خانه » همه » مذهبی » وقتی من به اختیار و انتخاب خود به دنیا نیامده ام پس چرا حق انتخاب آزاد ندارم. من نمی خواهم در این بازی (بهشت و جهنم) شرکت داشته باشم. اختیار من در انجام گناه وقتی به جهنم ختم شود دیگر اختیار نیست. مثل اینست که من به فرزندم بگویم تو می توانی سیب بخوری یا پرتغال ولی عزیزم اگر سیب خوردی فلکت می کنم؟

وقتی من به اختیار و انتخاب خود به دنیا نیامده ام پس چرا حق انتخاب آزاد ندارم. من نمی خواهم در این بازی (بهشت و جهنم) شرکت داشته باشم. اختیار من در انجام گناه وقتی به جهنم ختم شود دیگر اختیار نیست. مثل اینست که من به فرزندم بگویم تو می توانی سیب بخوری یا پرتغال ولی عزیزم اگر سیب خوردی فلکت می کنم؟

در این باره گفتنی است؛ مثال پدر و فرزند بسیار گویا است. پدر خوب از یک سو به فرزندش اختیار و آزادی عمل می دهد و از سوی دیگر او را هم چون بچه های خیابانی رها نمی کند بلکه خوبی ها و بدی ها را به او می گوید و در مرحله سوم اگر خوبی ها را انجام داد هم از نظر درونی نشاط در او ایجاد می کند و هم از نظر بیرونی تشویق و وعده پاداش به او می دهد. اما اگر مسیر اشتباه را در پیش گرفت هم از نظر درونی پشیمانی، تنفر و بی ارزشی را در او ایجاد می کند و هم از نظر بیرونی به او هشدار می دهد و وعده تنبیه و عذاب می دهد.
با این وضعیت این گونه فرزندان، بهترین وضعیت را برای رشد و سعادت به دست می آورند به طوری که هم حس اختیار و عدم تحمیل دارند و هم با کنترل و سرپرستی مسیر درستی و پاکی را طی می کنند و اگر کسی لجاجت کرد در مراحل اول به او فرصت داده می شود. در مرحله بعد در چالش ها زندگی فرو می افتد و در مرحله سوم از لطف خدا محروم می شود و بلکه تنبیه می شود و از آنجا که پلیدی را در خود حادث کرده، فرجامی جز تباهی نخواهد داشت و عذاب و جهنم ظهور همان باطن و پلیدی او خواهد بود.
بنابراین نباید تصور کنیم که اختیار با مجازات منافات دارد بلکه اختیار به معنای توانمندی بر انجام در کار مقابل یکدیگر است اما بدیهی است هر راهی که انتخاب می شود نتیجه خودش را خواهد داشت چنان که راننده توانایی دارد که احتیاط کند و یا نکند اما اگر احتیاط نکرد خودش و دیگران را به خطر می اندازد و سزاوار جریمه و مجازات است که در اصطلاح گفته می شود انسان به طور تکوینی اختیار دارد اما به طور تشریعی باید فرمانبردار باشد. جهت توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه کنید:
در پاسخ به این سوال توجه به یک نکته بسیار اهمیت دارد و آن اینکه بهشت و جهنم از امور اعتباری و قراردادی نیست که کسی آن را قرار داده باشد، بلکه از امور تکوینی و وجودی است و کسی آن را جعل نکرده است. پاداش و جزا نتیجه تکوینی و قهری عمل انسان است. خود ما هستیم که بهشت و جهنم خود را می سازیم و عمل ما است که در آخرت به صورت پاداش و جزا نمود و ظهور خواهد یافت. وقتی انسان راه خیری را انتخاب می کند، به طور طبیعی و تکوینی بازتاب خوبی را دریافت می نماید و هنگامی که به راه شر می رود، نتیجه ای جز شر نخواهد گرفت. گندم از گندم بروید جو ز جو. ما از همان اول اختیار داریم که راه خیر یا شر را انتخاب کنیم که اگر هر کدام را انتخاب کردیم این به این معنا است که لوازم و آثار آن را هم خودمان با اختیار پذیرفته ایم، بنابراین وجود پاداش و جزا هیچ منافاتی با اختیار و آزادی انتخاب انسان ندارد.رابطه پدر و فرزند و تهدید به مجازات قرارداری است و با رابطه خدا با انسان و رابطه عمل با پاداش و جزا که تکوینی است، فرق دارد و قابل مقایسه نیست.
توضیح بیشتر:
اولا؛ باید توجه داشت که اختیار تنها گزینه هماهنگ و همخوان با پاداش و بهشت و دوزخ است و ثانیا این دسته امور به عنوان مشوق و ضمانت اجرایی تکالیف الهی به شمار می روند و در عین حال به گونه او نیستند که اختیار بشری را سلب نمایند.
پاسخ تفصیلی: برای روشن شدن زوایای مختلف بحث در گام نخست باید رابطه وثیق ثواب و عقاب با اختیار بشری بررسی گردد و در قدم بعد به فلسفه وجودی ثواب و عقاب پرداخته شود.
الف) رابطه وثیق میان جزا و اختیار بشری:
باید توجه داشت که ثواب و عقاب تنها با گزینه اختیار بشری هماهنگ و همنواست و در صورت عدم اختیار بشر نسبت به افعال و سرنوشت خویش، این مقوله امری بی معنا و خلاف عدالت الهی تلقی خواهد شد زیرا پرواضح است که شخص مجبور و غیر مختار همچون دستگاه بی روح و بی اختیاری است که به صورت اتوماتیک یکسری فرامین و برنامه ها را اجرا می کند که خود هیچ نقشی نسبت به تصمیم گیری آنها نداشته است و از این رو بازخواست از این دستگاه و تشویق و تنبیه آن امری بی معنا و مضحک خواهد بود چرا که افعالش در سایه تصمیم گیری وی حاصل نشده تا وی در جایگاه پاسخگویی به آنها قرار گیرد.
پس مقوله جزا تنها با اختیار بشری سازگار و معقول است و حتی خود بهترین دلیل بر اختیار بشری است از این روست که حضرت امام علی(ع) برای رد سخن شخصی که گمان می کرد قضا و قدر الهی، انسان را از دایره اختیار خارج می سازد به مقوله ثواب و عقاب اشاره می کند و می فرماید: «لوکان کذلک لبطل الثواب والعقاب والامر والنهی…؛ اگر قضا و قدر باعث سلب اختیار بشر گردد مقوله ثواب و عقاب و امر و نهی الهی بی معنا می شد…» (توحید، صدوق، باب قضا و قدر، ح 28، ص 280، دارالمعرفه).
ب) فلسفه وجودی ثواب و عقاب فلسفه بیان آن دو و منافات نداشتن آن با اختیار:
اینک این پرسش پیش روی ماست که فلسفه وجودی جزا و ثواب و عقاب چیست و در گام بعد این که چه نیازی به بیان آنهاست و آیا بیان این راه ها با اختیاری بشری منافات نداشته و باعث سلب اختیار او و قرار گرفتن در مسیری خاص نمی شود؟
اما فلسفه وجودی دوزخ و بهشت و ثواب و عقاب در پرتو عدالت الهی معنا پیدا می کند زیرا در این جهان انسانها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند از یک سو کسانی یافت می شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان می کنند و در سویی دیگر تبهکارانی هستند که برای رسیدن به هوس های شیطانی خود بدترین ستم ها را بر دیگران و خود روا می دارند اما می بینیم که در این جهان و نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که در خور اعمالشان باشد نمی رسند و چه بسا تبهکارانی که از نعمت های بیشتری برخوردارند و اساسا زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد مثلا شخصی که هزاران نفر را بی گناه به قتل رسانده است نمی توان او را جز یکبار قصاص کرد و قطعا سایر جنایاتش بی کیفر می ماند در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجه آن برسد پس باید سرای درگیری برای تحقق عینی عدالت الهی باشد(مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ج 3، ص 39، سازمان تبلیغات اسلامی، ج 1، 1370).
اما پرسش دیگر آن است که آیا بیان این عذاب ها و نعمت ها اختیار بشری را سلب نمی کند و او را وادار به انتخاب یک مسیر مشخص نمی نماید؟ در پاسخ باید گفت که بیان عذاب ها و نعمت ها دارای دو حیثیت و دو وجه است و به عبارتی خود دارای دو بار معنایی است.
نخست: حیثیت اطلاع رسانی و خبر دهی از راه های پیش رو که این امر نه تنها باعث سلب اختیار وی نمی شود بلکه نشانگر احترام به عنصر اختیار و انتخاب انسان است زیرا اختیار و انتخاب در صورتی معنا می یابد که انسان بر سر دو راهی سرنوشت قرار گیرد و با شناخت کافی از هر دو راه و نتایج و فواید و مضرات آن دو، یکی را برگزیند از این رو خدای متعال سرانجام انتخاب هر یک از هر دو راه زندگی بشری را بیان کرده تا وی بتواند با آگاهی کامل یکی از این دو راه را برگزیند.
دوم؛ حیثیت تشویق و برحذر داشتن تهدید است که باز این امر نیز باعث سلب اختیار بشری نمی شود و اتفاقا این امر شایسته و بایسته است همانگونه که از یک دوست خوب و ناصح دلسوز شایسته و بایسته است که مسیر صحیح را معرفی کرده و ما را نسبت به آن تشویق کند و از قرار گرفتن در مسیر ناشایست بر حذر دارد همین امر در مورد خداوند منان که از هر دوستداری نسبت به ما مهربانتر و نزدیک تر است به گونه ای پر رنگ تر معنا می یابد و در عین حال نیز این امر موجب سلب اختیار بشری نمی گردد، از این روست که می بینیم در جهان امروزی بسیاری از مردم در عین اطلاع از مسیر ناهموار و عاقبت هولناک گناه باز لذات زودگذر آن را بر نعمت های جاودان الهی ترجیح داده و این مسیر ناصواب رابرمی گزینند پس روشن است که بیان عذاب و نعمت ها در عین حال که مشوق بشر در انتخاب راه صحیح می باشد باعث سلب اختیار وی در تعیین سرنوشت نمی باشد.
فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست یعنی ما به این دنیا می آییم و با عمل اختیاری خود بهشتی یا جهنمی می شویم. ظرف وجود ما با حضور در این دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین بدون عمل اختیاری، پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند. زیرا انسان موجودی مختار و دارای دو نوع گرایش معنوی و حیوانی است ; ملائکه فقط دارای گرایش معنوی و فاقد تمایلات حیوانی اند و حیوانات فاقد گرایش های معنوی (در حد گرایش های معنوی انسان ) هستند. از این رو اگر انسان با اختیار خود, راه تکامل به سوی خدا را بپیماید, از ملائکه برتر خواهد شد; زیرا آنان در کمالات خود فاقد گرایش های بازدارنده ی حیوانی اند. اما اگر انسان تنها به تمایلات حیوانی خود پاسخ داد, از حیوانات پست تر خواهد شد; چرا که آنها در برابر تمایلات حیوانی شان فاقد گرایش های معنوی بلند انسان اند.

