حرکت تکاملی انسان از
همان اوان تولد و کودکی آغاز می شود، ولی در دو مقطع 1- تربیت و 2- خودسازی
به اوج خود می رسد.
قبل از سن بلوغ،
خانواده و مربیان تربیتی مراکز آموزشی و پرورشی وظیفه دارند که فرزندان جامعه را
تربیت کنند و زمینه های شکوفایی را در آنها پرورش دهند، ولی بعد از سن بلوغ شرعی
مقطع تازه ای آغاز می شود و این خود فرد است که وظیفه می یابد کشتی وجود خود را
سکان داری کند، با تمام قوا بکوشد تا قدرت و توانایی های خود را شکوفا نماید و به
سوی اهداف زندگی و هدف نهایی آن با انگیزه تعالی خود، حرکت کند.
در مقطع تربیت، متربی
تنها وظیفه دارد که از مربی خود تبعیت و اطاعت نماید و این مربی است که می داند هدف
چیست و چگونه باید متربی را به سوی هدف زندگی هدایت کند، ولی در مقطع خودسازی و پس
از بلوغ، خود فرد باید هدف را بشناسد و راه رسیدن به آن را بداند و خود را برای
حرکت و تحمل سختی های راه آماده کند و با انگیزه و انتخاب خود برای تحقق آن هدف
تلاش و کوشش نماید.
اسلام
مسئولیت تربیت معنوى و اصلاح نفس و پرورش جان را پس از بلوغ بر عهده خود انسان قرار
داده است.
قرآن کریم می فرماید:
«قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها؛
به تحقیق رستگار
شد آن کس
که نفس را تزکیه کرد و زیان کار
شد آن کس که آن را به تباهى کشید.»[1]
از نظر شریعت، انسان
در سن خاصی بالغ و مکلف می شود، معنی تکلیف همین است، یعنی شخصا زمام امور خویش را
به دست می گیرد و مکلف می شود تا مسئولیت ساخت خودش را با آگاهی و اختیار به عهده
بگیرد و سرنوشت و سرانجام زندگی را خودش رقم بزند، خودش رهبر خویش باشد، برای حال و
آینده زندگی اش تصمیم بگیرد و امکانات زندگی خود را به گونه ای سامان دهی کند که
بتواند در بستر آن رشد کند و به هدف زندگی برسد. این تکلیف همان وظیفه خودسازی و
تلاش برای شکوفایی توانایی های خود و تحقق موقعیت شایسته خود در جهان هستی است.
زیرا انسان دارای اختیار است و او است که با حسن انتخاب و
اختیار، مصالح و مفاسد خویش را تشخیص مى دهد و مى تواند در
مسیر تربیت روح خود قدم
بردارد. هیچ کسی مانند خود انسان بر باطن خویش آگاه نیست و نیک
و بد خویش را نمی شناسد. قرآن کریم مى فرماید:
«بل الانسان على نفسه
بصیرة و لو القى معاذیره؛
بلکه انسان بر نیک و بد خویش آگاه
است گرچه عذر مى
آورد. یعنی در همان زمانی که برای رفتار خود عذر می آورد و خود را بیگناه جلوه می
دهد، می داند که اینگونه نیست.»[2]
کتاب های آسمانی، پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام اگر چه مربى انسان ها
و هادیان بشر به سوى سعادت و کمال انسانى هستند، لکن نقش
هدایتی آنها تنها از طریق بیان راه سعادت و شقاوت است و مسئولیت اصلى در اصلاح نفس
و
تربیت روح و حرکت
در مسیر تکامل، بر عهده خود انسان است. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «انا
هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛
ما راه را بر شما نمایاندیم، خواه تبعیت کنید و شاکر باشید و خواه سرپیچی نمایید و
کفران کنید.»[3]
هیچ
کس بهتر از خود
انسان نمى تواند بیماریش را تشخیص دهد و در صدد علاج و مداوا
بر آید انسان بیمارى
ها و امراض روحى را از زبان وحى و شرع مقدس مى شنود، ولى آن کس
که در نهایت باید به
بیمارى خود پى برد و داروى مخصوص را به کار گیرد، خود انسان
است.
در روایتی امام صادق(ع) فرمود:
«انک قد جعلت طبیب نفسک و بین لک الداء و عرفت
آیه الصحه و دللت علی الدواء فانظر کیف قیامک علی نفسک.»
یعنى: «تو طبیب نفس خودت قرار
داده شده اى، درد برایت بیان شده و علامت صحت را برایت بیان
کرده اند، داروی آن هم به تو
معرفى شده است،
پس ببین چگونه در معالجه نفس خود قیام مى کنى»[4]
یعنی نقش دین و انبیا(ع) آن است که همه چیز را برای تو بیان کنند، نقش آنها هدایت
است. خود تو هستی که باید از این بیان و هدایت سود بجویی و با اختیار خود، برای
اصلاح نفس خویش قیام کنی و راهی سعادت شوی، در غیر این صورت هیچ کسی نخواهد توانست
به تو آن چنان باید کمک نماید.
حضرت باقر(علیه
السلام) نیز فرمود:
«من لم یجعل له من نفسه واعظا فان مواعظ
الناس لن تغنى عنه شیئا؛
هر کس که در نفس خویش واعظى نداشته
باشد، پندهاى دیگران برایش سودى نخواهد داشت، یعنی حتی
موثرترین مواعظ آن است که انسان خودش را نصیحت و موعظه می کند.»[5]
پی نوشت ها: