ذره ذره وجودمان با او پیوند می خورد هم چون عاشقی که به معشوق خود می رسد که این رسیدن سرآغاز ماندن و جدانشدن است چونان فلزی که چون در مقابل آهن ربا قرار گیرد برای ارضای چیزی بسوی آهن ربا می شتابد اما چنین نیست آن فلز با تمام وجودش بسوی آهن ربا می رود و آهن ربا نیز با تمام وجود او را سوی خودش می کشد و هر چه این فاصله کمتر می شود جاذبه بیشتر می گردد تا حدی که اگر قدرت آهن ربا بسیار زیاد باشد چون به یکدیگر رسیدند از هم ممکن نیست جدا شوند.
انسان در راه برآوردن این هدف و قرار گرفتن در مسیر درست این جاذبه جهان شمول همواره در تلاش است که کامل ترین و باشکوه ترین و بهترین راه را برگزیند و آن راه همان مسیر بندگی و پرستش اوست. که او غرق درمعبود و معشوق گشته و غیر او دیگری را به ذهن نمی آورد. او معبود حقیقی را عبادت می کند چرا که این معبود او را به سوی عبادت خود می کشاند و انسان با خلقتش در این جاذبه قرار گرفته است از این رو در این زندگی به هر چیزی که خود را به شکل او در آورد جذب می شود، گاهی زیبایی او را می فریبد و جذب می کند، گاهی قدرت، گاهی … و گاهی …
انسان هم چون شب پره ای است که نور ماه در شب او را به سوی خود جذب کرده است و او مستانه بسویش پرواز می کند و در مستی راه ممکن است نور لامپی که خود را شبیه او ساخته است گمراهش اما این جذبه و کشش همه به خاطر آن نوری است که از سوی ماه این آتش را در دل پروانه افکنده است.
در این مسیر مطئمن و شفاف ترین راه، عبادت و بندگی خداوند است و دیدن بزرگی او و چشم بستن بر هر آنچه غیر اوست. در پایان مقاله ای در باب هدف زندگی تقدیم می شود:
یکم. باید معناى هدف مشخص شود. هدف؛ یعنى، «براى هر امر و هر راه، نقطه اى است که آن راه و امر، به آن ختم مى شود». ژرف نگرى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مى بخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانى قرار گرفته است که به معناى صحیح «هدف»، نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاى حیات دنیوى بشر بوده و در مواردى ایده آل براى بخشى از زندگى به حساب آمده است، هدف براى کل حیات تلقى کرده اند و براین اساس دچار زیان در زندگى یا شکست هاى روحى شده اند.
در این باب، مى توان به کسانى اشاره کرد که بهره مندى از لذت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند! به هر حال این تصور نادرست است؛ چرا که آنچه جزء زندگى است، نمى تواند هدف زندگى باشد. براى چنین افرادى پس از پایان زندگى (حیات دنیوى)، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد. کسانى که رسیدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفى و مأیوسانه اى نسبت به زندگى بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف دیگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین باید «زندگى» و «هدف از آن» از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید مافوق حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعى محض و شئون آن نگیریم.براى آگاهى بیشتر: عبداللَّه نصرى، تکاپوگر اندیشه ها (زندگى، آثار و اندیشه هاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص 220.
دوم. باید هدف را به درستى بشناسیم. روشن است که عالمان و اندیشمندان بسیارى در همه جوامع، هدف هاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها درست و همه این هدف ها صحیح شناخته شده و به دیگران شناسانده شده است. ضدیّت و یا تناقض بسیارى از این هدف ها، نشانگر صحت این مدعا است.
به عنوان مثال بیمارى نیاز فورى به دارویى خاص دارد. شما مى دانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه مى شود؛ ولى آنجا را نمى شناسید. اکنون درمى یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه و نیز یافتن نشانى آن، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ یعنى، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه براى یافتن دارو مهم است، یافتن خیابان و نحوه رفتن به آنجا نیز اهمیت دارد. بدون شک اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه اى جانسوز و جبران ناپذیر براى بیمار در پى خواهد داشت.
در اولین قدم از جست وجو، براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مى کند که هر چند تکان دهنده است، براى هوشیارى و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنین مى گوید: «تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد»! این اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مى دارد که با دقّتى متناسب با اهمیت موضوع و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود دست و پا کنیم.
پس شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در توان ما یا امثال ما – که خود براى اولین و آخرین بار از این راه مى گذریم – بگنجد. گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره اى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمایاند.
خوشبختانه و با کمال شعف باید بگوییم: این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن به آن، کارى کارستان کرده است. خداوند مهربان – که دوست دارد ما سعادتمند و نیک فرجام باشیم و برناتوانى ما در این باب، علیم است – در حالى که به همه جهان هستى احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مى داند و هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مى آموزد. ما که این را کامل ترین و مطمئن ترین تعلیم مى دانیم، با استفاده از سخن الهى آن را براى شما باز مى گوییم.
خداوند متعال در آیات قرآن، این حقیقت را براى ما بازگفته است که همه جهان هستى و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است: «وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ لقمان (31)، آیه 22.؛ «و فرجام کارها به سوى او است» و «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ آل عمران (3)، آیه 109.؛ «[ همه ] کارها به سوى خدا بازگردانده مى شود».
بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده، فقط خدا است و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش – که همان «روح خدا» است – دوباره به سوى خداوند در حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف، در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم رو به سوى آن هدف و غایت داریم. این هدف ماوراى زندگى و عالم مادى؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراین هدف از زیستن آدمى در این دنیا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خویش است و اینجا؛ گذرگاه حرکت و صعود و بازگشت به سوى خداوند است.
به بیان دیگر، انسان تنزل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را باز یابد و به حقیقت اصلى خود نایل شده، در موطن حقیقى (قرب حضرت حق) جاى گیرد.
خداوند، چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را روشن ساخته است و رسالت تبیین این چگونگى را بر دوش پیامبران نهاده است. در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایت ها، راهنمایى ها و تعالیم آنان، آدمى مى تواند به حقیقت انسانیت و روح خدا – که هدف بنیادین، اصیل و اساسى زندگى او است – دست یازد: « … فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِى الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ …»؛ طلاق (65)، آیه 10 و 11.؛ «پس اى خردمندانى که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. راستى که خدا سوى شما تذکارى فرو فرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد».
این آیات با لحن خاصى، این حقیقت را مطرح مى کند که پیامبران آمده اند تا با دستگیرى انسان، او را از تاریکى هاى ناشى از تنزل از موطن اصلى خود، خارج ساخته و او را به سوى نور ببرند که همان حقیقت انسان و «روح خدا» بودن او است:
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»؛ احزاب (33)، آیه 45 و 46.؛ «اى پیامبر! ما تو را [ به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک».
این عبارات نیز به خوبى حکایتگر این حقیقت است که بعثت پیامبران براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن به مقصود و هدف زندگى اند.
چون رسید اندر سبا این نور شرق غلغلى افتاد در بلقیس و خلق
روح هاى مرده جمله پر زدندمردگان از گور تن سر بر زدند
یکدگر را مژده مى دادند، هان نک ندایى مى رسد از آسمان
زان ندا دین ها همى گردند گبزشاخ و برگ دل همى گردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صورمردگان را وا رهانید از قبور
مثنوى معنوى، دفتر 4، ابیات 839 – 843.
گفتنى است قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسیدن به هدف حقیقى و اصلى انسان در زندگى تلقى کرده است. از میان آیات بسیار، تنها به چند نمونه اشاره مى کنیم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»؛ تین (95)، آیات 4-6.
؛ «به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [ مراتب ]پستى بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند که پاداشى بى منت خواهند داشت».
نیز «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ عصر (103)، آیه 2 و 3.؛ «در حقیقت انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند».
بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن مى شود:
یکم. هدف زندگى خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم. هدف زندگى، رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى خود؛ یعنى، «حقیقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم. خداوند چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را، به وسیله پیامبران الهى براى ما روشن ساخته است. او در کنار عقل – که حجت درونى است و در راه رسیدن به هدف زندگى ما را به کلیاتى رهنمون مى کند – انبیا و کتاب هاى آسمانى را به منظور راهنمایى و معرفى جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است.
چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلى و مهم براى نیل به هدف حقیقى زندگى تلقى شده است.
از همه این مطالب روشن مى شود که هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، مى تواند به هدف حقیقى زندگى دست یابد. معناى این سخن این است که عارف بودن یا مذهبى بودن، لزوما از هنرمند بودن، جوان بودن، تلاشگر بودن، پزشک و کارگر بودن و … جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مى توانند با شناخت صحیح هدف زندگى و چگونگى رسیدن به آن و به کار بستن اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق به خصوصى و در یک کلام «ایمان و عمل صالح»، در سیر به سوى خداوند و بازگشت به حقیقت انسانى شرکت جویند.
با این نگاه به هدف زندگى، تلاش در جهت ایمان و عمل صالح، هر چند سخت باشد؛ اما بسیار لذت بخش خواهد بود. رو به سوى خدا آوردن – هر چند دورى برخى از اطرافیان را به دنبال دارد – اما بسیار آرام بخش و آمیخته با انس و لطف است و هجران از این وصال، بسیار جانسوز است؛ چنان که عبدالرحمن جامى در شرح این دو بیت از مولانا جلال الدین رومى:
بشنو از نى چون حکایت مى کندو زجدایى ها شکایت مى کند
کز نیستان تا مرا ببریده انددر نفیرم مرد و زن نالیده اند
این گونه مى سراید:
حبذا روزى که پیش از روز و شب فارغ از اندوه و آزاد از طرب
متحد بودیم با شاه وجودحکم غیریت به کلّى محو بود
بود اعیانِ جهان بى چند و چون ز امتیاز علمى و عینى مصون
نى به لوح علمشان نقش ثبوت نى ز فیض خوان هستى خورده قوت
نى ز حق ممتاز و نى از یکدگرغرقه دریاى وحدت سربه سر
ناگهان در جنبش آمد بحر جودجمله را در خود ز خود بى خود نمود
امتیاز علمى آمد در میان بى نشانى را نشان ها شد عیان
واجب و ممکن ز هم ممتاز شدرسم و آیین دویى آغاز شد
بعد از آن، یک موج دیگر زد محیطسوى ساحل آمد ارواح بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آن برزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن کز زمره اهل حق است نام آن برزخ مثال مطلق است
موج دیگر نیز در کار آمده جسم و جسمانى پدیدار آمده
جسم هم گردید طورا بعد طورتا به نوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمى گشته محروم از مقام محرمى
بر مراتب سرنگون کرده عبورپایه پایه ز اصل خویش افتاده دور
گر نگردد باز مسکین زین سفرنیست از وى هیچ کس مهجورتر
نى که آغاز حکایت مى کندزین جداییها شکایت مى کند
امید آنکه خداوند همه انسان هاى حقیقت جو را در شناخت هدف زندگى و رسیدن به آن، یارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند.براى آشنایى بیشتر با مباحث پیش گفته، دو کتاب ذیل واقعاً خواندنى است:
1. طباطبایى، علامه سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانى، (تهران: الزهراء).
2. شجاعى، محمد، مقالات، (تهران: سروش، ج 1.
از منابع زیر نیز مى توانید استفاده نمایید:
الف. جعفرى، محمد تقى، فلسفه و هدف زندگى؛
ب. همو، زندگى ایده آل و ایده آل زندگى؛
پ. نصرى، عبداللَّه، انسان از دیدگاه اسلام؛
ت. قربانى، زین العابدین، فلسفه و هدف زندگى؛
ث. مطهرى، مرتضى، هدف زندگى.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد