وحدت موضوعی سوره های قرآن (2)
در ترازوی نقد(2)
دلیل چهارم: اقتضاى بلاغت
چهارمین دلیل یاد شده از سوى مدافعان «وحدت موضوعى»، اقتضاى بلاغت است. به رغم بحث هاى فراوان درباره اعجاز قرآن و آراى متفاوت در عرصه های مختلف اعجاز این کتاب آسمانی، همه قرآن پژوهان بی هیچ تردیدی، بلاغت را یکی از جلوه هاى اعجاز دانسته اند. برخی در تبیین چهارمین دلیل اثبات این نظریه می نویسند: «یکى از مبانى بحث، این است که آیا پیوستگى، یک ضرورت براى کتاب آسمانى است؟ آیا جسته جسته بودن و تنوع موضوعات در یک سوره به معناى ناهم خوانى و از هم گسیختگى غیرقابل قبول است؟ آیا مى توان قرآن را معجزه الهى دانست، فصاحت و بلاغت را تا حد هماوردجویى پذیرفت، در حالى که براى پیوستگى آیات آن الزامى را نپذیریم؟» (ایازى، /۱۷۶)
طرح پرسش هاى یاد شده از سوى طرفداران نظریه «وحدت موضوعى» از تلازم اجتناب ناپذیر میان بلاغت قرآن و «وحدت موضوعى» پرده می گشاید. آنان در ادامه سخن خود می نویسند: «اگر ثابت کنیم از هم گسیختگى موضوعات براى کتاب الهى مضرّ است و با نظم و فصاحت و بلاغت ناسازگار است، مسئله پیوستگى براى قرآن یک ضرورت شناخته مى شود.» (همان،/۱۷۷-۱۷۶) طرفداران پیوستگى موضوعی سوره هاى قرآن بر این باورند که بلاغت در نازل ترین حد آن، جز با وحدت موضوعى کلام، تحقق نخواهد یافت و درباره بلاغت قرآن و تلازم آن با «وحدت موضوعی» این گونه استدلال می کنند:
۱. هر یک از سوره هاى قرآن به مثابه کلامی واحد است. ۲. و هر یک از سوره های قرآن نه تنها کلامی بلیغ می باشد، که بلاغت سوره ها تا سرحد اعجاز اوج می گیرد. ۳. به ناچار می بایست «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن را امری اجتناب ناپذیر تلقی کرد.
نقد و بررسى دلیل چهارم
تأمل در مفهوم لغوى و اصطلاحى بلاغت، موجب تردیدی فزاینده در این استدلال خواهد شد. بررسی تعاریف موجود از بلاغت نشان می دهد که هرگز چنین اقتضایى در معنای لغوی و اصطلاحی بلاغت ملحوظ نیست. بلاغت در لغت به معناى وصول و انتهاست و در معناى اصطلاحى عبارت است از مطابقت کلام با مقتضاى حال و مراد از حال، امرى است که موجب می شود تا سخنور سخن خود را آن گونه بیان کند که با حال و شرایط مخاطب سازگار بوده و نیز مقتضای فصاحت کلام باشد. پس بلاغت دو شرط دارد: مطابقت با مقتضاى حال؛ دیگرى فصاحت کلام. و بالاترین حدّ بلاغت اعجاز است. (سجادى،۱/۴۳۸) هیچ یک از تعاریف یاد شده به وحدت موضوعی کلام به عنوان یکی از شرایط بلاغت اشاره نرفته است.
کلام بلیغ به معناى مطابقت کلام با حال مخاطب است و چنین تناسبى گاه با تنوع موضوعات یک خطابه تحقق مى یابد. آنچه در بسیاری از سوره های قرآن آشکار است و امری بدیهی به نظر می رسد، آن است که: «هر یک از سوره هاى قرآن بسان خطابه اى، انواع موضوعات مختلف اعتقادى، اخلاقى و جز آنها را در بر دارد. هر سوره گفتارى مستقل است، امّا مانند کتاب نیست که هر بخشى از آن به موضوعى خاص اختصاص یابد. سوره هاى قرآن به گونه اى است که نمى توان آنها را به طور دقیق، ذیل موضوعى کاملاً متمایز از یکدیگر جاى داد. تنوع سوره ها چنان خودنمایى مى کند که در اولین نگاه پراکنده مى نماید.» (نکونام، زبان قرآن، گفتارى یا نوشتارى، /۳۱) «و این تنوع مضامین علاوه بر کتب آسمانى در کتاب هاى ارشادى غیر الهى نیز رایج است.» (ایازى، /۱۹۸)
سیوطى در بحث مناسبات، پس از بیان معانى لغوى و اصطلاحى واژه «مناسبت»، اقسام ارتباط را یادآور مى شود و آن را به دو قسم ظاهرى و غیرظاهرى تقسیم مى نماید و در توضیح ارتباط غیرظاهرى مى نویسد: «ارتباط غیر ظاهرى گاه با حرف عطف و زمانى بدون حرف عطف خواهد بود. آنجا که ارتباط غیر ظاهرى است و حرف عطفى در کار نیست، باید به سراغ قراین معنوى رفت.» (الاتقان،۲/۲۸۹) تنظیر و تمثیل، تضاد (ذکر متضاد ماسبق)، استطراد، حسن تخلص و اقتضاب و حسن مطلب، از جمله قراین معنوی است که سیوطی از آنها نام می برد. عناوین و اصطلاحات یاد شده از صنایع و آرایه هاى علم بدیع است که توجیه کننده ارتباط کلمات و فرازهاى به ظاهر ناپیوسته و بیگانه اند. وى پس از بیان اقسام اسباب معنوى، به توضیح آنها می پردازد و براى هر یک مثالى را بیان می کند:
۱. تنظیر و تمثیل: در ابتداى سوره انفال سخن از اختیار پیامبر در مورد تقسیم غنایم است که سبب ناخشنودى عده اى از اصحاب مى شود؛ در آیه ۶ نظیر این مسئله، یعنى ناخشنودى برخى مسلمانان به علت خروج از شهر براى جنگ و جهاد، یادآورى شده است. کراهت و بى میلى ابتدایى بعضى مسلمانان در خروج از مدینه با فرجامى نیکو؛ یعنى نصرت، غنیمت و عزت مسلمانان همراه بود. در تقسیم غنایم نیز چنین پایانى را باید به انتظار نشست. (زرکشى، ۱/۴۷؛ سیوطی، الاتقان، ۲/۲۹۰) در قرآن تمثیل هاى فراوانى مشاهده مى شود. مانند: (لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَل لَّرَأَیْتَهُ خَـاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الاَْمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ) (حشر/۲۱) «اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده مى دیدى و این مثل ها را براى مردم مى زنیم، باشد که آنان بیندیشند.» با بیان یک مثال در تبیین عظمت قرآن و تأثیر ژرف آن بر کوه ها و فروپاشیدن آن، خاطر نشان مى سازد که دل هاى کافران از سنگ سخت تر است.
۲. تضاد (ذکر متضاد ماسبق): نمونه این وجه نیز فراوان است. در سوره بقره ابتدا سخن از هدایت قرآن است؛ هدایت کسانى که از ایمان برخوردارند، غیب را باور دارند، نماز را به پا مى دارند و از روزى خود در راه خدا انفاق مى کنند و… . پس از بیان اوصاف اهل ایمان و تقوا، سخن از کافران به میان مى آید: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ) (بقره/۶) «در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند ـ چه بیمشان دهى، چه بیمشان ندهى ـ برایشان یکسان است؛ آنها نخواهند گروید.» بنابراین در میان این موضوع، از جهت «تضاد» جامع وهمى وجود دارد و حکمت آن تشویق و پایدارى بر وصف مؤمنان است که با معرفى وصف کافران بر این ترغیب و تشویق، تأکید شده است. (سیوطی، الاتقان، ۲/۲۹۱)
۳. استطراد: گاه مطلبى را که درباره آن سخن مى گفتیم، به یکباره رها مى کنیم و همچون برقى جهنده، به سوى مطلبى دیگر مى رویم. سپس آن را نیز رها می کنیم و به موضوع اصلى باز مى گردیم. گویى آنچه استطراد نموده ایم، به صورت ناگهانى عارض شده و قصدى در کار نبوده است.
زمخشرى، آیه ۲۶ سوره اعراف را که در آن تقوا به عنوان لباس معنوى است و به مناسبت ذکر لباس ظاهرى در آیه آمده، استطراد دانسته است. وى مى گوید: «این آیه بر سبیل استطراد آمده است؛ پس از بیان داستان حضرت آدم و حوا (س) و آشکار شدن زشتى هاى بدن و پوشاندن آن با برگ درخت، تا منت خدا را در آفرینش لباس اظهار کند و به جهت زشتى و فضاحتى که در عریانى و کشف عورت است و براى اینکه تذکر دهد که پوشش از راه های بهتر تقواست.»
۴. حسن تخلص: این آرایه بسیار نزدیک به استطراد است، تا آنجا که تفاوت میان آن دو مشکل است. در تخلص، به طور کلى آنچه در صدر بیان آورده اى، رها مى کنى و به سوى مطلبى مى روى که به سویش تخلص کرده اى. در حالى که در استطراد، پس از بیان آنچه استطراد شده، موضوع اصلى دنبال مى شود. در سوره اعراف، پیامبران پیشین و امت هاى آنان بیان شده است، سپس از موسى (ع) یاد مى شود تا حکایت هفتاد مردى که از بنى اسرائیل برگزیده بود، یادآورى کند و در ادامه، دعاى موسى (ع) را براى برگزیدگان و امتش و نیز پاسخ خدا به دعاى موسى را بازگو مى کند و در پایان به مناقب سیدالمرسلین تخلص مى جوید و مى فرماید: (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالإنْجِیلِ)(اعراف/۱۵۷) «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده ـ که نام او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى یابند ـ پیروى مى کنند.» و بدین ترتیب به بیان اوصاف حضرت محمد (ص) پرداخته است.
۵. اقتضاب: اقتضاب در لغت به معناى ارتجال است؛ یعنى سخن گفتن زیاد، بى آنکه مقدمات و زمینه هاى لازم فراهم آید، مانند سرودن شعر. (لسان العرب، ماده قَضَت). اقتضاب از آرایه هاى ادبى رایج در عصر نزول و بیش از آرایه هاى دیگر مورد توجه اعراب جاهلى بوده است و آن به معناى انتقال از معنایى به معنایى غیرملائم است. قرآن پژوهان ادب شناس در به کارگیرى آرایه اقتضاب در قرآن تردید دارند و آن را مغایر با بلاغت مى دانند. سیوطى در پاسخ به ابوالعلا محمد بن غانم که حسن تخلص را تکلف آمیز و آن را در قرآن جارى نمى داند و بر به کارگیرى «اقتضاب» در قرآن تأکید دارد، مى گوید: «در قرآن تخلصات شگفت انگیزى هست که عقل ها را به حیرت وا مى دارد.» و مواردى از حسن تخلص را در سوره اعراف آیه۱۵۶، شعراء آیه۸۷ و ۸۸ و کهف آیه۹۸، یادآور مى شود. سیوطى با تأکید بر وجود تخلص هاى فراوان در قرآن، به کارگیرى صفت «اقتضاب» در قرآن را نفى مى کند.
۶. حسن مطلب: اسباب معنوى ارتباط غیرظاهرى می باشند. (همان،/ ۲۸۸) عناوین و اصطلاحات یادشده از صنایع و آرایه هاى علم بدیع هستند که توجیه کننده ارتباط کلمات و فرازهاى به ظاهر ناپیوسته و بیگانه اند. اسباب معنوى در تفاسیر و مکتوبات علوم قرآنى و مثال هاى یادشده و نیز آرایه های مورد بحث در علم بدیع، حکایت از نفى تشتت، گسیختگى و ناپیوستگى آیاتى مى کند که شائبه انفصال و بیگانگى را به همراه دارند. براى رسیدن به تناسبى قابل پذیرش در کلام و تحقق سخنى بلیغ، هرگز «وحدت موضوعى» لازم و ضروری نیست و گاه به مقتضاى حال و مقام، این مناسبت و بلاغت در چهره تضاد و اقتضاب نیز رخ مى نماید. (سیوطی، الاتقان،۲ /۲۹۱) درحالى که این دگرگونى در کلام با «وحدت موضوعى» سازگار نبوده و مخل کلام بلیغ نیز نخواهد بود.
بعضى ادیبان، اقتضاى حال را شرط اصلى و اساس بلاغت دانسته اند، تا آنجا که دست کشیدن از فصاحت کلام را براى تحقق شرط اصلى ـ اقتضاى حال ـ ضرورى دانسته اند؛ یعنى آنجا که فصاحت کلام باعث اخلال در اقتضاى حال مى شود، وانهادن فصاحت، شرط و نشانه بلاغت است. (التهانوى،۱/۱۹۹۶) این بدان معناست که هرگز ملازمه اى میان «وحدت موضوعى» و بلاغت و فصاحت کلام نیست؛ زیرا چه بسا اقتضای حال مخاطب که شرط اصلی سخن بلیغ است، گاهی در پرتوی ناپیوستگی کلام به دست آید. به نظر می رسد اصرار حامیان نظریه «وحدت موضوعى» در تطبیق روش قرآن با شیوه هاى رایج بشرى، سبب تنزل شأن و جایگاه قرآن خواهد بود؛ زیرا قرآن آمیزه اى از مباحث اعتقادى، اخلاقى، حقوقى، سیاسى، علمى و… است؛ و بنا بر روش هاى رایج بشرى در تدوین، مى بایست هر یک از بخش هاى یاد شده، فصلى خاص را به خود اختصاص مى داد و به گونه اى جداگانه و متمایز مورد بررسى و تحلیل قرار مى گرفت. در حالى که ترتیب و ترکیب سوره ها هرگز با چنین مرزبندى هایى سازگار نیست و جز در سایه تفسیر موضوعى و جمع آورى آیات به ظاهر پراکنده، نمى توان به فصل بندى های متداول در علوم رایج راه یافت.
شایسته و بایسته است که در اینجا به این پرسش اساسی پاسخ دهیم: به راستى، چرا معارف وحیانى و آیات قرآن، از این شیوه به ظاهر مقبول و رایج بشری عدول کرده است؟ رمز و راز این اعراض الهى چیست؟
با این همه، آیا اصرار بر تطبیق روش قرآن با شیوه های رایج نگاشته های بشرى با وجود تفاوت های بدیهى در ترتیب و ترکیب آیات، به معناى غفلت و نادیده انگارى حکمت حقیقى در روش قرآن نخواهد بود؟ تلاشى که در بسیارى از موارد تکلف آمیز و ناسازگار مى نماید؛ حقیقتى که هیچ یک از مدافعان «وحدت موضوعى» آن را انکار نمى کنند. قائلان تناسب سازمان یافته میان آیات هر یک از سوره هاى قرآن، ساختار و روش متفاوت قرآن با سایر مکتوبات بشرى را نادیده نمی گیرند و این تفاوت و تغایر را امری بدیهى و انکارناپذیر مى دانند، امّا سعى دارند با ارائه دلایل و شواهدى، به رغم تعدد و تکثر موضوعات در سوره ها، پیوند و تناسبى پنهان را براى هر سوره اثبات کنند تا موضوعات متعدد و غرض هاى متکثر را وحدت بخشد. هرچند راه یابى به موضوع اصلى و غرض غایى، صعب و تکلف آمیز باشد! به نظر مى رسد همین واقعیت بدیهى در روش قرآن است که وحیانیت و اعجاز آن را تبیین مى کند و موجبات خلق مکتوبى جاودانه و جهان شمول را فراهم مى سازد و فریاد هماورد جویى را به گوش جان ها مى رساند؛
(وَ إِن کُنتُمْ فِى رَیْب مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَه مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَـادِقِینَ) (بقره/۲۳) «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید، پس اگر راست مى گویید، سوره اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیرخدا فراخوانید.» اندیشه وران مسلمان بر این باورند که محتواى قرآن، مجموعه معارف متعالى و نقض ناپذیرى است که اندیشه بشرى، از راه یابى به آن قاصر و ناتوان است. آیاتى چون: (وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلال مُّبِین) (جمعه/۲) «و آنان قطعاً پیش از این در گمراهى آشکار بودند.»
(وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِى مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الاِْیمَانُ وَ لَـکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا) (شورى/۵۲) «و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم، تو نمى دانستى کتاب چیست و نه ایمان کدام است، ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى نماییم.»
(إِنَّـآ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَآ أَرَئکَ اللَّهُ» (نساء/۱۰۵) «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى.» به خوبى عظمت قرآن و تعالى آن را باز مى گوید و شگفتى و اعجاز آن را بیان مى کند. ساختار و روش قرآن نیز همچون محتواى عمیق و ژرف این کتاب الهی، در ارائه معارف متعالى خود، ساختارى بى بدیل را فراهم آورده است و اصرار در تطبیق آن با روش هاى رایج بشرى به معناى کاستن عظمت و شأن قرآن خواهد بود.
اگر از اشکالات یاد شده چشم پوشى کنیم و تلازم «وحدت موضوعی» و «کلام بلیغ» را امری اجتناب ناپذیر بدانیم، با این فرض نیز نظریه «وحدت موضوعی» سوره ها به اثبات نمی رسد. چنانچه پیش تر یادآور شدیم، پذیرش چنین ملازمه ای در گروى اثبات این ادعاست که هر یک از سوره هاى قرآن را کلامى واحد بدانیم، در حالی که می توان بخشی از یک سوره را کلامی واحد دانست و وحدت کلام را که اقتضای بلاغت است، در فرازی از سوره جستجو کرد؛ احتمالی که با تنوع موضوعات موجود در سوره ها و نزول تدریجی آیات قرآن که در برخی سوره ها طی زمانی طولانی ادامه می یافت، سازگار است. فاصله نزول اولین آیات برخی سوره ها تا نزول آخرین آیات آن، بیش از یک سال بوده است. هر فراز از سوره به مناسبت حادثه ای نازل می شد و به این ترتیب ادامه می یافت و در طی زمانی طولانی سوره پایان می پذیرفت. تنوع موضوعات سوره ها تا آنجاست که برخى مفسران به استناد آیاتى چون آیه ولایت و… ارتباط و پیوند میان صدر و ذیل یک آیه را نیز غیر ضرورى مى دانند (سبحانى) و برخى نیز بر این باورند که از نشانه هاى عظمت قرآن، وجود موضوعات متنوع حتى در یک آیه است. (ر.ک: مصباح یزدی، ج ۱)
دلیل پنجم: سکوت مشرکان
از نخستین گام هاى نهضت بزرگ اسلامی و با نزول نخستین آیه های نازل شده بر پیامبر اکرم (ص) ، مخالفت مشرکان قریش آغاز شد و براى توقف نهضت و پیشگیرى از گسترش آن، از هیچ تلاش و اقدامى کوتاهى نکردند و اتهامات فراوانى را به قرآن و پیام آور آن نسبت دادند. نداى هماوردجویى هاى مکرر قرآن، اندیشه مخالفت و لجاجت را در مخالفان شدت مى بخشید. اتهاماتی همچون سحر؛(وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر)(قمر/۲) «هرگاه نشانه اى ببینند روى بگردانند و گویند: سحرى دائم است.»، اسطوره؛(وَ إِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ أَسَاطِیرُ ألاَْوَّلِین) (نحل/۲۴) «و چون به آنان گفته مى شود پروردگارتان چه چیز نازل کرده است؟ مى گویند افسانه هاى پیشینیان است.»، شعر و جنون؛(وَ یَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُواْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِر مَجْنُونِ) (صافات/۳۶) «می گفتند: آیا ما براى شاعرى دیوانه دست از خدایان خود برداریم.» و… به قرآن و آورنده آن، نشانه عناد و لجاجت و دشمنى فراوانى است که نسبت به اسلام روا داشته اند. با این همه هرگز چنین نسبتى را به قرآن نداده اند و قرآن را به تشتت و پراکندگى متهم نکرده اند. قصه هاى پرجذبه و حکمت آمیز قرآن را اسطوره و جذابیت شگفت انگیز الفاظ آهنگین قرآن را شعر و تأثیر معجزه آساى آن را سحر نامیدند. بى شک، اگر آیات قرآن، پراکنده و مفاهیم آن گنگ و مبهم بود و از مجموعه هر سوره، هیچ مقصود جامع و غرض واحدى به دست نمى آمد، مشرکان لجوج و دشمنان مغلوب هرگز از آن نمى گذشتند؛ زبان تاریخ و محتواى آیات از چنین انتقادى از سوى دشمنان خاموش بوده و حتى اشارتى به آن نشده است. (حجازی، الوحده الموضوعیه،/ ۱۲)
نقد وبررسى دلیل پنجم
این استدلال نیز هرگز تأمین کننده مقصود قائلان نخواهد بود.