در حدیث آمد که خلاق مجید     خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم و جود     آن فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا     نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی     همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف     از شقاوت مانده است و از شرف

و آن سوم هست آدمیزاد و بشر     از فرشته نیمی و نیمش ز خر

نیم خر خود مایل سفلی بود     نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد     زین دوگانه تا کدامین برد نرد

(مولوی ; این شعر بر گرفته از حدیث امیرالمؤمنین است (وسائل الشیعه , ج 11, ص 164)

بنابراین خداوند به طور جبری برای هیچ کس بهشت و جهنم را تقدیر نکرده، بلکه تقدیر او این است که انسان با اختیار خود راه سعادت یا شقاوت را برگزیند و این خود انسان است که انتخابگر می باشد. اگر همگان راه خوب را بروند همه بهشتی می شوند و اگر کسی نشد به خاطر سوء اختیار خودش می باشد نه تقدیر الهی به معنای نادرست و جبرگرایانه آن.
در پایان بهتر است کمی به بخش نخست سوال بپرداریم :
جهت توضیح این مطلب که «آیا ما خود به اختیار پا به این جهان نهاده ایم یا نه» . در این باره باید گفت که فیلسوفان و متکلمان و در واقع صاحب نظران چه در عالم اسلام و چه در دنیا غرب،‌ آنگاه که بحث از اختیار و جبر را مطرح می کنند، بحث اختیار و جبر را نسبت به افعال انسان می سنجند یعنی پس از آن که انسان وجود یافت و پس از چندی رشد کرد و آن گاه خود را در مقابل خداوندی یافت هیچ چیز از دایره علم و قدرت او خارج نیست، و دید که هر چه دارد و هر چه می کند را واقعا باید به او نسبت دهد، آنگاه این بحث مطرح می شود که آیا او از خود اختیاری دارد یا نه؟
در واقع اختیار یا جبر صفت فعل انسان است و فعل انسان نیز پس از فرض وجود انسان و وجود یافتن او است به عبارت دیگر فعل انسان، مبتنی بر وجود انسان و تا زمانی که فردی وجود نیافته است چگونه می تواند فعلی داشته باشد تا بگوئیم که آیا این کار او،‌کاری مختارانه یا از سر اجبار صورت گرفته است.
خلاصه این که طرح این بحث در مورد انسانی که وجود نیافته است اشتباه است و این سطحی ترین برداشت از مسأله جبر و اختیار است برداشتی که از تصور عوامانه و کوچه بازاری ناشی شده است.
اما در مورد این که ما نمی خواستیم آفریده شویم و ما را خداوند خود به خواست خویشتن آفریده است این نکته قابل توجه است که کسی به یاد ندارد آن زمان چه اتفاقی رخ داده است و ایا ما واقعا نمی خواستیم به این جهان پا بگذاریم یا می خواستیم و آیا اصلا چنین برداشتی و سؤالی درست و با معنا است یا نه؟ شاید کسانیکه چنین سخنانی را بر زبان می رانند از آن جهت است که در این عالم با ناکامی هایی روبرو می شوند و می گویند ما از اول هم نمی خواستیم اینجا بیاییم. این مثل کسی است که با تلاش و اصرار فراوان وارد کشوری می شود و آن گاه که مشکلات و گرفتاری ها از هر سو به سراغش می آید چنین ادعا می کند که من از اول هم نمی خواستم به این خراب شده پا بگذارم بلکه ما به زور آورده اند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد