1. برای فهم تفاوتها و یا شباهتهای موارد برشمرده شده در پرسش, چشم اندازی خواهیم داشت به تعریف هر یک از مفاهیم مزبور. الف. هوش (Intelligence): هوش یا هوشیاری یا آگاهی به ادراکها, افکار, احساسات, و خاطره های یک فرد که در لحظه معینی فعال می باشند, گفته می شود. هشیاری در این معنا با آگاهی برابر است. افزون بر موارد یاد شده, هوش, ادراکها و افکاری را نیز در بر می گیرد که ممکن است شخص تا زمانی که توجهش به سوی آنها جلب نشده است, فقط به صورت مبهم از آنها آگاهی داشته باشد. گروهی از نویسندگان, زمینه روانشناسی, ج 1, ص 300, رشد, بی جا, بی تا. این مفهوم انتزاعی که تعاریف گوناگون دیگر از سوی روانشناسان درباره آن گفته شده, معمولا با ویژگی های زیر همراه است: توانایی, یادگیری سریع, انطباق با موقعیت های جدید, به کارگیری استدلال انتزاعی, درک مفاهیم کلامی و ریاضی, انجام تکالیفی که مستلزم درک رابطه موجود باشد. بالاخره در تعریف کوتاه دیگری درباره هوش گفته شده است: توانایی یکپارچه فرد در عمل کردن عامیانه, تفکر منطقی و توانایی کنار آمد با محیط به گونه ای مؤثر. فرانک برونو, فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی, ص 341, طرح نو, تهران, 1373.
ب. حافظه (Memory): حافظه فرآیندی ذهنی می باشد. همان, ص 124 که همه یادگیری ها نشانی از او دارند. روان شناسان دو تمایز اساسی را درباره حافظه مفید می دانند. نخست مراحل حافظه می باشد که عبارتند از رمز گردانی, اندوزش و بازیابی اطلاعات. تمایز دوم به وجود دو نوع حافظه پیوسته است؛ یعنی حافظه کوتاه مدت و دراز مدت. گروهی از نویسندگان, پیشینع ص 401_403 درباره چگونگی کارکرد حافظه, دو دیدگاه در میان روانشناسان مطرح می باشد. یکی آن که اساس بیولوژیکی حافظه, گروههای یاخته های عصبی اند که کار یکدیگر را آسانتر می کنند و دیگری آن که اطلاعات, از راه تغییراتی که در ساخت مولکولهای اسید ریبونوکلئیک (آر. ان. ا.) در هسته یاخته های عصبی پدید می آید, در مغز و دستگاه عصبی باقی میماند. فرانک برونو, پیشین,ص 125_124)
عقل (reason): عقل, در لغت, معانی گوناگون دارد که مهمترین آنها, فهم و ادراک می باشد. این واژه, افزون بر معنای لغوی یاده شده, در عرف و فنون گوناگون, معانی مختلفی دارد که در اینجا تنها به کاربردهای فلسفی آن اشاره می شود. کلمه عقل به معنای جوهر مستقل بالذات و بالفعل که اساس و پایه جهان ماوراءطبیعت و عالم روحانیت می باشد و همان است که در تعریف آن گفته می شود: هر جوهر مجرد مستقلی, ذاتا و فعلا, عقل می باشد. این موجود ذاتا و فعلا مستقل, همان عقل به معنای صادر اول, دوم و … است. معنای دیگر آن همان نفس می باشد که در مراتب گوناگون به نامهایی مانند عقل بالقوه, بالملکه, بالفعل و بالمستفاد خوانده می شود. خلاصه آن که فلاسفه در مقام بیان و جدا سازی موجودات از یکدیگر, آنها را در ده مقوله منحصر کرده اند, نه مقوله عرض و یک مقوله جوهر.
جوهر نیز پنج قسم می باشد: ماده, صورت و جسم که هر سه ذاتا جوهر مادیند و دو قسم دیگر آن که نفس و عقل می باشند, ذاتا مجردند. نفس, جوهری است که ذاتا مجرد بوده و فعل به ماده نیاز دارد و عقل, جوهری است که ذاتا و فعلا مجرد می باشد و مراد از چنین جوهری که به نام عقل خوانده شده, همان عقل به معنای نخستین مخلوق خداوند می باشد که عالم ماوراء طبیعت را تشکیل می دهد. عقل, به معنای عقل انسانی که بررفتار و اعمال او حاکم است, همان نفس می باشد. برخی از سخنان فلاسفه در این باره به قرار زیر است:
-بر هر یک از مراتب نفس انسانی عقل گفته شده است, مانند عقل بالقوه و عقل بالملکه
-آگاهی به مصالح امور و سود ها و زیان ها و زشتی اعمال
-توانایی درک کلیات که رتبه کمال نفس می باشد
-مطلق نفس؛ یعنی روح مجرد انسان را عقل می گویند
-نیروی تدبیر زندگی
-خاستگاه کمال نفس و بالاخره نیروی تدبیر سعادت اخروی (عقل معاد) جعفر سبحانی, فرهنگ علوم فلسفی و کلامی, ص 482_483, امیر کبیر, تهران, 1375 خلاصه آن که نفس انسان, بسان نفس عالم, علت حرکت انسان می باشد؛ وانگهی, همین نفس از یکسو به عالم فرا مادی و از سوی دیگر به عالم حس پیوسته است و دارای دو جزء می باشد؛ یکی جزء اعلی و برتر و دیگری جزء اسفل و پست به جزء نخست که بر درک عالم فرا مادی توانمند, بسیط, دارای اجزایی جداناشدنی و ابدی است, عقل گفته می شود.
2. درباره پیوند عقل با هوش و حافظه گفتنی است که خاستگاه و بستر حقیقی آگاهیها و ادراکات انسان, عقل و نفس او می باشد و حس های پنجگانه او, تنها به عنوان ابزار و زمینه شکل گیری آنها برشمرده می شوند.
به دیگر سخن, کانون اصلی ادراکات آدمی را عقل او, یعنی مرتبه ای از نفس, تشکیل می دهد و هوش, حافظه و مواردی از این دست, مراتبی از حوزه کارکرد آن به شمار می روند.
ب. حافظه (Memory): حافظه فرآیندی ذهنی می باشد. همان, ص 124 که همه یادگیری ها نشانی از او دارند. روان شناسان دو تمایز اساسی را درباره حافظه مفید می دانند. نخست مراحل حافظه می باشد که عبارتند از رمز گردانی, اندوزش و بازیابی اطلاعات. تمایز دوم به وجود دو نوع حافظه پیوسته است؛ یعنی حافظه کوتاه مدت و دراز مدت. گروهی از نویسندگان, پیشینع ص 401_403 درباره چگونگی کارکرد حافظه, دو دیدگاه در میان روانشناسان مطرح می باشد. یکی آن که اساس بیولوژیکی حافظه, گروههای یاخته های عصبی اند که کار یکدیگر را آسانتر می کنند و دیگری آن که اطلاعات, از راه تغییراتی که در ساخت مولکولهای اسید ریبونوکلئیک (آر. ان. ا.) در هسته یاخته های عصبی پدید می آید, در مغز و دستگاه عصبی باقی میماند. فرانک برونو, پیشین,ص 125_124)
عقل (reason): عقل, در لغت, معانی گوناگون دارد که مهمترین آنها, فهم و ادراک می باشد. این واژه, افزون بر معنای لغوی یاده شده, در عرف و فنون گوناگون, معانی مختلفی دارد که در اینجا تنها به کاربردهای فلسفی آن اشاره می شود. کلمه عقل به معنای جوهر مستقل بالذات و بالفعل که اساس و پایه جهان ماوراءطبیعت و عالم روحانیت می باشد و همان است که در تعریف آن گفته می شود: هر جوهر مجرد مستقلی, ذاتا و فعلا, عقل می باشد. این موجود ذاتا و فعلا مستقل, همان عقل به معنای صادر اول, دوم و … است. معنای دیگر آن همان نفس می باشد که در مراتب گوناگون به نامهایی مانند عقل بالقوه, بالملکه, بالفعل و بالمستفاد خوانده می شود. خلاصه آن که فلاسفه در مقام بیان و جدا سازی موجودات از یکدیگر, آنها را در ده مقوله منحصر کرده اند, نه مقوله عرض و یک مقوله جوهر.
جوهر نیز پنج قسم می باشد: ماده, صورت و جسم که هر سه ذاتا جوهر مادیند و دو قسم دیگر آن که نفس و عقل می باشند, ذاتا مجردند. نفس, جوهری است که ذاتا مجرد بوده و فعل به ماده نیاز دارد و عقل, جوهری است که ذاتا و فعلا مجرد می باشد و مراد از چنین جوهری که به نام عقل خوانده شده, همان عقل به معنای نخستین مخلوق خداوند می باشد که عالم ماوراء طبیعت را تشکیل می دهد. عقل, به معنای عقل انسانی که بررفتار و اعمال او حاکم است, همان نفس می باشد. برخی از سخنان فلاسفه در این باره به قرار زیر است:
-بر هر یک از مراتب نفس انسانی عقل گفته شده است, مانند عقل بالقوه و عقل بالملکه
-آگاهی به مصالح امور و سود ها و زیان ها و زشتی اعمال
-توانایی درک کلیات که رتبه کمال نفس می باشد
-مطلق نفس؛ یعنی روح مجرد انسان را عقل می گویند
-نیروی تدبیر زندگی
-خاستگاه کمال نفس و بالاخره نیروی تدبیر سعادت اخروی (عقل معاد) جعفر سبحانی, فرهنگ علوم فلسفی و کلامی, ص 482_483, امیر کبیر, تهران, 1375 خلاصه آن که نفس انسان, بسان نفس عالم, علت حرکت انسان می باشد؛ وانگهی, همین نفس از یکسو به عالم فرا مادی و از سوی دیگر به عالم حس پیوسته است و دارای دو جزء می باشد؛ یکی جزء اعلی و برتر و دیگری جزء اسفل و پست به جزء نخست که بر درک عالم فرا مادی توانمند, بسیط, دارای اجزایی جداناشدنی و ابدی است, عقل گفته می شود.
2. درباره پیوند عقل با هوش و حافظه گفتنی است که خاستگاه و بستر حقیقی آگاهیها و ادراکات انسان, عقل و نفس او می باشد و حس های پنجگانه او, تنها به عنوان ابزار و زمینه شکل گیری آنها برشمرده می شوند.
به دیگر سخن, کانون اصلی ادراکات آدمی را عقل او, یعنی مرتبه ای از نفس, تشکیل می دهد و هوش, حافظه و مواردی از این دست, مراتبی از حوزه کارکرد آن به شمار می روند.