پرسشهای نکیر و منکر
نکیر و منکر
می پرسند : پروردگارت کیست و در دنیا که را می پرستیدی ؟
پیغمبرت کیست و به چه کیشی هستی؟ و دینت کدام است ؟
از ولى و رهبرت و ییشوایت بپرسند؟
پس در آن حال چون پاسخ دادن بر مرده سخت و نیازمند کمک است ، خوب است که برای او در دو جا تلقین بگویند.
یکى وقتى که او را در قبر مى گذارند و بهتر آنست که، با دست راست، دوش راست ، و با دست چپ ، دوش چپ او را بگیرند و حرکت دهند و کلمات مورد نیاز را به او تلقین کنند.
و دیگر وقتى که او را دفن کردند، مستحب است که ولى میت یعنى نزدیکترین خویشان او بعد از آنکه مردم از سر قبر او برگردند نزد سر میت بنشیند و با صداى بلند او را تلقین کند و بهتر است که دو کف دست را روى قبر گذارد و دهان را نزدیک قبر برد، و چنانچه درد سوزان فراق به او مجال نداد دیگری را به این کار بگمارد.
در حدیث آمده است؛ که چون این تلقین را کنند، منکر به نکیر مى گوید: بیا برویم که نیازی به پرسش نیست ، پس برمى گردند و سؤال نمى کنند.
در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است که چون پسر جناب ابى ذر غفارى (رضى الله عنه ) وفات کرد ابوذر بر سر قبر او ایستاده و دست بر قبر مالید و گفت: خداى، تو را رحمت کند اى ذر. به خدا سوگند که تو نسبت به من نیکوکار بودى و شرط فرزندى را بجا مى آوردى ، والحال که تو را از من گرفته اند من از تو خشنودم.
به خدا سوگند که رفتن تو بر من باکى نیست و نقصانى به من نرسد، و ما لى الى احد سوى الله من حاجة یعنى بغیر از خدا به احدى نیاز ندارم ، و اگر نبود هول مطلع [یعنى جاهاى هولناک آن عالم که بعد از مرگ دیده مى شود] هر آینه خوشحال مى شدم که به جاى تو رفته باشم ولکن مى خواهم چند روزى تلافى کوتاهی های گذشته نمایم و آذوقه برای آن عالم برگیرم و هر آینه اندوه تو مرا مشغول خود ساخته که کارى که برایت سودمند باشد انجام دهم سوگند به خدا که براى مرگ تو گریه نمى کنم و غم مردنت را ندارم تنها غم من حال فرداى توست.
فلیت شعرى ما قلت و ما قیل لک؟ یعنی پس ایکاش مى دانستم که تو در قبر چه گفتى و به تو چه گفتند؟
خداوندا حقوقى را که براى من بر او واجب کرده بودى بر او بخشیدم پس تو هم حقوق خود را که بر او واجب کرده بودى ببخش چه آنکه تو به جود و کرم از من سزاوارترى .
و از حضرت صادق (علیه السلام) منقولست که چون مؤ من را داخل در قبر کنند نماز در طرف راست و زکوة در طرف چپ او و برّ یعنى نیکویى و احسان مسلط بر او شود و صبر او در ناحیه اى قرار گیرد، پس وقتیکه نکیر و منکر برای سؤ ال بیایند صبر به نماز و زکوة و بِر و نیکی گوید: صاحب خود را دریابید یعنى پیکر مرده را نگاهدارى کنید پس هر گاه از آن ناتوان شدید من نزد آن هستم .
کسى که شب بیست و سوم ماه رمضان احیاء بدارد و صد رکعت نماز بخواند خداوند هول و هراس از نکیر و منکر را از او برطرف مى کند.
علامه مجلسى از امام صادق یا علیه السلام روایت کرده است که چون مؤ من مى میرد با او در قبرش شش صورت داخل مى شود یکى از آنها خوشروتر و پاکیزه تر از باقى صورتهاست، پس یکى در جانب راست و یکى در جانب چپ و یکى در پیش رو و یکى در پشت سر و یکى در پائین پا مى ایستند و آنکه خوش صورت تر است در بالاى سر؛ پس سؤال یا عذاب از هر جهت که مى آید آنکه در آن جهت ایستاده است مانع مى شود پس آنکه از همه خوش صورت تر است به سایر صورتها مى گوید: شما کیستید؟ خدا از جانب من شما را جزاى خیر دهد. صاحب طرف راست مى گوید: من نمازم . صاحب جانب چپ مى گوید: من زکاتم.
آنکه در پیش روى است مى گوید: من روزهام . آنکه در عقب سر است مى گوید: من حج و عمره ام . و آنکه در پایین پا است مى گوید: من بِر و احسان به برادران مؤ منم. پس آنها به او مى گویند: تو کیستى که از همه ما بهتر و خوشروتر و خوشبوترى ؟ مى گوید: من ولایت آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین هستم.
و شیخ صدوق در فضیلت روزه شعبان روایت کرده که هر که نُه روز از آنرا روزه بگیرد منکر و نکیر وقت سئوال به او مهربانى مى کنند.
و از حضرت باقر (علیه السلام) روایت شده که براى کسى که شب بیست و سوم ماه رمضان احیاء بدارد و صد رکعت نماز بخواند خداوند هول و هراس از نکیر و منکر را از او برطرف مى کند.
حکایت
علامه مجلسى (رحمه الله ) نقل کرده که مرد صالحى از اهل کوفه گفت : من در یک شب بارانى در مسجد کوفه بودم . ناگاه درى را که در جانب قبر حضرت مسلم (علیه السلام) است کوبیدند؛ چون در را گشودند جنازه اى را داخل کردند و در بلندی کنار فبر حضرت نهادند، تنی چند همراه جنازه بودند یکى از ایشان را خواب ربود.
در خواب دید که دو شخص نزد جنازه حاضر شدند، و یکى به دیگر گفت که ببین ما را با او حسابى هست؟ تا پیش از آنکه بگذرد از او بگیریم زیرا پس از آنکه به وادی السلام و نجف نزدیک شد، به نزدیک او نتوانیم رفت . پس بیدار شد و خواب را براى رفیقان خود نقل کرد و در همان ساعت آن جنازه را برداشتند و داخل نجف کردند که از حساب و عذاب نجات یابد.
حکایت
از استاد اکبر، محقق بهبهانى (رحمه الله علیه ) نقل است که فرمود: در خواب حضرت امام حسین را دیدم گفتم اى سید و مولاى من آیا از کسى که در جوار شما دفن شده سئوال مى کنند؟ فرمود: کدام ملک است که جرئت این کار را داشته باشد؟
محدث قمی گوید: که در امثال عرب است که مى گویند “احمى من مجیر الجراد یعنى فلانى حمایت کردنش از کسى که در پناه او است ، بیشتر است از پناه دهنده ملخها؛ و قصه آن چنان است که مردى بادیه نشین از قبیله طى که نامش (مدلج بن سوید) بود روزى در خیمه خود نشسته بود دید جماعتى از طایفه (طى) آمدند و جوال و ظرفهائى با خود دارند پرسید چه خبر است؟
گفتند: ملخهاى بسیار در اطراف خیمه شما فرود آمده اند. آمده ایم آنها را بگیریم . (مدلج) که این را شنید برخاست و سوار بر اسب خود شد. نیزه خود را بر دست گرفت و گفت : بخدا سوگند هر کس مزاحم این ملخها شود من او را خواهم کشت.
آیا این ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگیرید؟ چنین چیزى نخواهد شد و پیوسته از آنها حمایت کرد تا آفتاب گرم شد و ملخها پریدند و رفتند.آن وقت گفت : ملخها از کنار خانه من رفتند دیگر هر کارى که مى خواهید بکنید.
به حضرت گفتم: صحیح است که مى گویند هر کس امام حسین (علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند در امان است؟ فرمود: آرى والله، و اشک از چشمان مبارکش جارى شد و گریست.
حکایت
از کتاب حبل المتین نقل است که میر معین الدین اشرف که یکى از صلحاء خدام روضه رضویه بود نقل کرده که در خواب دیدم که در دارالحفّاظ یا کشیک خانه مبارکه هستم و به جهت تجدید وضو بیرون آمدم پس چون به بلندی امیر على شیر رسیدم، جماعت بسیارى را دیدم که داخل در صحن مطهر شدند و در جلو آنها شخص نورانى، خوش صورت و عظیم الشاءنى بود و در دست جماعتى که پشت سر او بودند کلنگها بود، پس همینکه به وسط صحن مقدس رسیدند آن شخص بزرگوار که در جلو آن جماعت بود به آنها گفت این قبر را بشکافید، و این خبیث را بیرون بیاورید و اشاره کرد به قبر مخصوصى پس چون شروع کردند به کندن قبرش ، از شخصى پرسیدم که این شخص بزرگوار که امر مى فرماید کیست ؟ گفت : حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام) است .
پس در این حال دیدم که امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) از روضه مبارکه بیرون آمد و خدمت حضرت امیرالمؤ منین رسید و سلام کرد. آن حضرت پاسخ داد.
پس امام رضا (علیه السلام) عرض کرد یا جداه از شما خواهش مى کنم که شخصى را که مدفون است ببخشید و عفو فرمائید. فرمود: که مى دانى که این فاسق فاجر شرب خمر مى کرد؟ عرض کرد: بلى لکن وصیت کرد در وقت مرگ خویش که او را در جوار من دفن کنند. پس ما امیدواریم که شما عفو بفرمائید فرمود: او را به خاطر تو بخشیدم .
پس آن حضرت تشریف برد و من از وحشت بیدار شدم و بعضى از خدام آستانه را بیدار کردم و آمدیم به همان موضع که در خواب دیدم.دیدم که قبر تازه اى است که مقدارى از خاک آن بیرون ریخته شد.
پس پرسیدم که صاحب این قبر کیست ؟ گفتند: مردى از اتراک است که دیروز در اینجا دفن شده است.
محدث قمی گوید که در حکایت تشرف حاج على بغدادى به خدمت امام عصر ارواحنا فداه و سؤالات او از آن حضرت نقل شده که گفت : به آن حضرت گفتم : سیدنا! صحیح است که مى گویند: هر کس امام حسین (علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند در امان است ؟ فرمود: آرى والله ، و اشک از چشمان مبارکش جارى شد و گریست.
گفتم : سیدنا! مساءلة .
فرمود: بپرس .
گفتم : سنه 1269 هجری قمری حضرت امام رضا (علیه السلام) را زیارت کردیم و در ورود، یکى از عربهاى شروقیه که از بادیه نشینان طرف شرقى نجف اشرف بود ملاقات کردیم و او را مهمانى نمودیم و از او پرسیدیم که چگونه است ولایت حضرت رضا (علیه السلام)؟
گفت : بهشت است ؛ امروز پانزده روز است که من از مال مولاى خود حضرت رضا (علیه السلام) خورده ام منکر و نکیر چه حق دارند که در قبر نزد من بیایند؛ گوشت و خون من از طعام حضرت رسیده است . آیا صحیح است ، که على بن موسى الرضا مى آید و او را از منکر و نکیر خلاص مى کند؟ فرمود: آرى والله ؛ جد من ضامن آنست.