یکم-جاهلیت و ویژگى هاى آن
(1)پیش از ذکر ویژگى هاى جاهلیت، لازم است از نظر مفهوم، و نیز از این جهت که اولین بار این واژه توسط چه کسى یا چه منبعى مورد استفاده قرار گرفته است و هم چنین محدوده زمانى و مکانى آن، (20) سخن به میان آوریم. در این که جاهلیت براى عصر پیش از بعثت پیامبر اسلام حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم به کار مى رود، اختلافى نیست. هم چنین در این که حدود 150-200 سال قبل از بعثت را شامل مى شود تردیدى وجود ندارد. اما از نظر مکانى، محل اختلاف است، چرا که جاهلیت یک صفت و داراى ویژگى هایى است که در هر مکانى آن ویژگى ها یافت شود، مى توان این وصف را به کار برد. (21)
از بعضى آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام چنین استفاده مى شود که پس از اسلام نیز جاهلیت واقع شده و عده اى از مردمان با ویژگى ها و معیارهاى جاهلى (12 در جامعه مسلمین ظاهر شده اند. (22) چنان که در حدیثى از رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
من بین دو جاهلیت برانگیخته شده ام که آخرین آن ها بدتر از اولین شان مى باشد. (23)
و در حدیثى از امام باقرعلیه السلام آمده است: همانا مردم بعد از ارتحال رسول خدا به [وضع] اهل جاهلیت برگشتند. (24) علامه شعرانى در تفسیر این دو جاهلیت گفته است:
جاهلیت اولى به اصطلاح امروز آن دوره توحش انسان است که هنوز قواعد مدنیت را در نیافته، خود را پاى بند احکام نساخته بود. در آن عهد مردان و زنان برحسب غریزه حیوانى یا یکدیگر معاشرت داشتند و پس از آن که قومى متمدن شدند و محاسن آداب، مکارم اخلاق و احکام و شرایع را پذیرفتند، هرگاه باز به توحش باز گردند و شرم و حیا میان آن ها ضعیف گردد و مراعات آداب نیکو فراموش شود، جاهلیت ثانى است. بى عفتى و لاقیدى زنان از لوازم توحش نوع بشر است آن گاه که زندگیشان نزدیک به روش حیوانات بود، خداوند زنان را از آن گونه رفتار منع کرد. (25)
براى اولین بار واژه جاهلیت، در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده است، بدون این که محدوده مکانى آن مشخص گردد. (26) چیستى جاهلیت مورد اختلاف است. برخى جاهلیت را از ریشه «جهل » و در مقابل «علم » و در نتیجه به معنى نادانى گرفته اند ولى تعداد بیشترى این معنا را نپذیرفته اند. دکتر عباس زریاب درباره وجه تسمیه جاهلیت مى نویسد:
چنان که گولدزیهر در مطالعات اسلامى به تفصیل بیان داشته است، مقصود از جاهلیت، نادانى نیست. گولدزیهر با استنادبه شواهد، «جهالت » را در برابر «حلم » مى داند. مسلم است که جاهلیت در برابر «اسلام » است، و بنابراین، مقصود از جاهلیت، در قرآن، عصرى است که با تمام موازین و ارزش هاى اخلاقى و دینى و فرهنگى، درست در مقابل اسلام بوده است. (27)
هم چنین وى از قول جواد على آورده است که در قرآن کریم گاهى جاهل نه به معناى نادان، بلکه به معنى انسان متکبر خودراى به کار رفته است. (28) از جمله دلایلى که برخى از محققین درباره نفى این ادعا که جاهلیت به معنى جهل و عدم علم نیست آورده اند عبارت اند از: الف – تحدى قرآن: خداوند پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم را در آیات متعددى از قرآن مامور به تحدى با مخالفان خود نموده است، حال اگر چنین در نظر بگیریم که «اهل جاهلیت » و دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مردمى نادان و به دور از علم و ادب بوده اند، آیا این تحدى از نظر منطقى مى تواند مبین فضیلتى براى قرآن مى باشد؟!
ب – آثار شاعران عصر جاهلى: آن چه از شاعران آن عصر به جا مانده، بهترین گواه بر بهره مندى آن ها از ادبیات پیشرفته است. مرورى گذرا بر منظومات شعرى صعالیک و اصحاب معلقات، که در این عصر مى زیسته اند، به خوبى بیانگر اوج اقتدار ادبى آن ها است.
البته افرادى چون طه حسین درکتاب «فى الادب الجاهلى » خواسته اند اصل انتساب شعر جاهلى به شعراى این دوره را مورد تردید قرار داده و این اشعار را محصول دوره اسلامى بدانند که این امر پذیرفتنى نیست. ج – هدف بعثت: پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم هدف بعثت خود را «اتمام مکارم اخلاق » معرفى نموده اند (29) که این خود مى تواند مستندى در نفى ترجمه «نادانى » از واژه جهل و جاهلیت تلقى گردد، بلکه بایستى آن را به معنى مشکلات و نابه سامانى هاى اخلاقى دانست. د – نوع معجزه: با توجه به این که قرآن بزرگ ترین معجزه و مؤید رسالت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم است و با توجه به این که معجزه هر پیامبرى با عصر و زمان خودش متناسب مى باشد، باید بپذیریم که در زمان بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم هم، اعراب از نظر دانش ادبیات در سطح بالایى بوده اند. ه – اظهارات لغویین: در کتب لغت نیز واژه جاهلیت به «نادانى » ترجمه نشده است. ابن منظور در ماده «جهل » ابتدا جهل را نقیض علم دانسته و سپس با بیان نمونه هایى، جهل را در برابر «حلم و بردبارى » و در یک مورد، به تلویح آن را در برابر «عقل » دانسته است. در المنجد آمده است: «جهل – جهلا و جهالة: حمق و جفا و غلظ ».
از این نمونه ها به خوبى آشکار مى گردد که «جهل » واژه اى عربى و به معنى پرخاشگرى، شدت در عمل، ستم کردن و عدم بردبارى است، نه صرف «نادانى ». و – احادیث معصومین علیهم السلام: در روایات نیز واژه جهل در معناى نادانى صرف به کار نرفته است، چنان که در حدیث نبوى آمده است:
جاهل کسى است که به معاشران خود ظلم نموده و بر زیر دستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگى فروشد و بى تمییز سخن گوید. (30) ز – سخنان اهل ادب و مورخان: عمر فروخ در تاریخ ادبیات خود مى گوید: جاهلیت نامى است که قرآن کریم به عصر پیش از اسلام اطلاق نموده است، زیرا عرب در آن عصر بت پرستیده و با یکدیگر به نزاع مى پرداختند […] گاهى فرزندان خود را زنده به گور کرده و شراب مى نوشیدند […] و چنین است که ملاحظه مى کنیم واژه جاهلیت از «جهلى » گرفته شده که در برابر حلم بوده، نه «جهلى » که متضاد علم است. (31) شوقى ضیف در تاریخ ادب خود «عصر جاهلى » را دوره تکامل زبان عربى دانسته و معتقد است: عصر جاهلى زمانى است که زبان عربى خصایص کنونى را به خود گرفته است. (32) به نظر جواد على، جاهلیت به معناى سفاهت، حماقت، حقارت و خشم و تسلیم ناپذیرى در برابر اسلام و احکام آن مى باشد. (33) به نظر بلاشر، اسلام بر تمامى ویژگى هاى روحى عرب ها مانند مزاج جنگى، حساسیت عربى، قساوت در انتقام و مسائلى چون شرب خمر، قمار بازى و آن چه در ردیف آن است ، صفت جاهلى را اطلاق کرده است. (34) اکنون نوبت کاربرد این واژه در قرآن کریم است.
در قرآن کلمه جاهلیت چهار بار به کار رفته است:
1- درباره گروهى از یاران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم که با اکراه و انفاق، درجنگ احد شرکت کرده بودند: … و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة; (35)
و گروهى دیگر هم بودند که فقط در غم جان خویش بودند و اندیشه هاى ناشایستى در باره خداوندداشتند که همچون پندارهاى جاهلیت بود.
2 – آیه اى که در آن خداوند مردم را از پیروى از احکام و عملکردهاى جاهلیت نهى مى فرماید:
افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون; (36) آیا حکم جاهلیت را مى جویند؟ براى آن مردمى که اهل یقین هستند چه حکمى از حکم خدا بهتر است؟
3- در خطاب و هشدار به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و نهى آنان از جلوه گرى همچون عهد اوایل جاهلیت، آمده است: و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى; (37) و در خانه هایتان بمانید و همانند زمان جاهلیت پیشین، زینت هاى خود را آشکار مکنید.
4- در توصیف کفار مکه، خداى متعال مى فرماید: اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة; (38) آن گاه که کافران تصمیم گرفتند که دل به تعصب، تعصب جاهلى بسپارند. در آیات دیگرى، بدون این که از لفظ جاهلیت استفاده شده باشد، به برخى از عقاید، احکام و اخلاق رذیله جاهلى اشاره شده است. مانند: بت پرستى عرب ها، (39) زنده شدن و مردن را به طبیعت نسبت دادن، (40) جن پرستى بعضى از اعراب (41) خدا را داراى فرزند دختر دانستن و پرستش فرشتگان به عنوان دختران خدا تا این که مشمول شفاعت آن ها قرار گیرند. (42) هم چنین در قرآن به بت هاى لات، عزى، منات (43) ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر (44) که اعراب جاهلى مى پرستیدند، اشاره شده است. از ویژگى هاى دیگر اعراب جاهلى، مواردى است که در قرآن از آن ها نهى شده است; مانند: قربانى کردن بر بت ها (45) ، یاد کردن از پدران درمراسم حج به قصد مفاخره (46) ، جدال و فسوق و عصیان در حج (47) ، ظلم به دختران و منع کردن آن ها از ارث ( که زنده به گور کردن دختران، (49) مختار بودن مردان در ازدواج و طلاق نامحدود زنان (که قرآن با در نظر گرفتن طلاق رجعى و بائن آن را محدود ساخته و از طلاق «ایلاء» و «ظهار» منع نموده است. (50) علاوه بر این که با تعیین تعزیرات و حدود، رابطه جنسى را سامان داده است)هم چنین در قرآن کریم سفارش شده است: و همگى به رشته الهى درآویزید و پراکنده نشوید و نعمت خداوند را برخود یاد کنید که دشمنان همدیگر بودید و او میان دل هاى شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شدید و برلبه پرتگاه آتش بودید، او شما را باز رهاند. (51)
به گفته مفسران ، آیه مذکور، به جنگ ها و خصومت هاى ریشه دار و دیرینه دو طایفه اوس و خزرج اشاره دارد که اسلام آوردند و با هم متحد و مهربان شدند و دربناى اسلام، سنگ تمام گذاشتند. از جمله محمدبن جریر طبرى ذیل آیه مذکور چنین آورده است: قوم عرب خوارترین، بدبخت ترین و گمراه ترین قوم بود که در لانه اى محقر و کوچک، میان دو بیشه شیر (ایران و روم) زندگى مى کرد. سوگند به خدا، در سرزمین عرب چیزى موجود نبود که مورد طمع و یا حسد بیگانگان قرار گیرد. هر آن کس از اعراب که مى مرد، یکسره به دوزخ مى رفت و هر آن که زندگى مى کرد و حیات داشت، گرفتار خوارى و مشقت بود و دیگران لگد مالش مى کردند. سوگند به خدا که در سراسر زمین قومى را نمى شناسم که خوارتر و تیره بخت تر از عرب باشد. وقتى اسلام درمیان ایشان ظاهر شد آنان را صاحب کتاب، قادر بر جهان، داراى روزى و مالک الرقاب کرد. (52) بنابراین واژه جاهلیت در قرآن نیز صرفا به معنى «جهل » و درمقابل «علم » به کار نرفته است. البته به نظر مى رسد دلیلى براین مطلب که جاهلیت اصلا در معنى عدم علم به کار نمى رود، وجود نداشته باشد و مى توان «عدم علم » را نیز یکى از مصادیق اهلیت به شمار آورد و قوى بودن اعراب در زبان و ادبیات ، منافاتى با عدم علم ندارد، چه آن ها در بسیارى از علوم جاهل بوده اند و حتى، ضمن قوت در ادب عربى، تعداد باسوادانشان اندک بوده است.
در نهج البلاغه نیز جاهلیت مورد انتقاد و توصیف قرار گرفته است. از جمله حضرت على علیه السلام مى فرماید: همانا خدا محمد را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید، رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترین آیین (على شر دین) را برگزیده بودید، و در بدترین سراى خزیده (فى شر دار). منزلگاهتان سنگستان هاى ناهموار، همنشینتان گرزه مارهاى زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پاى تا سرآلوده به خطا. (53)
هم چنین در خطبه 126 مى فرماید: همچون بدخویان جاهلیت مباشید که نه در دین فهم دارند و نه شناساى کردگارند. نیز در خطبه 95 مى فرماید: او را برانگیخت، حالى که مردم سرگردان بودند و بیراهه فتنه را مى پیمودند، هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگى خواهیشان به فرو دستى انداخته، از نادانى جاهلیت خوار، سرگردان و در کار نااستوار، به بلاى نادانى گرفتار. او که درود خدا بر او باد، خیرخواهى را به نهایت رساند، به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا خواند.
روشن است که در گفتارهاى مذکور، انحطاط فکرى اعراب، در کنار خشونت طبیعى و انحطاط مادى و معنوى به تصویر کشیده شده است. به تعبیر یکى از اندیشمندان معاصر در شرح گفتار امام على علیه السلام در خطبه 26 نهج البلاغه: دوران جاهلیت دورانى است که مردم در آن دوران، دچار دوگونه نابه سامانى و کمبود بودند: نابه سامانى مادى و نابه سامانى معنوى. الف – نابه سامانى مادى: نابه سامانى مادى مردم این است که از لحاظ رفاه در سطح پایینى قرار داشته باشند. چنان که در قرآن هم به نبودن رفاه و نبودن امنیت در دوران جاهلى اشاره شده است: فلیعبدوا رب هذا البیت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف; (54) باید پروردگار این خانه (بیت الله الحرام) را عبادت کنند که آنان را از گرسنگى به سیرى رساند و از نا امنى به امنیت. ب – نابه سامانى معنوى: نابه سامانى و کمبود معنوى مردم عبارت است از گمراهى مردم. گمراهى یعنى چه؟ یعنى حیرت که عبارت است از این که مردم یک راه روشنى در مقابلشان نیست. دنبال یک چیز بالا و والایى نمى گردند و براساس گمراهى است که اختلافات طبقاتى پیش مى آید. تفکر، اختیار و ابتکار که سه خصلت اصلى انسان است، در چنین دوره اى مى میرد و وجود ندارد. (55) بنابراین مى توان جاهلیت را مترادف با عقب ماندگى شدید دانست; اگر جامعه در ابعاد مادى و معنوى عقب مانده و به عبارت دیگر، نابه سامانى جدى داشته باشد، به تعبیر قرآن «جامعه جاهلى » است. بر همین اساس است که متفکران اسلامى از جامعه اسلامى با عنوان «جامعه فاضله » و یا «مدینه فاضله » یاد مى کنند، چنان که فارابى (259-339ق) از چهار نوع نظام سیاسى سخن گفته است: نظام سیاسى فاضله، نظام سیاسى جاهله، نظام سیاسى فاسقه و نظام سیاسى ضاله. منظور وى از نظام سیاسى فاضله نظام سیاسى اسلامى است و بقیه، نظام هاى غیر اسلامى اند که هر یک به شش نوع تقسیم مى شوند، چون به نظر فارابى هر یک از آن ها یا دنبال تامین امور ضرورى زندگى مردم اند که «ضروریه » نامیده مى شود، یا دنبال ثروت اندوزى اند که «نذاله » نامیده مى شود، یا دنبال لذت طلبى اند که «مدینه خست » نامیده مى شوند، یا دنبال غلبه اند که «تغلبیه » نامیده مى شود و یا دنبال آزادى اند که «جماعیه » نامیده مى شود. (56) از این رو وجود «مدینه جاهله » بود که سبب شد «مدینه فاضله » طرح گردد. بعد از روشن شدن مفهوم جاهلیت و جامعه جاهلى، این نکته هم روشن مى شود که دوره جاهلى نیز دوره اى است که مجموعه اى از نابه سامانى هاى مادى و معنوى آن را احاطه کرده است و در کل، جامعه داراى آهنگ و جهت الهى نیست; از نظر مادى ، مردم از وضع اقتصادى خوبى برخوردار نیستند و از نظر معنوى، از دین قابل دفاع عقلانى و منطقى و پیراسته از خرافات بى بهره اند. قتل و غارت (الحق لمن غلب)، شرب خمر و قمار (از تمامى انواع آن) در میان آن ها رواج دارد و طبق آیات قرآن، شرط رستگارى پرهیز از این مسائل است. یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون. (57) اقدامات خلاف اخلاق و زنده به گور کردن دختران (عمدتا به خاطر مسائل اقتصادى) از دیگر اقدامات جاهلى است: قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم و حر موا ما رزقهم الله افتراء على الله قد ضلوا و ما کانوا مهتدین. (58) افتخار به حسب و نسب و قوم و قبیله از دیگر اعمال اعراب در عصر جاهلى است که سوره تکاثر در همین زمینه نازل شده است. از نظر اعتقادى، شرک و بت پرستى در میان تعداد زیادى از اعراب رواج داشت، گر چه علاوه بر یهود و نصارا که دین الهى داشتند، حنیفى ها نیز در میان اعراب ، افراد موحدى بودند.
از نظر سیاسى مى توان مهم ترین ساخت سیاسى را در قبیله جست وجو کرد. قبیله به جماعتى گفته مى شود که براساس «نسب » و «خون » به همکارى در جهت بهبود معیشت خود اقدام کرده باشند. عامل همبستگى اعضاى قبیله با یکدیگر «عصبیت » است. رئیس قبیله شیخ قبیله است که لازم است مسن، مجرب، عاقل، شجاع و ثروتمند باشد. شیخ قبیله مسئول جنگ و صلح و پیمان ها و مهمانى هاى قبیله اى است. از مهم ترین قبایل در جزیرة العرب مى توان از قبیله قریش نام برد.
اهتمام به شعر و ادب ، شعر و خطابه، دانش تبارشناسى و یا علم الانساب و نیز علم الایام از دیگر ویژگى هاى اعراب جاهلى بود. مهمان نوازى و شجاعت نیز در میان آنان به صورت یک فرهنگ و عادت در آمده بود. موارد اخیر را مى توان به عنان نقاط مثبت در عصرجاهلى در نظر گرفت، گرچه چون فاقد جهت گیرى کلى الهى بود طبعا نمى توانست در همه کاربردها مثبت باشد.
پی نوشت ها:
1. برگرفته از:نجف لک زایى، پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم و شیوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى ،به سوى یک نظریه توسعه، مجله تاریخ اسلام، ش 1.
. درباره جاهلیت ر.ک: قرآن کریم; نهج البلاغه، کتاب هاى لغت، مانند لسان العرب، المنجد و المفردات; دایرة المعارف ها ذیل واژه جاهلیت، از قبیل دایرة المعارف تشیع(جلد پنجم); منابع مربوط به تاریخ ادبیات عرب و تاریخ اسلام، از قبیل المفصل، تاریخ الادب العربى (العصر الجاهلى)، شرح المعلقات السبع و… .
21. ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام (سیره رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم)، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1373) ج 1، ص 73.
22. نظیر: آل عمران(3) آیه 144; احزاب (33) آیه 33 و محمد (47) آیه 25.
23. بهاءالدین خرمشاهى، دائرة المعارف تشیع، ج 5، ذیل واژه جاهلیت، ص 284 به نقل از: معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 44.
24. همان، به نقل از: محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 8، ص 296.
25. همان، به نقل از: علامه شعرانى، نثر طوبى، ص 69.
26. رسول جعفریان، همان، ص 74.
27. بهاء الدین خرمشاهى، همان، ص 281.
28. همان، ص 281; از جمله وى به آیه 63 سوره فرقان استناد کرده است.
29. اصل حدیث چنین است: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » (نهج الفصاحه ، ترجمه ابوالقاسم پاینده (انتشارات جاویدان، 1360) ص 191، حدیث 944).
30. نهج الفصاحه، ص 278، حدیث 1319.
31. امیر سلمانى رحیمى، «کلامى در معنى واژه جاهلیت »، مجله کیهان فرهنگى، سال 1376، شماره 18، ص 17 به نقل از: عمر فروخ، تاریخ الادب العربى، ج 1، ص 73.
32. همان به نقل از: شوقى ضیف، تاریخ الادب العربى (عصر جاهلى)، ترجمه علیرضا ذکاوتى (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1364) ص 46. تفصیل ادله مذکور را در مقاله محققانه امیرسلمانى رحیمى بخوانید.
33. رسول جعفریان، همان، ص 75 به نقل از: جواد على، المفصل، ج 1، ص 40.
34. همان به نقل از: بلاشر، تاریخ الادب العربى، ج 1، ص 47.
35. آل عمران(3) آیه 154.
36. مائده(5) آیه 50.
37. احزاب (33) آیه 33.
38. فتح (48) آیه 26.
39. زمر(39) آیه 3.
40. جاثیه(45) آیه 24.
41. انعام (6) آیه 100 و صافات(37) آیه 158.
42. انعام (6) آیات 100 و 101; نحل (16) آیه 57 و نجم (53) آیات 21 به بعد.
43. نجم (53) آیات 18 و 19.
44. نوح (71) آیه 23.
45. بقره(2) آیه 173 و مائده(5) آیه 3.
46. بقره (2) آیه 200.
47. همان، آیه 197.
48. نساء (4) آیه 11.
49. انعام (6) آیات 137 و 151; اسراء (17) آیه 31 و تکویر(81) آیه 8.
50. بقره(2) آیه 229 و براى اطلاع از موارد دیگرى از احکام جاهلى ر.ک: بهاءالدین خرمشاهى، همان.
51. آل عمران (3) آیه 103.
دوم – جهالت غرب جدید:
محور دنیای جدید و تمدن مدرن غرب بر بی خدایی است توجه شود که می گوییم بی خدایی نه الحاد. حتی دیندار در این دنیا بی خداست این بی خدایی که به دلیل برتری و استکبار انسان و تسلط شیطان بر چنین جامعه ای مشکل گرفته است. این بی خدایی، همان میوه ممنوعه ای است که قرآن از آن یاد کرده است : «فدلهما بغرور» (اعراف، آیه 22). سراب و فریبی بیش نیست. این بی خدایی را که نتیجه آن به مرگ خدا تعبیر می کند همان فراموشی خداست «نسواالله» خدا را فراموش کردند (حشر، آیه 19) نتیجه این خدا فراموشی دام دردناک است.اول: خدا آنها را فراموش می کند :«فنسیهم»پس خدا آنهارا فراموش می کند (توبه، آیه 67) فراموشی خدا به معنای آن است که آنها را ترک می کند و به خودشان وا می گذارد و در چنین حالتی جز اینکه تحت تسلط شیطان باشند راهی ندارند. و انسان و جامعه ای که به خود واگذار شد به بیراهه می رود.دوم: انسان و جامعه ای این چنین خود را فراموش می کنند «فانساهم انفسهم» (حشر، آیه 19) این به معنای از خود بیگانگی است که بر سراسر دنیای غرب حاکم است . فراموشی خود واقعی – همان روح الهی – جهان از خود بیگانه را می سازد و این نتیجه مستقیم فراموشی خداست.
وقتی خود واقعی فراموش شد لاجرم جایگزینی می خواهد در این حالت ،نفس اماره و بلکه نفس تصویرگر بر انسان حاکم می شود اگر نفس اماره ،دعوت به بدی می کند ،انسان هنوز قدرت فهم بدی از خوبی را دارد اما نفس تصویر بدی را خوبی جلوه می کند و این صفت انسان ملون است که راهی جز اضطراب و بحران هویت ندارد.اومانیسم معنی اصالت انسان اما نه انسان خدایی که در سایه خدا معنی می یابد.بلکه انسانی که از خدا بریده است و همه ارتباط خود را با آسمان قطع کرده و کاملا زمینی شده و همه سعادت و نیکبختی خود را در زمین می جوید . حیوانی که با خود تفکر خود در جهت بهره برداری منحرفانه از مواهب طبیعت تلاش می کند. این مفهوم در حقیقت همان خود فراموشی است که بر اثر اینکه خداوند او را به خودش واگذاشته پدید می آید و آن نیز به دلیل فراموش کردن خداوند و عهدی است که با او بسته است.به عبارت دقیقتر دنیای جدید خود واقعی و حقیقی همان من الهی که از آن بندگی خدا می زاید فراموش کرد و خود خیالی و طفیلی را جایگزین نموده خودی که در حقیقت خود نیست. بلکه همان حیوانیت انسان است. نیچه به زیبایی این حالت را تعبیر می کند به نظر او در تعریف انسان جدید به عنوان حیوان ناطق باید تجدید نظر کند او ناطق حیوان است یعنی حیوانی است که با حیوانات دیگر این تفاوت را دارد. که از عقل برای اهداف خود استفاده می کند و اگر همه حیوانات بر اساس غریزه رفتاری می کنند این حیوان بر اساس عقل حیوانی عمل می کند عقلی که در هواهای نفسانی اسیر است پس اصل و اساس در چنین انسانی حیوانیت است این انسان را قرآن به زیبایی معرفی می کند «ارأیت من اتخذ الهه هواه» (فرقان، آیه 43) به این دلیل او از حیوان هم پست تر است . این ماهیت دنیای و تمدن جدید است. و سیاست و فرهنگ و علم جدید بر اساس همین اندیشه پا گرفته است. فیلسوفان دنیای غرب از سر هوای نفس به چنین جایی نرسیده اند بلکه گندمی که در دوره قرون وسطی کاشته شد با آفت دوره رنسانس در دوره جدید به این نحو برداشت شد.
البته تمدن غرب مجموعه ای از هنجارها و ناهنجارهاست. در این مجموعه، عناصر خوب و مثبت پیدا می شود و همچنین عناصر بد و منفی نیز موجود است. ماندگاری فرهنگ و تمدن مدرن غرب به خاطر همان عناصر مثبت است و بحران در آن نیز به دلیل عناصر منفی اش می باشد.
نظم و انضباط اجتماعی، وجدان کاری، عقل جمعی، توجه ویژه به پژوهش و تحقیقات علمی و احترام به دانشمندان و نظایر آن از نقاط مثبت تمدن غربی است که هر فرهنگ و تمدنی باید آن را داشته باشد تا بتواند به جلو برود.
اما نقاط منفی غرب؛ از دیدگاه سیاسی غرب سلطه گر و خشن است و در پی آن است که همه هستی و موجودی شرق را به نابودی کشاند و برای پیشرفت خود، حداکثر بهره برداری و بهره کشی را از جهان غیر غرب روا می دارد و این که در پناه جهانی سازی (globalism) که جهان را به مثابه دهکده ای کوچک تصور می کند که عمدتا باید یک فرهنگ در سراسر آن مستقر شود و حاکمیت غرب و ارزش های سرمایه داری و به ویژه فرهنگ مصرفی آمریکا بر سراسر جهان حاکم باشد، بسط این حاکمیت ظالمانه سردمداران جهان غرب را به این باور رسانده که این جهان کوچک شده یک کدخدا دارد و آن هم آمریکاست و هرگاه لازم دانست می تواند آنهایی را که از نظم نوین جهانی تخطی کنند تنبیه کند (بین جهانی شدن و جهانی سازی، تفاوتی ظریف است. نگا: لواسانی، سید سعید، جهانی سازی، تهدیدها و فرصت ها در عرصه فرهنگ و دین، در جهان شمولی و جهانی سازی به اهتمام سید طه مرقاتی، ج 2، صص 377 – 432، مجمع جهانی تقویت مذاهب اسلامی، چاپ اول، 1382 تهران).
روشن است که غرب سیاسی که حیات و زندگانیش با استعمار و خونریزی و خشونت و سلطه علیه دیگران همراه بوده است، نمی تواند نظام مطلوب باشد. با نگاهی از زاویه دیگر؛ واقعیت این است که شالوده و مبنای غرب جدید – حتی بنا بر نظر اندیشمندان غربی – دوری از خدا و انسانمداری به معنای سوئرکتیویته (نفسانیت و خودبنیادی) است که باعث می شود انسانی در ورطه بحران و بی هویتی سقوط کند.
دیدگاه خود بنیاد غربی که مبدأ و مبنای تمدن مدرن غرب است باعث می شود که انسان به پرتگاه برهوت سقوط کند و اصولا دلیل این که حیات تمدن غرب بجز از راه تغذیه از خون ملت های دیگر امکان پذیر نیست به دلیل همین مبناست.بنابراین اگر چه تمدن غربی دارای ویژگی های مثبتی است، اما چون مبنای آن بر بی خدایی است، منجر به ظهور ابر انسانی می شود که خشن ترین اعمال را علیه بشریت به دنبال دارد و همه انسان ها را – جزء اقلیتی که در دایره ابر انسانی – هستند به منزله حیوانات و حداکثر بردگانی که باید مطیع باشند تنزل می دهد اگر چه ظاهر تبلیغات خلاف این مطلب را ترویج می کنند و مردم خود را در ظاهر آزاد می دانند.این مطلب را نه ما – به عنوان مسلمان – بلکه فلاسفه و اندیشمندان معاصر غربی بازگو کرده اند و جهان را رو به نابودی و حداقل هرج و مرج می دانند.
آری وقتی معنویت و خدا از انسان گرفته شد، به تعبیر داستا یوسفکی همه چیز مجاز می شود و انسان روح خود را به شیطان می فروشد (چنان که کریستوفر مارلو نمایشنامه نویس و ادیب مشهور انگلیسی در صدر مدرنیته در نمایشنامه معروف تراژدی فادست آن را به خوبی نشان داده است) و در این صورت همه نقاط مثبتش تحت الشعاع مبنا و شالوده منفی اش قرار می گیرد. بنابراین مخالفت با غرب – از دیدگاه تفکر و اندیشه – مخالفت با چنین مبنایی است که انسان و جهان را از خود بیگانه می کند وگرنه دستاوردهای مثبت آن قابل دفاع است.
اما باید توجه داشت که در این دنیای مادی زده که اراده معطوف به قدرت ،قدرت شر و فساد ،سکاندار جهان معاصر است باید معنویت و عدالت اسلامی را ارائه داد تا مردم آن را ببینند شاید از خواب غفلت بیدار شوند و بدان بپیوندند. اگر یکی از اهداف انبیاء بیداری عقل مدفون شده انسان هاست ما نیز که پیرو خاتم انبیاء(ص) و تحت امامت خاتم اولیاء(ع) هستیم موظفیم که در این راه تلاش کنیم .
( جهت مطالعه بیشتر ر.ک:عصر امام خمینی (ره)،حاجتی،قم بوستان کتاب)