ما معتقديم تنها دين حق، دين اسلام است و در گرو پذيرش همين دين، انسان مي تواند به كمالات نهايي خود برسد، لكن مسأله رستگاري و سعادت و رفتن به بهشت شرايط ديگري نيز دارد.
هيچ گاه قرآن اينچنين وعده نداده است كه هركس مسلمان بود، اهل بهشت است و از خداوند حكيم و عادل نيز اينجنين پيامي صادر نمي شود، چرا كه صرف انتساب كسي به ديني و لو دين اسلام باشد، باعث رستگاري و بهشتي بودن شخص نمي شود.
قرآن در دو جا ملاك رستگاري و سعادت انسان ها را به صورت عمومي مطرح فرموده و اتفاقاً در اين خطاب اديان ديگر را هم مورد خطاب قرار داده است. در سوره بقره آيه 62 مي فرمايد:
«هر مسلمان و يهود و نصارا (مسيحي) و ستاره پرست (صائبين) كه از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيكوكاري پيشه كند البته از خدا پاداش نيك يابد و هيچگاه (در دنيا و آخرت) بيمناك و اندوهگين نخواهد بود.»
اين آيه مي فرمايد صرف انتساب به هر ديني حتي اسلام منجر به رستگاري و سعادت نمي شود، بلكه در حقيقت ايمان به خدا، معاد و عمل صالح است كه آدمي را سعادتمند مي كند.[1]نكتة مهم اين جاست كه اين آيه خطاب به گروههاي موجود در عصر رسالت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دارد و به آنها خطاب مي كند كه اگر خواهان سعادت هستيد راه در همين است و لكن تحقق عمل صالح به اين است كه مطابق شريعت پيامبر خاتم باشد، چرا كه بعضي از فروعات و احكام توسط دين اسلام نسخ شده اند، لذا با اطاعت از دين خاتم (كه ناسخ شرايع گذشته بوده و خود نسخ پذير نيست) عمل صالح محقق مي شود و هماهنگي عمل با شريعت پيامبر خاتم فرع بر ايمان به اصل وحي و حقانيت صاحب آن است.
در نتيجه ايمان واقعي يعني ايمان كامل و جامع به تورات و انجيل و قرآن و انبياي گذشته و پيامبرأخرالزمان كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و اينچنين ايماني مايه رستگاري انسان خواهد بود.
اهل كتاب (يهودي ها و مسيحي ها) كه به دين حق (اسلام) نگرويدند در واقع گرفتار مناهي اسلام (يعني آنچه كه اسلام دستور به ترك آنها داده) شدند و همين امر باعث مي شود كه فاقد كمال هاي چهار گانه يعني توحيد، نبوت، معاد و عمل صالح بشوند.[2]بيان چند نكته
1. قرآن گروهي از يهوديان و مسيحيان را كافر معرّفي كرده است (بقره / 105 ـ بيّنه / 1و6 ـ آل عمران / 70 ـ مائده / 17و72و73) چون اعتقاد به حلول، اتحاد، بنوّت (اعتقاد به اينكه خداوند پسري دارد) موجب كفر است در آيه 30 سورة توبه خداوند گروهي از يهوديان و مسيحيان را معرّفي مي كند كه اعتقاد دارند خداوند پسر دارد و اين با وحدانيّت خداوند كه اين همه قرآن بر آن تأكيد دارد، سازگاري ندارد و اين گونه اعتقادات صراحت در كفر است.[3]2. براي رسيدن به پاداش نيكو بايد حُسن فاعلي و حُسن فعلي در كنار هم قرار بگيرند. يعني هم بايد عمل خوب باشد و هم بايد از انسان معتقد به خدا صادر شود، لذا كافر و لو كار خوب هم انجام بدهد (يعني حُسن فعلي داشته باشد)، ولي اهل بهشت نمي شود، ممكن است به پاداش دنيوي برسد يا در قيامت عذابش تخفيف داده شود، ولي اهل بهشت نمي شود، چون بهشتي شدن حُسن فاعلي مي خواهد و آن در گرو اعتقاد و ايمان به خدا تأمين مي شود.[4] بلي مسيحيان يا يهودياني كه در زمان خود وظيفه پيروي از اين دو دين داشته اند و بر طبق آن عمل کرده اند معلوم است که جاي آنان هم در بهشت ميباشند.
3. آنچه مي تواند معيار عمل صالح باشد، وحي ناسخ يعني قرآن كريم است. نمازي كه به سمت كعبه بجا آورده نشود و روزه اي كه در ماه مبارك رمضان تحقق نيابد، طبق دستورات قرآن كه وحي ناسخ و نهايي است مصداق عمل صالح قرار نمي گيرد چونكه چنين عملي بر خلاف دستور خداست.
البته نسبت به جزئيات عمل و فروعات احكام، خود قرآن ما را در آية 7 سوره حشر به سنت و سيره پيامبر حواله داده است.[5]نتيجه: با نكات ياد شده روشن است كه گروهي از يهوديان و مسيحي ها كافر هستند كافر هرگز عمل صالح ندارد. چونكه عملي صالح است كه اولاً مطابق با وحي غير منسوخ يعني قرآن باشد (و عمل اينجا مطابق با شريعت خاتم نيست) و ثانياً صرف نظر از حسن فعلي داراي حسن فاعلي هم باشد يعني عمل خوب از انسان معتقد و مؤمن به اصول الهي صادر شده باشد (و طبق بعضي آيات اينها محكوم به كفر مي باشند)[6] و لكن كسي كه معتقد به خدا باشد و نبوت نبي مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را پذيرفته باشد، عملش مطابق شريعت آن حضرت خواهد بود و با عمل كردن به دستورات دين اسلام سعادت و رستگاري آخرت را براي خود بدست مي آورد و لزوماً اهل بهشت خواهد بود. پس رستگاري و سعادت و بهشتي شدن در گرو تديّن به دين اسلام است و لكن مي بايست در اين چند محور (يعني ايمان به خدا، معاد، نبوت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و عمل صالح) به حد مطلوبي رسيد صرف مسلمان شدن براي سعادت كافي نيست بايد در اعتقادات و عمل به حد مطلوبي رسيد.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. عدل الهي، شهيد مطهري.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: طباطائي، الميزان، مؤسسه اسماعيليان، ج1، ص 192 ـ 193.
[2] . ر.ك: جوادي آملي، تسنيم، نشر اسراء، چاپ اوّل، 1382، ج5، ص 29 ـ 31.
[3] . همان، ص 72 ـ 73.
[4] . همان، ص 64 ـ 65.
[5] . همان، ص 67 ـ 69.
[6] . همان، ص 73 ـ 74.