خانه » همه » مذهبی » وقتي به حضرت علي ـ عليه السلام ـ گفتند که اگر مي خواهي جانشين ابوبکر بشوي و شرط اين بود که راه خليفه قبلي را ادامه بده (عمل کردن به سنت خليفه قبلي) مي توانست دروغ بگويد مساله اهم و مهم پيش نمي آيد که اهم که خلافت جامعه اسلامي است بر مهم که دروغ نگفتن بود مقدم باشد؟

وقتي به حضرت علي ـ عليه السلام ـ گفتند که اگر مي خواهي جانشين ابوبکر بشوي و شرط اين بود که راه خليفه قبلي را ادامه بده (عمل کردن به سنت خليفه قبلي) مي توانست دروغ بگويد مساله اهم و مهم پيش نمي آيد که اهم که خلافت جامعه اسلامي است بر مهم که دروغ نگفتن بود مقدم باشد؟

در مورد سئوال توجه به چند نکته لازم است:
1. اگر دو واجب داشته باشيم که امکان ندارد هر دو را در آن واحد با يکديگر انجام دهيم بلکه ناچاريم يکي از آن دو را انتخاب کنيم، در اين صورت اگر يکي از آن دو واجب، از ديگري مهم تر است قطعا «اهم» (مهم تر) را بايد انتخاب کنيم. اگر شخص مشغول به انجام «اهم» شد، ديگر نسبت به مهم تکليفي بر او نيست چون قدرت انجام دو فعل با يکديگر را ندارد.[1] اين را قاعده اهم و مهم مي گويند. در مورد سئوال فرض بر اين است که اهم براي حضرت تصاحب حکومت و حق مسلم وي مي باشد و مهم دروغ نگفتن است.
2. قاعده اهم و مهم در کجا و چه زماني اجرا مي شود و آيا انسان مي تواند در رسيدن به اهدافش از هر وسيله اي استفاده کند؟ يکي از مسائلي که از سيره رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بايد آموخت، «کيفيت استخدام وسيله» است. انسان، اولاً در اهدافش بايد مسلمان باشد؛ يعني اهدافش مقدس و عالي باشد ثانيا، در استخدام وسيله براي همان هدف ها هم، واقعاً مسلمان باشد. در مرحله بعد اين مسأله مطرح مي شود که آيا براي هدف مقدس، مي توان از هر وسيله اي؛ و لو نامقدس و پليد استفاده کرد؟ مثلا شخصي براي اين که مردم در ايمان شان قوي تر شوند، حديثي جعل کند يا براي اين که مردم براي حسين ـ عليه السلام ـ بگريند دروغ بگويد؟
در سيره پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي بينيم که حتي از غفلت مردم براي تثبيت ايمان آن ها به خدا و رسولش استفاده نمي شود؛ مثلا، در واقعه فوت فرزند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که کسوف شد و مردم فکر کردند که اين هماهنگي عالم بالا، به خاطر حزن پيامبر بوده است، اگر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ سکوت مي کرد، چه بسا ايمان مردم قوي تر مي شد ولي مي بينيم که آن حضرت، از نقطه ضعف مردم براي تبليغ دين استفاده نمي کند زيرا اولا، اسلام نيازي به اين وسايل دروغين ندارد؛ آن ها که دين شان داراي برهان و منطق نيست، بايد از اين وسايل استفاده کنند. ثانيا، همگان را هميشه نمي توان در جهالت نگاه داشت و نهايتاً مردم در آينده متوجه خواهند شد و از همه مهم تر اين که خداوند، چنين کاري را اجازه نمي دهد حتي اگر من بدانم که با خواندن يک حديث ضعيف، همه گناهکاران توبه مي کنند، باز هم اسلام به من اجازه چنين کاري نمي دهد. يکي از راه هايي که از آن راه، بر دين ضربه وارد شده است رعايت نکردن اين اصل است؛ يعني بي ديني کردن، به نفع دين! کسي که به خيال خود به نفع دين دروغ بگويد، در حقيقت به نفع دين، بي ديني مي کند! و اين در سيره معصومين کاملا مطرود است، زيرا با در آميختن باطل، حق از ميان مي رود.[2] چنان چه حضرت علي ـ عليه السلام ـ در يک سخنراني پس از جنگ صفين در شهر کوفه در سال 38 هجري، در مورد سياست دروغين معاويه چنين فرمودند: «والله ما معاوية بأدهي منّي، و لکنّه يغدر و يفجر…» سوگند به خدا معاويه از من سياست مدار تر نيست، اما معاويه حيله گر و خيانت کار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرک ترين افراد بودم، ولي هر نيرنگي گناه، و هر گناهي نوعي کفر و انکار است، روز رستاخيز در دست هر حيله گري پرچمي است که با آن شناخته مي شود. به خدا سوگند، من با فريب کاري غافل گير نمي شوم، و با سخت گيري ناتوان نخواهم شد.[3] با توجه به آنچه گفته شد، قاعده اهم و مهم صرفا يک قاعده فقهي است که محدوده خاص خود را دارد.
به عنوان مثال در مواردي که دو شخص در حال غرق شدن هستند و شما مي تواني يکي از آن ها را نجات دهي و ديگري غرق مي شود، قاعده اهم و مهم به ما مي گويد بر شما واجب است شخصي را که عالم تر و با تقواتر است نجات دهي؛ پس موارد اين قاعده را نمي توان در همه جا تسرّي داد. در بحث اهم و مهم، هر دو کار مجاز و مشروع و لازم الاجرا است اما امکان جمع هر دو عمل نيست. حکومت براي علي ـ عليه السلام ـ وسيله بود نه هدف، در حالي که براي رقيب ايشان (عثمان) هدف بود نه وسيله. اگر امام ـ عليه السلام ـ به خلافت از همان ديد مي نگريست که عثمان نگاه مي کرد، بسيار آسان بود که در ظاهر شرط فرزند عوف، (که امر تعيين خليفه را به وي سپرده بودند)، را بپذيرد ولي در عمل از آن شانه خالي کند. اما آن حضرت چنين نکرد، زيرا او هرگز حقي را از طريق باطل نمي طلبيد.[4]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج1.
2. فروغ ولايت ، جعفر سبحاني.                                  
 
پي  نوشت ها:
[1]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج20، ص54.
[2]. سيري در سيره معصومين(ع) ـ خلاصه آثار شهيد مطهري، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، 1383ش، دفتر دوم، ص19 الي 22.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 200.
[4]. سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، قم، چاپخانه سرور، 1380ش ص277.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد