جاریه هنگام بازگشت از یمن به مکه، خبر شهادت امیرمؤمنان(ع) را شنید و پس از ورود به کوفه، دست بیعت در دست امام حسن مجتبی (ع) گذاشت. ولی پس از صلح امام حسن (ع) که معاویه کنترل اوضاع را کاملا در دست گرفت، جاریه نیز ناگزیر دست از جنگ با معاویه کشید ولی هرگز موضع خود را تغییر نداد، و گاهی که بر حسب اجبار با معاویه روبرو میشد، از مکتب امیرمؤمنان (ع) دفاع میکرد. گفتگوی زیر که میان او و معاویه رد و بدل شده، موضع حماسی جاریه را بخوبی نشان میدهد:روزی جاریه وارد دربار معاویه شد، معاویه گفت: تو بودی که با علی بن ابیطالب همکاری میکردی و پیروان مرا آتش میزدی و خون آنان را میریختی؟!
ـ نام علی را نبر، زیرا از وقتی که مهر او را دردل گرفتهایم، هرگز با او دشمنی نکردهایم و از روزی که خیرخواه او شدهایم، هرگز به او خیانت نورزیدهایم.
معاویه که از این دفاع صریح وی از علی(ع) ناراحت شده بود، سخن را به مغلطه کشید و گفت:
وای برتو! چه قدر در نظر قوم خود بیارزش بودهای که اسم تو را «جاریه» گذاشتهاند!
ـ معاویه! ببین تو در نظر قبیلهات چه قدر بیارزش بودهای که اسم تو را معاویه گذاشتهاند!
معاویه! بدان که قبضههای شمشیرهایمان که با آنها در صفین با تو جنگیدیم، هنوز دردست ماست.
ـ مرا تهدید میکنی؟
ـ آری! تو به زور برما مسلط نگشته و با قدرت نظامی، ما را شکست ندادهای، بلکه ما عهد و پیمانی با تو داریم که دست ما را بسته است اینک اگر توبه عهد و پیمان خود وفا کنی ما نیز وفا خواهیم کرد و گرنه، رجال و یارانی داریم که به یاری ما بشتابند.
ما برای جنگ با تو، زرههای جنگی محکم، و زبانهای تیز در اختیار داریم، اگر به اندازة یک انگشت به ما خیانت کنی، به قدر دو وجب به تو خیانت خواهیم کرد (قاموس الرجال /2/341)
روزی معاویه به وی گفت: حاجت خود را از من بخواه.
جاریه گفت: خواستة من این است که بگذار مردم درخانههای خود بنشینند و آنان را از موطن خود احضار نکن، زیرا هر وقت مردمی را از منطقهای احضار میکنی، ماموران تو ثروتمندان را به دیدار تو میفرستند ولی به تهیدستان اجازة این کار را نمیدهند.(الاصابة/1/220)
آیة الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2
به نقل از سایت تبیان
ـ نام علی را نبر، زیرا از وقتی که مهر او را دردل گرفتهایم، هرگز با او دشمنی نکردهایم و از روزی که خیرخواه او شدهایم، هرگز به او خیانت نورزیدهایم.
معاویه که از این دفاع صریح وی از علی(ع) ناراحت شده بود، سخن را به مغلطه کشید و گفت:
وای برتو! چه قدر در نظر قوم خود بیارزش بودهای که اسم تو را «جاریه» گذاشتهاند!
ـ معاویه! ببین تو در نظر قبیلهات چه قدر بیارزش بودهای که اسم تو را معاویه گذاشتهاند!
معاویه! بدان که قبضههای شمشیرهایمان که با آنها در صفین با تو جنگیدیم، هنوز دردست ماست.
ـ مرا تهدید میکنی؟
ـ آری! تو به زور برما مسلط نگشته و با قدرت نظامی، ما را شکست ندادهای، بلکه ما عهد و پیمانی با تو داریم که دست ما را بسته است اینک اگر توبه عهد و پیمان خود وفا کنی ما نیز وفا خواهیم کرد و گرنه، رجال و یارانی داریم که به یاری ما بشتابند.
ما برای جنگ با تو، زرههای جنگی محکم، و زبانهای تیز در اختیار داریم، اگر به اندازة یک انگشت به ما خیانت کنی، به قدر دو وجب به تو خیانت خواهیم کرد (قاموس الرجال /2/341)
روزی معاویه به وی گفت: حاجت خود را از من بخواه.
جاریه گفت: خواستة من این است که بگذار مردم درخانههای خود بنشینند و آنان را از موطن خود احضار نکن، زیرا هر وقت مردمی را از منطقهای احضار میکنی، ماموران تو ثروتمندان را به دیدار تو میفرستند ولی به تهیدستان اجازة این کار را نمیدهند.(الاصابة/1/220)
آیة الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2
به نقل از سایت تبیان