در رابطه با اثبات وجود خداوند دلایل متعددى اقامه شده که برخى وجدانى (مانند برهان فطرت) برخى علمى (مانند برهان نظم) و برخى عقلى و فلسفى است (مانند برهان محرک اول ارسطو، برهان وجوب و امکان، برهان وسط و طرف، براهین استحاله تسلسل، علل هستى بخش، برهان مشروطیت و اطلاق فارابى، قاعده الشى ء ما لم یجب لم یوجد از خواجه نصیرالدین طوسى، برهان صدیقین صدرایى و…). هر یک از براهین مذکور مبتنى بر مبانى و مبادى عقلى و فلسفى ویژه اى است که طبیعتا در یک نامه مجال پرداختن به هیچ یک از آنان نیست. لیکن در این جا به طور فشرده و اختصار ناچاریم به ذکر یکى از روشن ترین آنها بسنده نموده و براى تحقیق بیشتر کتاب هایى را معرفى کنیم. این برهان ضمن آن که قدمت بسیارى دارد یکى از استوارترین ادله خداشناختى است واز جهان اسلام به تئولوژى غربى نیز راه یافته و نزد تئولوژیست ها و فیلسوفان دین در غرب تحت عنوان (Argument From Contingency) به عنوان خدشه ناپذیرترین برهان – که تاکنون اندیشه بشر بدان راه یافته – مورد پذیرش واقع گردیده است. سیر پیدایش و سپس ورود این برهان در اندیشه هاى کلامى غرب طبق نمودار زیر است: فارابى >— ابوعلى سینا >—غزالى >— ابن رشد اندلسى >— ابن میمون >— الهیات نوین غرب اصل برهان به طور فشرده از قرار زیر است: 1- بدون شک جهانى واقعى نه وهمى صرف وجود دارد (رئالیسم و نفى سفسطه). 2- آنچه در جهان است همه ممکن الوجودند. یعنى وقتى نظر به ذات آنها کنیم هیچ یک بالذات اقتضاى وجود ندارند. بلکه همه موجوداتى هستند که مى شود وجود داشته باشند و مى شود وجود نداشته باشند. به عبارت دیگر در مرتبه ذات و بدون علت هیچند. 3- تمام جهان یک واحد ممکن الوجود است. زیرا وقتى اجزاى جهان همه ممکن الوجود باشند کل جهان – که یک واحد ارگانیک است – نیز ممکن الوجود است واز مجموعه موجودات ممکن الوجود واجب الوجود پدیدار نمى شود. پس جهان یک واحد ممکن الوجود بیش نیست. 4- هر ممکن الوجودى در تحقق و بقاى خویش نیازمند و وامدار دیگرى است. به عبارت دیگر اگر جهان بى نهایت پدیده هم باشد از بى نهایت صفر هیچ چیز درست نمى شود و اگر وراى سلسله موجودات امکانى واجب بالذاتى درکار نباشد جهان هیچ اندر هیچ خواهد بود. در این جا مى توان مثالى از فارابى در برهان مشروطیت ذکر کرد: فرض کنید لشکرى انبوه از سربازان براى حمله آماده باشند. لیکن به هرکس فرمان حمله دهند آنها بگویند: تا زمانى که دیگرى حمله نکند من نیز حمله نخواهم کرد. یعنى هر کسى حمله رامشروط به آغاز تهاجم توسط دیگرى کند. در این صورت کاملا روشن است که اگر هیچ کس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز کند هرگز تهاجمى صورت نخواهد گرفت حتى اگر فرضا عدد سربازان به بى نهایت برسد. یعنى با بى نهایت حمله مشروط بدون یک تهاجم نامشروط هرگز تهاجمى صورت نمى گیرد. همین طور از بى نهایت ممکن الوجود – که هستى اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به دیگرى است – بدون وجود یک موجود ناوابسته نامشروط و غیر متعلق به دیگرى (خدا) هیچ موجودى امکان تحقق ندارد و چون مى بینیم جهانى از ممکنات تحقق یافته است پس قطعا درمى یابیم که آن موجود واجب نیز وجود دارد. البته برهان وجوب و امکان به اشکال دیگرى نیز تقریر یافته و در این جا تنها یکى از تقاریر آن را ذکر نمودیم. در این رابطه مى توانید از نگارش هاى زیر استفاده کنید: 1- اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5،علامه طباطبایى – شهید مطهرى 2- علل گرایش به مادیگرى،شهید مطهرى 3- آموزش فلسفه، ج 2،محمد تقى مصباح یزدى 4- مسایل کلام جدید،مصطفى ملکیان 5- کلیات فلسفه،آوروم استرول ریچارد پاپکین، ترجمه: دکتر سید جلال الدین مجتبوى