در قرآن كريم هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنايه سخن از آسمانهاى هفت گانه گفته شده است. و در يك مورد نيز ظاهرا سخن از زمينهاى هفت گانه گفته شده است. كه به برخى از اين آيات اشاره می كنيم:
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَ «1» «خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را، فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود می آيد.»
در آيات (سوره بقره/ 29- اسراء/ 44- مؤمنون/ 86- فصلت/ 12- ملك/ 3- نوح/ 15) نيز سخن از آسمانهاى هفت گانه است.
و در مؤمنون/ 17 نيز ظاهرا سخن از آسمانهاى هفت گانه آمده است وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ امّا تصريح نشده است. همچنانكه در آيه 13 سوره عم وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً به كنايه آمده است.
و در آيه 12 سوره طلاق كه گذشت ظاهرا سخن از زمينهاى هفت گانه وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ شده است ولى تصريح نشده است.
تاريخچه و ديدگاهها:
قرآن كريم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل می كند و علامه طباطبائى در ذيل آيه نتيجه می گيرد كه مشركين معتقد به هفت آسمان بوده اند كه نوح به وسيله اين مطلب با آنان احتجاج می كند. پس معلوم می شود مسئله هفت آسمان قبل از اسلام بلكه قبل از پيدايش اديان يهود و مسيحيت مطرح بوده است.
در كتاب مقدس نيز به صورت متعددى سخن از آسمان گفته شده است گاهى آسمان مادى و گاهى آسمان روحانى كه خارج از اين دنياست و در آنجا قداست و سعادت برقرار می باشد.
و محل مخصوص حضرت اقدس الهى است. و حضرت مسيح يا پسر انسان از آنجا نزول می كند.
خاخامهاى يهود بر اين عقيده اند كه هفت آسمان هست سه تا از آنها هيولائى (يا جسمانى) است و چهار تا روحانى می باشد. كه ملائكه و مقدسين در آنجا ساكنند. «2» مدّتى پس از آنكه قرآن كريم سخن از آسمانهاى هفت گانه گفت، نظريه هاى كيهان شناسى يونانى وارد حوزه جهان اسلام شد و مسلمانان در دوره خلافت عباسيان با هيئت بطلميوسی «3» آشنا شدند.
در اينجا اشكالى پديد آمد: تعداد افلاك در هيئت بطلميوسى نه عدد بود امّا تعداد آسمانهاى قرآن هفت عدد بود.
ازاينرو دانشمندان مسلمان در پى توجيه و انطباق يافته هاى علمى زمانه خود با آيات قرآن برآمدند. و در اين رابطه چند راه حل انديشيده شد:
1. بوعلى سينا (370- 428 ق) بيان داشت كه عرش در قرآن (وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ) «4» همان فلك نهم يا فلك الافلاك هيئت بطلميوسى است. او افلاك هشتگانه را همان ملائكه اى می دانست كه عرش را حمل می كنند. «5» او سعى كرد بدين وسيله بين كلام الهى و هيئت بطلميوسى جمع كند.
2. خواجه طوسى (597- 672 ق) متكلم و منجم مشهور مسلمان تلاش كرد تا عدد افلاك را از نه، به هفت تقليل دهد. امّا مورد حمايت دانشمندان قرار نگرفت. «6»
3. علامه مجلسى (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شيعه در مورد آيه 29 سوره بقره «ثُمَّ اسْتَوی إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ» نوشت: هفت گانه بودن آسمانها منافاتى با نه گانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زيرا آسمان هشتم و نهم در زبان دينى، به كرسى و عرش تعبير شده است. «7»
4. حاج ملا هادى سبزوارى در كتاب شرح منظومه خويش كه در سال 1261 ق نوشته شده است، فلك هشتم را كرسى و فلك اطلس (فلك نهم) را همان عرش می داند. و علّت اين امر را جمع بين عقل و شرع می داند. «8»
تذكر: بوعلى سينا و علامه مجلسى و ملا هادى سبزوارى دليل قانع كننده اى بر اين تطبيق ارائه نكرده اند و لذا كلام ايشان قابل قبول به نظر نمی رسد. بلكه معناى لغوى و اصطلاحى عرش و كرسى با فلك هشتم و نهم مناسبتى ندارد.
كرسى به معناى تخت و كنايه از سلطه و سيطره و تدبير و قيوميت خدا است. «9» عرش نيز در لغت، در اصل به معناى خانه سق فدار است و به معناى تخت حكومت نيز آمده است چرا كه بلند است. و در قرآن و روايات به معناى مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهى می شود «10» و مفسران نيز آن را به معناى «مظهر حكومت» دانسته اند. و منظور سلطنت و حكومت الهى است. «11»
5. يدالله نيازمند شيرازى در كتاب خويش می گويد منظور از عرش كائنات لا يتناهى است و آسمانهاى هفت گانه كراتى است كه به دور زمين و خورشيد هر دو در حركت هستند كه هفت عددند. «12» تذكر: جالب است كه بدانيم تعداد سيارات منظومه شمسى كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت نه عدد بوده اند ولى شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمين می چرخند و لذا ايشان دو مورد (يعنى عطارد و زهره) را به حساب نياورده و شش عدد باقى مانده را از آسمانهاى هفت گانه دانسته و وقتى يكى كمبود داشته است كره ماه را هم اضافه كرده است.
6. امام فخر رازى نيز بر آن است كه آسمانهاى هفت گانه همان هفت فلك (قمر- عطارد- زهره- خورشيد- مريخ- مشترى- زحل) است. و آن را با هيئت بطلميوسى تطبيق داده اند. «13»
7. شيخ قاسمى در تفسير محاسن التأويل می گويد كه آسمانهاى هفت گانه در قرآن همان سيارات هفت گانه است. كه برخى فوق برخى قرار دارد. «14»
تذكر: البته فخر رازى و شيخ قاسمى نمی دانستند كه روزى اورانوس، نپتون و پلوتن و سياره هاى كوچك بين مشترى و مريخ بر تعداد سيارات منظومه شمسى اضافه می شود. «15» و اصولا همانطوركه بيان خواهيم كرد لفظ «آسمان» به معناى كرات آسمانى (سيارات و ستارگان) در لغت و اصطلاح نيامده است تا هفت آسمان بر هفت سياره منظومه شمسى حمل شود. بلى آسمان به معناى جهت بالا، جوّ زمين و جايگاه ستارگان (فرقان/ 61- ابراهيم/ 24- ق/ 9) در قرآن آمده است. ولى به معناى خود ستارگان نيامده است. «16» پس كلام نيازمند شيرازى، فخر رازى و شيخ قاسمى دليلى ندارد. و نوعى تحميل بر قرآن است.
8. عبد القادر مغربى می نويسد كه: حكمت ذكر هفت آسمان در قرآن اين است كه مخاطبين نمی توانستند بيشتر از آن هفت سياره را ببينند و درباره آنها فكر كنند. و اين هفت عدد مشهور بين مردم بود و لذا قرآن به اين تعداد اكتفا كرد. «17»
تذكر: اين مطلب هم دليلى ندارد و مخالف حس است چرا كه اعراب و غير اعراب در شبها ستارگان زيادى می ديدند كه می توانستند راجع به آنها فكر كنند. بلكه قرآن در برخى موارد مطالبى را ذكر می كند كه بشر از شمارش و فهم آنها عاجز است: إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها. «18» بلى اگر مقصود ايشان اين باشد كه عدد هفت دلالت بر كثرت می كند احتمال معقولى است كه بايد مورد بررسى قرار گيرد.
9. برخى ديگر از علما گفتند كه مقصود از آسمانهاى هفت گانه مدارهاى سياراتى است كه دور خورشيد می گردند. «19»
تذكر: اين مطلب هم با معناى لغوى و اصطلاحى سماء مناسبتى ندارد همانطوركه بيان خواهيم كرد.
10. برخى ديگر گفتند كه مقصود طبقات مختلفى است كه بر زمين احاطه دارند. «20» از جمله نويسنده كتاب «راز آسمانهاى هفت گانه» می نويسد:
«با مطالعه و تحقيقى كه اينجانب در اين مورد داشتم به اين نتيجه رسيده ام كه منظور از «سبع سماوات» هفت لايه مجزا از اتمسفر است كه زمين را در برگرفته است و از مجاورت زمين شروع می شود و تا هزاران كيلومتر اطراف آن ادامه می يابد.
اين هفت لايه كه به صورت شماتيك نمايش داده می شود: به ترتيب از مجاورت زمين عبارتند از: لايه هاى هموسفر- يونوسفر- لايه N مولكولى- لايه O اتمى- لايه He اتمى- لايه H اتمى و بالاخره لايه خلأ كه مقدار آنها مجموعا هفت تا می گردد. لازم به ذكر است كه اين لايه ها از هم مجزا هستند.» سپس تذكر می دهند كه پيشنهاد مادى بودن هفت آسمان منتفی كننده نظريه معنوى بودن آنها نيست زيرا نظم ماوراء مادى می تواند در خود ماده و عالم ماده ظهور داشته باشد.
سپس با ارائه شكلها، اطلاعات مفصلى راجع به ضخامت و محتواى اين لايه ها ارائه می كند. «21»
تذكر: آسمان گاهى به معناى جوّ زمين می آيد (مثل آيه 7 سوره ق) پس اين احتمال قابل طرح است و ازاينرو بعدا در مورد آن سخن خواهيم گفت.
11. علامه شهرستانى می گويد:
«در قرآن و حديث آمده است كه ما هفت زمين و هفت آسمان آفريده ايم. هفت زمين عبارتند از: عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشترى، زحل و اورانوس؛ و هفت آسمان همان جوّ اتمسفرى است كه اين سيارات هفت گانه را احاطه كرده است.
تذكر: هنگامى كه از علامه شهرستانى پرسيدند چرا نپتون و پلوتن را به حساب نمی آوريد؟ پاسخ داد كه اين دو سياره با چشم عادى قابل رؤيت نيستند. ازاينرو در ليست قرآن و حديث نيامده اند. «22»
البته اشكال اصلى سخن علامه شهرستانى آن است كه لفظ «ارض» لغتا و اصطلاحا بر شش سياره فوق اطلاق نمی شود.
12. برخى ديگر از صاحبنظران و مفسران بر آنند كه: همه اين سيارات و منظومه ها و ستارگان و حتى كهكشانها فقط آسمان اول قرآن هستند و شش آسمان ديگر خارج از ديدگاه بشرى قرار گرفته اند. «23» و همين احتمال مورد قبول صاحبان تفسير نمونه قرار گرفته است. «24» تذكر: اين سخن در حد يك احتمال قابل طرح است كه بعدا بدان خواهيم پرداخت.
13. محمد باقر بهبودى در كتاب هفت آسمان به اين نظريه رسيد كه: قرآن درباره هفت آسمان، تنها به خانواده منظومه شمسى نظر دارد، نه ساير منظومه ها چون سرنوشت كره زمين فقط، با سرنوشت منظومه شمسى ارتباط دارد. و در منظومه شمسى هفت آسمان همان هفت كره سياره اى است كه بر فراز كره زمين و فراز سر بشر در پرواز است نه آن سياره هاى زيرين كه در حكم زميناند و از فراز سر نمی گذرند.
اين هفت آسمان عبارتند از: مريخ، مشترى، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتن و خرده سيارات آستروئيد (كليد معماى هفت آسمان) «25» سپس ايشان توضيحات مفصلى در مورد هريك از اين سيارات (آسمانها) می دهند.
تذكر: ايشان توضيح نمی دهد كه چرا عطارد و زهره را از دور خارج كرد. و يا ماه را كه بر فراز سر ما عبور می كند به حساب نياورد. و نيز توضيح نداد كه چگونه سرنوشت زمين با خارج از منظومه شمسى (با توجه به حركت خورشيد و منظومه و ستاره هاى دنباله دار …) بی ارتباط است.
14. از مجموع سخنان علامه طباطبائى (ره) در زير آيات (سجده/ 5- فصلت/ 12- مؤمنون/ 17- نوح/ 15) بدست می آيد كه ايشان در مورد واژه آسمان در قرآن معناى ديگرى مطرح می كنند و آن را امرى معنوى يعنى مقام قرب و حضور و راهى براى سلوك امر و تدبير عالم و رفت و آمد ملائكه می داند كه از آن طريق امر الهى جريان می يابد. «26» تذكر: هر چند كه آسمان به معناى مقام قرب و حضور (آسمان معنوى) در همه آيات قرآن قابل قبول نيست چرا كه در برخى آيات سخن از نزول باران از آسمان (يعنى جوّ زمين و محل ابرها) است. وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً «27» امّا سخن علامه در برخى موارد صحيح است و می تواند چهره بحث را در آن موارد عوض كند كه در ادامه به آن می پردازيم.
نكته: قبلا بيان شد كه يهوديان و مسيحيان نيز آسمان معنوى را قبول داشتند.
15. برخى ديگر از نويسندگان بر آنند كه از آيه 29 سوره بقره و آيات 15 و 16 سوره نوح استفاده می شود كه منظور از هفت آسمان آسمانهاى زمين است كه ماه در آن تابان و خورشيد در ميانشان فروزان می باشد. خواه جوّ زمين كه از لحاظ غلظت و رقت هوا به هفت قسمت تقسيم شده، باشد خواه هفت ستاره منظومه شمسى كه خورشيد چون چراغى كاشانه آنها را گرم و نورانى می سازد.
احتمال ديگر اين است كه تقسيم آسمانها به «هفت» تقسيمى است كه نزد خدا روشن امّا بر بشر مجهول است. «28» تذكر: اشكال اين سخن كه «هفت آسمان همان هفت سياره منظومه شمسى باشد» گذشت.
16. دكتر محمد جمال الدين الفندى هفت آسمان قرآن را اين گونه تقسيمبندى می كند:
آسمان اول: همان منظومه شمسى است.
آسمان دوم: كهكشان راه شيرى است.
آسمان سوم: مجموعه اى از كهكشانهاست كه نام آن «المجموعة المحلية» است.
آسمان چهارم: فلك «عناقيد الدرجة الاولى» است كه حدود 20- 50 ميليون سال نورى از ما دور است.
آسمان پنجم: فلك «عناقيد الدرجة الثانية» كه 100- 150 ميليون سال نورى از ما دور هستند.
آسمان ششم: فلك «عناقيد الدرجة الثالثة» هستند كه 2- 3 بيليون سال نورى از ما دور هستند.
و آسمان هفتم: آسمانى است كه از امواج راديويى آن خبر داريم. «29»
تذكر: سخن ايشان دليلى ندارد. يعنى لفظ «سماء» لغتا و اصطلاحا بر كهكشان خاصى اطلاق نشده است و كاربرد آن در قرآن به اين صورت اثبات نشده است.
17. طنطاوى بر آن است كه عدد هفت در آيات هفت آسمان واقعى نيست و می تواند تعداد زيادترى آسمان وجود داشته باشد. و ريشه تعيين عدد هفت همان افكار يونانيان است كه از علماى اسكندريه به ارث رسيده كه نه فلك را قائل بودند كه هفت عدد آنها (ماه- عطارد- زهره- خورشيد- مريخ- مشترى- زحل) به دور زمين می چرخند و فلك هشتم جايگاه ثوابت و فلك نهم مبدأ حركت (فلك اطلس) بوده است اين افكار كه از طريق فارابى و بوعلى به ما رسيده است باعث تطبيق با «سماوات سبع» قرآن و عرش و كرسى شد. در حالى كه در علوم جديد حدود ششصد سياره بسيار كوچك ميان مريخ و مشترى يافته اند. كه بزرگترين آنها «سرس» نام دارد كه 500 ميل قطر دارد.
پس اگر خدا فرمود كه هفت آسمان هست منافاتى ندارد كه تعداد بيشترى آسمان وجود داشته باشد. و عدد قيد نيست. و اين عدد هفت در قرآن دليل بر انحصار تعداد آسمانها نيست. «30»
تذكر: برخى نويسندگان معاصر به طنطاوى به شدت اشكال كرده اند كه اين سخنان خلاف ظاهر آيات قرآن است كه عدد هفت را معين می كنند. «31»
18. دكتر محمد صادقى تعداد آسمانها را هفت عدد واقعى می داند و آسمان را جرم نه فضاى خالى معرفى می كند و تمام سيارات منظومه شمسى از آسمان اول است و آسمانهاى ديگر بر آن احاطه دارد كه نمی دانيم در آنها چيست. و همه در اثر تقسيم گاز اوليه جهان بوجود آمده اند. «32»
19. برخى از صاحب نظران با طرح مسئله هفت آسمان قرآن كريم مدعى شده اند كه با توجه به كشفيات جديد علوم كيهانشناسى در صحنه كهكشانها، اين گزاره قرآن نوعى اعجاز علمى قرآن را در بردارد. «33» تذكر: در مورد اين دو ديدگاه در ادامه سخن خواهيم گفت.
نكات تفسيرى:
اكنون براى آنكه مقصود قرآن از هفت آسمان و زمين روشن شود ناچاريم كه به چند پرسش اساسى پاسخ گوييم و نظرات لغويين و مفسران قرآن را در اين زمينه بررسى كنيم:
پرسش اول: مقصود از آسمان (سماء) چيست؟
كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سيصد و ده بار در قرآن كريم به كار رفته است، مفهوم جامعى است كه مصاديق و معانى متعددى از آن اراده می شود. و لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانى متفاوتى بكار رفته است:
الف: «سماء» در لغت از ريشه «سمو» (به معناى بلندى) است و اصل آن از آرامى و سريانى و عبرى (شيميا) است. «34» و به معناى بالا و برتر (فوق) است. آسمان هر چيزى، بالاى آن چيز را گويند. و حتى برخى لغويين ادعا كرده اند هر بالايى نسبت به پايين آن آسمان و هر پايين نسبت به بالاى آن زمين است. «35»
ب: آسمان در فيزيك جديد اين گونه تعريف شده است:
«پديده اى نابوده [معدوم] و گنبدنما كه زمينه ديدن سيارات و ستارگان است.» «36»
پ: آسمان در قرآن:
كلمه «سماء» (آسمان) در قرآن به صورت مفرد (السماء- سما) و جمع (سماوات- السموات) بيش از سيصد مرتبه به كار رفته است. ولى در همه موارد به يك معنا و در يك مصداق بكار نرفته است. و بطور كلى آسمان در قرآن در دو مفهوم مادى (حسى) و معنوى به كار رفته است. كه برخى از موارد آن عبارتند از:
1. آسمان (سما) در معناى بالا (جهت بالا): اين معنا موافق معناى لغوى آسمان است و براى نمونه آيه زير را مثال زده اند:
أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ «37» «همانند درخت پربركت و پاكيزه كه ريشه آن در زمين ثابت و محكم است و شاخه هاى آن به آسمان كشيده شده» اين معنا را برخى از مفسران معاصر آورده اند «38» ولى برخى ديگر از صاحبنظران بر آنند كه اين معنا بصورت مجازى يا مسامحه در قرآن به كار رفته است. «39» چرا كه فوق (جهت بالا) جمع بسته نمی شود پس مثلا «سبع سماوات» نمی تواند به اين معنا باشد.
2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين يعنى جايى كه ابرها قرار گرفته اند و هوا در آن است. مثال:
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً «40» «و از آسمان آب مباركى را فروفرستاديم»
3. آسمان به معناى مكان سيارات و ستارگان: مثال:
تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً «41» «بزرگوار آن خدائى كه در آسمان برجها مقرر داشت و در آن چراغ روشن خورشيد و ماه تابان را روشن ساخت.»
4. آسمان به معناى مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است.
برخى از مفسران مثل علامه طباطبائى (ره) در موارد متعدد «سماء» را به اين معنا ارجاع داده اند. «42»
مثال: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ «43» «اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير می كند.»
5. آسمان به معناى موجود عالى و حقيقى:
برخى از صاحبنظران بر آنند كه آسمان در قرآن همان گونه كه به معناى آسمان مادى بكار رفته است. (مثل سماوات سبع) در معناى علوّ مرتبه وجود و موجود عالى نيز بكار رفته است كه همان سماء معنوى و عالم فوق ماده است كه همه هستى از آن مرتبه بالاتر نازل می شود. «44»
مثال: وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ «45» «روزيتان و آنچه به شما وعده داده می شود (كه ظاهرا بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.»
جمع بندى:
لفظ «سماء» در قرآن و علم و لغت به يك معناى واحد به كار نرفته است بلكه در معانى و مصاديق مختلف بكار رفته است. و به عبارت ديگر مشترك لفظى است. هر چند ممكن است برخى از اين معانى و مصاديق را در يك مفهوم واحد جمع كرد. براى مثال معناى چهارم و پنجم قرآنى (كه از علامه طباطبائى (ره) و استاد مصباح يزدى نقل كرديم) را می توان در معناى آسمان معنوى جمع كرد.
پرسش دوم: مقصود از زمين (ارض) چيست؟
كلمه «ارض» در قرآن كريم 461 بار به كار رفته است و هيچگاه به صورت جمع نيامده است. بلكه در قرآن هميشه مفرد استعمال شده است. امّا اين كلمه در لغت و قرآن داراى معانى و مصاديق مختلف است:
الف: در لغت: ارض جنس است و جمع آن «ارضون و اراضى» است به معناى كره خاكى كه انسان بر روى آن زندگى می كند، می باشد. البته گاهى به مفهومى در مقابل «سماء» آمده كه به معناى هر چيزى پست و پايين می باشد. «46» و نيز به معناى جرم آمده است. امّا معناى حقيقى آن پايين مقابل بلندى و بالا (سما) است و هنگامى كه مطلق گفته شود به معناى كره خاكى است. «47»
ب: در قرآن كريم ارض به چند معنا به كار رفته است:
1. ارض به معناى كره زمين كه بصورت اسم خاص و علم شخصى است. (مثالها و آيات آن زياد است.)
2. ارض به معناى قطعات زمين. مثال: در قرآن در مورد تبعيد محاربين آمده است:
أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ «48» «يا محاربين را از زمينى (كه در آن زندگى می كنند) خارج می كنند.» روشن است كه در اينجا مراد از «ارض» كره زمين نيست بلكه مقصود سرزمين آنهاست.
3. ارض به معناى «عالم طبيعت» در مقابل «سما» به معناى عالم ماوراءطبيعت:
مثال: وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ …«امّا او (بلعم باعورا) بر زمين، روى آورد و از خواهشهاى خويش پيروى كرد و …» كه در اينجا «اخلد الى الارض» به معناى دلبستگى به زمين و دنياست كه يك امر قلبى است. و بر اساس اين معنا و با اين اطلاق آسمان مادى هم ارض است. «49» يعنى آسمان و زمين هر دو جزء دنياست.
4. ارض در هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون) به معناى طبقات داخلى زمين است.
5. ارض در هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون) به معناى مناطق آباد زمين يا اقليمهاى آن است.
در قديم اقليمهاى هفت گانه داشته اند و امروزه هم زمين را به مناطق هفت گانه (دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى- دو منطقه معتدله- دو منطقه حاره و يك منطقه استوايى) تقسيم می كنند.
تذكر: اين دو معناى اخير را برخى مفسران به صورت احتمال در زير آيه 12 سوره طلاق فرموده اند. «50»
جمع بندى:
می توان گفت كه كلمه «ارض» نيز مثل «سما» داراى دو قسم ارزشى و غير ارزشى (مادى و معنوى) است. و زمين (حسى) غير ارزشى گاهى به معناى قطعات و قاره ها- طبقات داخلى زمين- كره خاكى می آيد. و ارض ارزشى (معنوى) به معناى عالم پست طبيعت است.
پرسش سوم: مقصود از سبع (هفت) چيست؟
كلمه سبع (هفت) در عربى به دو صورت بكار می رود:
الف: هفت به معناى عدد مشخص و معين كه در رياضيات بكار می رود.
ب: هفت به عنوان نماد كثرت؛ چرا كه گاهى در عرب كلمه «هفت» بكار می رود و معناى كنائى آن (تعداد زياد و كثير) مراد است. براى مثال در قرآن می خوانيم:
وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «51» «و اگر هر درخت روى زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مداد گردد باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند همانا خدا را اقتدار و حكمت (بی پايان) است.» روشن است كه مراد از «هفت دريا» در اينجا بيان كثرت است و اگر صدها دريا هم باشد براى نگارش كلمات خدا كافى نيست.
در آيات «سبع سماوات» برخى از مفسران احتمال دوم را ذكر كرده اند «52» و برخى از صاحبنظران نيز احتمال اول را قوى دانسته اند «53» ولى هر دو احتمال در «سبع سماوات» بعيد بنظر نمی رسد.
اگر احتمال اول را پذيرفتيم پس مراد (در آيه 12 سوره طلاق) آن است كه هفت آسمان واقعى وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذيرفتيم مراد آيه آن است كه تعداد زيادى آسمان وجود دارد.
البته بر حسب معانى مختلف «ارض و سما» كه بيان شد معانى متناسب و متفاوتى از آيه پيدا می شود.
مثال: هفت آسمان پر از ستاره و سياره آفريد و هفت عدد كره زمين آفريد.
هفت طبقه جوّ زمين را آفريد و هفت طبقه داخلى زمين را آفريد.
هفت مرتبه عالى وجود و مقام قرب آفريد و هفت مرتبه پايين از طبيعت آفريد.
پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن (مثلهن) در آيه چيست؟
در مورد مثليت در آيه (12 سوره طلاق) چند احتمال وجود دارد:
الف: همانند بودن آسمان و زمين در مورد تعداد (عدد هفت) «54»:
يعنى: خداوند هفت آسمان آفريد و همانند آنها هفت زمين خلق كرد در اين صورت «من» در «من الارض مثلهن» بيان جنس است يعنى از جنس زمين نيز هفت عدد آفريد.
اگر اين احتمال را در مورد «مثل» بپذيريم، همان احتمالات گذشته در مورد زمين و آسمان (ارض- سما) پيدا می شود كه لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. براى مثال:
هفت طبقه آسمان (جو زمين) با هفت طبقه داخلى زمين.
هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفت عدد كره زمين.
هفت مرتبه عالى وجود و حضور و قرب الهى با هفت مرتبه وجودى پايين
ب: مثل بودن زمين و آسمان در مورد معلق بودن و شناور شدن در فضا:
يعنى: همان گونه كه خداوند سيارات و ستارگان آسمانها را شناور در فضا و بدون تكيه گاه و ستون آفريد، زمين را نيز همان گونه خلق كرد. «55» در اين صورت آسمان به معناى مجموعه سيارات و ستارگان معنا می شود. و زمين به معناى كره خاكى است. و می تواند عدد «هفت» در مورد زمين مقصود نباشد.
پ: مثل هم بودن در مورد ملكوتى بودن:
يعنى: خداوند آسمان (مقام قرب و حضور و ملكوت) را آفريد و از زمين چيزى شبيه آسمان آفريد، يعنى انسانى را خلق كرد كه مركب از ماده زمينى و روح ملكوتى آسمانى است. «56» در اين صورت «من» در «من الارض مثلهن» به معناى نشويه است يعنى: از زمين (خاك) انسانى ملكوتى مانند آسمان ملكوتى نشأت گرفت و آفريده شد. كه در اين صورت چندين معناى «ارض» و «سما» مطرح نمی شود بلكه آسمان به معناى مقام قرب و حضور و ملكوت است و ارض به معناى كره خاكى يا مرتبه پست طبيعت است.
پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان» چيست؟
با توجه به مقدماتى كه گذشت و معانى و مصاديقى كه براى كلمه «ارض- سما- سبع- مثل»، بيان شد می توانيم نتيجه بگيريم كه چندين احتمال در مورد واژه «هفت آسمان» وجود دارد:
1. هفت به معناى عدد حقيقى باشد كه در اين صورت اين احتمالات متصور است:
الف: هفت آسمان پر از ستاره و سياره مثل هفت كره خاكى زمين.
اين مطلب از نظر علمى نيز ممكن است چرا كه برخى دانشمندان گفته اند كه ميليونها خورشيد و سياره مشابه زمين در كهكشانهاى جهان وجود دارد. همان گونه كه احتمال وجود جهانهاى مشابه اين آسمان پرستاره را بعيد نمی دانند چرا كه دانشمندان علم نجوم و فيزيك كيهانى با تلسكوپهاى خود توانسته اند تا ميلياردها ستاره و سياره را ببينند ولى می گويند كه هنوز فضاهاى ناشناخته و تاريكى وجود دارد كه از دامنه ديد ما خارج است. «57»
پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان ديگر كه هنوز كشف نشده است وجود دارد. و اين مطلب با ظاهر برخى آيات قرآن نيز همگونى دارد. «58»
ب: هفت مقام قرب و حضور و موجود عالى معنوى (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودى طبيعت (هفت زمين).
تذكر: در اين دو صورت مثل بودن آسمان و زمين در «هفت بودن» آنهاست.
2. هفت به معناى كثرت باشد:
در اين صورت احتمالات زير متصور است:
الف: آسمانهاى زيادى (مجموعه كرات و سيارات و …) خلق كرد. و زمينهاى زيادى (كره هاى خاكى مشابه زمين) خلق كرد. كه همه آنها در فضا شناور و معلق هستند.
ب: تعداد زيادى از طبقات جوّ زمين را خلق كرد. و تعداد زيادى از طبقات داخلى زمين يا قطعات زمين و اقليمها را خلق كرد.
امروزه در علوم زمينشناسى و هواشناسى طبقات آنها را از نظر مقدار تراكم مواد يا مواد سازنده آنها تقسيم می كنند. و در اين صورت آيه اشاره به اين طبقات است. و يا اشاره به مناطق هفت گانه زمين باشد. كه قبلا بيان كرديم.
پ: مراتب معنوى و مقامات قرب و حضور و موجودات عالى بسيارى خلق كرد؛ مراتب پست طبيعت را كه بسيار است خلق كرد.
تذكر: در اينجا احتمالات ديگرى نيز می تواند وجود داشته باشد و برخى افراد نيز بدانها اشاره كرده اند ولى چون بسيار ضعيف و دور از ظاهر آيه بود بدانها اشاره نكرديم.
(مثل اينكه مراد هفت سياره منظومه شمسى باشد) البته در بين همين احتمالات نيز كه ذكر شد برخى با ظاهر آيه مناسبتر است و برخى از ظاهر آيه دورتر است كه قضاوت و اختيار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر می گذاريم هر چند در اين موارد قضاوت قطعى بسيار سخت است.
پرسش ششم: مقصود از هفت زمين چيست؟
در قرآن كريم آيه اى به صورت صريح در مورد هفت زمين وجود ندارد و تنها آيه اى كه می تواند اشاره به هفت زمين محسوب شود همين آيه 12 سوره طلاق است. البته اگر مثليت در اين آيه را به معناى «مثل هم بودن در عدد هفت» بدانيم. در حالى كه دو احتمال ديگر در مورد مثل بودن (مثليت در معلق بودن كرات در فضا و مثليت در ملكوتى بودن) وجود داشت.
امّا در روايات كلمه «الارضين السبع» «59» زمينهاى هفت گانه آمده است و در نهج البلاغه نيز كلمه «الارضين» آمده است:
«و ركوبها اعناق سهول الارضين» «60» « (كوهها) بر گردن همواريهاى زمينها سوارند.» «أ لم يكونوا اربابا فى اقطار الارضين» «61» «آيا در اطراف زمينها پادشاهان و مالك رقاب نبودند.» «فهم حكام على العالمين و ملوك فى اطراف الارضين» «62» « (اعراب) در اطراف زمينها پادشاهان شدند.» البته با توجه به قرائن موجود در كلام حضرت امير(علیه السلام) در همه موارد «ارضين» به معناى قطعات زمين و خشكی هاست.
پس اگر زمينهاى هفت گانه را بتوانيم از قرآن برداشت كنيم می توانيم به يكى از معانى گذشته يعنى هفت قطعه و اقليم زمين همان گونه كه در روايات آمده يا هفت كره خاكى يا هفت طبقه داخلى زمين حمل كنيم.
بررسى:
1. با توجه به معانى متفاوتى كه از آسمان، زمين، مثليت آنها، هفت و هفت آسمان بيان كرديم و با توجه به احتمالات متعدد تفسيرى در اين آيات نمی توان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد يك معناى آسمان بوده است و نمی توان يك معناى خاصى را بر قرآن در مورد هفت آسمان تحميل كرد.
پس معلوم می شود كه تمام كسانى كه به صورت قاطع يك معنا را به قرآن نسبت می دادند و بر آن پافشارى می كردند راه صواب نرفته اند. (علاوه بر اشكالات واضحى كه در اين ديدگاهها وجود داشت كه به برخى از آنها اشاره داشتيم)
2. با توجه به ابهامى كه در معناى هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتى كه در مورد آسمان و كهكشانها از نظر علمى وجود دارد و نظريه هاى متفاوت و بالنده اى كه هر روز ارائه می شود، نمی توان گفت كه نظر قطعى قرآن كدام نظريه است.
با توجه به اين مطلب، ادعاى اعجاز علمى قرآن در آيات مربوط به هفت آسمان صحيح به نظر نمی رسد و حتى اگر يك نظريه علمى در مورد هفت آسمان به اثبات برسد باز اعجاز علمى ثابت نمی شود چرا كه همانطوركه گذشت هفت آسمان قبل از اسلام در قوم نوح و بين يهوديان مطرح بوده است.
3. از آنجا كه ممكن است مقصود از واژه آسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمى متفاوت باشد (مثلا يكى آسمان معنوى بگويد و يكى فضاى خالى يا جايگاه كرات آسمانى) پس نمی توان گفت كه تعارضى بين گزاره هفت آسمان قرآن با يافته هاى علوم كيهان شناسى وجود دارد. چرا كه علوم كيهان شناسى ادعا می كند: هنوز هفت آسمان كشف نكرده است و قرآن ادعا می كند هفت آسمان وجود دارد.
پس با توجه به احتمال اشتراك لفظى واژه «آسمان» نمی توان گفت دو گزاره فوق معارض است و اگر هم هر دو (علم و دين) يك معنا را از آسمان اراده كنند بازهم علم، وجود آسمانهاى هفت گانه را نفى نمی كند بلكه آنها را اثبات نكرده است. امّا قرآن از طريق وحى خبر از وجود آنها می دهد پس ممكن است در آينده آسمانهاى ديگرى كشف شود و گزاره دينى به اثبات برسد.
نویسنده: محمد علی رضایی اصفهانی
_________________________________
پی نوشت:
(1) طلاق/ 12.
(2) ر. ك: جميز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ماده آسمان.
(3) بطلميوس (Ptolemaos) منجم و جغرافی دان معروف يونانى صاحب كتابهاى مجسطى و آثار البلاد (زنده در قرن دوم ميلادى) او معتقد بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن می چرخند كه عبارتند از (قمر، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشترى، زحل، فلك هشتم كه ستاره هاى ثابت هستند و فلك نهم يا فلك الافلاك يا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند) در مورد هيئت بطلميوسى در مبحث «حركت خورشيد» سخن گفتيم.
(4) حاقه/ 17.
(5) رسائل ابن سينا، ص 128- 129 به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2، ص 426.
(6) محمد باقر بهبودى، هفت آسمان، ص 8، كتابخانه مسجد جعفرى (قيطريه) تهران، بى تا.
(7) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دار الكتب الاسلامية)
(8) شرح منظومه، قسمت فلسفه، ص 269 (انتشارات دار العلم)
(9) ر. ك: قاموس قرآن، ج 6، واژه كرسى و نيز نمونه، ج 2، ذيل آيه 155 بقره.
(10) ر. ك: قاموس قرآن، ج 4، واژه عرش.
(11) ر. ك: الميزان، ج 10، ص 155.
(12) يدالله نيازمند شيرازى، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، ص 145 و 167 (شركت چاپ ميهن- 1335 ش)
(13) تفسير الكبير، ج 1، ص 156.
(14) محاسن التأويل، طبع عيسى الحلبى، 1970، 16/ 5877 به نقل از التفسير العلمى فى الميزان، احمد عمر ابو حجر، ص 380.
(15) نپتون در سال 1846 و پلوتن در سال 1930 كشف شد.
(16) در ادامه بعدى معانى لغوى و اصطلاحى «سماء» را بررسى خواهيم كرد.
(17) عبد القادر مغربى، تفسير جزء تبارك، ط قاهره، 1947 م، ص 4 به نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 383.
(18) ابراهيم/ 34 و نحل/ 18.
(19) المنتخب فى التفسير، تعليق الخبراء، 1/ 16، به نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 384.
(20) المنتخب فى التفسير، تعليق الخبراء، 1/ 16، به نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 384.
(21) ايمان مرادى، رازهاى آسمانهاى هفت گانه، ص 84 به بعد، معاونت فرهنگى دانشگاه علوم پزشكى اصفهان، 1373 ش.
(22) محمد باقر بهبودى، هفت آسمان، ص 10 و نيز دكتر محمد صادقى، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 229.
(23) همان، ص 11.
(24) ر. ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165- 167 و نيز ذيل آيه 12 طلاق.
(25) محمد باقر بهبودى، هفت آسمان، ص 13 (با تلخيص).
(26) ر. ك: الميزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327 (چاپ بيروت) و ذيل آيات هفت آسمان.
(27) ق/ 9.
(28) عباس على محمودى، ساكنان آسمان از نظر قرآن، ص 46.
(29) مع القرآن فى الكون، ص 189- 193.
(30) ر. ك: تفسير الجواهر، ج 1، ص 46 (نقل به مضمون).
(31) ر. ك: دكتر محمد صادقى، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 226.
(32) همان، ص 227 و 232 و 242 و 2.
(33) دكتر پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 111.
(34) حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 5، ص 254.
(35) مفردات راغب، ماده سماء.
(36) ر. ك: بينات، سال دوم، شماره 8، ص 86- 87.
(37) ابراهيم/ 24.
(38) تفسير نمونه، ج 1، ص 165- 167، چاپ دار الكتب الاسلامية.
(39) استاد مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 234.
(40) ق/ 9.
(41) فرقان/ 61.
(42) ر. ك: الميزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327، چاپ بيروت.
(43) سجده/ 5.
(44) استاد مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 234- 236.
(45) ذاريات/ 22.
(46) ر. ك: مفردات راغب، ماده سما و ارض.
(47) ر. ك: حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 56 (مركز نشر كتاب).
(48) مائده/ 33.
(49) استاد مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 238- 239.
(50) ر. ك: الميزان، ج 19، ص 326 و تفسير نمونه، زير آيه فوق (طلاق/ 12).
(51) لقمان/ 27.
(52) تفسير نمونه، ج 1، ص 165- 167 و زير آيه 12 سوره طلاق.
(53) استاد مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 239- 240.
(54) ر. ك: تفسير اطيب البيان، ذيل آيه 12 سوره طلاق.
(55) ظاهر آيه همين معنا است و فخر رازى هم در تفسير كبير همين احتمال را در معناى «مثل» پذيرفته است. هر چند كه سيارات هفت گانه را با اقاليم هفت گانه در مقابل هم قرار داده است. (ر. ك: تفسير كبير، ج 30، زير آيه 12 سوره طلاق).
(56) ر. ك: الميزان، ج 19، ص 326 كه بصورت احتمال ذكر می كند.
(57) ر. ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165- 167 و زير آيه 12/ طلاق.
(58) ر. ك: صافات/ 6 (انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب) و نيز ملك/ 3.
(59) وسائل الشيعة، ج 4، ص 907: لا اله الّا اللّه ربّ السماوات السبع و ربّ الارضين السبع.
(60) نهج البلاغه (سه جلدى)، ج 1، ص 174 و نيز ر. ك: قرشى، قاموس قرآن، ج 1، ص 65.
(61) نهج البلاغه، ج 2، ص 177.
(62) نهج البلاغه، ص 179 و نيز خطبه 199 و الارضين المدحوة و الجبال ذات الطول ….
کتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن»، ص 142