خانه » همه » مذهبی » ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)

ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)

ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)

مرحوم آيت الله ارباب نماز جمعه را نيز در زمان غيبت واجب مي دانستند. مرحوم حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمدحسين منصورزاده مي فرمود: حدود سي سالش را که من يادم هست نماز جمعه را ترک نکردند.گاهي هم مشکلاتي بر سر راهشان بود، به خصوص از جهت جا و مکان برگزاري آن، لکن سعي اين بود که ترک نشود (1).

0dc70fa8 a725 4a2b be7b 03a162fe2a6e - ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)
21580 - ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)
ويژگي هاي اخلاقي و معنوي حاج آقا رحيم ارباب (ره)(3)

اهتمام در برگزاري نماز جمعه

مرحوم آيت الله ارباب نماز جمعه را نيز در زمان غيبت واجب مي دانستند. مرحوم حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمدحسين منصورزاده مي فرمود: حدود سي سالش را که من يادم هست نماز جمعه را ترک نکردند.
گاهي هم مشکلاتي بر سر راهشان بود، به خصوص از جهت جا و مکان برگزاري آن، لکن سعي اين بود که ترک نشود (1).
مرحوم حجت الاسلام والمسلمين سيدابوالفضل صفوي ريزي در اين رابطه مي گفت: ايشان ابتد در داخل شهر نماز جمعه مي خواند و سپس مدت ها نيز در محله ي گورتان اقامه ي نماز جمعه مي نمودند. نماز جمعه ي ايشان حال بخصوصي داشت، همه ي اين نماز حال بود. ما مي گفتيم: شما حالي داريد. مي فرمودند: شما آخوند کاشي را نديده بوديد، وقتي آخوند به طرف خدا مي ايستاد و نماز مي خواند استخوان هاي سينه اش مي لرزيد و حالتي داشت که همه ي در و ديوار مدرسه ي صدر جذب مي شد. خطبه هاي نماز جمعه ايشان در تقويت روحيه ي معنوي افراد خيلي مؤثر و مفيد بود. شخصي گفته بود که اين خطبه ها از جهت موعظه بودن آن براي يک هفته ي ما بس است (2).
تمام روزهاي جمعه، ساعت نه صبح، ايشان در حمام بودند، خضاب مي کردند و نظافت مي نمودند.غسل جمعه را در حمام انجام مي دادند که با توجه به اين که نماز جمعه را واجب مي دانستند، مي خواستند غسل جمعه انجام بشود. هيچ کس آقاي ارباب را خضاب نکرده نديد. بر نماز جمعه بسيار اصرار داشتند، حتي در همان سن کهولت (3).

عشق و ارادت به اهل بيت عليهم السلام

در باب دوستي و علاقه ي شديد ايشان به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مطالبي نقل شده است: مرحوم منصورزاده مي گفت: ولايت ايشان عجيب بود، به خصوص عشق و علاقه به حضرت امير عليه السلام و صديقه ي طاهره سلام الله عليها کم نظير بود. درجه ي علاقه مندي آيت الله ارباب در اين مورد به گونه اي بود که اگر شخصي براي يک کار مهمي مراجعه مي کرد و مي گفت: چه بکنيم براي حل اين مهم؟ مي فرمودند: برويد تسبيحات حضرت صديقه طاهره (س) را بخوانيد، يعني سي و چهار مرتبه الله اکبر، و سي و سه مرتبه الحمدالله و سي و سه مرتبه سبحان الله و خودشان نيز همين طور عمل مي کردند (4)
مرحوم ارباب در هنگام گفتن اقامه، بعد از «اشهد أن علياً ولي الله» مي فرمودند: «صل علي علي أميرالمؤمنين و ذريته». ديگر اين که هر وقت سوره ي «إنّا أعطيناک الکوثر» را در نماز مي خواندند، بلافاصله مي گفتند: «الحمدالله» و اين کثرت را که خدا به پيامبر (ص) داده است حمد مي گفتند. يکي ديگر هم اين که شب عيد غدير فوت ايشان واقع شد. تمام اينها دلالت بر ولايت ايشان مي کند، اصلاً غرق ولايت بودند (5).
يکي از شاگردان آيت الله ارباب مي گفت:
حاج آقا رحيم به مراثي اهل بيت عصمت و طهارت بسيار علاقه داشتند. زماني که ديوان مرحوم آيت الله آشيخ محمد حسين غروي اصفهاني معروف به «کمپاني» را نزد ايشان بردم و چون ديوان شعر آقاي کمپاني در مدايح و مراثي اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است آقاي ارباب پس از مطالعه ي آن به من فرمودند: با توجه به اين که ايشان (آيت الله کمپاني) بر مکاتب و کفايه حواشي نوشته است، لکن علاقه ي من بيشتر به خاطر آن اشعاري است که وي در مناقب اهل بيت عصمت و طهارت سروده است (6).
يکي از مداحان اصفهان مي گفت: مرحوم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب از من درخواست نمودند که شبي از شبهاي هفته بروم منزل ايشان و در مدح و منقبت اميرالمؤمنين (ع) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) اشعاري را بخوانيم و با اين کار ذکر مصيبتي بشود (7).
يکي از خصوصيات حاج آقا رحيم ارباب اين بود که جلوتر از سادات مطلقاً راه نمي رفتند حتي اگر کساني عنوان شاگردي را داشتند و سيد بودند حتماً بايد آن سيد جلوتر بود. آيت الله ارباب، اين قدر براي سادات ارزش قايل بودند (8).
براي سادات جنبه ي مولويت قايل بودند و اين روش حاج آقا رحيم به حاج ميرزاعلي آقا شيرازي و حاج محمدحسن عالم نجف آبادي نيز انتقال يافت. به طوري که در مدرسه ي امام صادق (ع) (چهارباغ) انجمن سادات تشکيل شد و به سادات اعلام کردند: اگر هم عمامه نگذاشتيد، لااقل دکمه ي سبزي به لباستان بگذاريد، زيرا ديگران موظفند احترام سادات را داشته باشند (9).
اعتقاد و علاقه ي آقاي ارباب نسبت به اميرالمؤمنين (ع) به حدي بود که اين عشق و ارادت با گوشت و خونش آميخته شده بود و بسياري مواقع احاديثي را مي خواندند که رسول گرامي اسلام (ص) در فضايل اميرالمؤمنين (ع) فرموده بود. در خطبه هاي نماز جمعه نيز اين گونه بود. به طوري که معمولاً در اين خطبه ها به بيان فضايل و مناقب علي (ع) مي پرداختند و به اين مطلب اصرار داشتند و مي فرمودند: تبليغات امويان اين بود که با انکار فضايل خاندان عترت و لعن و سبّ اميرالمؤمنين (ع) ظلم و ستم را توجيه و به انحرافات دامن بزنند و ما براي ياري دادن ارزش ها و فضيلت ها، خلاف آن روش انحرافي، بايد از کمالات و فضايل آن حضرت سخن بگوييم (10).
ايشان اين قدر علاقه به حضرت صديقه ي طاهره، فاطمه ي زهرا (س) داشتند که در نمازهايشان سوره ي کوثر را قرائت مي فرمودند و مي گفتند: من نمي توانم اين سوره را در نماز نخوانم، چون آن متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا (س) است (11)

ويژگي هاي علمي

مرحوم آيت الله ارباب، علاوه بر آن مقام معنوي و روحاني که داشتند و رفتار ايشان منزلت خاصي به حوزه ي اصفهان و روحانيت بخشيده بود، در مسايل علمي نيز سرآمد و صاحب نظر بودند. استاد دانشمند، مرحوم آقاي شيخ رمضانعلي املايي که از شاگردان و ارادتمندان حاج آقا رحيم بود آورده است: در مسأله ي احتياطات علمي خيلي دقيق وبودند و ديگران اين موضوع را تصديق مي کردند که ايشان در بيان مطالب خيلي دقيق هستند. آنان که خودشان علماي بزرگ و گذشته را ديده بودند اظهار مي داشتند که محقق ديده بوديم، ولي مثل ايشان نديده بوديم، و ما هم اين مطلب را در ايشان به خوبي مي ديديم. من هم به بعضي رفقا اين طور اظهار داشته ام که آيت الله ارباب ديدني بودند. تعبير ما اين است که در آن تارخ در حوزه ي اصفهان از حيث بحث و مجامعيت علمي کسي مثل ايشان نبود. در علوم طلبگي که ما مي ديديم، ملاحظه مي کرديم که در هر قسمتي مستنبط و مجتهد هستند، از مقدمات اجتهاد، حديث، تفسير، فقه، اصول و امثال آن. علاوه بر اين، برخي علوم ديگر هم بود که مختص ايشان بود، مثل علم هيئت. که خود ايشان مي فرمودند: در اين موضوع بسياري از اوقاتم صرف شد. يکي از اوقات، مرحوم آيت الله بروجردي از آيت الله ارباب نوشته اي در باب علم هيئت خواسته بودند و آقاي ارباب آنچه که خود در علم هيئت نوشته بودند ارسال کردند براي آقاي بروجردي. وقتي ايشان نوشته مرحوم آقا رحيم را مطالعه کرده بود، فرموده بودند: عجب، اين شرح که از خود متن (متن از شيخ بهايي بوده) مشکل تر است. غرض اين که بسياري از علما در جامعيت به اين آقا نمي رسيدند (12).
مرحوم ميرزا محمدعلي معلم حبيب آبادي (مؤلف مکارم الآثار) فرموده بود: من هيئت را خدمت آيت الله ارباب مي خواندم و مثل اين که ايشان در کرات سير کرده بودند. با وجود نداشن ابزار و وسايل در آن زمان چنان براي ما علم هيئت را ترسيم مي نمودند که گويا مي ديدم و براي ما عينيت پيدا مي کرد (13).
آيت الله ارباب به درسشان بيشتر از هر چيز ديگر اهميت مي دادند، چنان که در طول ساليان دراز کمتر به مسافرت رفتند، حتي براي سفرهاي زيارتي مانند مشهدالرضا عليه السلام يا اعتاب مقدس کربلا و نجف. حج هم همان يک حج واجب را ايشان رفتند. درس را تعطيل نمي کردند و در احياي حوزه و تربيت شاگرداني که هر کدام از علماي اين شهر (يعني اصفهان) هستند نهايت جديت و کوشش را مي نمودند (14).
موضوع درس آيت الله ارباب در اصول، فقه و يا کلام بود که ابتدا در مسجد حکيم تدريس داشتندو سپس در مسجد گرک يراق ها و حتي پس از عارضه ي چشم و مرض پروستات ـ که سوند گذاشته بودند ـ در منزل تدريس داشتند (15).
در ادبيات فارسي و ادب عربي از حيث علمي در حد بالايي بودند. مرحوم حجت الاسلام والمسلمين صفوي ريزي مي گفت: از حيث تبحّر در ادبيات در زمان خود کم نظير بودند. تمام اشعار ملاجلال الدين سيوطي را در سن نود و چند سالگي از حفظ داشتند و نيز کتاب شرح منظومه ي ملا هادي سبزواري را. همين ملاهادي کتابي دارد در فقه به نام نبراس که هم نظم است و هم نثر و موضوع آن فلسفه ي احکام مي باشد. آقاي ارباب تمام اشعار اين کتاب را حفظ بودند (16).
آن اوقاتي که حاج آقا رحيم ارباب را براي معالجه به تهران بردند و در يکي از بيمارستان هاي آنجا بستري کردند، روزي يک از علماي معروف تهران با پسرش براي عيادت ايشان به آن بيمارستان مي روند. پس از احوالپرسي، آن عالم که در کنار تخت آيت الله ارباب نشسته بود قصد مي کند سؤالي از حکمت که برايش مشکل و پيچيده بوده و جواب آن را نيافته بود از آقا بپرسد. لذا به ايشان رو کرده، مي گويد: چنان که حالتان مقتضي باشد يک مسأله ي مشکل علمي دارم آن را مطرح کنم. آيت الله ارباب فرموده بودند: اشکالي ندارد. آن آقا مسأله را مطرح مي کند. حاج آقا رحيم نيز با خواندن قسمتي از اشعار منظومه ي حکمت جوابش را مي دهند. در اين وقت آن عالم تهراني رو به پسرش کرده، چنين مي گويد: اگر مي خواهي درس بخواني و دانشمند بشوي بايد مثل ايشان درس خوانده و عالم شوي. چرا که پس از گذشت بيش از نود سال از سنش هنوز مسلط و محيط بر مسايل علمي است (17).
نماز جمعه ي ايشان معمولاً پر جمعيت و گيرا بود. در خطبه هاي نماز جمعه ايشان معمولاً خطبه هاي اميرالمؤمنين (ع)، يعني خطب نهج البلاغه خوانده مي شد و ايشان با توجه به ادبيات قوي و تبحري که به زبان عربي داشتند، قسمتي از خطبه هاي نماز جمعه را به عربي مي خواندند (18).
علاوه بر دانش هايي مانند هيئت، در رياضيات نيز صاحب نظر بودند. برخي از اشخاص که در علوم رياضي مطلع و استاد بودند از آقاي ارباب سؤالاتي مي کردند و ايشان جواب مي دادند و معمولاً در اين زمينه مي رفتند سراغ دو نفر که يکي خود ايشان و ديگري آشيخ محمدحکيم خراساني بود (19).
آيت الله ارباب يک اصولي معتدل، مابين اصولي و اخباري، بودند. در فقه بيشتر مبنايشان بر اخبار بود. با اين که اخباري بودند، لکن مانند صاحب حدائق که متمايل به اخباريت است تمايل به اخبار داشتند. در زمينه ي اصول همسو با کفايه نبودند و متمايل به فرائد شيخ مرتضي انصاري بودند که اصولي آميخته با فقه و اصولاً فقه است. بعضي معتقدند شيخ مي خواسته فقه بگويد، نه اصول (20).
مرحوم ارباب آخرين فروع فلسفه در اصفهان بودند و محضر بسياري از فلاسفه ي بزرگ مانند جهانگيرخان را به خوبي درک کرده بودند (21). حکمت ايشان متمايل به حکمت مشاء و حرف هاي آخوند ملاصدرا بود. به مطالب صدرالمتألهين خيلي اهميت مي دادند. هر وقت حرف از حکمت بود معمولاً سخنان ملاصدرا يا محي الدين عربي اندلسي را مطرح مي فرمودند، زيرا اينها استوانه هاي علمي ايشان بودند در حکمت و عرفان (22).
مرحوم همايي مي نويسد: جناب حاج آقا رحيم… در حال حاضر، آخرين يادگار مکتب قديم اصفهان هستند که به غور فلسفه ي ملاصدرا رسيده و غوامض و قايق آن را به درستي و خالي از حشو و زوايد فهميده و هضم کرده، به اصول و مباني آن کاملاً معتقد مي باشند. چيزي که هست اهل تظاهر و فضل فروشي نيستند. شاگردان خصوصي خود را نيز با همين خوي و عادت تربيت کرده اند (23).
تأثيرگذاري مرحوم ارباب در زمينه ي دانش هايي چون حکمت قابل توجه بود. يکي از فرهيختگان که سال ها از محضر حاج آقا رحيم استفاده هاي علمي و معنوي برده، در اين رابطه مي فرمود: در زمينه ي فلسفه در حد اعلي بودند و مدت ها نيز به حکيم شهرت داشند، دوره ي ما، يعني زماني که ما پاي درس ايشان مي رفتيم، ديگر ايشان بحث فلسفه و بحث کلامي نداشتند، ولي در زمان هاي زودتر از ما شاگرداني چون آقاي شيخ محمدمفيد، آقاي (مهدي) الهي قمشه اي، آشيخ محمدرضا جرقويه اي، آقاي (جلال الدين) همايي و امثال ايشان از جلمه دست پروردگان علمي آقاي ارباب بودند، حتي بسياري از مراجع که در عتبات بودند، زمان طلبگي از محضر آقاي ارباب سود جسته بودند (24)
مرحوم (آيت الله شهيد مرتضي) مطهري پيش حاج ميرزاعلي آقا شيرازي و مرحوم ارباب که در جنبه هاي حکمت و رياضي و… قوي بودند و جامع، رفت وآمد مي کردند و از ايشان استفاده ها مي بردند (25). حتي مرحوم آيت الله مطهري در رابطه با اين که حاج رحيم باعث مستفيض شدن برخي بزرگان از حکمت گرديدند آورده اند:
مرحوم آقاي حاج ميرزاعلي آقا شيرازي رضوان الله تعالي عليه، از نظرسني ظاهراً تفاوت چنداني با حکيم خراساني نداشته و با معظم له (حاج ميرزا علي آقا شيرازي) و آقاي حاج آقا رحيم ارباب، يگانه يادگار سلف صالح، دوستي اي در کمال صميميت داشته اند، ولي نظر به اين که فلسفه را در بزرگسالي تحصيل کرده و از محضر دوست صميمي اش بهره مند شده است (26).
از حکماي بزرگ دوران فروغ حوزه ي فلسفي اصفهان شيخ محمد حکيم خراساني (کاخکي) بود. مرد بي آلايشي بود. در مدرسه ي صدر حجره داشت. تا آخر عمر مجرد ماند و به خاطر اين که وضعيت او مساعد نشد، زن نگرفت. با عسرت هم زندگي مي کرد. مناعت طبع داشت و زير بار وجوهات نمي رفت. مقداري از مخارجش را مرحوم حاج رحيم ارباب متکفل بودند.وي سال ها عصرهاي چهارشنبه به منزل آيت الله ارباب مي رفت و صبح روزهاي شنبه پس از نماز صبح به مدرسه ي صدر و اتاق خود در ضلع شمال غربي، چسبيده به مسجد مدرسه ي صدر مي رفت و روزهاي پنج شنبه و جمعه با وجود مرحوم حکيم خراساني و آمد و رفت برخي از علما و انديشمندان، مجلس بحث و گفتگو در مسايل علمي در منزل آيت الله ارباب رونق خاصي داشت (27).
آيت الله ارباب هم مباحثه ي آيت الله بروجردي بوده اند. شخصي مي گفت: ما نديديم اين احترام و ارادتي که آقاي بروجردي نسبت به آقاي ارباب مي نمودند، به ديگران تا اين حد داشته باشند. زماني آقاي ارباب به منزل ايشان رفته بودند، آقاي بروجردي فرموده بودند: ايشان رفيق پنجاه ساله ي ما هستند.

اهتمام به مسايل سياسي و اجتماعي

مرحوم آيت الله ارباب، به جز رسيدگي به امور مردم و اهتمام به بهبود وضع اجتماع، در مسايل جهاني و خارج از کشور نيز اگر صلاح مي دانستند اظهار نظر مي فرمودند. چنان که در موقع استقلال الجزايرـ که ظاهراً در سال 1342 هجري شمسي بودـ فتوايي جهت کمک مسلمين به ملت الجزاير و به نفع آنان و عليه دولت فرانسه صادر نموده (28).
همواره مدافع حق و عدالت بودند. به طوري که در ابتداي مبارزات امام خميني رحمه الله ونهضت ايشان، قضاياي نهضت به آقاي ارباب منتقل شد و ايشان فرمودند: آقاي خميني که از اصحاب ليل هستند بايد پيروز شوند و کارشان به ثمر برسد (29).
شخصي به آيت الله ارباب گفت که شاه انتظار دارد که حضرت آيت الله العظمي خميني بروند و از او عذرخواهي کنند. آقاي ارباب درجواب او فرمودند: اين شاه است که بايد برود و از ايشان عذرخواهي کند (30).

آثارو تأليفات

مرحوم آيت الله ارباب در تدوين آثار و طبع و تصحيح کتب، ديگران را تشويق مي نمودند و خود نيز در اين راه همت مي گماشتند. مرحوم استاد حسين عمادزاده، در کتاب هزاره ي شيخ طوسي مي نويسد: روزهايي که تصميم بر چاپ تفسير تبيان شيخ (طوسي) گرفته شد به دستور استاد بزرگوار مرحوم علامه حاج ميرزاعلي آقا شيرازي (قدس سره) به اراک رفتم و هفتاد و شش جزء از نسخه هاي آن تفسير را که در کتابخانه ي حاج آقا حسن اراکي( قدس سره) بود به اصفهان بردم و در محضر آيت الله حاج رحيم ارباب (قدس سره) به مقابله و تصحيح پرداختم و در خلال عمل ترجمه، ياداشت هايي را از آن برداشتم (31). از مرحوم آيت الله ارباب در باب تأليفات چيزي مطرح نشده. البته از جمله آثار ايشان پاصفحه نويسي و حاشيه نويسي بر کتب بود، به طوري که مطالب خلاف خود را در سطوري يادداشت و نظر خودشان را نيز مي نوشتند، مگر همان جزوه هايي که در علم هيئت نوشته بودند. با توجه به اجتهاد رساله نداشتند. بعد از فوت آقاي بروجردي يک عده اي تعقيب داشتند که ايشان چيزي بنويسند و بر توضيح السمائل حضرت آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي، يک مقداري هم نوشتند، ولي تمام نشد (32)
يکي از شاگردان مرحوم ارباب از ايشان سؤال کرده بود که نوشته هاي شما کجاست؟ فرموده بودند: بيشتر آنها نزد آقاي جلال الدين همايي است، آقاي همايي از شاگردان دور اول آيت الله ارباب بود و نوشته هاي ايشان را گرفته بود تا ضبط کند (33).

ارادت شاگردان و مصاحبان

انس و الفت مرحوم استاد جلال الدين همايي با معلم و استادش آيت الله حاج آقا رحيم ارباب وصف ناپذير است. آثاي دکتر حميد ارباب در اين رابطه آورده است: همايي مردي که خود دريايي بود به دريا پيوسته، جامع کمالات بود. در جامعه ي دانشگاهي ايران در بزرگي مقام و منزلت انگشت شمار بود. او از شاگردان خاص مرحوم ارباب بود و ارادتش به استاد آن چنان بود که روزي مي گفت: به آنها گفتم (اساتيد دانشگاه تهران) که تا آن مرد (حاج آقا رحيم) زنده است برويد و چيزي بياموزيد و الحق برخي از آنان اين حرف را شنيدند و اقدام کردند. مانند بديع الزمان فروزانفر که براي تدريس در دانشکده ي ادبيات اصفهان روزهاي چهارشنبه به اصفهان مي آمد و شنبه صبح به تهران باز مي گشت. سال ها صبح پنج شنبه، با مرحوم ارباب، مرحوم شيخ محمدباقر الفت، همايي (اگر اصفهان بود) بدرالدين کتابي وگاهي افرادي ديگر، جلسه اي برپا مي داشتند که معمولا فروزانفر سؤالي مطرح مي کرد و مرحوم ارباب پاسخگوي آن بودند. همايي به واقع دريا بود و افتخار مسلم شهر ما. اما اين مرد آنچنان در برابر حاج آقا رحيم با احترام و خضوع و خشوع رفتار مي کرد که حد نداشت. همايي هر کتابي مي نوشت نسخه اي از آن را با تقديم نامه اي در صفحه ي اول براي استادش مي آورد. از جمله ي آن کتب: مصباح الهدايه، نصيحه الملوک، عزالي نامه، التفهيم لاوائل صناعه التنجيم بيروني و برخي کتب ديگر بود. به خصوص در مدر التفهيم که خيلي از مسايل مشکل آن را با مرحوم ارباب حل و شرح کرده بود. بد نيست متن تقديم نامه ي همايي را در پشت جلد کتاب التفهيم بياورم تا چنان استاد و چنين شاگري را بهتر بشناسيم (34).
بسم الله خيرالأسماء
اهديت هذاالکتاب الي حضره شيخي المعظم و استاذي المکرم، علامه العلماء، وحيد عصره و قريع دهره، مصباح انوار الفقاه و الدرايه، نبراس لوامع الحکمه والهدايه، العالم العامل، الا سمعي اللوذعي، جامع العلوم والآداب، قبله اولي الالباب، مولانا و مقتدانا الحاج آقا رحيم ارباب ادام الله ايام افاضاته العاليه و انا احقر تلاميذه (جلال الدين همايي). شهريور ماه 1338 شمسي موافق ربيع الاول 1379 هجري قمري.
و نيز در پشت جلد کتاب مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه، تأليف عزالدين محمودبن علي کاشاني (متوفي سنه 735ه.ق) چنين آمه است:
بسمه تعالي شأنه
اهديت هذا الکتاب الي حضره استاذي المعظم، علامه العلماء العالمين، جامع المرتبتين، حاوي فضليلتين، آيت الله العظمي و عطيه الکبري، قدوه المشايخ الاطياب، والحاج ارباب ادام الله ايام برکاته العاليه و انا تلميذه و غلامه الحقير. (جلال الدين همايي) (فروردين ماه 1337 رمضان 1377).
همايي هر وقت به اصفهان مي آمد، حتي اگر زودگذر بود، بي شک، به ديدار استاد خود مي رفت و مرحوم ارباب نيز به همايي علاقه و ارادت خاصي داشتند و با احترام فراوان از آن بزرگ سخن مي گفتند و همايي نيز بحق شايسته ي چنان احترام و بزرگداشتي از جانب استاد خود بود (35).
آقاي دکتر حميد ارباب در جاي ديگري اين ارادت شاگرد به استاد را متذکّر شده و مي نويسد:
در سفري که مرحوم ارباب به مشهد مقدس مشرّف شدند. در بازگشت، دو هفته اي در تهران ماندند. در آن مدت، صبح و عصر، منزلي که برادرم براي تحصيل در دانشگاه تهران در اجاره داشت از بزرگان علماي تهران و اساتيد بزرگ دانشگاه پر و خالي مي شد و مرحوم همايي همه روز، صبح و عصر، در آنجا تشريف داشتند و معرفي لازم را از افراد مي کردند. از کساني که به ديدار مرحوم ارباب آمدند و من در ذهنم باقي مانده است: استاد محمد مشکوه (استاد فقه دانشکده ي حقوق و کسي که تمام کتب خطي خود را که مجموعه اي عظيم بود به دانشگاه تهراه هديه کرد)، مرحوم شيخ (کاظم) عصار، مرحوم شهيد بهشتي، فروزانفر، شهابي (شيخ محمد) و گروهي از شاگردان ايشان که در تهران بودند و تدريس مي کردند. از مرحوم همايي شنيدم که در تاريخ مفصل اصفهاني (14 جلدي) در مورد حاج آقا رحيم فصلي بزرگ اختصاص داده اند. کاش اين کتاب بي نظير زودتر چاپ مي شد (36).
همان طور که آمد مرحوم استاد بديع الزمان فروزانفر نيز از ارادتمندان مرحوم ارباب بود. يکي از اساتيد مي فرمود: در اواخر سال 1338 شمسي بود که فروزانفر به اصفهان آمده بود. جلسه اي در يکي از دبيرستان هاي قديم شهر (سعدي) برگزار شد. در اين جلسه، همه ي دانشجويان دانشگاه اصفهان، اساتيد و دبيران نيز حضور داشتند. ايشان صحبت هاي بسياري داشت. از جمله اين که گفت: شما در شهر اصفهان دو گروه گرانبها داريد که در همه ي ايران نظير ندارندو من شرفياب حضورشان شده، از آنان بهره برده ام. يکي از آنان آيت الله حاج آقا رحيم ارباب مي باشند. سپس گفت: من از شما اهالي اصفهان تقاضا مي کنم قدر اين گوهرهاي گرانبها را داشته باشيد (37).
مرحوم شهيد مطهري نيز علاقه ي بسياري به حاج آقا رحيم ارباب داشت. علي رغم اين که آيت الله مطهري نزد بسياري تلمذ کرده و بهره ي علمي برده بود و مدتي نيز نزد مرحوم آقاي ارباب، ولي اين ارادت به حدي بود که بارها از ايشان ياد مي نمود و در يک جايي فرمود:
خدا حفظ کند آقاي حاج رحيم ارباب اصفهاني را، شايد بسياري از شما ايشان را بشناسيد. ايشان از علماي طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبيات عرب و قسمتي از رياضيات قديم مي باشند. شاگرد حکيم معروف مرحوم جهانگيرخان قشقايي بوده اندو مثل مرحوم جهانگيرخان هنوز هم کلاه پوستي به سر مي گذارند. زيّ ايشان از هر لحاظ مانند ساير علما است، از عبا و قبا و قيافه، فقط کلاه پوستي به سر مي گذارند. ايشان از کساني هستند که معتقد به نماز جمعه اندو خود ايشان در اصفهان اقامه ي جمعه مي کنند. ايشان وقتي که براي نماز جمعه حاضر مي شوند يک عمامه ي کوچک، يعني شال دو سه لايي به سر مي بندند. يادم هست در فروردين 39 در اصفهان خدمت ايشان رسيدم و موضوع نماز جمعه به ميان آمد، ايشان گفتند: نمي دانم شيعه چه وقت عار ترک نماز جمعه را از خود برمي دارد و جلوي شماتت ساير فرق اسلامي را که ما را به عنوان تارک جمعه ملامت مي کند مي گيرد؟ ايشان آرزو مي کردند و مي گفتند: اي کاش در اين مسجد اعظم قم که چند ميليون تومان خرجش مي شود يک نماز جمعه باشکوهي خوانده شود (38).
پس از شهادت مرحوم مطهري، هنگامي که تلويزيون کتابخانه ي شخصي استاد را نشان مي دادند عکس بزرگي از مرحوم ارباب در کنار کتاب ها ديده مي شد (39).
علماي وارسته و مهذّب اصفهان به آقاي ارباب ارادت عجيبي داشتند. واعظ متّعظ و حکيم فرزانه، مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي وصيت کرده بودند که آيت الله ارباب بر جنازه ي ايشان نماز بگزارند. براي نماز ميت جمعيت فراواني در مسجد جامع اصفهان حاضر بودند. البته برخي عوام مقام علمي ايشان را آن حد که لازم بود درک نمي کردند. خواص تا حدي جامعيت ايشان را درک مي کردند. از جمله کساني که خيلي نسبت به ايشان انس و الفت داشت عارف کامل حاج ملاحسينعلي صديقين (رحمه الله) بود (40).
از ديگر بزرگان آن زمان اصفهان که مرتب با مرحوم ارباب در تماس بود، مرحوم آيت الله شيخ محمدحسن نجف آبادي (عالم) بود که امامت مسجد عباس آباد (کازروني) به عهده ي ايشان بود. مردي بود بزرگوار، سليم النفس، آرام و بسيار مقدس. مرحوم شيخ مفيد که از علماي مبرّز اصفهان، خاصه در باب فلسفه و حکمت بود، نيز خدمت حاج آقا رحيم مي رسيد (41). بزرگان متعدد ديگري طي ساليان دراز، از دانش مرحوم ارباب بهرده برده بودند که نام همه ي آنها را هيچ کسي نمي تواند بياورد. بيش از شصت سال تدريس، طبعاً دوره هاي مختلف درس داشته و در هر دوره اي تعدادي شرکت مي کرده اند که از آنها تعدادي انگشت شمار باقي مانده اند. تنها، شاگردان اصيل ايشان مي توانند نام هم درسان و هم دوره هاي خود را دقيقاً ذکر کنند. به علاوه، رشته هاي تدريس ايشان چندان آسان نبود که همه کس را توان شرکت در آن باشد. نمونه اي از اين شاگردان مانند: آيت الله سيدمحمد خراساني، حاج ميرزاعلي حصّه اي، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، حاچ ملارمضان املايي، ملاهاشم جنتي، حاج يحيي هدايت، فاضل ارجمند مرحوم حسينعلي راشد و آيت الله حاج آقا محمد کلباسي بوده اند (42).

سفرها

مرحوم ارباب در طول زندگي سه سفر طولاني داشته اند: سفر به عتبات عاليات، سفر به مکه ي معظمه و سفري به مشهد مقدس براي زيارت تربت پاک ثامن الائمه حضرت رضا (ع).
آقاي دکتر ارباب خاطراتي از اين سفرها نقل نموده است که جالب و شنيدني است. وي مي نويسد:
سفر به عتبات عاليات در جواني ايشان و همراه با برادر کوچک خود مرحوم حاج عبدالعلي ارباب بود. اين داستان را من از زبان حاج ملاعبدالعلي بازگو مي کنم و کمترين شبهه اي در راستگويي آن مرحوم و صحت اين داستان [وجود] ندارد.
در اين سفر با آن که به زيارت نجف و کربلا نايل شدند، اما در همان اوايل، حاج آقا رحيم گرفتار سخت ترين بيماري حصبه مي شوند که در روز بيستم، ديگر چيزي از ايشان باقي نماندو در حال اغماي کامل بودند. طبيب قديم آن محل، در کربلا، به حاج عبدالعلي مي گويد: «ديگر اميدي نيست، تنها يک نفر مي تواند او را نجات دهد» و نگاه به مرقد مطهر امام حسين (عليه السلام) مي کند. حاج عبدالعلي با پريشاني کامل به صحن مطهر مي رود و با گريه و زاري شفاي برادر را مي خواهد. يکي از خدمه که ايشان را مي بيند داستان را سؤال مي کند و ايشان قضيه را مي گويد. آن مرد اندکي تربت به ايشان مي دهد و مي گويد: زود برويد و تربت را در دهان برادر بگذاريد. صبح، حاج عبدالعلي حسب المعمول بيدار مي شود و در ميان خواب و بيداري، بدون آن که به ياد داشته باشدکه برادرش بيمار است، مي بيند آقا رحيم در رختخواب نشسته است. ناگهان ياد مي آورد و به سرعت برمي خيزد و لباس هاي خيس از عرق ايشان را عوض مي کند. وقتي طبيب مي آيد و آقا رحيم را مي بيند، تعجب مي کند و مي گويد: «او تقريباً مرده بود، اين کار، کار همان کس است که گفتم» و وقتي داستان را مي فهمد سجده ي شکر به جا مي آورد، دستورات لازم را مي دهد و تا آنجا بودند مرتب به آنها سر مي زد. اين بيماري عوارضي در آن مرحوم به جاي گذاشت که تا آخر عمر گرفتار آن بودند، همه ي موهاي سر و دندانها ريختند، غدد بزاق ايشان مطلقاً براي هميشه خشک شدند که تا آخر عمر ناچار بودند با هر لقمه غذايي اگر آبکي نبود جرعه اي آب يا کمي چاي بخورند. و نيز بر روي غدد تناسلي اثر گذاشت و آن را بدون اسپرم ساخت. به همين دليل صاحب فرزند نشدند (43).
سفر دوم حاج آقا رحيم در بحبوحه ي جنگ جهاني دوم به سال 1321 شمسي (ظاهراً) بود که با همان برادر ودو تن از دوستان قديم به سفر حج رفتند. پس از زيارت نجف اشرف و کربلاي معلي ماشين کرايه مي کنند که آنها را به مکه برساند. هنوز ده فرسخي در صحرا پيش نرفته بودندکه ماشين از کار مي افتد و راننده اظهار عجز مي کند، علاوه بر آنها، صدها وسيله ي نقليه ي ديگر در ميان رمل از کار افتاده و سرگردان مانده بودند. ظاهراً يک شبانه روز به مراسح حج مانده، ناگهان ماشيني از سوي مکه مي رسد و سراغ اربع اربع، رحيم را مي گيرد. آنها خود را معرفي مي کنند و راننده با احترام آنها را سوار مي کند و اين راه طويل را با سرعت عبور مي کند و جز براي اداي نماز نمي ايستد و دقيقاً براي شروع مراسم به مکه مي رسند و سجده ي شکر به جا مي آورند. اين ماشين را شيخ بزرگ مکه يا امام جمعه ي مکه فرستاده بود که معلوم نيست از کجا رحيم را شناخته و چگونگي سفر و خرابي ماشين را دانسته که در بيابان مانده اند. اين مسأله براي آنان لطف الهي بود که آنها را نه تنها از آن بيابان و برهوت رهايي بخشيد، بلکه توفيق داد تا مراسم حج را به بهترين وجه انجام دهند. حقاً هم به تصور کسي نمي گنجد که در وسط رمل بي پايان بيابان و در ميان هزاران ماشين اسقاطي دوره ي جنگ کسي بتواند آنها را بيابد. ظاهراً در مکه بنا به خواهش شيخ مکه، حاج آقا رحيم در مسجد آن شيخ خطبه اي طولاني بيان مي کنندکه مورد تحسين و اعجاب نمازگزاران واقع مي شود (44).
سومين و آخرين سفر ايشان به مشهد مقدس بود که در آنجا نيز آيات عظام و حجج اسلام و دانشگاهياني که ايشان را مي شناختند يا نام ايشان را شنيده بودند، به خدمت ايشان شتافته بودندو پس از آن نيز به تهران آمده و مدتي را در آنجا توقف داشتند (45).
مرحوم آيت الله ارباب عمر پربرکت و با عزتي نمودند. خودشان در باره ي علت طول عمرشان فرموده بودند: «اين بدان علت است که در زندگي ابداً بدخواه کسي نبوده ام، مخصوصاً نسبت به خويشان و نزديکان خود که هميشه خيرخواه آنها بوده ام» (46).
يکي ديگر از علل برکت عمر اين حکيم متأله را بايد تقوا و پرهيزکاري وجود شريف وي دانست.
يک روز آقايي آمد خدمت آقاي ارباب و گفت: مي خواهم از آن منزلي که فعلاً هستم بروم بيرون، لکن مادرم اجازه نمي دهد و علتش آن است که در آن خانه برادرانم و همسرانشان ساکن هستند و چه بسا ممکن است چشمشان به نامحرم بيفتد. ايشان فرمودند: چشمتان به نامحرم نيفتد، سعي کنيد با مادرتان همراهي کنيد (47).
شيوه ي برخورد و رفتار ايشان تأثير مثبت مي گذاشت. حتي در کساني که در غفلت بودند باعث بيداري آنان را فراهم مي نمود. حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ اسدالله جوادي مي فرمود: روزي در محل ما (گورتان) آيت الله ارباب در باغي مهمان بودند که اين جانب هم در خدمت ايشان بودم. از کوچه باغ عبور مي کرديم. چند نفر از جوان هاي بي مبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمارکردن بودند. من با ديدن آن منظره احساس ناراحتي کردم که چنين آيه اللهي بر ما وارد شده و با چنين منظره اي رو به رو شديم و آيا چه مي شود؟ همين طور که يواش يواش مي رفتيم يک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صداي بلند فرمودند: سلام عليکم. آنها سر را بالا کردند، تا چشمشان به ايشان افتاد هر کدام از طرفي فرار کردند و بعداً که اين جانب با بعضي از آن جوان ها برخورد کردم آنها گفتند: چرا به ما خبر نداديد که از آنجا متفرق شويم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شما در اين محل چه مي کنيد. آن جوانان براي هميشه دست از قمار کشيدند. اين تأثير يک حرکت بسيار ضعيف و با گذشتي بود که آقاي ارباب داشتند. قدم و کلامشان طوري بود که هر جا قدم مي گذاشتند يا کلمه اي مي فرمودند: فوراً يک اثر مثبتي بر جاي مي گذاشت (48).
حکيم بزرگوار حاج رحيم ارباب در جواني متأهل و بعد از وفات همسر اولش همسر دوم اختيار کرد که تا آخر عمر با او بود، اما از هيچ کدام فرزند نياورد. (به دليلي که آمد). دو برادر کوچک تر از خود به نام حاج عبدالعلي که قبلاً ذکر شد و ديگري آقا عبدالله که هر دو از نيک مردان روزگار خود به شمار مي رفتند و پيش از وي وفات يافتند و نيز يک خواهر داشتند. مرحوم آقا عبدالله اين اختصاص را داشت که خط نسخ را به شيوه ي «پرتو» خوش مي نوشت. خط نسخ حاج آقارحيم نيز همان شيوه را داشت. نمونه ي خط ادبي مرحوم ارباب در حواشي تفسير تبيان شيخ طوسي، چاپ سنگي تهران، طبع شده و نيز نمونه ي تعليقات رياضي او به خط خودشان در حواشي کتاب منهاج معادن التجنيس که به وسيله ي استاد جلال الدين همايي معرفي شده است، در نسخه ي عکسي کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران موجود است (49).

وفات

سرانجام حکيم متأله، فقيه بزرگوار و استاد راستين اخلاق يعني حضرت آيت الله حاج آقا رحيم ارباب ساعت چهار نيمه شب جمعه هجدهم ذي حجه 1396 هجري قمري برابر با 19 آذرماه 1355 هجري شمسي در خانه ي شخصي خود در اصفهان که جزء محله ي درب کوشک و مسجد حکيم هر دو محسوب مي شود روح ملکوتي اش به سوي حضرت حق شتافت و در تخت فولاد، تکيه ملک، نزديک مدفن استادش آخوندکاشي به خاک سپرده شد. به قول يکي از انديشمندان که گاه گاهي حضور اين بزرگ استاد را درک کرده بود سخني را که فخرالدين عراقي در حق مولوي گفته بود در باره ي او هم بايد گفت: «غريب آمدو غريب رفت و کسي او را کما ينبغي نشناخت.» (50)
منابع
1. آئين فرزانگي، جلد دوم، اداره ي کل آموزش و پرورش اصفهان، 1371ش.
2. آقا نجفي قوچاني، محمدحسن، سياحت شرق، تصحيح ر.ع. شاکري، تهران، اميرکبير، چاپ دوم، 1362ش.
3. جاويدان خرد، نشريه ي انجمن فلسفه ي ايران، سال سوم، شماره ي اول، بهار 1356ش.
4. جلوه هاي هنر در اصفهان، به کوشش جمعي از نويسندگان، تهران، جانزاده، چاپ اول، 1366ش.
5. جواهري، ابراهيم، علوم و عقايد، اصفهان، 1331ش.
6. خوانساري، محمدباقر، روضات الجنات، ترجمه ي محمدباقر ساعدي خراساني، تهران، اسلاميه، 1356ش.
7. دواني، علي، هزاره ي شيخ طوسي، تهران، اميرکبير، چاپ دوم، 1362ش.
8. رياحي، محمدحسين، مجموعه ي ارباب معرفت، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي اصفهان، چاپ دوم، 1375ش.
9. رياحي، محمدحسين، مصاحبه با استاد دکتر محمدباقر کتابي، زمستان 1374.
10. رياحي، محمدحسين، مقاله ي «شکوه ديرين حوزه ي اصفهان و آخرين ستارگان آن»، کيهان انديشه، شماره ي پياپي66، خردادو تيرماه 1375.
11. صدوقي سها، منوچهر، تاريخ حکماء و عرفاء متأخرين صدرالمتألّهين، انجمن حکمت و فلسفه ي ايران، تهران، 1359ش.
12. گزي، عبدالکريم، تذکره القبور به ضميمه ي اشعار و مثنويات، به کوشش ناصر باقري بيدهندي، کتابخانه ي آيت الله مرعشي نجفي، 1371ش.
13. مجله ي حوزه، شماره ي 15، تيرماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
14. مجله ي حوزه، شماره ي 18، دي ماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
15. مجله ي حوزه، شماره ي 16، مرداد و تيرماه 1367، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
16. مجله ي حوزه، شماره ي 35، آذر و دي ماه 1368، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
17. مجله ي حوزه، شماره ي 4، مهر و آبان ماه 1369، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
18. مجله ي حوزه، شماره ي 53، آذر و دي ماه 1371، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
19. مجله ي حوزه، شماره ي 58، مهر و آبان ماه 1372، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
20. مجله ي حوزه، شماره ي 65، آذر و دي ماه 1367، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
21. مجله ي حوزه، شماره ي 47، آذر و دي ماه 1379، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم.
22. مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، صدرا، چاپ نهم، 1375ش.
23. مطهري، مرتضي، ده گفتار، قم، صدرا، بي تا.
24. موحد ابطحي، سيدحجت، حوزه هاي علميه شيعه در طول تاريخ، حوزه عليمه اصفهان، 1365ش.
25. مهدوي، جلال الدين، مقالات ادبي، جلد اول، نشر هما، چاپ اول، 1369ش.
26-همايي، جلال الدين، مقالات ادبي، جلد اول، نشر هما، چاپ اول ،1369ش.

پی نوشت ها :

1. همان، مصاحبه با مرحوم استاد حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمدحسين منصورزاده، ص 26.
2. همان، به نقل از مرحوم صفوي ريزي، ص 19.
3. همان، مصاحبه با مرحوم منصورزاده، ص 31.
4. همان، ص 35.
5. مجموعه ي ارباب معرفت، به نقل از دکتر محمدباقر کتابي، ص 34.
6. همان، به نقل از حجت الاسلام والمسلمين شيخ يحيي هدايت، ص 34.
7. همان، مصاحبه با مرحوم آيت الله سيد اسماعيل هاشمي، ص 35.
8. همان، مصاحبه با مرحوم آيت الله شيخ حيدرعلي محقق، ص 33.
9. مجموعه ي ارباب معرفت، به نقل از استاد منصورزاده، ص 35.
10.همان، به نقل از حجت الاسلام و المسلمين محمود کفعمي، ص 36 و37.
11. همان، مصاحبه با مرحوم استاد مهدي اجلوئيان، ص 37.
12. همان، مصاحبه با استاد املايي، ص 39.
13. همان، به نقل از استاد اسدالله جوادي، ص 40.
14. مجموعه ي ارباب معرفت، مصاحبه با مرحوم منصورزاده، ص 40.
15. ر.ک: همان.
16. مجموعه ي ارباب معرفت، به نقل از مرحوم صفوي ريزي، صص 42و43.
17. همان، به نقل از آيت الله محقق، ص 41.
18. همان، مصاحبه با مرحوم آيت الله سيد اسماعيل هاشمي، صص 39و40.
19. همان، به نقل از استاد شيخ احمدقمي نژاد، ص 42.
20. همان، ص 47.
21. مجموعه ي ارباب معرفت، مصاحبه با دکتر محمدباقر کتابي، ص 50.
22. همان، به نقل از استاد قمي نژاد، ص 51.
23. همان، به نقل از استاد جلال الدين همايي (ره)، ص 50.
24. همان، به نقل از استاد شيخ رمضانعلي املايي، ص 57.
25. همان، به نقل از مرحوم آيت الله شيخ احمد فياض، ص 57.
26. مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 617، پاورقي.
27. ر.ک: مجموعه ي ارباب معرفت، مقاله ي دکتر حميد ارباب، ص 68و69.
28. همان، به نقل از استاد فضل الله اعتمادي، ص 33.
29. همان، مصاحبه با استاد املايي، ص 33.
30. همان.
31. همان، ص 22.
32. هزاره ي شيخ طوسي، ص 291.
33. مجموعه ي ارباب معرفت، مصاحبه با استاد املايي، ص 45.
34. ر.ک: همان، ص 71.
35. همان، صص 71و72.
36. همان، ص 72.
37. مجموعه ي ارباب معرفت، به نقل از مرحوم استاد حسين جندقيان، ص 41.
38. ده گفتار، صص 200و201.
39. مجموعه ي ارباب معرفت، مقاله ي دکتر حميد ارباب، ص 72.
40. همان، به نقل از حجت الاسلام و المسلمين يحيي هدايت، ص 21.
41. همان، مقاله ي دکتر ارباب، ص 71.
42. ر.ک: مقاله ي دکتر حميد ارباب، صص 72.73.
43. همان، صص 75و76.
44. همان، صص 76و77.
45. ر.ک: مجموعه ي ارباب معرفت، مقاله ي دکتر حميد ارباب، ص 77.
46. مجموعه ي ارباب معرفت، به نقل از مرحوم آيت الله شيخ محمد کلباسي، ص 205.
47. همان، مصاحبه با استاد رمضانعلي املايي، ص 18.
48. همان، به نقل از حجت الاسلام والمسلمين اسدالله جوادي، ص 20 و 21.
49. همان، به نقل از استاد جلال الدين همايي، ص 127.
50. مجموعه ي ارباب معرفت، مقاله ي «آيت الله حاج رحيم ارباب اسوه ي تقوا و پرهيزگاري»، از مرحوم استاد فضل الله ضياءنور، ص 108

منبع:پايگاه اطلاع رساني نور

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد