خانه » همه » مذهبی » وجود انشائی به چه معنا است؟

وجود انشائی به چه معنا است؟

پاسخ اجمالی

وجود انشائی یکی از اصطلاحات در علم اصول است؛ این اصطلاح ظاهرا اولین بار توسط آخوند خراسانی به کار گرفته شده است. در این‌‌که مقصود آخوند از وجود انشائی چیست؟ تعبیرات دانشمندان علم اصول در تفسیر آن مختلف است.

برخی تعبیرات به گونه‌‌ای است که می‌توان آن‌را نوعی وجود اعتباری دانست. البته برخی بر این باورند که مقصود آخوند از وجود انشائی، وجود اعتباری نیست؛ بلکه وجودی نفس الامری است.

پاسخ تفصیلی

وجود انشائی یکی از اصطلاحات در علم اصول است؛ این اصطلاح ظاهرا اولین بار توسط آخوند خراسانی به کار رفته است؛ و در این‌‌که مقصود آخوند از وجود انشائی چیست؟ تعبیرات دانشمندان علم اصول در تفسیر آن مختلف است:

الف) برخی تعبیرات به گونه‌‌ای است که می‌توان آن‌را نوعی وجود اعتباری دانست؛ زیرا در توضیح آن می‌گویند: ایجاد و وجود چهار قسم است:

  1. ایجاد و وجود تکوینی محض، مثل موجودات تکوینی. در ممکنات مثل علت‌ها و معلول‌‌ها، ممکنات مثل باران و روییدن گیاه که ایجاد و وجود تکوینی است و فقط تکوینیات محض است.
  2. ایجاد و وجود انشائی محض که فقط انشا است و با عالم تکوین هیچ ارتباطی ندارد، مثل ملکیت که یک ایجاد و وجود انشائی است و به مجرد انشاء ملکیت محقق می‌شود، انشاء محض است. تکوین در این ایجاد و وجود اثری ندارد.
  3. ایجاد و وجود انتزاعی که از منشأ انتزاع، ایجاد و انتزاع می‌شود که نه سبب تکوینی دارد و نه سبب انشائی، بلکه انتزاع محض است. مثل فوقیت و تحتیت که یک انتزاع محض است و فقط منشأ می‌خواهد.
  4. ایجاد و وجودی که از طریق تکوین و طریق انشاء صورت می‌گیرد؛ یعنی هم سبب تکوینی دارد و وجود تکوینی و هم سبب انشائی دارد و وجود انشائی؛ مانند: طلب که طلب، هم وجود تکوینی دارد و هم وجود انشائی. طبیعتا وجود تکوینی‌اش به وسیله‌ی سبب تکوینی محقق می‌شود و وجود انشائیه‌اش با انشاء محقق می‌شود.

وجود تکوینی طلب، عبارت است از صفت و ویژگی خاص موجود در ذهن؛ این صفت بر اساس علت تکوینی، تحقق پیدا می‌کند. مثلا شما یک کتاب علمی، یا کتاب نهج البلاغه، یا قرآن با چاپ و ترجمه‌ی خیلی عالی مشاهده می‌کنید که با دیدن آن خصوصیات، یک میل و رغبت ایجاد می‌شود؛ مجموع رؤیت و میل و رغبت، علت تکوینی می‌شود برای این‌که در ذهن شما یک طلب تکوّن پیدا کند.

اما طلب انشائی فقط به وسیله‌ی لفظ مثل «علم بیاموز» یا «می‌خواهم که علم بیاموزی» ایجاد می‌شود. این‌جا طلب یعنی طلب تعلم وجود پیدا کرد؛ اما این ایجاد و وجود انشائی است که به سبب انشائی، یعنی لفظ محقق شد.

بر این اساس، منظور محقق خراسانی از این‌که معنای امر، طلب انشائی است؛ یعنی همین طلبی است که به ‌واسطه‌ی لفظ محقق می‌شود و آن طلب حقیقی و متکون در ذهن است معنای امر نیست.[1]

ب) برخی بر این باورند که مقصود آخوند از وجود انشائی، وجود اعتباری نیست؛ بلکه وجودی نفس الامری است.

در توضیح آن می‌گویند: در باب حقیقت انشاء چند مسلک و مبنا وجود دارد که برای اختصار و آنچه مرتبط به این بحث است فقط دو مسلک را اشاره می‌کنیم:

  1. مسلک مشهور در باب حقیقت انشاء: مسلک مشهور این است که، انشاء عبارت است از این‌که، معنایی را به سبب لفظ، آن هم در عالم اعتبار ایجاد کنیم.

مثلاً با کلمه‌‌ی «زوّجتُ، أنکحتُ» زوجه و زوج، زوجیت را در عالم اعتبار ایجاد می‌‌کنند، زوجیت یک امر اعتباری است و این طور نیست که وقتی بین زن و شوهر عقد نکاح خوانده شد، در عالم واقع هم تغییری به وجود بیاید، عقد نکاح، فقط برای یک امر اعتباری به نام زوجیت موضوع می‌شود. بعد از عقد نکاح، بین این زن و شوهر زوجیت اعتباری با این عقد نکاح موجود می‌شود، در باب بیع وقتی می‌گوییم «بِعتُکَ»، یک ملکیت اعتباری با این «بِعتُکَ» محقق می‌‌شود.
طبق نظریه‌‌ی مشهور، انشاء مختصّ به امور اعتباریه است، وقتی می‌گوییم: «ایجاد المعنا باللفظ فی عالم الإعتبار»، یعنی انشاء در امور واقعی و حقیقی راه ندارد. اگر امری رنگ حقیقت داشته باشد و از امور واقعی باشد، دیگر انشاء در آن ‌راه ندارد، انشاء فقط در اموری راه دارد که، بتواند در عالم اعتبار تحقق پیدا کند، مثل زوجیت، ملکیت، حریت، رقیت که همه از امور اعتباری است.

بر طبق این مسلک، انشاء در امور واقعی راه ندارد و نمی‌‌توانیم بگوییم: طلبی به نام طلب انشائی داریم، برای این‌که طلب از امور واقعی و یک امر حقیقی واقعی در نفس انسان است؛ لذا دیگر در عالم اعتبار قابل تحقق نیست و نمی‌‌توانیم بگوییم: وقتی متکلّم گفت: «إفعل»، طلب را اعتبار کرده است، طلب روی این مسلک مشهور قابل اعتبار نیست؛ بنابراین قابل انشاء‌ هم نیست.

  1. مسلک آخوند خراسانی در باب حقیقت انشاء: مسلک آخوند خراسانی این است که، انشاء «ایجاد معنا است به واسطه‌ی لفظ در نفس الامر». آخوند خراسانی بحث حقیقت انشاء را، در کتاب فوائد که حاشیه‌‌ای بر کتاب رسائل شیخ انصاری است، – آورده است. در یکی از فایده‌ها که در فرق بین خبر و انشاء و حقیقت انشاء است، چنین می‌گوید: «انشاء قولی است که قصد می‌شود به وسیله‌‌ی آن، ایجاد معنا، اما نه در عالم إعتبار»، بلکه در نفس الأمر.
    ریشه‌‌ی این تعریف در عبارت شهید اوّل در کتاب القواعد و الفوائد است که، آن‌جا هم شهید اول این تعریف را برای انشاء بیان کرده است.

فرق این تعریف، با تعریف مشهور فقط در همین است که، مشهور می‌‌گویند: انشاء ایجاد معنا با لفظ در عالم إعتبار است. اما محقق خراسانی می‌گوید: «ایجاد معنا با لفظ در نفس الامر است».

کلمه‌‌ی نفس الامر کلمه‌‌ای است که بر یک واقعیت دلالت دارد، نفس الامر اعم است از، وجود خارجی، ذهنی، اعتباری؛ و یک وجود دیگری که نه ذهنی است، و نه اعتباری و نه خارجی؛ بلکه یک واقع و نفس الامر است و چیزی است که واقعیت و حظّی از وجود دارد.

برای توضیح می‌گوییم در واقع محقق خراسانی سخن حکما را که گفته‌­اند: وجود بر چهار قسم است، وجود خارجی، ذهنی، کتبی و لفظی، قبول ندارد، و معتقد است قسم پنجمی به نام وجود انشائی دارد، اصلاً وجود انشائی، وجود خارجی، لفظی، کتبی و ذهنی نیست، یک واقعیتی از وجود است و یک حظّی از وجود در نفس الامر دارد، این‌طور نیست که بگوییم: این اعتباری است و واقعیتی ندارد.

وقتی که به جای کلمه‌‌ی «در عالم اعتبار» گفته: «در نفس الامر»، لازمه‌‌اش این می‌‌شود که، انشاء اختصاص به امور اعتباری نداشته باشد، بلکه اموری که واقعیت هم دارد، قابلیت انشاء را هم دارد.

بنابر این، از نظر محقق خراسانی، در عالم واقع، اموری که دارای واقعیت است، دو نوع است: بعضی از امور واقعی که قابلیت انشاء را ندارد، مثل انسان که، در عالم خارج است، وجود خارجی دارد، وقتی تصوّر هم کنیم، وجود ذهنی پیدا می‌‌کند و وقتی روی کتاب بنویسیم، وجود کتبی پیدا می‌‌کند، وقتی هم به زبان بگوییم، وجود لفظی پیدا می‌‌کند، اما هر چه تلاش کنید برای انسان، وجودی به نام وجود انشائی درست کنید، نمی‌‌شود.

اما بعضی از امور واقعی هستند که، علاوه بر این‌‌که وجود واقعی دارند، قابلیت انشاء و وجود انشائی هم دارند؛ در نظر محقق خراسانی، طلب، اراده، تمنّی، ترجّی، استفهام و اینها از این سنخ هستند. انسان وقتی در نفس‌‌اش طلب دارد، این می‌‌شود طلب واقعی، این طلب واقعی، قابلیت این‌را دارد که، یک وجود واقعی دوم به نام وجود انشائی پیدا کند؛ یعنی بگوییم: وقتی می‌‌گوییم: «طلب می‌کنم»، با آن در نفس الامر، یعنی به حسب واقع، یک وجود انشائی به نام طلب انشائی ایجاد می‌‌شود. این طلب انشائی امر اعتباری نیست.

نکته‌ی دیگر این‌که از نظر محقق خراسانی امور اعتباری زمامش در گرو اعتبار معتبِر است، من وقتی ملکیت را اعتبار کنم، ملکیت هست، شارع وقتی ملکیت را اعتبار کند، ملکیت هست، عقلا اگر اعتبار کنند، ملکیت هست، امور اعتباری زمام و افسارش به دست اعتبار کننده و در اختیار معتبِر است، در حالی که در وجودات انشائی این‌طور نیست؛ وقتی این صیغه‌ی «إفعل، اطلبُ» از یک انسان قاصد و مختار صادر شد، با این لفظ، «طلب» انشاء می‌‌شود و دیگر لازم نیست خود این شخص هم طلب را اعتبار کند، با این لفظ طلب انشاء و ایجاد می‌‌شود.

نتیجه و فرق اساسی بین تعریف آخوند خراسانی و تعریف مشهور در این شد که، بر حسب تعریف مشهور، انشاء در امور واقعی راه ندارد، اما بر حسب تعریف مرحوم آخوند، انشاء در امور واقعی راه دارد و طلب که یکی از امور واقعی است، قابلیت وجود انشائی دارد.[2]

 


[1]. ر. ک: https://taghrir.ismc.ir/taghrir/9299

[2]. ر. ک: http://fazellankarani.com/persian/lessons/2169

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد