همنشین خوب در بیان امیرالمومنین(علیه السلام)
انسان موجودی اجتماعی است که در اجتماع، رشد و پرورش مییابد. اجتماع نقش موثری در شکلگیری شخصیت انسان دارد. از اینرو انسان تنها و بدون دوست و همنشین نمیتواند ادامۀ حیات بدهد. اما در انتخاب دوست و همنشین، معیارهایی را باید در نظر گرفت که شخصیت آدمی را شخصیت الهی پرورش میدهد.
به راستی با چه کسانی باید دوستی کرد؟ در روز قیامت که دارای صحنههای متعدد و عجیبی است، ظالمان از گذشته خویش در حسرت میافتند، گفته گناهکاران در سورۀ مبارکۀ فرقان آیه28 و 29 آمده است: «یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً. لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی» ای وای بر من! ای کاش فلانی را به عنوان دوست انتخاب نمیکردم! به تحقیق بعد از آن که هدایت به سوی من آمد مرا گمراه کرد.
بیان مرحوم «نراقی»
مرحوم نراقی«ره» در کتاب خود اهمیت همنشین در خودسازی را چنین فرموده است: «بدان که لازم است از براى طالب پاکى نفس از اوصاف رذیله و آرایش آن به صفات جمیله، اجتناب از چند چیز؛ اول: اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را لازم داند و دورى از همنشینى صاحبان اخلاق بد را واجب شمارد و احتراز کند از شنیدن قصه ها و حکایات ایشان و استماع آنچه از ایشان صادر شده و سر زده و با نیکان و صاحبان اوصاف حسنه مجالست نماید و معاشرت ایشان را اختیار کند و کیفیت سلوک ایشان را با خالق و خلق ملاحظه نماید و از حکایات پیشینیان و گذشتگان از بزرگان دین و ملت و راهروان راه سعادت مطلع شود و پیوسته استماع کیفیت احوال و افعال ایشان را نماید، زیرا که: صحبت با هر کسى مدخلیت عظیم دارد در اتصاف به اوصاف و تخلق به اخلاق او؛(1)
ویژگیهای همنشین الهی
اکنون که اهمیت همنشین را در بیان مرحوم نراقی«ره» متوجه گشتیم لازم است ویژگیهای دوست صالح را در بیان اهلبیت علیهمالسلام جویا شویم تا در انتخاب همنشین خوب دچار خسران نگردیم. امیرالمومنین علی علیهالسلام در حکمتهای نهجالبلاغه، ویژگیهای دوستی که میتواند ما را به سرمنزل محبوب برساند، بیان فرموده است که در دو نوشته به شرح آن خواهیم پرداخت.
صفت اول
«کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» در گذشته برادرى الهى و دینى داشتم آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى داد کوچکى دنیا در نظر او بود.
اولین ویژگی برادری که در بیان امیرالمومنین علیهالسلام آمده است، کوچکی دنیا در نظر او بوده است. این ویژگی سبب میشود که انسان رسیدن یا عدم رسیدن به دنیا را ملاک آسایش و آرامش قرار ندهد و با کسب آن خوشحال و با از دست دادن آن ناراحت نگردد که به این صفت «زهد» و به صاحب آن زاهد گفته میشود. زهد به معنای استفاده نکردن از دنیا نیست؛ بلکه به این معناست که انسان دل از دنیا بکند و وابسته و دلداده دنیا نباشد. امام «صادق علیهالسلام» فرموده است: بیرغبتی به دنیا باعث فراغت قلب جهت پرداختن به آخرت میگردد.(2) این ویژگی سبب شده بود تا این فرد در چشم امیرالمومنین علیهالسلام بزرگ گردد.
صفت دوم
«وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ وَلا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ». او از تحت حکومت شکم خارج بود، از این رو آنچه نمىیافت اشتهایش را نداشت و آنچه را مییافت زیاد مصرف نمىکرد. صفت دوم این بنده صالح این بوده است که تحت فرمانروایی بطن خود نبوده است و همواره بر خواستههای نفسانی شکم خود غالب بوده و به همین دلیل آنچه را نمییافت در طلب آن نمیرفت و در آنچه داشت، زیادهروی نمیکرد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله در ذمّ شکمپرستی نقل شده است: «ثَلاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی الضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَمَضَلاَّتُ الْفِتَنِ وَشَهْوَةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ» سه چیز است که بعد از خودم بر امتم از آن بیمناکم: گمراهى بعد از معرفت و آزمایشهاى گمراه کننده و شهوت شکم و .(3)
صفت سوم
«وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ.» و بیشتر اوقات روزگار خود را به سکوت همراه تفکر و تذکر سپری میکرد اگر سخنى مى گفت برگویندگان چیره مىشد و عطش سؤال کنندگان را فرو مى نشاند. صَمت با سکوت فرق دارد؛ انسان صامت در ظاهر سخن نمیگوید، ولی در باطن مشغول به فکر و ذکر است اما انسان ساکت در ظاهر و باطن سخن نمیگوید و همین فرق سبب شده است که صمت جزو عبادات قرار بگیرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ألا اخبرکم بایسر العباده و اهونها علی البدن، الصمت و حسن الخلق.» میخواهید شما را بعبادتى که از همه عبادتها بر بدن آسانتر است خبر دهم؟ سکوت و حسنخلق.(4) حضرت آیتالله «شجاعی ره» در توضیح این روایت فرموده است: «سالک صادق، و کسی که قدم در طریق طلب گذاشته و به فکر و ذکر روی آورده است، در حال صمت، در سیر عبودی میباشد و خود صمت، عبادت است. او در اینحال، تحت تربیت حضرت ربوبیت قرار میگیرد، و این، سری دارد که از اهل آن پوشیده نیست.»(5)
قلب انسانی که به این صفت نورانی مزین گشته است به دلیل اتصال باطنی با خداوند متعال از حکمت لبریز میگردد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است: «إذا رأیتم المؤمن صموتا وقورا فأدنوا منه، فإنه یلقن الحکمة». وقتی مومنی را در صمت و دارای وقار خاصی دیدید، به او نزدیک شوید، زیرا به او حکمت تلقین میشود.(6) و همین ویژگی سبب شده است که هنگام صحبت، بر دیگران غلبه پیدا نماید و بتواند تشنگی پرسشگران را برطرف نماید.
راه مقابله با زبان
لازم است در این مقام، راه مقابله با زبانِ فضول که همه آسیبها از آن است را بررسی نماییم. برای آنکه بتوانیم بر زبان غلبه کنیم چارهای نداریم مراتب مراقبه زبانی را رعایت کنیم. مراتب مراقبه زبانی را میتوان به سه بخش تقسیم نمود.
بخش اول: مرتبۀ عبور از گناهان زبان
اولین مرتبهای که سالک باید به آن بپردازد گناهان زبانی است. سالک صادق باید با شناخت ریشههای رذائل نفسانی و راههای از بین بردن آن ریشهها به مجاهدت با نفس خود بپردازد. برای مثال، سالک باید در ابتدا با شناخت تعاریف گناهانی چون سمعه، دروغ، غیبت و… و سپس با مراقبه، گناهانی که به آنها مبتلا میباشد را شناسایی نماید و با آنها جهاد نماید.
بخش دوم: مرتبۀ عبور از گفتار لغو
مرتبۀ دومی که سالک مجاهد باید به آن بپردازد، عبور از گفتار لغو و بیهوده میباشد. علمای اخلاق حرفهای بیهوده را چنین تعریف کردهاند که: انسان به گفتاری مشغول گردد که فایده دنیوی و اخروی نداشته باشد. علتی که باعث شده این مرتبه را از مرتبه اول جدا نماییم این است که علمای اخلاق حرفهای بیهوده را در مرتبه گناهان قرار نمیدهند.
صاحب معراج«ره» در توضیح حرفهای بیهوده فرموده است: صفت نهم: تکلم به مالا یعنى و فضول. یعنى: سخنان بی فایده گفتن، و تکلم کردن به چیزى که نه در کار دنیا آید و نه در کار آخرت. و اگر چه این حرام نباشد ولى بسیار مذموم است، زیرا که باعث تضییع اوقات- که سرمایه تجارت است – می شود و آدمى را از ذکر خدا و فکر در صنایع او باز میدارد. و بسا باشد که از یک «لا اله الا الله» یا «سبحان الله» گفتن قصرى از براى آدمى بنا می کنند. یا از فکرى، درى از درهاى الهیه بر خانه دل گشوده می شود. پس چه زیانکارى از این بالاتر که آدمى بتواند گنجى را تحصیل کند، آن را گذاشته و عوض آن کلوخى بردارد، که از آن هیچ منتفع نتوان شد. پس هرکه ذکر خدا و فکر در عجایب قدرت او را ترک کند و مشغول نقل بی فایده شود، گو گناه نکرده باشد و لیکن سود بسیارى از دست او در رفته است.(7)
بنابراین سالک حقیقی در ابتدا باید به مراقبه گناهان بپردازد و سپس به جهاد با حرفهای بیهوده برود و با تمیز گفتار مفید از غیرمفید وجود خود را از لغویات تطهیر نماید.
بخش سوم: مرتبۀ عبور از فضول کلام
مرتبۀ سومی که باید به جهاد با آن پرداخت، عبور از فضول کلام است؛ فضول کلام به این معناست که انسان سخنی که میتواند با یک جمله بیان کند را با دوجمله به مخاطب خود برساند.
سالکی که میخواهد موفق شود باید با تانی و تفکر به جهاد با زبان خود بپردازد تا بتواند از دامی که نفس و شیطان با زبان، برای او پهن کرده است خود را رهایی بخشد. اگر کسی بتواند از این سه مرحله مهم عبور نماید، به یقین به مرحله صمت که برکات ویژه خود را دارد، خواهد رسید.
امیرالمومنین علی علیهالسلام برای رهایی از زبان، دستوری نورانی فرمودهاند که عمل به آن میتواند سالک را از گناهان زبان و لغویات خلاصی بخشد. «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ فَزِنْ کَلاَمَکَ وَ اِعْرِضْهُ عَلَى اَلْعَقْلِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَ فِی اَللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْهُ». شخصیت هر فردی زیر زبانش میباشد، پس کلامت را وزن کن و بر عقل و معرفت عرضه کن؛ اگر برای خدا و در راه خدا بود آن را بگو و اگر چنین نبود، سکوت از بیان کردنش بهتر است.(8)
صفت چهارم
«وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ» و در بین مردم به دلیل نهایت تواضع انسانی ضعیف شمرده میشد و زمانی که وقت تلاش و کار جدی میرسید همچون شیربیشه مىخروشید و مانند مار بیابانى به حرکت درمىآمد. مردان الهی به دلیل آنکه «منیت» خود را از بین بردهاند سعی مینمایند در امور بیارزش و بیاهمیت خودنمایی نکنند و همین امر سبب گشته تا انسانهای ظاهربین آنها را ضعیف و بیاراده تصور نمایند؛ اما زمانی که کاری مهم و جدی پیش میآید و حضورشان واجب است، به نحوی وارد میدان میشوند که همگان را انگشت به دهان مینمایند.
صفت پنجم
«لا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً». پیش از حضور قاضی حجتی اقامه نمیکرد. صفت پنجم این مرد الهی درس بزرگی به کسانی که ادعای حقطلبی دارند، میدهد. این فرد زمانی که حقی از او گرفته میشد هیچگاه رو به جنجال و ناراحتی و درگیری نمیآورد بلکه صبر میکرد تا قاضی حضور پیدا کند و دلیل خود را مطرح نماید. به بیان دیگر در همه حال به خصوص در حالی که حقش را گرفته بودند، مراقبت مینمود تا از مسیر طاعت الهی خارج نگردد.
صفت ششم
«وَ کَانَ لا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ.» هیچکس را نسبت به کارى که انجام داده، در آنجا که امکان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمىکرد تا عذر او را میشنید. به جرأت میتوان این صفت یکی از نورانیترین صفاتی است که یک انسان میتواند داشته باشد. میتوان چنین گفت که عیار انسانی که خود را تربیت نموده است در اینجا مشخص میگردد، زیرا اگر کسی بتواند هنگام اشتباهی که دیگری در حقش انجام داده است واکنش منفی نشان ندهد و منتظر شنیدن عذر او گردد، بیانگر این است که به حقیقت توانسته است، نفس خود را تربیت نماید.
نکتۀ دیگری که در این صفت وجود دارد این است که چنین افرادی احتمال میدهند که ممکن است فردی که اشتباه کرده است دارای عذری موجّه و واقعی بوده که با شنیدن آن قانع میگردند، درنتیجه بدون عجله تا شنیدن عذر، کسی را ملامت نمیکنند.
پینوشت:
(1) معراج السعاده، ص57
(2) اصول کافی، ج2، ص16
(3) اصول کافی، ج،2، ص 79
(4) جامع السعادات ج2، ص339
(5) مقالات، ج2، ص187
(6)جامعالسعادات ج2، ص265
(7) معراجالسعاده، ص464
(8)بحارالانوار ج68، ص285