خانه » همه » مذهبی » وهابیت و تفرقه

وهابیت و تفرقه

وهابیت و تفرقه

گسترش تهاجم به شیعه بعد از انقلاب اسلامى وانگیزه هاى آناندیشمندان اهل سنّت از دیر باز، نگاهى نقّادانه به فرهنگ و معارف شیعى داشته اند وهمواره سؤالات و شبهاتى را مطرح کرده اند. این رویکرد با ظهور وهّابیت در شبه جزیره عربستان، روند وسیع تر وشدیدترى به خود گرفته است و پس از پیروزى انقلاب پرشکوه اسلامى ایران

f11a9279 14eb 436f af58 75831808eff4 - وهابیت و تفرقه

0018125 - وهابیت و تفرقه
وهابیت و تفرقه

 

نويسنده: دکتر سید محمد حسینی قزوینی

 

الحمد للّه ربّ العالمین والصلاة والسلام على سیدنا محمّد وآله الطاهرین.

مقدمه
 

گسترش تهاجم به شیعه بعد از انقلاب اسلامى وانگیزه هاى آناندیشمندان اهل سنّت از دیر باز، نگاهى نقّادانه به فرهنگ و معارف شیعى داشته اند وهمواره سؤالات و شبهاتى را مطرح کرده اند. این رویکرد با ظهور وهّابیت در شبه جزیره عربستان، روند وسیع تر وشدیدترى به خود گرفته است و پس از پیروزى انقلاب پرشکوه اسلامى ایران این هجمه با روشهاى مدرن و با استفاده از رسانه هاى عمومى مانند اینترنت وماهواره در سطحى وسیع گسترش یافته است.
این تهاجم در سالهاى اخیر گسترش چشمگیرى داشته است به گونه اى که همه گروهها، از مردم عادى تا اساتید، دانشجویان، دانش آموزان و حتى روحانیون کاروانهاى حج را هم در بر گرفته است.
با اینکه این شبهات، غالباً از افتراء و دروغ و یا جهل و نادانى سرچشمه گرفته است، ولى از مسئولیت اساتید و دانش پژوهان در پاسخگویى به آن کاسته نمى شود.
زیرا مخالفان مکتب اهل بیت، هرگز تصوّر نمى کردند که فرهنگ غنى شیعه بتواند ملّت ایران را این چنین به صحنه بیاورد که با دست خالى، ولى با قلبى آکنده از ایمان و عشق به اسلام، طومار حکومت تا دندان مسلّح را ـ با آن همه حمایتهاى بیدریغ شرق و غرب ـ براى همیشه درهم بپیچد و به جاى آن، حکومت اسلامى برپایه فقه شیعه تأسیس نماید.
به همین جهت، مخالفان مکتب اهل بیت، وقتى که با گسترش فرهنگ تشیع، موقعیت خود را در خطر مى بینند، با تألیف کتابهاى ضدّ شیعىِ مملوّ از تهمت و کذب، سعى در مخدوش کردن چهره نورانى مذهب شیعه را در سطح جهانى دارند.

چشم انداز مذهب شیعه
 

یکى از انگیزه هاى تهاجم وسیع وهّابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانى مطابق با سنّت راستین محمّدى(صلى الله علیه وآله وسلم)است، به چند نمونه توجّه کنید:
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز (مفتى اعظم سعودى) و امام جماعت یکى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیت در یمن که کتابى نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان: «الصلة بین الإثنی عشریة وفرق الغلاة» نوشته است با آشنایى با یکى از جوانهاى شیعه، با فرهنگ نورانى تشیع آشنا شد و از فرقه وهّابیت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف گردید.
دکتر عصام در کتابى که به همین مناسبت تألیف نموده، مى نویسد:
با مطالعه کتابهایى که وهّابیت در سالهاى اخیر نوشته اند، به یقین در مى یابیم که آنان احساس کرده اند که تنها مذهب آینده، همان مذهب شیعه امامیه است: «وکلَّما نقرأ کتابات إخواننا الوهّابیین نزداد یقیناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثنی عشری لأنّهم یتابعون حرکة الانتشار السریعة لهذا المذهب فی وسط الوهّابیین وغیرهم من المسلمین»(1).
(هنگامى که کتابهاى برادران وهّابى را مى خوانیم بر یقین ما افزوده مى شود که آینده از آن مذهب تشیع است، زیرا آنان خود وسیله انتشار سریع و آشنائى با مذهب تشیع در بین وهّابیان مى باشند).
سپس از قول شیخ عبد اللّه الغُنیمان استاد «الجامعة الإسلامیة» در مدینه منوّره نقل مى کند: «إنّ الوهّابیین على یقین بأنّ المذهب (الاثنی عشر) هو الذی سوف یجذبُ إلیه کلّ أهل السنَّة وکلّ الوهّابیین فی المستقبل القریب» (وهّابیون به یقین دریافته اند، تنها مذهبى که در آینده، اهل سنّت و وهّابیت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامى است(2).
آقاى شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودى مى نویسد: «وممّا زاد عجبی من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الکبار المشهورین فی مصر، ومنهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا فی حلقات العلم، ومنهم بعضُ الإخوان الذین کنّا نُحْسن الظنَّ بهم سلکوا هذا الدَرْب، وهذا الاتّجاه الجدید هو (التشیع)، وبطبیعة الحال أدرکت منذ اللحظة الأولى أنّ هؤلاء الإخوة ـ کغیرهم فی العالم الإسلامی ـ بهرتهم أضواء الثورة الإیرانیة»(3).
(آنچه که باعث فزونى شگفتى من گردیده، این است که برخى از برادران وهّابى و فرزندان شخصیتهاى علمى و دانشجویان مصرى، اخیراً به سراغ مکتب تشیع رفته اند).
شیخ محمّد مغراوى از دیگر نویسندگان مشهور وهّابى مى گوید: باگسترش مذهب تشیع در میان جوانهاى مشرق زمین، بیم آنرا دارم که این فرهنگ در میان جوانهاى مغرب زمین نیز گسترده شود: «بعد انتشار المذهب الإثنی عشری فی مشرق العالم الإسلامی، فخفت على الشباب فی بلاد المغرب … »(4).
دکتر ناصر قفارى استاد دانشگاههاى مدینه مى نویسد: «وقد تشیع بسبب الجهود التی یبذلها شیوخ الإثنی عشریة من شباب المسلمین، ومن یطالع کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد» یهُولُه الأمر حیث یجدُ قبائل بأکملها قد تشیعت»(5).(اخیراً تعداد زیادى از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرویده اند و اگر کسى کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد» را مطالعه کند به وحشت مى افتد که چگونه برخى از قبایل عربى به صورت کامل، مذهب شیعه را پذیرفته اند).
جالبتر ازاینها سخن شیخ مجدى محمّد على محمّد نویسنده بزرگ وهّابى است که مى گوید: «جاءنی شابّ من أهل السنّة حیران، وسبب حیرته أنّه قد امتدّت إلیه أیدی الشیعة … حتّى ظنّ المسکین أنّهم ملائکة الرحمة وفرسان الحقّ»(6).
(یکى از جوانهاى اهل سنّت حیرت زده نزد من آمد وقتى که علّت حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست یکى از شیعیان به وى رسیده است، و این جوان سنّى تصوّر کرده است که شیعیان ملائکه رحمت، و شیر بیشه حقّ مى باشند).

ارزش و جایگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت
 

شاید به ذهن بعضى خطور کند که طرح مسایل اختلافى بین شیعه و سنّى، و یا شیعه و وهّابیت، با جریان وحدت میان مسلمانان منافات داشته باشد، و یا زمینه رنجش خاطر بعضى فراهم شود، و یا موجب تفرقه گردد، بدین منظور نا گزیریم نسبت به مفهوم وحدت و عوامل آن به صورت گذرا اشاره کنیم.
شکى نیست که یکى از عوامل پیشرفت ملتها و رمز پیروزى آنان، پیوند و اتحاد بوده است، همانگونه اى که با اتحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد تشکیل و با پیوستن جویهاى کوچک به همدیگر رودخانه هاى عظیم ایجاد مى شود، با اتحاد انسانها نیز صفوف بزرگى تشکیل مى شود که دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فکر تجاوز به آنان را براى همیشه از سر بیرون مى کند (تُرْهِبُونَ بِهِى عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ)(7).
قرآن مجید ملل اسلامى را به سوى یگانه عامل وحدت، «تمسک به حبل اللّه» دعوت مى کند، و از هر گونه تفرقه برحذر مى دارد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ)(8).
بلکه اختلاف و پراکندگى و به جان هم افتادن را یکى از بدترین عذابها به شمار مى آورد: (قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِکمْ أَوْ یلْبِسَکمْ شِیعًا وَیذِیقَ بَعْضَکم بَأْسَ بَعْض)(9)، «بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به هم اندازد ]و دچار تفرقه سازد[ و عذاب بعضى از شما را به بعضى دیگر بچشاند».
ابن اثیر مى گوید: مراد از «شِیعاً» همان تفرقه میان امت اسلامى است(10).
رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: «مثل المؤمنین فی توادّهم وتعاطفهم وتراحمهم بمنزلة الجسد إذا اشتکى منه شی تداعى له سائر الجسد بالسهر والحمّى»(11).
(تمام مسلمانان عالم اعضاء یکدیگر هستند وهمه آنان بمنزله یک جسد مى باشند، که اگر عضوى از آن به درد آید سایر اعضاء نیز متأثّر خواهد شد).

اهمّیت وحدت در عصر حاضر
 

و شکى نیست که ما در عصرى زندگى مى کنیم که تمامى دشمنان براى نابودى اسلام هم پیمان گشته و تمامى امکانات سیاسی و اقتصادى خود را در سقوط اسلام از صحنه بین الملل بکار گرفته اند.
که طرح نوین «هانتیگتون»، بزرگ نظریه پرداز کاخ سفید و استراتژیست معروف یهودى در کتاب «برخورد تمدّنها» مؤید این مطلب است.
و همچنین نظریه دکتر مایکل برانت، یکى از معاونان سابق سازمان اطلاعات مرکزى امریکا (سیا) که در کتاب A Plan to divis and desnoylte theology«نقشه اى براى جدایى مکاتب الهى» آمده، مى گوید: افرادى که باشیعه اختلافات نظر دارند آنها را علیه شیعه منظم و مستحکم کرده، وکافر بودن شیعه گسترش داده شود و آن ها را از جامعه جدا نموده وعلیه آن ها مواد نفرت برانگیز نوشته شود(12).
بنا بر این در چنین عصرى بیش از هر عصر دیگر، مسلمانان نیاز به وحدت دارند، و شاید بیش از هر زمانى جامعه اسلامى به همکارى و مساعدت یکدیگر نیازمند است.
گلادستون نخست وزیر اسبق بریتانیا مى گوید: «مادام هذا القرآن موجوداً فی أیدى المسلمین، فلن تستطیع أروبا السیطرة على الشرق ولا أن تکون هی نفسها فی أمان». مادامى که قرآن در دست مسلمان هااست، اروپا نه مى تواند بر شرق تسلط یابد و نه احساس امنیت کند(13).
بن گوریون نخست وزیر اسبق دولت غاصب صهیونیستى مى گوید: «إنّ أخشى ما نخشاه أن یظهر فی العالم العربی، محمد جدید». آن چه که ما را به وحشت انداخته این است که مى ترسیم در جهان عرب محمد تازه اى ظهور کند(14).
بالاتر از همه این ها، با این که یکى از اصول مسلم مسیحیت، کشته شدن حضرت مسیح به دست یهود بوده و به همین خاطر، در طول 20 قرن بغض و کینه وعداوت میان آنان حاکم بود، ولى براى ایجاد وحدت میان مسیحیت و یهود در برابر مسلمین، دولت واتیکان طى اطلاعیه رسمى از این اصل صرف نظر کرده و یهود را از این جنایت تبرئه مى کند.
وجاى شگفت این است که این اعلامیه در سال 1393 هجرى مطابق با 1973 میلادى هم زمان با جنگ اسرائیل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نیروهاى یهود ونصارى را در برابر مسلمانان بسیج نماید(15).
با توجه به نکات یاد شده، اهمّیت سخن رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) که مى فرماید: «من أصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم» کسى که به فکر مشکلات برادران دینى خود نباشد مسلمان نیست، در این زمان بیش از هر زمان دیگر ملموس باشد.
بدیهى است در موقعیت فعلى، هر گونه حرکت مشکوک که موجب تفرقه میان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نیست.
و هرگونه فحش و ناسزا قبل از آنکه به وحدت میان مسلمین و تقریب بین مذاهب ضربه بزند، چهره نورانى مکتب اسلام را در سطح بین الملل مخدوش مى کند، و طبقه تحصیل کرده را به مکتب نورانى اسلام بدبین مى سازد.

اهداف وحدت
 

هدف از وحدت، یکى کردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست، و غرض مؤسّسان تقریب هم جایگزینى اشعرى بجاى معتزله و سنى را تبدیل به شیعه و حنفى را حنبلى ساختن و یا بعکس نبوده است زیرا این امر نه تنها کارى دشوار بلکه امرى غیر ممکن مى باشد.
بلکه همّت آنان نزدیک نمودن صاحبان مذاهب مختلف به همدیگر با تکیه بر مشترکات، و قرار دادن همه مسلمانان را در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شیخ محمّد تقى قمّى، مؤسّس «دار التقریب بین المذاهب الإسلامیة» و نماینده حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فیضیه مى گفت: هدف از تأسیس این مرکز، تقریب میان مذاهب است نه توحید مذاهب، یعنى هدف این نیست که شیعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگیرد، و یا سنّى از مبانى اعتقادیش دست بر دارد.
علت فاصله میان مذاهب، عدم آشنایى صحیح از مبانى فکرى یکدیگر است، و با تأسیس این مرکز، صاحبان اندیشه هاى هر یک از مذاهب، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات همدیگر، مسائل اختلافى را در محیطى آرام مطرح نمایند. تا ضمن آشنائى با افکار همدیگر، و مشترکات میان مذاهب، تفاهم بیشترى داشته باشند. که این قضیه در نهایت به نفع شیعه است.
در تاریخ 24 ژوئن 2001، برابر با سوم تیر 1380، شبکه تلویزیونى ANNدر لندن، میزگردى درباره تقریب بین مذاهب اسلامى، و وحدت مسلمانان، با شرکت جمعى از متفکران ایرانى و لبنانى و مصرى و بریتانیایى تشکیل داده بود، آقاى شیخ محمّد عاشور، معاون رئیس دانشگاه الأزهر و رئیس کمیته گفتوگو بین مذاهب اسلامى که به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود، گفت:
«فکرة التقریب بین المذاهب الإسلامیة لاتعنی توحید المذاهب الإسلامیة ولاصَرْف أی مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقریب تضلیل فکرة التقریب … فإنّ الاجتماع على فکرة التقریب یجب أن یکون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّى یمکن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفکار الخرافیة … وأن یلتقی علماء المذاهب ویتبادلون المعارف والدراسات لیعرف بعضهم بعضاً فی هدوء العالم المتثبّت الذی لاهمّ له إلاّ أن یدری ویعرف ویقول فینتج»(16).
یعنى: هدف از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامى، یکى کردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى دیگرنیست، که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است، تقریب باید بر پایه بحث وپذیرش علمى باشد تا بتوان با این اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت، و باید دانشمندان هر مذهبى در محیطى آرام در گفتگوهاى علمى خود دانش خود را مبادله کنند، ونتیجه بگیرند.

استاد مرتضى مطهرى و برداشت انحرافى از وحدت
 

شهید مطهرى در زمینه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامى مى نویسند: «ایراد دوم این است که با طرح و بحث این مسائل تکلیف اتّحاد اسلامى چه مى شود؟ آن چه بر سر مسلمین آمد، شوکت آنها را گرفت و آن ها را زیر دست و تو سرى خور ملل غیر مسلمان قرار داد، همین اختلافات فرقه اى است … آیا طرح اینگونه بحث ها کمک به هدف هاى استعمارى نیست؟
جواب این است که بدون شک نیاز مسلمین به اتّحاد و اتّفاق از مبرمترین نیازهاست و درد اساسى جهان اسلام همین کینه هاى کهنه میان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همینها استفاده مى کند.
امّا به نظر مى رسد که اعتراض کننده در مفهوم «اتّحاد اسلامى» دچار اشتباه شده است.
مفهوم اتّحاد اسلامى که در صد سال اخیر میان علماء و فضلاء مؤمن و روشنفکر اسلامى از اصول اعتقادى و یا غیر اعتقادى خود صرفنظر کنند و به اصطلاح مشترکات همه فرق را بگیرند و مختصّات همه را کنار بگذارند، چه این کار، نه منطقى است و نه عملى.
چگونه ممکن است از پیروان یک مذهب تقاضا کرد که به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمین از فلان اصل اعتقادى یا عملى خود که به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مى داند صرف نظر کند؟ در حکم این است که از او بخواهیم به نام اسلام از جزئى از اسلام چشم بپوشد … .
ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروى اهل البیت(علیهم السلام) را داریم، کوچکترین چیزى حتّى یک مستحبّ و یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمى دانیم، نه توقّع کسى را در این زمینه مى پذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامى از یک اصل از اصول خود دست بردارند آنچه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول وفروعى داریم، فقه، حدیث، کلام، فلسفه وادبیات داریم، بتوانیم کالاى خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاى مهم جهان اسلامى به روى کالاى نفیس معارف اسلامى شیعى بسته نباشد. اخذ مشترکات اسلامى و طرد مختصّات هر فرقه اى نوعى خرق اجماع مرکب است، محصول آن چیزى است که قطعاً غیر از اسلام واقعى است زیرا بالاخره مختصّات یکى از فرق، جزء متن اسلام است و اسلام مجرّد از همه این مشخصّات و ممیزات و مختصّات، وجود ندارد.
گذشته از همه این ها طراحان فکر عالى اتحاد اسلامى که در عصر ما مرحو آیة اللّه العظمى بروجردى(قدس سره) در شیعه وعلامه شیخ عبد المجید سلیم وعلامه شیخ محمود شلتوت در اهل تسنن در رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آنچه که آن بزرگان در نظر داشتند این بود که فرقه هاى اسلامى در عین اختلافاتى که درکلام، فقه و غیره باهم دارند به واسطه مشترکات بیشترى که در میان آن ها هست مى توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام دست برادرى بدهند وجبهه واحدى تشکیل دهند. این بزرگان هرگز در فکر طرح وحدت مذهبى تحت عنوان وحدت اسلامى که هیچگاه عملى نیست نبودند.
در اصطلاحات معمولى عرف، فرق است میان حزب واحد و جبهه واحد، وحدت حزبى ایجاب مى کند که افراد از نظر فکر و ایدئولوژى و راه و روش و بالاخره همه خصوصیات فکرى به استثناء مسائل شخصى یک رنگ و یک جهت باشند.
امّا معنى وحدت جبهه اینست که احزاب و دسته جات مختلف در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژى و راه و روش، بهواسطه مشترکاتى که میان آن ها هست در مقابل دشمن مشترک، در یک صف، جبهه بندى کنند.
و بدیهى است که صف واحد در برابر دشمن تشکیل دادن با اصرار در دفاع از مسلک خود و انتقاد از مسلکهاى برادر و دعوت سایر برادران هم جبهه به مسلک خود به هیچ وجه منافات ندارد.
آنچه مخصوصاً مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى بدان مى اندیشید این بود که زمینه را براى پخش و انتشار معارف اهل البیت(علیهم السلام) در میان برادران اهل سنت فراهم کند و معتقد بود که این کار، جز با ایجاد حسن تفاهم، امکان پذیر نیست، توفیقى که آن مرحوم در طبع برخى کتب فقهى شیعه در مصر به دست خود مصریان در اثر حسن تفاهمى که به وجود آورده بود کسب کرد از مهمترین موفقیتهاى علماء شیعه است. جزاه اللّه عن الإسلام والمسلمین خیر الجزاء.
به هر حال طرفدارى از تز «اتّحاد اسلامى» ایجاب نمى کند که در گفتن حقایق کوتاهى شود، آن چه نباید صورت گیرد، کارهایى است که احساسات و تعصّبات و کینه هاى مخالف را بر مى انگیزد، امّا بحث علمى سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات.

سیره فراموش شده على (علیه السلام)
 

سیره متروک و فراموش شده شخص مولاى متقیان على (علیه السلام) ، قولاً و عملاً ، که از تاریخ زندگى آن حضرت پیداست بهترین درس آموزنده در این زمینه است .
على (علیه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خوددارى نکرد ، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامى را مانع آن قرار نداد، خطبه هاى فراوانى در نهج البلاغه شاهد این مدعى است .
در عین حال این تظلمها موجب نشد که از صف جماعت مسلمین در مقابل بیگانگان خارج شود، در جمعه و جماعت شرکت مى کرد ، سهم خویش را از غنائم جنگى آن زمان، دریافت مى کرد ، از ارشاد خلفا دریغ نمى نمود ، طرف شور قرار مى گرفت و ناصحانه نظر مى داد.
در جنگ مسلمین با ایرانیان که خلیفه وقت مایل است خودش شخصاً شرکت نماید على پاسخ مى دهد: خیر! شرکت نکن زیرا تا تو در مدینه هستى دشمن فکر مى کند: فرضاً سپاه میدان جنگ را از بین ببرد، از مرکز، مدد مى رسد ولى اگر شخصاً به میدان نبرد بروى، خواهند گفت: «هذا اصل العرب» ریشه و بن عرب این است ، نیروهاى خود را متمرکز مى کنند تا تو را از بین ببرند و اگر تو را از بین ببرند با روحیه قویتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت(17)
پستى را از هیچیک از خلفا نمى پذیرد ، نه فرماندهى جنگ و نه حکومت یک استان و نه امارة الحاج و نه یک چیز دیگر از این قبیل را زیرا قبول یکى از این پست ها به معنى صرف نظر کردن او از حق مسلم خویش است.
و به عبارت دیگر کارى بیش از همکارى و همگامى و حفظ وحدت اسلامى است اما در عین حال که خود پستى نمى پذیرفت، مانع نزدیکان و خویشاوندان و یارانش در قبول آن پست ها نمى گشت زیرا قبول آن ها صرفاً همکارى و همگامى است و به هیچ وجه امضاى خلافت تلقى نمى شود.
سیره على(علیه السلام) در این زمینه خیلى دقیق است و نشانه متفانى بودن آن حضرت در راه هدفهاى اسلامى است در حالى که دیگران مى بریدند او وصل مى کرد ، آن ها پاره مى کردند و او مى دوخت.
ابو سفیان فرصت را مغتنم شمرد، خواست از نارضائى او استفاده کند و انتقام خویش را به صورت خیر خواهى و احترام به وصیت پیغمبر، به وسیله وصى پیغمبر از پیغمبر بگیرد ، اما قلب على آگاه تر از این بود که گول ابوسفیان ها را بخورد ، دست رد بر سینه اش زد و او را از خود راند . در هر زمانى ابوسفیانها و حیى بن اخطب ها در کارند، در عصر ما انگشت حیى بن اخطبها در بسیارى از جریانات نمایان است، بر مسلمین و بالاخص شیعیان و موالیان على(علیه السلام) است که سیرت و سنت آن حضرت را در این زمینه نصب العین خویش قرار دهند و فریب ابو سفیان ها و حیى بن اخطبها را نخورند(18).

نگرانى رسول گرامى (ص) از اختلاف امت
 

شکى نیست که وحدت امت اسلامى بالاترین آرزوى پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) بود و هر گونه اختلاف میان آنان موجب نگرانى حضرت بود همانگونه که سیوطى و دیگران آورده اند:
مردى به نام «شاس بن قیس» که بزرگ شده دوران جاهلیت بود، کینه و حسد مسلمانان در سینه اش شعله مى کشید، یک نفر جوان یهودى را تحریک کرد که میان دوقبیله بزرگ اسلامى اوس و خزرج، اختلاف ایجاد کند.
این یهودى میان این دو قبیله آمده جنگها و درگیرى هاى زمان جاهلیت را براى آنان یاد آورى کرد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى افراد دو قبیله شمشیر به دست گرفته و در برابر هم صف آرایى کردند.
همین که رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) از این قضیه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجرین و انصار در محل درگیرى حاضر شد و فرمود: «یا معشر المسلمین اللّه اللّه، أبدعوى الجاهلیة وأنا بین أظهرکم؟ بعد إذ هداکم اللّه إلى الإسلام وأکرمکم به، وقطع به عنکم أمر الجاهلیة، واستنقذکم به من الکفر، وألّف به بینکم، ترجعون إلى ما کنتم علیه کفّار».
اى مسلمانان! آیا خدا را فراموش کرده اید و شعار جاهلیت سر مى دهید با این که هنوز در میان شما حضور دارم.
پس از آن که خداوند شما را به نور اسلام هدایت کرد و به شما ارزش داد و فتنه هاى دوران جاهلیت را ریشه کن ساخت و از کفر رهایى بخشید و میان شما الفت و برادرى برقرار کرد، شما دو باره مى خواهید به دوران کفر جاهلى برگردید.
در اثر سخنان رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)، متوجه شدند که این فتنه، توطئه شیطانى است، از این کار خویش پشیمان شده و سلاح ها را به زمین گذاشتند و در حالى که اشک از دیدگانشان جارى بود، دست در گردن هم انداختند و همدیگر را غرق بوسه ساختند و در معیت رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)به طرف منازل خود باز گشتند(19).

راهى که رسول اکرم (ص) براى وحدت ترسیم نمود
 

اکنون که این همه به فکر تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان هستیم، آیا بهتر نیست که به تحقیق و بررسى پیرامون مسأله رهبرى و جانشینى بعد از رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) به پردازیم؟ زیرا اختلافی ترین مسأله هم همین موضوع است، و قطعاً پیامبر گرامى هم مى دانست که بعد از رحلت آن حضرت بین امّت اختلاف واقع خواهد شد، بنا بر این آیا راه حلّى براى رفع اختلاف ارائه داده اند یا خیر؟
و یا اینکه آن حضرت ـ العیاذ باللّه ـ در این جهت کوتاهى نموده است با اینکه آن حضرت فرموده است: «تفترق أمّتی على بضع وسبعین فرقة»(20). (پس از من، امّت من بیش از هفتاد فرقه خواهد شد).
ولى با مراجعه به کتب فریقین (شیعه و سنّى) در مى یابیم که رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)براى رفع اختلاف و ایجاد وحدت، راه را نشان داده و تکلیف را نیز روشن نموده، و بهترین عامل وحدت را تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) معین فرموده است. سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پیرامون عامل وحدت، در منابع روایى فریقین با سندهاى متعدّد و صحیح بلکه به صورت متواتر بیان شده است.
و مى توان گفت: بهترین عامل بلکه منحصرترین راه براى تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان عمل به توصیه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) که ضامن هدایت و بیمه از هر گونه ضلالت و گمراهى است مى باشد.
«إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی ، أحدهما أعظم من الآخر ، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرّقا حتّى یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما»(21) (من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار مى گذارم، اگر به آن چنگ زدید هیچگاه گمراه نخواهید شد، یکى از این دو بزرگتر و مهمتر از دیگرى است، کتاب خدا «قرآن» این ریسمان الهى که از آسمان تا زمین کشیده شده است، و عترت و خاندان من، این دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند، پس بیندیشید که چگونه حق مرا در باره این دو اداء مى کنید).
در برخى از روایات بجاى ثقلین تعبیر به دو خلیفه و جانشین شده است.
«إنّی تارک فیکم خلیفتین : کتاب اللّه … وعترتی أهل بیتی، وأنّهما لن یفترقا حتّى یردا علی الحوض»(22).
و در بعضى از روایات آمده است: «فلا تقدّموهما فتَهلِکوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم»(23). (بر آنان پیشى نگیرید و فاصله نداشته باشید که موجب هلاکت است، و در مقام آموزش به آنان نباشید که آنان از همه شما داناتر هستند).
جالب اینجاست که برخى از مفسران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازى این حدیث را در ذیل آیه (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا)(24) (و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید) آورده اند(25).

على (ع) بزرگ منادى و عامل وحدت
 

على(علیه السلام) پس از رحلت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) با وجود این که خلافت و امامت را حق مسلم خویش مى دانست و معتقد بود که ربایندگان خلافت، ظلم نا بخشودنى در حق او کرده اند: «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبیه(صلى الله علیه وآله وسلم)»(26). ولى همین که احساس نمود که زمینه براى احقاق حق خویش فراهم نیست و قیام او جز تفرقه میان امت اسلامى حاصل دیگرى ندارد: «وأیم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین … لکنّا على غیر ما کنّا لهم علیه»(27). اگر ترس تفرقه میان مردم نبود با هیئت حاکمه غیر طور دیگر برخورد مى کردم.
روى همین جهت وقتى با دشوارترین ظلم ها مواجه گردید، سخت ترین مصیبت ها را تحمل نمود: «صبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجى أرى تراثی نهباً»(28). صبر پیشه کردم در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مى نگریستم که چگونه حق و میراث مرا به غارت مى برند
ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشیده شود.
على (علیه السلام) با این که در باره خلیفه اول و دوم معتقد بود دروغگو، فریبکار و خائن هستند، طبق صریح کتاب صحیح مسلم عمر خطاب به على (علیه السلام) و عباس مى گوید: «فلمّا توفّی رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه… فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً … ثمّ توفّی أبو بکر فقلت: أنا ولی رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله، ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً»(29).
پس از رحلت رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت: من خلیفه پیامبرم ولى نظر شما دونفر این بود که وى دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن هست و همچنین پس او فوت ابوبکر من گفتم: خلیفه پیامبر و ابوبکر هستم، شما نیز مرا دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید.
ونکته جالب اینجاست که این قضیه در اواخر خلافت عمر صورت گرفته و هنگامى که عمر به على(علیه السلام)و عباس مى گوید: شما ابوبکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن مى دانستید «فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً»، و آن دو این نظریه را انکار نمى کنند و این عدم انکار، نشانگر استمرار و اصرار بر این نظریه است.
ولى با تمام این حال، این نظریه باعث نشد که بدون داشتن نیروى کافى در برابر آنها بایستد و موجب ضعف و تباهى امت اسلامى شود بلکه در هر موردى که تشخیص مى داد که رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضایقه نمى کرد.
آرى! چون على (علیه السلام) بر این باور بود «الخلاف یهدم الرأی»(30) انسان در محیط آرام مى تواند نظریه درست ارائه دهد ولى در جو آکنده از برخورد و اختلاف ، دچار انحراف و کج فکرى مى شود.
ومعتقد بود که «ما اختلف دعوتان إلاّ کانت إحداهما ضلالة»(31)، اگر دو نظریه در برابر هم گرفت، قطعاً یکى از آن دو باطل است، یعنى همواره حق در برابر باطل است حق و باطل هر گز با هم جمع نمی شوند.
و روى همین بود وقتى یکى از یهودیان، بخاطر اختلاف مسلمانان در مسأله امامت در صدد مقام طعنه و عیب جویى به حضرت گفت:
«ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه». قبل از آنکه پیامبرتان را به خاک بسپارید درباره او اختلاف کردید!!
حضرت پاسخ داد: إنّما اختلفنا عنه لا فیه، و لکنّکم ما جَفت أرجلکم من البحر حتی قلتم لنبیکم: اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة، فقال: إنّکم قوم تجهلون(32). ما در باره خود رسول گرامى اختلافى نداشتیم بلکه اختلاف ما پیرامون سخنان آن حضرت بود، اما شما یهودیان هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به حضرت موسى گفتید: همانند خداى بت پرستان براى ما خدایى قرار ده، آنگاه حضرت موسى گفت: شما چه ملت نادان و جاهلى هستید.
و فریاد على (علیه السلام) است که در فضاى تاریخ طنین افکنده: «وألزموا السواد الأعظم، فإنّ ید اللّه على الجماعة، وإیاکم والفرقة، فإنّ الشاذّ من الناس للشیطان، کما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب … (33)». ملازم جامعه اسلامى باشید، چون دست خدا همواره با جماعت است، و از تفرقه به پرهیزید، زیرا گروه اندک، طعمه شیطان مى شود، همانطورى که گلّه اندک، نصیب گرگ مى شود.
در نامه 47 نهج البلاغه مى خوانیم: «وعلیکم بالتواصل و التباذل وإیاکم و التدابر و التقاطع». براى همبستگى تلاش کنید به همدیگر بذل و بخشش کنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه با یکدیگر به پرهیزید.
«وإیاکم و التلّون فی دین اللّه، فإنّ جماعة فیما تکرهون من الحق، خیرٌ من فُرقة فیما تحبّون من الباطل»(34).
در دین خدا از تلون و هر روز به یک رنک درآمدن پرهیز کنید زیرا وحدت و همبستگی در مسیر حق که مورد علاقه شما نیست از تفرقه در راه باطل که دوست مى دارید بهتر است.

وهّابیت عامل تفرقه میان امتّها
 

ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهاى حیاتبخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه توحید و توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهاى ثنویان (مغول) ثابت و استوار بماند، ولى با کمال تأسّف با ظهور مکتب وهّابیت در قرن هفتم این وحدت در هم شکسته شد، و با اتهام نادرست بدعت و شرک به مسلمانان، ضربات جبران ناپذیرى به صفوف به هم پیوسته آنان وارد ساخت، و با نابودى آثار بزرگان دین و کاستن از مقام انبیاء و اولیاء، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان دیرینه اسلام در آمد.

عصر ظهور اندیشه هاى ابن تیمیه
 

پیشرفت اسلام در اروپا و شکست آندلس براى غرب صلیبى بسیار تلخ و ناگوار بود، و لذا به فکر و اندیشه انتقام بود تا اینکه در سالهاى پایانى قرن پنجم، پاپ (رهبر کاتولیکها در شهر رم) با فرمان حمله به فلسطین (قبله اوّل مسلمانان)، صدها هزار مسیحى بر افروخته از کینه دیرینه صلیبى را بر ضد توحید از اروپا به راه انداخت، تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند، و به دنبال آن جنگهاى مشهور صلیبى که حدود 200 سال (489 ـ 690) به طول انجامید و میلیونها کشته و مجروح بر جاى گذاشت آغاز گشت.
در همان زمانى که مصر و شام با صلیبیان درگیر بودند، امّت اسلامى با طوفانى مهیبتر یعنى حمله مغولان به رهبرى چنگیز مواجه گردید، که آثار ارزشمند اسلامى را نابود و یا غارت کردند.
پنجاه سال بعد از آن (656 ق) توسّط هلاکو نواده چنگیز، بغداد به خاک و خون کشیده شد و طومار خلافت عبّاسى را در هم پیچید.
سپس بر سر حلب و موصل (657 ـ 660 ق) همان بلا آمد که بر بغداد گذشته بود.
ابن اثیر مورّخ مشهور مى نویسد: مصائب وارده بر مسلمین از سوى مغول آنچنان سهمگین بود که مرا یاراى نوشتن آنها نیست، و اى کاش مادر مرا نمى زایید(35).
گفتنى است که در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطین همواره مى کوشیدند که با جلب نظر مغولان و همدستى آنان امّت اسلامى را از دو سو تار و مار کنند.
افزون بر اینکه مادر و همسر هولاکو مسیحى بودند، و سردار بزرگش در شامات (کیتو بوقا) نیز مسیحى بود.
و همچنین اباقاخان، (663 ـ 680) فرزند هلاکو با دختر امپراتور روم شرقى ازدواج کرد، و با پاپ و سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متّحد شد، و به مصر و شام لشکر کشید.
از همه بدتر (ارغون) نوه هلاکو (683 ـ 690) به وسوسه وزیر یهودیش سعد الدوله ابهرى در اندیشه تسخیر مکه و تبدیل آن به بتخانه افتاد، و مقدّمات این دسیسه را نیز فراهم ساخت، که خوشبختانه با بیمارى ارغون و قتل سعد الدوله آن فتنه بزرگ عملى نشد(36).
در چنین زمان حسّاسى که کشورهاى اسلامى در تب و تاب درگیریهاى ویرانگر مى سوخت، و مسلمانان مورد حمله هاى ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند، «ابن تیمیه» مؤسّس اندیشه هاى وهّابیت به نشر افکار خود پرداخت و شکاف تازه اى در امّت اسلامى ایجاد کرد.

عصر ظهور افکار محمد بن عبد الوهّاب
 

در قرن 12 «محمّد بن عبد الوهّاب» مروّج اصلى افکار وهّابیت، مسلمانان را به جرم توسل به انبیاء و اولیاء الهى مشرک و بت پرست قلمداد کرد، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال و قتل آنان را جایز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد، که در نتیجه این فتوا، هزاران مسلمان بى گناه به خاک وخون کشیده شدند.
آرى! طرح مجدّد افکار «ابن تیمیه» توسّط «محمّد بن عبد الوهّاب» در بدترین شرایط تاریخى، و اوضاع بسیار نامناسبى صورت گرفت، چرا که امّت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبى قرار داشت، و بیش از هر زمان دیگرى نیاز به وحدت کلمه داشت.
انگلیسیها بخش عظیمى از هند را با زور و تزویر از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوکت امپراتورى مسلمان تیمورى، خواب تسخیر پنجاب وکابل و سواحل خلیج فارس را مى دیدند، و لشگر آنان گام به گام به سمت جنوب وغرب ایران پیشروى مى کرد.
فرانسویها به رهبرى ناپلئون، مصر و سوریه وفلسطین را با قوّه قهریه اشغال کرده و در حالى که به امپراتورى مسلمان عثمانى چنگ و دندان نشان مى دادند، در اندیشه نفوذ به هند بودند.
روسهاى تزارى که مدعى جانشینى سزارهاى مسیحى روم شرقى بودند، با حملات مکرّر به ایران، وعثمانى، مى کوشیدند تا قلمرو حکومت خویش را از یکسو تا قسطنطنیه وفلسطین، و از سوى دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند، و بدین منظور اشغال نظامى متصرّفات ایران و عثمانى در اروپا و قفقاز را در صدر برنامه هاى خود قرارداده بودند. حتّى آمریکائیها نیز چشم طمع به کشورهاى اسلامى شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهاى لیبى و الجزایر، سعى در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند، جنگ اتریش باعثمانى بر سر صربستان و همکارى ناوگان جنگى هلند با انگلیسیها در محاصره نظامى پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانى صورت پذیرفت(37).

مفتیان سعودى زمینه ساز تفرقه
 

امروز که دشمنان قسم خورده اسلام از مسحیت و یهود و امریکا و صهیونیزم کمر به نابودى اسلام و ملت مسلمان بسته اند و اساسى ترین طرح هانیتگتون مغز متفکر کاخ سفید و دکتر مائیکل بزرگ نظریه پرداز سازمان سیا، ایجاد تفرقه میان مسلمین مى باشد، مى بینیم که مفتیان سعودى که عملاً در خدمت بیگانگان قرار گرفته اند با فتاواى نادرست و مبتنى بر موهومات و تخیلات راه هرگونه وحدت میان امت اسلامى را مسدود کرده و موجب تفرقه بیش از پیش میان آنان مى شوند.

بن باز و عدم امکان تقریب
 

مفتى أعظم عربستان شیخ عبد العزیز بن باز استفتاء شده: «من خلال معرفة سماحتکم بتاریخ الرافضة ، ما هو موقفکم من مبدأ التقریب بین أهل السنة وبینهم؟»
نظر شما نسبت به تقریب میان شیعه و اهل سنت چیست؟
پاسخ داده:
«التقریب بین الرافضة وبین أهل السنّة غیر ممکن لأنّ العقیدة مختلفة … فلا یمکن الجمع بینهما ، کما أنّه لا یمکن الجمع بین الیهود والنصارى والوثنیین وأهل السنّة ، فکذلک لا یمکن التقریب بین الرافضة وبین أهل السنّة لاختلاف العقیدة التی أوضحناها»(38).
تقریب میان شیعه و اهل سنت ممکن نیست زیرا عقائد این دو باهمدیگر سازگارى ندارد و همبستگى میان آنان امکان پذیر نیست همانگونه که نمى شود اهل سنت با یهود، نصارى و بت پرستان در یک جا گرد هم جمع شوند، همچنین به خاطر اختلاف اعتقادى که میان شیعه و اهل سنت هست، تقریب میان آنان امکان پذیر نیست.
و یا در کتابى که با حمایت حاکمان مکه و مدینه در همین سالهاى اخیر به نام «مسألة التقریب»(39) منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را إثبات مسلمان بودن شیعه دانسته اند.

امریکا، یهود و شیعه دشمن مشترک اهل سنت
 

عبد العزیز قارئ از علماى بزرگ مدینه منوره رسماً اعلام کرد که ما امروز در برابر دشمن مشترکى هستیم که داراى سه زاویه مى باشد: امریکا، یهود وروافض (شیعه) وحوادث عراق و لبنان ثابت کرد که هدف اصلى این دشمنان اهل سنت و جماعت هستند و ما باید در برابر این دشمنان متحد باشیم.
تا آن جا که مى گوید: کسانى که بر این باور هستند که اهل سنت داراى یک مذهب هستند باید تلاش کنند اعتقاد به مذاهب اربعه را از محدوده اهل سنت و جماعت خارج کنند و گرنه این مذاهب چهارگانه فقهى وسیله انحراف جامعه خواهد بود.
«نحن الآن فی زمن عصیب طوقنا العدو المشترک وهو ذو ثلاث شعب: الیهود، وامریکا، والروافض، وهذا العدوّ نبت من أحداث العراق الجسام وما وقع فى لبنان أنّه یستهدف أهل السنّة جمیعاً على اختلاف مذاهبهم فهل یصحّ أن نتشاجر نحن أهل الدائرة الواحدة المستهدفة ـ دائرة أهل السنّة والجماعة، ألاّ یجب أن ننتکاتف ضدّ الأخطار التی تتهدّدنا جمیعاً؟.
ـ إلى أن قال ـ إنّ من یقول إنّ أهل السنّة والجماعة مذهب واحد یلزمه أن یخرج هذه المذاهب الأربعة من دائرة أهل السنّة والجماعة، وهم فعلا یعتقدون ذلک ویعتبرون تعدّد هذه المذاهب الفقهیة مظهر انحراف»(40).
آیا این فتاوى دور از شرع و عقل، در خدمت چه کسانى است؟
آیا از این نظریه هاى بر گرفته از جهل و نادانى، چه افرادى بهره مى برند؟
بدیهى است مادامى که نگرش آنان به شیعه نگاه برون مذهبى است، و با تبعیت از اسلاف خود شیعه را بدتر از یهود دانسته، و وجدان بشرى را زیر پا گذاشته و با دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا مى شوند، چگونه مى شود به تقریب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمین دست یافت؟
چه خوش بى مهربانى از دو سربى*** که یک سر مهربانى درد سر بى
که حضرت آیت اللّه العظمى صافى از مراجع بزرگوار تقلید مى نویسد: هنگامى که کتاب «العواصم من القواصم» را خواندم، از تلاش نویسنده آن براى تفرقه میان مسلمانان شگفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نمى کرد که در عصر حاضر یک مسلمانى براى دور کردن مسلمانان از همدیگر و ایجاد اختلاف میان آنان این چنین کوشش کند و همه مصلحان و منادیان وحدت را به نادانى و دروغگویى و نفاق و حیله، متهم سازد. و بالاترین مصیبت اینجاست که این کتاب توسط دانشگاه بزرگ مدینه منوره چاپ و منتشر شده است.
آرى! و مادامى که کتابهایى همانند «الخطوط العریضة»، «الشیعة والسنة»، والعواصم من القواصم، به وسیله دانشگاه اسلامى مدینه منوره چاپ و منتشر مى شود و عداوت و دشمنى با اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را آشکار نموده و حقایق تاریخى را انکار کرده و هر گونه وحدت میان مسلمانان را زیر سؤال برده و با منادیان وحدت به مخالفت برخاسته ، چگونه مى شود به تقریب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمین دست یافت؟(41)
منابع:
(1) المنهج الجدید والصحیح فی الحوار مع الوهابیین: 178.
(2) همان.
(3) مقدّمه کتاب «الشیعة الإمامیة فی میزان الإسلام»: 5.
(4) مقدّمه کتاب من سبَّ الصحابة ومعاویة فأُمّه هاویة: 4.
(5) مقدمة أُصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی عشریة: 1/9.
(6) انتصار الحق: 11 و 14.
(7) انفال: 60.
(8) آل عمران: 103.
(9) انعام: 65.
(10) النهایة فی غریب الحدیث: 2/520.
(11) مسند أحمد: 4/270.
(12) روزنامه جمهورى اسلامى مورخ 5/3/1383 هفته نامه افق حوزه 28/2/1383.
(13) الإسلام على مفترق الطرق ص 39.
(14) روزنامه «الکفاح الإسلامی» سال 1955. م، هفته دوم، ماه نیسان.
(15) مع رجال الفکر ج 1 ص 162.
(16) مطارحات فکریة فی القنوات الفضائیة، العدد الثالث، رجب 1422، صفحه 19 نوشته «مرکز العقائد الإسلامیة»، و باز خوانى اندیشه تقریب صفحه 31.
(17) نهج البلاغه ، خطبه . 144.
(18) امامت و رهبرى، ص 16 ـ 21، انتشارات صدرا، چاپ سوم زمستان 1364.
(19) فعرف القوم أنها نزغة من الشیطان وکید من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبکوا وعانق الرجال بعضهم بعضاً ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم سامعین مطیعین قد أطفأ الله عنهم کید عدو الله شاس. الدر المنثور: 2/57، جامع البیان: 4/32، فتح القدیر: 1/368، تفسیر الآلوسی: 4/14، أسد الغابة: 1/149، السیرة النبویة: 2/397، عیون الأثر: 1/284، سبل الهدى والرشاد: 3/398، السیرة الحلبیة: 2/320.
(20) المستدرک على الصحیحین: 3/547 والمحلّى: 1/62.
(21) صحیح الترمذی: 5/329، ح 3876، ط. دار الفکر، الدرّ المنثور للسیوطی: 6/7، و 306، الصواعق المحرقة: 147 و 226، ط. المحمّدیة، أسد الغابة: 2/12، تفسیر ابن کثیر: 4/113.
(22) مسند أحمد: 5/182 و189، من حدیث زید بن ثابت بطریقین صحیحین. مجمع الزوائد: 9/162، الجامع الصغیر للسیوطی: 1/402، الدرّ المنثور: 2/60.
(23) المعجم الکبیر: 5/166 ح 4971، مجمع الزوائد: 9/163، الدرّ المنثور للسیوطی: 2/60.
(24) آل عمران: 103.
(25) تفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) : 7/173.
(26) شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید ج 20 ص 283، الشافی فی الإمامة ج 3 ص 110. رجوع شود به: الامامة والسیاسة، تحقیق الشیری ج 1 ص 68، تحقیق الزینی ج 1ص 49، بحار الأنوار ج 29 ص628.
(27) شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج 1 ص 307 ، الارشاد للمفید ج 1 ص 245.
(28) نهج البلاغه، خطبه 3.
(29) صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15 حکم الفئ حدیث 49، فتح الباری ج 6 ص 144 وکنز العمال ج 7 ص 241.
(30) نهج البلاغه: حکمت 215.
(31) نهج البلاغه: حکمت 183.
(32) نهج البلاغه صبحی صالح: حکمت 317.
(33) نهج البلاغة لصبحی الصالح: 184 رقم 127.
(34) نهج البلاغه، خطبه 176.
(35) الکامل فی التاریخ: 12/358.
(36) جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب «وهّابیت، مبانى فکرى وکارنامه عملى» تألیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا حضرت آیت اللّه سبحانى ص 21 ـ 24.
و جهت آگاهى از جنایات مغول و روابط آنان با صلیبیون بر ضد اسلام رجوع شود به کتاب «تاریخ مغول» اثر محقق توانمند آقاى عباس اقبال آشتیانى: ص 191 ـ 197 ـ و 226 به بعد.
(37) جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب «وهّابیت، مبانى فکرى وکارنامه عملى» تألیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا حضرت آیت اللّه سبحانى ص 21 ـ 24.
و جهت آگاهى از جنایات مغول و روابط آنان با صلیبیون بر ضدّ اسلام رجوع شود به کتاب «تاریخ مغول» اثر محقّق توانمند آقاى عباس اقبال آشتیانى: 191 ـ 197 ـ 226 به بعد.
(38) اختلاف عقیده میان شیعه و اهل سنت را چنین ترسیم کرده:
فعقیدة أهل السنّة والجماعة توحید اللّه وإخلاص العبادة للّه سبحانه وتعالى ، وأنّه لا یدعى معه أحد لا ملک مقرّب ولا نبی مرسل، وأنّ اللّه سبحانه وتعالى هو الذی یعلم الغیب.
ومن عقیدة أهل السنّة محبّة الصحابة رضی اللّه عنهم جمیعاً والترضّی عنهم والإیمان بأنّهم أفضل خلق اللّه بعد الأنبیاء وأنّ أفضلهم أبو بکر الصدیق ، ثمّ عمر ، ثمّ عثمان ، ثمّ علی، رضی اللّه عن الجمیع ، والرافضة خلاف ذلک … فلا یمکن الجمع بینهما، کما أنّه لا یمکن الجمع بین الیهود والنصارى والوثنیین وأهل السنّة ، فکذلک لا یمکن التقریب بین الرافضة وبین أهل السنّة لاختلاف العقیدة التی أوضحناها. مجموع فتاوى ومقالات لابن باز ج 5 ص 156.
(39) کتاب «مسألة التقریب بین أهل السنّة والشیعة» رساله فوق لیسانس دکتر قفارى است که اخیراً در کشور سعودى، بارها چاپ شده است. جهت آگاهى بیشتر به ج 2 ص 253، از چاپ پنجم مراجعه شود
(40) جریدة الرسالة ـ الجمعة 7 رجب 1426 هـ الموافق 12 أغسطس 2005 م.
(41) جهت آگاهى بیشتر رجوع شود به کتاب صوت الحق ص 17، تألیف حضرت آیت اللّه العظمى صافى گلپایگانى.

ارسال توسط کاربر محترم:alishakeri

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد