يكي از معجزههايي كه براي امام علي ـ عليه السّلام ـ اتفاق افتاده است جريان ردالشمس ـ يعني بازگشت خورشيد پس از غروب ـ ميباشد. اين جريان خارقالعاده هم در دوران زندگي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و هم در دوران خلافت امام علي ـ عليه السّلام ـ رخ داد. در اين مورد سه مقدمه قابل توضيح است كه ابتدا به آنها اشاره ميشود:
الف: درباره اين جريان علاوه بر آنكه اکثردانشمندان شيعه آنرا در كتابهاي خويش آورده و تأييد كردهاند.[1] بسياري از كتب معتبر اهل سنت نيز آن را به سلسلة اسناد خويش روايت نموده و پذيرفتهاند.[2]که دراينجا به برخي از اين کتابها اشاره مي شود:
1. ابن مردويه بنا بر آنچه كه بياضى در كتابش (كتاب الصراط المستقيم) به نقل از،عبقات الانوار:ج ص 33 و مناقب آل ابى طالب ج 1 ص 353
2. رسالة «كشف اللبس عن حديث رد الشمس» الحافظ جلال الدين السيوطى المتوفى (911).
3. رسالة ((مزيل اللبس عن حديث رد الشمس.)) شمس الدين محمد بن يوسف الصالحى الشامى…المتوفى سنة 942 ه ق.
4.کشف الرمس عن حديث ردالشمس، محمد باقر محمودي، المعارف الاسلاميه، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية قم.
5.حديث رد الشمس، لابى الفتح، محمد بن الحسين، الازدى الموصلى المتوفى سنة 374 هـ.
6.تصحيح خبر رد الشمس و ترغيم النواصب الشمس، لابى القاسم، بن الحداد، الحسكانى الحنفى، من أعلام القرن الخامس.
7. حديث رد الشمس، للموفق بن أحمد، الحنفى المكى الخوارزمى، المتوفى سنة 568 هـ.
8. حديث رد الشمس، لابى على، محمد بن أسعد بن على، الجوانى العبيدلى، المتوفى سنة 588 هـ
ردّ الشمس به عنوان يك معجزه الهى و فضليت براى امام على عليه السلام مطابق روايات معتبر دوبار اتفاق افتاده است، مرتبه اول در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله، و دومىدر زمان حكومت آن حضرت.
برخي از دانشمندان اهلسنت درباره تأييد اين جريان و پاسخ به اشكالهايي كه به سند يا متن روايت شده كتابي مستقل تأليف كردهاند.[3] که نام برخي ذکر شد.
ب: امام علي ـ عليه السّلام ـ حداقل دوبار اين اعجاز را به عنوان يكي از فضيلتها و افتخارات خويش به مخالفان گوشزد نموده و آنان نيز آن را تأييد نمودند؛ يكي در احتجاج با ابوبكر پس از جريان سقيفه[4] و ديگري در روز شوراي شش نفره خطاب به اصحاب شورا.[5]ج: اين واقعه به عنوان يكي از موضوعهاي مسلم تاريخي در شعر بسياري از شعراي قرن اول و دوم آمده است[6] از جمله سيد حميري.[7]امّا شرح و توضيح اين واقعه: همانگونه كه اشاره شد اين معجزه دوبار اتفاق افتاده است هر دوي آنها را به طور خلاصه از كتاب ارشاد شيخ مفيد نقل ميكنيم:[8]1. ردشمس اول :اسماء، ام سلمه، جابر انصاري، ابوسعيد خدري و گروهي ديگر روايت كردهاند چنين است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در منزل خود بود و علي ـ عليه السّلام ـ هم حضور داشت هماندم جبرئيل آمده وحي الهي آورده سپس رسول خدا سر مبارك خود را روي پاي علي ـ عليه السّلام ـ گذارد و سر برنداشت تا هنگامي كه آفتاب غروب نمود علي ـ عليه السّلام ـ كه نماز عصر را بجا نياورده بود ناچار شد نمازش را نشسته و در حالت ركوع و سجود با اشاره به جاي آورد. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از آنكه به خود آمد به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود نماز عصرت قضا شد عرض كرد نميتوانستم نماز را به حالت عادي بخوانم به خاطر حالت وحي كه بر شما عارض شده بود و بر من تكيه داده بوديد. در اين هنگام پيامبر و يا علي ـ عليه السّلام ـ از خداي متعال ميخواهد كه خورشيد را براي علي ـ عليه السّلام ـ كه براي احترام به پيامبر نمازش را به حالت عادي نخوانده ـ برگرداند و چنين ميشود. دربارة مكاني كه اين قضيه رخ داد اگرچه در روايت شيخ مفيد منزل پيامبر گفته شده امّا برخي ديگر آن را «ضهياء» يا «صهباء»[9] و برخي آن را در «كراع الغميم»[10] و برخي ديگر آن را مسجد فضيخ ـ در حوالي مدينه ـ دانستهاند.[11]2. مرتبه دوم كه پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي ايشان اتفاق افتاد هنگامي كه امام ـ عليه السّلام ـ و ياران او قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند و سپاهيان مشغول عبور دادن مركبها و توشهها از رودخانه بودند از نماز عصر غافل شدند امّا امام و برخي از ياران نماز را به جاي آوردند. در اين هنگام خورشيد غروب نمود در حالي كه عدّه زيادي نماز عصر را نخوانده بودند آنان در اين باره با امام ـ عليه السّلام ـ به گفتگو پرداختند. وقتي امام ياران خويش را اينگونه نگران ديد از خداي متعال درخواست نمود تا خورشيد را برگرداند كه سپاهيان نماز عصر را به جاي آورند و چنين شد…)[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ كشف اليقين في فضايل اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ ، علامه حلّي.
2ـ دانشنامة امام علي، زير نظر علي اكبررشاد.
پي نوشت ها:
[1] . از جمله: كليني، الكافي، ج4، ص562 ـ صدوق، الفقيه، ج1، ص203، ح608 ـ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص266 ـ سيد مرتضي، رسائل المرتضي، ص78ـ83 ـ سيد رضي، خصائص الائمه، ص56 ـ فتال نيشابوري ـ روضة الواعظين، ص129.
[2] . ابن شهر آشوب، المناقب، ج2، ص143 ـ اميني، الغدير، ج3، ص128ـ140 ـ ابن كثير، البداية و النهاية، ج6، ص86ـ91 ـ الطبراني، المعجم الكبير، ج24، ص145، ح382 ـ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص314 ـ المناوي، فيض القدير في شرح جامع الصغير، ج5، ص562.
[3] . ابن شهر آشوب، المناقب، ج2، ص143 ـ اميني، الغدير، ج3، ص127ـ128 ـ محمودي، كشف الرمس عن حديث ردالشمس، ص21.
[4] . صدوق، الخصال، ص550.
[5] . طوسي، الامالي، ص548 ـ طبرسي، الاحتجاج، ص207.
[6] . محمودي، كشف الرمس عن حديث ردالشمس، ص231.
[7] . شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص347.
[8] . همان، ص345ـ347.
[9] . مجلسي، بحارالانوار، ج41، ص167.
[10] . همان، ص174.
[11] . كليني، الكافي، ج4، ص561.
[12] . شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص346.