۱. جذابیت و زیبایى کلام در منظر اعراب عصر نزول، بیش از هر چیز در حوزه روش و موسیقى آن خودنمایی می کرد و مفاهیم و محتواى کلام و نیز انسجام و یا پراکندگى آن، کمتر مورد توجه قرار مى گرفت. نبوغ و هنر سخنوران پرآوازه عرب بیش از هر چیز در پرتوی شورانگیزى، آهنگ و آرایه هاى بدیع سخن جلوه گر می شد و شاهکارهاى ادبى عرب همچون معلقات سبع و قصیده کعب بن زهیر که تا پیش از نزول قرآن بر دیوارهاى کعبه آویخته بودند و از اشعار مهم و جاودان عرب بود و از مفاخر آنان محسوب مى شد، بیش از هر چیز جنبه هاى شعرى و نغمه آهنگین آن مورد تمجید قرار می گرفت. امّا ویژگى هاى محتوایى و بلنداى مفاهیم آن از منظر عرب جاهلی اهمیت چندانى نداشت و هنر عصر جاهلى محسوب نمى شد و هیچ کس راز عظمت و جذابیت ادبیات عصر جاهلى را در انسجام و وحدت غرض و اتساق کلام نمى دانست. سکوت مشرکان نسبت به فقدان اتساق و انسجام کلام هر یک از سوره ها، یا به دلیل بی توجهی به این نکته بوده است و یا اساساً چنین چیزی از منظر ادیبان عصر نزول نقص به حساب نمی آمد. چنانچه پیش تر نیز یادآور شدیم، این گونه سخن گفتن در عصر نزول، یکی از جلوه های زیبای سخن محسوب می شد؛ این صنعت که در علم بدیع به «صنعت اقتضاب» (سیوطى، الاتقان، ۲/۲۹۲) شهرت یافته است، در آن زمان بیش از آرایه های دیگر مورد توجه عرب جاهلی قرار می گرفت. سخنوران، در اثناى کلام از موضوعى به موضوع دیگر سخن را تغییر مى دادند، بى آنکه هیچ ارتباط و مناسبتى را پیش بینى کنند و از موضوعى سخن مى گفتند که هیچ ارتباطى با سخن پیشین نداشت.
۲. از جمله نکاتی که طرفداران نظریه «وحدت موضوعی» نیز آن را می پذیرند، این است که آنچه به وضوح در بسیاری از سوره ها خودنمایی می کند، وجود موضوعات متنوع است. اینان به رغم این امر بدیهی، با استناد به برخی دلایل، وجود موضوعی واحد را در آن سوی موضوعات متعدد، ضروری دانسته اند و بر همین اساس ابزارهایی را برای کشف موضوع اصلی سوره پیشنهاد می کنند و معتقدند بدون به کارگیری این ابزارها، امکان دست یابی به موضوع اصلی نیست. بی تردید، چنین کاری تنها برای مفسرانی میسر است که از دانش و تجربه لازم برخوردار باشند و طی فرایندی طولانی به کشف موضوع اصلی سوره نائل شوند.
با این فرض که بپذیریم هر سوره دارای موضوعی واحد است و یکی از نشانه های صحت این ادعا را سکوت مشرکان بدانیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که مشرکان چگونه به کشف موضوع اصلی سوره های طولانی نائل شده اند؟! در حالی که فرایندِ کشفِ موضوع اصلیِ سوره ها بسیار سخت و صعب است و نیازمند دانش و تسلطی ویژه است. تا آنجا که برخی از پیشتازان این نظریه، تعیین موضوعی واحد برای برخی از سوره ها را ناممکن دانسته اند و دلیل آن را گستردگی مطالب سوره و نیز نزول تدریجی و طولانی بودن زمان نزول این سوره بیان می کنند. (طباطبایی، ۱/۴۴) و در تعیین موضوع اصلی سوره های کوچک نیز اختلافات فراوانی به چشم می خورد. برای نمونه به آرای طرفداران نظریه وحدت موضوعی درباره موضوع اصلی سوره ملک اشاره می شود:
الف) علامه طباطبایى(ره) در بیان غرض اصلى سوره ملک مى نویسد: «غرض این سوره عمومیت و گستردگى ربوبیت الهى بر تمامى عالم است.» (طباطبایی، ۱۹/۳۶۴) تفسیر «احسن الحدیث» نیز با عباراتى قریب به آنچه علامه در المیزان آورده، سخن وى را شرح مى دهد و نتیجه مى گیرد که غرض اصلى سوره، بیان ربوبیت عمومى و توحید ربوبى است که به معاد منتهى مى شود. (قرشى، ۱۱/۲۵۲ـ۲۵۱)
ب) برخى مفسران با توجه به شمارش نعمت هاى الهى در این سوره، غرض اصلى آن را خالقیت و مالکیت الهى دانسته اند؛ بدان معنا که سوره در مقام تبیین مالکیت و حاکمیت مطلق الهى است. تفاسیرى چون «فى ظلال القرآن»، «اهداف کل سوره و مقاصدها»، «التفسیر المنیر» و «تفسیر نمونه» این رأى را برگزیده اند و در کتاب «ایضاحات و معانى على تفسیر النسفى» این سخن تقویت شده است.
ج) تفاسیرى چون «من وحى القرآن»، «التفسیر الفرید» و «التفسیر البصائر»، غرض غایى و هدف نهایى سوره ملک را بیان مبانى توحیدى، اعم از ربوبیت و مالکیت الهى دانسته اند. در کتاب «نظم قرآن» با استدلالى متفاوت بر رأى مورد نظر تأکید شده است.
د) پرورش حالت خشیت نسبت به خدا، غرضى است که از سوى تفاسیرى چون «من هدى القرآن» و «نظم الدرر» براى این سوره ارائه مى شود.
هـ) تفسیر «صفوه العرفان»، غرض اصلى و موضوع محورى سوره ملک را بیان راه سعادت و نیک بختى مى داند. (خالدى، /۵۹۵ـ۵۹۳)
و) غرض اصلى سوره ملک بیان تعالیم اسلامى و غفلت زدایى از مردم است؛ این رأى مورد توجه «ابوالاعلى مودودى» واقع شده است.
اختلاف در موضوعات ارائه شده از یک سو و تفاوت راه هاى وصول به غرض اصلى در آراى مشترک از سوى دیگر، بسیار سؤال انگیز است و ضعف و سستى استدلال ها نیز بر ابهام این نظریه مى افزاید. با این همه چگونه ممکن است سکوت مشرکان را دلیل اقرار آنان به وجود موضوع واحدی در هریک از سوره ها بدانیم. در حالی که می توان گفت اگر مشرکان به چنین چیزی هم اعتقاد می داشتند و وجود موضوعی واحد در سوره ها را دریافته بودند، باز با توجه به مقاصد پلید خود و از روی عناد و لجاجت، به رغم اعتقاد قلبی به این نکته، با استناد به ظاهر قرآن، باور قلبی خود را پنهان می کردند و لب به اعتراض می گشودند و سوره های قرآن را فاقد موضوعی واحد می دانستند و آن را به عنوان ضعف قرآن و نفی الهی بودن آن اعلام می کردند. همان گونه که با وجود باور قلبی به الهی بودن قرآن، آن را اسطوره، سحر و… خواندند. چنانچه برخی از مستشرقان نیز با تکیه بر پراکندگی موضوعات سوره های قرآن، آن را دلیل بشری بودن این کتاب دانسته اند. گوستاو لوبون در این باره می نویسد: «این طور معروف است که پیامبر امى بوده، و آن مقرون به قیاس هم هست. زیرا اگر اهل علم بود، ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر مى شد.» (گوستاولوبون،/۲۰) وی با این بیان زمینه تردید در وحیانیت قرآن را فراهم مى سازد.
۳. در صورتی که طرفداران این نظریه بر ادعای خود اصرار ورزند و سکوت مشرکان را نسبت به قرآن در این زمینه، نشانه وجود موضوعی واحد در کلام بدانند، باز هم مقصود طرفداران این نظریه تأمین نمی شود و ما را ُملزَم به پذیرش نظریه «وحدت موضوعی» سوره ها نخواهد کرد؛ زیرا ما بر این باوریم که سکوت مشرکان به خاطر وجود وحدت غرض در همان بخش از سوره بوده است که به صورت یک «واحد نزول» و به مناسبت حادثه ای خاص نازل شده است. بنابراین اگر مشرکان لب به اعتراض نمی گشودند و با وجود انگیزه برای تنقیص قرآن، از ضعف قرآن در این زمینه حرفی نمی زدند، از آن رو بود که با وجود وحدت غرض در یک «واحد نزول»، چنین اعتراضی بی معنا و ناپذیرفتنی بود. اساساً معنا ندارد که مشرکان نسبت به سوره ای که طی زمانی طولانی و به تدریج نازل شده، اعتراض کنند و فقدان موضوعی واحد در سراسر سوره را نشانه ضعف و کاستی آن بدانند. در حالی که چنین اعتراضی نسبت به هر «واحد نزول» اعتراضی قابل قبول بود. هر چند پیش از این نیز یادآور شدیم که اساساً در عصر نزول، صنعت «اقتضاب» یکی از صنایع ادبی رایج بود و گسسته سخن گفتن، از نشانه های توانایی سخنوران محسوب می شد. بنابراین بی ارتباطی در مطالب یک «واحد نزول» نیز ضعف تلقی نمی شد. همچنین، با وجود این احتمال خردپذیر که با نزول تدریجی قرآن سازگار است و با تنوع بدیهی موضوعات موجود در سوره ها نیز هماهنگ است، هیچ دلیلی برای پذیرش نظریه تکلّف آمیز «وحدت موضوعی» سوره ها باقی نخواهد ماند.
اساساً آنچه با عنوان «وحدت موضوعى» و پیوستگى معنایى سوره هاى قرآن مطرح شده است، محصول تلاش قرآن پژوهان نیم قرن اخیر است و پیش از این، چنین اعتقادى مورد توجه قرآن پژوهان نبود و تا قرن اخیر نیز هیچ تفسیرى بر اساس «وحدت موضوعى» تدوین نشده است.
بنابراین، همان طور که در مباحث پیشین یادآور شدیم، محتواى قرآن و نیز سوره هاى آن با هدف هدایت بشر و در طول زمانى طولانى نازل شده است و در مجموعه اى از آیات که بر اساس حادثه اى خاص نازل شده، اتصال و اتساق کامل برقرار است و با تغییر حادثه، آیات متناسب با آن نازل مى شدند و با صلاح دید و حکمت الهى، سوره پایان مى پذیرفت و موضوعات و غرض هاى متعددى در هر سوره قرار مى گرفت، بى آنکه تعارض و اختلافى میان آنها باشد و اثبات موضوعى به نفى و یا ردّ موضوعى دیگر انجامد. تمام سوره ها و آیات در یک غرض اصلى و مقصود بنیادى، یعنى هدایت بشریت، همسو و هماهنگ مى باشند و ادعاى وحدت غرض در هر یک از سوره ها قابل اثبات نیست. بیش از این نیز یادآور شدیم که هیچ گونه دلیلى وجود ندارد که یک سوره را کلامى واحد بدانیم و آن را ملازم با غرض و موضوعى واحد تلقى کنیم. در حالى که کلام واحد مجموعه اى از سخنان است که در یک مقطع و با مخاطبان خاص مطرح مى شود و بسیارى از سوره هاى قرآن مرکب از مجموعه آیاتى است که هر بخش از آن به مناسبت حادثه اى خاص نازل شده و وحدت کلام و لاجرم وحدت غرض و تلازم این دو را مى بایست در این «واحدهاى نزول» جستجو کرد، نه در تمامی آیات یک سوره.
آیات و وحدت موضوعى
افزون بر دلایل پیش گفته که بر تبیین و تحلیل هاى عقلانى است، عده اى به دلایل و شواهدى چند از آیات و روایات نیز استدلال کرده اند. برخى، اوصاف قرآن همچون «کتاب» (آل عمران/۵۸)، «عزیز» (فصلت/۴۱)، «قول فصل» (طارق/۱۳)، «حکیم» (آل عمران/۵۸)، «نوراً مبیناً» (نساء/۱۷۴)، «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه» (فصلت/۴۲)، «بصائر للناس» (قصص/۴۳)، «ان هو الا ذکر و قرآن مبین» (یس/۶۹) و… را شاهدى بر ضرورت نظم درونى و ارتباط آیات و در نهایت «وحدت موضوعى» سوره هاى قرآن آورده اند. سیوطى معتقد است: «قرآن حکیم است؛ زیرا آیات قرآن به واسطه نظم شگفت و معانى تازه و نو محکم شده است، طورى که تبدیل و تحریف و اختلاف و تباین را در آن راهى نیست.» (الاتقان، ۱/۱۸۷)
با توجه به شک و تردید در دلایل اصلى و اشکالات بى پاسخ، بررسى تفصیلى شواهد قرآنى و ردّ هر یک از آنان را غیرضرورى می نماید. هر چند در بحث هاى تفصیلى، نقد و بررسى این اوصاف و رد و یا اثبات این دلایل عارى از فایده نخواهد بود. بى تردید اوصاف یاد شده نیز همچون دلایل پیش گفته قائلان، مقصود آنها را تأمین نمی کند. فرازهایى از احادیث اهل بیت نیز برای اثبات نظریه «وحدت موضوعى» مورد توجه برخى طرفداران قرار گرفته است. یکى از قرآن پژوهان معاصر با انگیزه ترجمه آوایى، تفسیر پیوسته و تأویل قرآن، بخشى از کتاب خود را به اثبات پیوستگى قرآن، به استناد روایات اختصاص داده است. وى فصلى را با عنوان «فرمول کشف ارتباط آیات براى تفسیر پیوسته»، با استفاده از رهنمود پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) گشوده است. (بى آزار شیرازى، ۱/۴۳۳)
روایات و وحدت موضوعى
برخى روایات را که از سوى مدافعان نظریه «وحدت موضوعى» به آنها استناد شده، بررسى مى کنیم.
روایت نخست. امام صادق (ع) در تحلیل و تبیین گمراهى بعضى مفسران مى فرماید: «لم ینظروا الى ما یفتح الکلام و الى ما یختمه» (بحرانی، ۱/۸ )؛ «به آنچه کلام با آن آغاز شده و آنچه کلام با آن خاتمه یافته است توجهی نکرده اند.» قائلان نظریه «وحدت موضوعى»، توجه به آغاز و ختم سوره ها را ـ که مورد توجه معصوم قرار گرفته است ـ یکی از راه هاى وصول به موضوع اصلى سوره می دانند و سپس نتیجه مى گیرند که بیان امام اشارتى به «وحدت موضوعى» سوره هاست. بنابراین، در تعبیر و بررسى آیات نباید ترتیب و نظم الهى را بر هم بزنید و آیه را از جمع سوره خارج کنید… و نباید نظر خود را به جزئى کوچک از سوره محدود کنیم که جز رنگ ها و خط هاى متنوع و نامربوط در کنار هم نمى یابیم.
نقد و بررسى
تأمل در این روایت نیز بیگانگى آن را با مقصود قائلان نشان مى دهد. روایت، در صورتى تأمین کننده خواست آنهاست که واژه «کلام» را یک سوره کامل تلقى نماییم. اما اثبات چنین ادعایى، تنها در پرتوى همین روایت میسر است؛ در حالى که واژه «کلام» با بخشى از یک سوره، حتى بر یک آیه نیز قابل انطباق است. روایت دوم. امام باقر (ع) مى فرماید: «لیس شئ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الآیه تکون اولها فى شئ و اوسطها فى شئ و آخرها فى شئ و هو کلام متصل ینصرف على وجوه»؛ «هیچ چیز در اندیشه مردمان از تفسیر قرآن دورتر نیست. همانا اول یک آیه درباره موضوعى است و وسط آیه درباره موضوعى آید و آخر آیه نیز درباره موضوعى دیگر. در حالى که تمامى آیه یک کلام مرتبط و متصل است.» (بحرانى، ۱/۹)
نقد و بررسى
این روایت نیز با نظریه «وحدت موضوعى» سوره ها بى ارتباط است. روایت از انسجام و هماهنگى و وحدت اجزاى یک آیه سخن مى گوید و تعمیم ویژگى یک آیه به تمام قرآن، به استناد این روایت و در نتیجه تثبیت نظریه «وحدت موضوعى» نتیجه اى ناصحیح و استدلالى ناپذیرفتنی خواهد بود. روایت سوم. بعضى صحابه آیه اى را از قرآن بیرون کشیدند و درباره آن به مشاجره پرداختند، تا جایى که صدایشان بلند شد. پیامبر اکرم (ص) خشمگین به پا خاسته، فرمودند: «آرام باشید که امم پیشین با اختلاف در برابر انبیایشان و زدن پاره اى از کتاب به پاره اى دیگر، هلاک شدند. قرآن نازل نشده است که پاره اى، پاره دیگر را تکذیب کند.» (سیوطى، الدر المنثور، ۲/۱۴۹؛ طباطبایى، ۲/۸۲؛ بى آزار شیرازى، ۱/۴۳۴ـ۴۳۳)
نقد و بررسی
بیگانگى این روایت نیز با مقصود طرفداران این نظریه بسیار بدیهى است. آنچه پیامبر (ص) از آن نهى فرموده است و آن را سبب کفر و هلاکت امت هاى پیشین دانسته، ترکیب مفاهیم کتاب آسمانى و به هم آمیختن آیاتى نامأنوس براى دست یابى به مطلوبى خاص بوده است. در واقع خوف تفسیر به رأى و انحراف در فهم، مورد توجه قرار گرفته و هیچ ارتباطى با نظریه «وحدت موضوعى»، نفى و یا اثبات آن ندارد. روایت چهارم. اسماعیل بن جابر می گوید: امام صادق (ع) در یک سخنی طولانى درباره امور مرتبط با تفسیر قرآن، آخرین علم از علوم تفسیرى را آگاهى بر ارتباط آیات و وجه پیوستگى آنها معرفى نمود و فرمود: «المحمول على ما قبل و على ما بعده»؛ «بداند که آیه چه رابطه اى با قبل و ما بعد خود دارد.»
نقد و بررسى
تطبیق سخن امام صادق (ع) براى توجه به ارتباط و تناسب آیات با آنچه قائلان «وحدت موضوعى» مى گویند ناسازگار است و تطبیق روایت با «علم تناسب آیات» اخذ به قدر متیقن است و پذیرش بیش از آنچه قدر متیقن اقتضا مى کند، در گروى دلیل و برهانى قطعى و یقین آور خواهد بود. سبک و روش حاکم بر قرآن، حکایت از تنوع موضوعات دارد و همین امر واضح، ضعف استدلال یاد شده را تأکید می کند. روایت پنجم. در پنجمین روایت بر فضاى سوره که مورد عنایت امام صادق (ع) قرار گرفته، تکیه شده است. بسیارى از آیات ممکن است براى ما مبهم و نامربوط با دیگر آیات سوره به نظر آید و این از آن جهت است که هر کدام داراى فضاى تاریخى خاصى در زمان خود بوده که اکنون آن فضا و زمینه تاریخى فراموش شده است. چنان که امام صادق (ع) در تفسیر سوره بقره، فضاى تاریخى آن را بیان مى کند و در ادامه، یکى دیگر از اسباب نرسیدن بعضى به حقایق قرآن را همین غفلت از موارد و مصادر آیات و سوره ها دانسته، مى فرماید: «و لم یعرفوا موارده و مصادره» «ریشه و اصل آن را نشناختند.» (بى آزار شیرازى، ۱/ ۴۳۶) روایت ششم. امام صادق (ع) یکى دیگر از دلایل نرسیدن بعضى به حقایق قرآن را بى توجهى به اسباب تأویل و آیات دانسته است؛ «و احتجوا باوّل آیه و ترکوا السبب فى تأویلها» (همان، /۴۳۷) قرآن معمولاً در کنار متشابهات، تأویل هایى آورده است که ترجمه ها و تفسیرهاى گسسته به سادگى از آن مى گذرند و یا آیه متشابه را دلیل مى گیرند و تأویلش را رها مى سازند. و این به مثابه ترجمه و تفسیر نامه اى رمزى، بدون توجه به کد و کلید آن است. (طباطبایى، ۳/۸۳)
نقد و بررسى روایت پنجم و ششم
در این دو روایت، از فهم آیه و ارتباط ابتدا و انتهاى آیات سخن به میان آمده و در نهایت، توجه به فضاى نزول، تأویل و اسباب نزولِ آیاتى که داراى سیاقى واحد هستند، امری ضرورى تلقی شده است. تعمیم روایت به آیات سراسر یک سوره و تأکید بر وحدت و یکپارچگى آیات، تعمیمى نادرست و تأکیدى نارواست. افزون بر مطالب یاد شده در تبیین نارسایى روایات براى اثبات مطلوب مدافعان «وحدت موضوعى»، به اعتراف یکى از طرفداران وحدت موضوعى اشاره مى کنیم. وى مى نویسد: «در هر حال آنچه مسلم است، اینکه علم مناسبات توقیفى نیست؛ یعنى از پیامبر (ص) و معصوم(ع)چنین علمى نرسیده تا به وجوه و خصوصیات آن استناد گردد.» (ایازى،/ ۲۶)
نتیجه
از سوی طرفداران نظریه «وحدت موضوعی سوره های قرآن»، دلایل و شواهد فراوانی برای اثبات این نظریه ارائه شده است؛ این دلایل برخی عقلی و برخی نیز مستند به آیات و روایات است. ضعف و کاستی موجود در تمامی دلایل ارائه شده که در این نوشتار به تفصیل از آن سخن رفت، نشان می دهد که نمی توان این نظریه را درباره روش قرآن پذیرفت و فهم و تفسیر قرآن را بر چنین رأیی استوار ساخت. افزون بر کاستی های دلایل یاد شده، ناسازگارى نظریه با تنوع آشکار موضوعات در بسیارى ازسوره ها، فقدان معیاری اطمینان بخش؛ خطر تفسیر به رأى، دشوارى و امکان دست نیافتن به موضوع اصلى در هر سوره، فقدان اشارتى در قرآن و کلام معصوم نسبت به وحدت موضوعی، تشتت و اختلاف فراوان در موضوعاتی که از سوی طرفداران این نظریه برای هر سوره معرفی شده است، به مثابه دلایلی هستند که به نفی و انکار نظریه وحدت موضوعی می انجامد.
آنچه قطعى و اجتناب ناپذیر است و صراحت آیات قرآنى بر آن تأکید مى ورزد، این نکته است که قرآن با مجموعه اى از آیات هماهنگ و با هدف هدایت و رشد انسان ها نازل شده است و هیچ گونه اختلاف و ناسازگارى در مفاهیم و معانى آن نیست؛ (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً) (نساء/۸۲) «آیا در معانى قرآن نمى اندیشید؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى یافتند.» این امور نیز بدون نیاز به پذیرش نظریه «وحدت موضوعى» قابل اثبات است و علم مناسبات، متکفل این هدف مى باشد؛ علمى که با قصد تبیین تناسب آیات ظهور کرد. از این رو تنها در مجموعه اى از آیات که بر اساس حادثه اى خاص نازل شده، اتصال و اتساق کامل برقرار است.
پینوشتها:
1. برخی معاصران، اقسام مناسبات را با عناوینی متفاوت با آنچه سیوطی آورده است، بیان می کنند و می نویسند: « ارتباط آیات و سوره های قرآن را می توان به یکی از انواع زیر در نظر گرفت:
1. میان اجزای یک آیه؛
2. بین آیات یک سوره با ابتدای آن؛
3. میان آیات مجاور در یک سوره؛
4. بین آیات غیر مجاور در یک سوره؛
5. میان ابتدای یک سوره با انتهای سوره ی قبل؛
6. بین بخشی از یک سوره با ابتدای سوره ی بعد؛
7. میان بخشی از یک سوره با بخشی از سوره ی بعد؛
8. بین بخشی از یک سوره با سوره ی بعد؛
9. میان بخشی از یک سوره با سوره ی دیگر؛
10. بین بخشی از یک سوره با بخشی از سوره ی دیگر؛
11. میان یک سوره با سوره ی دیگر.» ( عباس همامی، چهره ی زیبای قرآن، / 29 )
2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 211؛ زرکشی، ج 1، ص 353؛ معرفت، التمهید فی علوم القران، ج 1، ص 275 و نیز درباره ی توقیفی بودن آیه ها به کتاب های حدیث اهل سنت: مستدرک حاکم، ج 2، ص 612؛ مسند امام احمد، ج 5، ص 185؛ صحیح بخاری، ج 6، ص 329 و در منابع شیعه: خوئی، البیان، ص 91؛ التمهید، ج 1، ص 283.
3. ر. ک: قرطبی، ج 1، ص 64- 63؛ المحکم، ص 17؛ کتاب المصاحف، ص 118؛ البرهان فی العلوم القرآن، ص 250؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 374؛ ابوداوود: رمضان، باب 8، سنن ابن ماجه؛ الاقامه، ص 178؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4و 9، ص 344 و 355- 353 و 381 و 383.
منابع و مآخذ
۱. قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند
۲. نهج البلاغه
۳. ابن منظور؛ لسان العرب، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۴. امینى، عبد الحسین؛ الغدیر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.
۵. الاوسى، على؛ الطباطبائى و منهجه فى تفسیر المیزان، ترجمه میرخلیلى، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، ۱۴۰۵ق.
۶. ایازى، سید محمد على؛ چهره پیوسته قرآن، نشر هستى نما، تهران، ۱۳۸۰ش.
۷. بازرگان، عبدالعلى؛ نظم قرآن، پژمان، بی جا، ۱۳۷۲ش.
۸. بحرانى، سید هاشم؛ البرهان فى تفسیر القرآن، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۹ق.
۹. البقاعى؛ نظم الدرر فى تناسب الآیات و السور، تحقیق عبدالرزاق غالب المهدى، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۱۰. بهشتى، سید محمد حسین؛ روش برداشت از قرآن، انتشارات هادى، بی جا، ۱۳۶۰ش.
۱۱. بى آزار شیرازى، عبد الکریم؛ قرآن ناطق، دفتر فرهنگ اسلامى، بی جا، ۱۳۷۶ش.
۱۲. التهانوى، محمد على؛ موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مکتبه لبنان ناشرون، بیروت، ۱۹۹۶م.
۱۳. الجمال، محمد عبدالمنعم؛ التفسیر الفرید للقرآن المجید، مطابع الاهرام التجاریه، قاهره، بی تا.
۱۴. جوادى آملى، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، مرکز نشر اسراء، قم، ۱۳۷۸ش.
۱۵. جوان آراسته، حسین؛ درس نامه علوم قرآنى، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، ۱۳۷۹ش.
۱۶. الجویبارى، یعسوب الدین؛ تفسیر البصائر، المطبعه الاسلامیه، قم، ۱۳۹۹ق.
۱۷. حجازى، محمد محمود؛ الوحده الموضوعیه فى القرآن الکریم، دارالکتب الحدیثه، قاهره، ۱۳۹۰ق.
۱۸. …………………………….. ؛ تفسیر الواضح، دارالجیل، بیروت، ۱۹۶۹م.
۱۹. حجتى، سید محمد باقر و بى آزار شیرازى، عبد الکریم؛ تفسیر کاشف، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بی جا، ۱۳۷۶ش.
۲۰. حسن زاده آملى، حسن؛ فصل الخطاب فى عدم تحریف کتاب رب الارباب، ترجمه عبدالعلى محمدى شاهرودى، انتشارات قیام، بی جا، ۱۳۷۱ش.
۲۱. حکیم، محمد باقر؛ علوم القرآن، چاپ سوم، مجمع الفکر الاسلامى، بی جا، ۱۴۱۷ق.
۲۲. حوى، سعید؛ الاساس فى التفسیر، چاپ سوم، دارالسلام لطباعه، قاهره، ۱۹۹۱م .
۲۳. خالدى (سلطان العلماء)، محمد على؛ صفوه العرفان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، دوحه، قطر، ۱۹۹۶م.
۲۴. خالدى، الصلاح عبد الفتاح؛ البیان فى اعجاز قرآن، چاپ عمان، دار عمار،۱۴۱۳ ق.
۲۵. خامه گر، محمد؛ ساختار هندسى سوره هاى قرآن، شرکت چاپ و نشر بین الملل، بی جا، ۱۳۸۲ش.
۲۶. خرمشاهى، بهاءالدین؛ ذهن در زبان حافظ، چاپ دوم، نشرنو، بی جا، بی تا.
۲۷. خوئى، سید ابوالقاسم؛ البیان فى تفسیر القرآن، چاپ پنجم، دار الزهراء، بیروت، ۱۴۰۸ق.
۲۸. درّاز، محمد عبد الله؛ المدخل الى القرآن الکریم، دار القرآن الکریم، الکویت،۱۳۹۱ق.
۲۹. ……………………….. ؛ النباء العظیم، چاپ دوم، دارالقلم، کویت،۱۳۹۰ق.
۳۰. دروزه، محمد عزه؛ التفسیرالحدیث، چاپ دوم، دارالغرب الاسلامى، بیروت، بی تا.
۳۱. ……………………… ؛ القرآن المجید، مکتبه العصریه، بیروت، بی تا.
۳۲. رافعى، مصطفى؛ اعجاز القرآن و بلاغته النبویه، چاپ نهم، دارالکتب العربیه، بیروت، بی تا.
۳۳. رامیار، محمود؛ تاریخ قرآن، چاپ چهارم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۴. رشید رضا، محمد؛ تفسیر المنار، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۲۰ق.
۳۵. الزحیلى، هبه؛ التفسیر المنیر، دارالفکر المعاصر، بیروت، ۱۴۱۱ق.
۳۶. زرکشى، بدرالدین؛ البرهان فى علوم القرآن، با مقدمه محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، دار المعرفه، بی تا.
۳۷. ……………………… ؛ البرهان فى علوم القرآن، تحقیق دکتر یوسف عبدالرحمان مرعشى، شیخ جمال الدین الذهبى، الشیخ ابراهیم عبد الله الکردى، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۱۰ق.
۳۸. الزمخشرى، محمود؛ الکشاف، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.
۳۹. سبحانى، جعفر؛ تفسیر صحیح آیات مشکله، نشر خیابان ارم کتاب فروشى عدالت، قم، ۱۳۶۰ش.
۴۰. سجادى، سید جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامى، چاپ سوم، انتشارات کوشش، بی جا، ۱۳۷۳ش.
۴۱. سعیدى روشن، محمد باقر؛ علوم قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، ۱۳۷۷ش.
۴۲. سید قطب؛ فى ظلال القرآن، ترجمه دکتر مصطفى خرم دل، نشر احسان، بی جا، ۱۳۷۸ش.
۴۳. ………….. ؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت، ۱۴۱۹ق.
۴۴. سیوطى، جلال الدین؛ الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه سید مهدى حائرى قزوینى، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۳ش.
۴۵. ………………………… ؛ الاتقان فى علوم القرآن، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶م.
۴۶. ………………………… ؛ الدر المنثور فى التفسیر المأثور، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۲۰ق.
۴۷. شاکر، محمد کاظم؛ قرآن در آئینه پژوهش، نشر هستى نما، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۸. شحاته، عبد الله محمود؛ اهداف کل سوره و مقاصدها، الهیئه المصریه العامه للکتب، مصر، ۱۹۹۰م.
۴۹. …………………………….. ؛ اهداف کل سوره و مقاصدها، ترجمه سید محمد باقر حجتى، نشر فرهنگ اسلامى، بی جا، ۱۳۶۹ش.
۵۰. …………………………….. ؛ تفسیر القرآن الکریم، دار غریب للطباعه و النشر و التوضیح، قاهره، بی تا.
۵۱. شریعتى، محمد تقى؛ تفسیر نوین، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، بى تا.
۵۲. شوکانى، محمد بن على بن محمد؛ فتح القدیر، دارالمعرفه، بیروت، بى تا.
۵۳. صالح، صبحى؛ نهج البلاغه، انتشارات دفتر نشر اسلامى، قم، بى تا.
۵۴. ………………… ؛ مباحث فى علوم القرآن، انتشارات رضى، قم، بى تا.
۵۵. صدر، محمد باقر؛ دروس فى علوم القرآن، نشر اسماعیلیان، قم، ۱۴۰۸ق.
۵۶. صفایى حائرى، على؛ روش برداشت از قرآن، انتشارات هجرت، قم، بى تا.
۵۷. طائى، کمال الدین؛ موجز البیان، مطبعه سلمان الاعطحى، بغداد، ۱۳۹۱ق.
۵۸. طباطبایى، محمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۳ق.
۵۹. طبرسى، ابوعلى الفضل بن الحسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۶۰. طبرى؛ جامع البیان، طبع بولاق، بی جا، بى تا.
۶۱. طوسى، محمد بن الحسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا.
۶۲. عبدالعال، احمد عبدالعال؛ ایضاحات و معانى على تفسیر النسفى، المکتبه الازهریه للتراث، بی جا، ۱۴۱۵ق.
۶۳. عزالدین، عبدالسلام؛ الاشاره والایجاز فى بعض انواع المجاز، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۶ق.
۶۴. غزالى، شیخ احمد؛ نحو تفسیر موضوعى سور القرآن الکریم، چاپ دوم، دار الشروق، قاهره، ۱۴۱۳ق.
۶۵. غزالى، شیخ محمد؛ نحو تفسیر موضوعى سور القرآن کریم، ترجمه على اصغر محمدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بی جا، ۱۳۷۷ش.
۶۶. فخر رازى؛ مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، بى نا، افست از چاپ مصر، قم، بى تا.
۶۷. …………… ؛ مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا.
۶۸. فضل الله، سید محمد حسین؛ من وحى القرآن، چاپ سوم، دارالزهرا، بیروت، بى تا.
۶۹. فقهى زاده، عبدالهادى؛ پژوهشى در نظم قرآن، جهاد دانشگاهى، تهران، ۱۳۷۴ش.
۷۰. قرشى، سید على اکبر؛ احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، بى تا.
۷۱. قطان، مناع؛ مباحث فى علوم القرآن، چاپ دوازدهم، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۷۲. کحاله، عمر رضا؛ معجم المؤلفین، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا.
۷۳. کلینى، محمد بن یعقوب؛ اصول کافى، تصحیح و تحقیق على اکبر غفارى، دارالکتب الاسلامیه، بی جا, بی تا.
۷۴. لجنه من العلماء؛ التفسیر الوسیط للقرآن کریم، چاپ سوم، مطبعه المصحف الشریف، بی جا، ۱۴۱۳ق.
۷۵. مدرسى، سید محمد تقى؛ من هدى القرآن، دار الهدى، بی جا، ۱۴۰۶ق.
۷۶. مدنى، محمد؛ المجتمع الاسلامى کما تنظمه سوره النساء، بی نا، بی جا، بی تا.
۷۷. مصباح ، محمد تقى؛ معارف قرآن، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، قم، بی تا.
۷۸. مصطفى، مسلم، مباحث فى التفسیر الموضوعى، دار القلم، بی جا،۱۴۱۰ق.
۷۹. معرفت، محمد هادى؛ التمهید فى علوم القرآن، چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۵ق.
۸۰. …………………………. ؛ تاریخ قرآن، سازمان مطالعه و تدوین کتب اسلامى، تهران، ۱۳۷۵ش.
۸۱. …………………………. ؛ تناسب آیات، ترجمه عزت الله مولایى نیا همدانى، بنیاد معارف اسلامى، قم، ۱۳۷۳ش.
۸۲. …………………………. ؛ علوم قرآنى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، قم، ۱۳۷۸ش.
۸۳. مغنیه، محمد جواد؛ التفسیر الکاشف، چاپ سوم، دار العلم للملائین، بیروت، ۱۹۸۰م.
۸۴. مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، چاپ دوازدهم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۳ش.
۸۵. ………………………….. ؛ قرآن و آخرین پیامبر، چاپ دوم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
۸۶. ملا حویش، عمر؛ تطور دارسات اعجاز القرآن، بی نا، بغداد، ۱۳۲۹ق/ ۱۹۷۲م.
۸۷. ملا عبدالله؛ حاشیه، تعلیقه سید مصطفى حسینى دشتى، چاپ دوم، مکتبه المفید و الفیروز آبادى، بی جا، بی تا.
۸۸. مودودى، امام ابوالاعلى؛ تفهیم القرآن، دار العروبه للدعوه، الاسلامیه، لاهور، ۱۹۸۹م.
۸۹. نکونام، جعفر؛ پژوهش هاى علوم انسانى، «زبان قرآن؛ گفتارى یا نوشتارى»، فصلنامه دانشگاه قم، سال اول، بهار۷۹.
۹۰. ………………. ؛ درآمدى بر تاریخ گذارى قرآن، نشر هستى نما، قم، ۱۳۸۰ش.
۹۱. همامى، عباس؛ چهره زیباى قرآن، انتشارات بصائر، اصفهان، ۱۳۷۵ش.
منبع مقاله: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه : مقالات پژوهشهای قرآنی ، شماره55-54، قم:1387، صص:234-261
/ج