واژهي وقف و صدقه
هر گاه گفته شود: «وقف الارض علي المساکين يا للمساکين) وقفا» به معناي حبس خواهد بود (3)
واژهي وقف و صدقه
وقف و صدقه در لغت و اصطلاح
وقف در لغت
وقف در لغت به معناي ايستادن و درنگ کردن است (2) در لسان العرب (مادهي وقف) اين واژه را چنين توضيح داده است: وقوف در ضد جلوس است، هر گاه کسي در مکاني بايستد ميگويند: «وقف» و جمع آن وقوف است و به صورت متعدي نيز به کار ميرود ميگوييم: وقفتها انا وقفا و وقف الدابة،..
هر گاه گفته شود: «وقف الارض علي المساکين يا للمساکين) وقفا» به معناي حبس خواهد بود (3)
خليل بن احمد در توضيح اين واژه مينويسد:
وقف مصدر «وقفت الدابة» و «وقفت الکلمة وقفا» ميباشد و اين کلمه متعدي است که گاهي لازم هم به کار ميرود و «اوقفت» بجز در معناي کندن و انتزاع کردن به کار نميرود. همچنين به نوعي زيور که از عاچ و يا شاخ حيوانات ساخته ميشود، نيز «وقف» ميگويند (4)
سخن جوهري در صحاح اللغة اين است:
وقف به معناي زيوري ساخته شده از عاج نيز آمده است، «وقفت المرأة توقيفا» يعني: در دست آن زن وقف (زيور) قرار دادم. معناي ديگر آن ايستادن است و به معناي آگاه ساختن نيز آمده است: ميگوييم: وقفته علي ذنبه: «او را بر گناهش آگاه ساختم». و «اوقفتها» با الف لغتي پست (رديئه) است، البته اين واژه (با الف) در موردي که به معناي کندن و انتزاع کردن به کار رود، و نيز اگر به کسي که ايستاده است، بگوييم،«ما اوقفک هيهنا؟»، نيکوست و قبحي ندارد (5)
در معجم مقاييس اللغه نيز واژهي «وقف» را به «مکث» معنا کرده است. طريحي در معجمع البحرين نيز براي بيان معناي لغوي «وقف» به کريمهي: «و لو تري اذ وقفوا علي النار» (6)شاهد آورده که همان «مکث و درنگ کردن» است، البته به شکل متعدي، فهميده ميشود (7)
از مجموع آنچه در معناي لغوي واژهي «وقف» بيان کردهاند به دست ميآيد که اين واژه به معاني: ايستادن و درنگ کردن، سرپا نگه داشتن، آگاه شدن و آگاه ساختن، کندن و انتزاع کردن، منع و نوعي زيور و احيانا بعضي معاني ديگر آمده است. و در مباحث آينده روشن خواهد شد که همهي اين معاني لغوي به شکلي با معناي اصطلاحي آن در فقه اسلامي تناسب و ارتباط اساسي دارند.
صدقه در لغت
نويسندهي معجم مقاييس اللغة در توضيح ريشهي معناي صدقه مينويسد: صدقه، يعني آنچه انسان از طرف خود و مالش تصدق ميکند و اين واژه از «صدق» گرفته شده که به معناي شيء قوي است؛ قول و يا غير آن و راستگويي را «صدق» ناميدهاند، براي اين که در ذات خود قوي و ابطال ناپذير است، بر خلاف «کذب» که ضعيف و متزلزل است، «شيء صدق» يعني صلب و محکم و «رمح صدق» يعني نيزهي محکم و اين که به مهريهي زن هم «صداق» ميگويند براي قوت حقانيت آن است (8)
در لسان الغرب از خليل نقل شده است که:
کامل از هر چيز را «صدق» ميگويند؛ «رجل صدق» و «امرأة صدقة» يعني مرد و زن کامل… و صدقه چيزي است که انسان آن را در راه خدا به فقرا انفاق ميکند… و مصدق، کسي است که صدقات انعام و… را جمع آوري ميکند و به معطي صدقات و گيرنده و درخواست کنندهي آنها يعني سائل، (هر دو) «متصدق» ميگويند (9)
در صحاح اللغة آمده است: هر چند عموم مردم به سائل هم «متصدق» ميگويند، اما اين واژه به معناي معطي است و «مصدق» هم در واقع همان «متصدق» است که با تبديل و ادغام به اين صورت درآمده است، و «صداقه» و «مصادقه» به معناي خلت و دوستي است و «صديق» به کسي ميگويند که گفتارش، کردارش را تأييد و تصديق ميکند. و «صدق» به معناي نيزهي مستحکم نيز هست… و «صدقه»، آن چيزي است که به فقرا انفاق ميشود (10)
ابناثير در ذيل واژهي «صدقه» حديثي را ذکر کرده است که: رسول خدا صلي الله عليه و سلم آن گاه که آيهي کريمهي «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (11) را قراءت کرد، فرمود: «تصدق رجل من ديناره و من درهمه و ثوبه» (يعني آيه مربوط به کسي است که از دينار و درهم و پوشاک خود تصدق کرده است.) و اين جمله هر چند ظاهر خبري دارد اما در معناي انشاء است يعني: «ليتصدق» مانند: «انجز حر ما وعده» يعني «لينجز» (12)
طريحي نيز در مجمع البحرين ضمن بيان اين مطلب که: صديق يعني انساني که بر تصديق به حق و حقيقت مداومت دارد، معناي اصطلاحي صدقه را ذکر کرده است، يعني: آنچه انسان به طور تبرعي و بلاعوض با قصد قربت به ديگري ميدهد. وي اظهار ميدارد که: زکات، کفاره و امثال آن در اين تعريف داخلند (13).
بنابراين، صدقه در لغت از ماده «صدق» و «صدق» به معناي درستي، دوستي، استحکام و مانند اينهاست و تناسب و ارتباط آن با معناي اصطلاحياش، که به آن اشاره شد و توضيح بيشتر آن خواهد آمد، روشن است.
/خ