خانه » همه » مذهبی » پویایی و برنایی مکتب تشیع (2)

پویایی و برنایی مکتب تشیع (2)

پویایی و برنایی مکتب تشیع (2)

در ارتباط با گزینه ی اول، چنان که در سرتا سر متون روایی ائمه معصومین علیهم السلام بنگریم، می بینیم همچون جریانی مستمر و سازمان یافته، از نقطه ی درخشش پس از پیامبر

sa4812 - پویایی و برنایی مکتب تشیع (2)
sa4812 - پویایی و برنایی مکتب تشیع (2)

 

نویسنده: محمدحسین پژوهنده*

 

ج- وحدت در اصول مکتبی و اختلاف در مشی الگویی

در ارتباط با گزینه ی اول، چنان که در سرتا سر متون روایی ائمه معصومین علیهم السلام بنگریم، می بینیم همچون جریانی مستمر و سازمان یافته، از نقطه ی درخشش پس از پیامبر صلی الله علیه و آله تا همه ی نسل های پس از خود، بر اصول و محورهای ثابتی استوار بوده است و هر آن کسی که متعهد زعامت آن گردیده، سخنی و مطلبی بر خلاف اسلاف بر زبان نرانده است چنان که گویی از ابتدا تا انتها همگی نور واحدند و درخشش یکسانی دارند، هرچند تفاوت های اندکی مربوط به تفاوت زمان و مکان در آن مشهود باشد و این خصوصیتی است که مذهب تشیع با بهره گیری از وجود امامان معصوم علیهم السلام خود، از آن برخوردار است، به خلاف سایر مذاهب که شاگرد یک استاد سخن او را نقض می کند و مشربی کاملاً متفاوت ارائه می دهد.
مکتب تشیع همچون مکتب انبیا علیهم السلام، که اگر همه ی آنان در یک عصر و دوره جمع شوند سخنی به خلاف یکدیگر نمی گویند و مشربی مخالف آن دیگری نمی گزینند، از امام علی علیه السلام تا امام عصر علیه السلام یک راه و یک مرام و مشرب است، چنان که سخنی را که امام علی علیه السلام گفته است، اگر به امام دیگری نسبت داده شود، حساسیت خاصی برنمی انگیزد؛ چه آن که «کلهم نور واحد» و دلیل آن این است که رهنمودهای ائمه ی معصومین علیهم السلام همگی برگرفته از یک منبع زلال وحیانی است، که همچون زلال باران موجب غنا، پالودگی و پویایی فرهنگ دینی می گردد. از این روی، برخی از محققان تاریخ فقه اسلامی، آن را از امتیازات تمسک به اهل بیت علیهم السلام شمرده اند. دکتر ابوالقاسم گرجی در این باره می نویسد:
اهل سنت در مقابل مراجعات زیاد به فقیهان و عدم وجود احادیث به مقدار کافی و عدم دست یابی به صریح آیات قرآنی در مورد حکم همه ی مسائل، به قواعدی از قبیل قیاس، مصالح مرسله، استحسان و سد ذرایع استفاده می کردند، اما شیعه، اولاً مجموع احادیث نبوی و روایات امامان علیهم السلام برای رفع احتیاجات ایشان کافی بود، ثانیاً از نظر ایشان عمل به قواعد مذکور، به علت ترتب مفسده، یا حداقل به علت عدم وجود مصلحت، منهی یا در حکم منهی عنه است، چرا که در احتجاج به اماره لازم است حجیت آن قطعی باشد (گرجی، 1379، 120).
در رابطه ی با گزینه ی دوم، هرچند ائمه ی معصومین علیهم السلام، به تعبیر خود ایشان، «کلهم نور واحد» هستند، لیکن در عین حال، هر کدام تجلی یک روش و قالب ممتازی هستند که به آن شناخته می شوند، چون پرورش خواص اصحاب و تعلیم معالم دینی به وسیله ی خطابه و منبر برای امام عی علیه السلام، جذب معاندین به وسیله ی اعمال حلم و بردباری برای امام حسن مجتبی علیه السلام، مبارزه با ظلم و ایستادگی در برابر ناحق برای امام حسین علیه السلام، بیان حقایق و نشر علوم و ارائه ی راهبرد ترتیبی به وسیله ی دعا برای امام زین العابدین علیه السلام، وضع کرسی عام تعلیم و تربیت برای امامان باقر و صادق علیه السلام، پرورش شاگردانی بر اساس آموزه ی تقیه و نشر علوم اسلامی- اغلب به همان شیوه- برای امام کاظم علیه السلام، پرورش شاگردان و جذب طرفداران و ادیان و فرقه های اسلامی از راه مناظره و احتجاج برای امام رضا علیه السلام- هرچند که این روش شناخته شده ای برای همه امامان علیهم السلام است- و کار در پوشش تقیه و کادرسازی مخفی و آموزش و پرورش داعیان تشیع و هدایت امت برای امامان بعدی تا امام دوازدهم علیه السلام.
دقت و التفات در رازی که در این اختلاف رویه و مشی نهفته است، پرده از حقیقتی برمی دارد که سراسر مشحون از لطف الهی برای پیروان این مکتب است و آن تنوع الگوی عمل و رفتار برای شرایط متنوع زندگی انسان است که در گذار دوره ها و مدارهای جغرافیایی مختلف، با آنها مواجه می گردد و برای هر یک از آن وضعیت ها به گونه ی موجه دینی نیاز می افتد که در مکتب تشیع فراهم گردیده است.
در واقع تنوع الگوی مجاز و موجه به خودی خود رمزی از پویش مکتب تشیع و عاملی است که همواره به انسان ها کمک می کند تا در هیچ شرایطی در نمانند و بتوانند با استفاده از آن، با موقعیت از مانع عبور نمایند و این امتیازی است که مکتب تشیع بدان مجهز است.
نکته ی قابل توجه در این مقام ایناست که تنوع الگویی در مکتب تشیع دارای کاربرد همه جانبه در طول عصرها و درعرض آنهاست. همان طور که در هر عصری به مقتضای وضع و شرایط خاص آن یکی از الگوها به مدد گرفته می شود، در عصر و زمان واحد نیز ممکن است در زمینه های مختلف شرایط مختلفی حاکم باشد و متناسب با هر کدام، از الگوی خاص آن بهره گیری شود. به طور مثال می توان به شرایط جنگ تحمیلی و اوضاع داخلی جریان ها و شرایط اقتصادی در اوایل انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد که نسبت به اولی باید از الگوی حسینی پیروی می شد و نسبت به دومی از الگوی علوی، و نسبت به سومی از الگوی نبوی.

د- احاطه بر علوم و سازمان یافتگی معارف اسلامی به وسیله ی ائمه ی معصومین علهیم السلام

عطف نظر به خصوصیت یاد شده مستلزم التفات به دو زاویه است؛ دایره ی علوم، آموزش و پرورش، و دیگر دایره ی مفاهیم کلیدی.
در رابطه با موضوع نخست وقتی به تاریخ علوم و معارف اسلام مراجعه می کنیم، می بینیم محوریت علوم و معارف در هر دوره ای مختص ائمه ی معصومین علیهم السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و‌آله بوده است، به گونه ای که ریشه ی اکثر دانش های متداوله به آنان منتهی می شود. دیلمی، از علمای قرن هشتم هجری، در این رابطه بیان جالبی دارد. او می گوید:
اهل علم همگی شان در نهایت به علی علیه السلام می رسند. علم کلام از ابوهاشم پسر محمد حنفیه سرچشمه می گیرد که او از پدرش علی آن را آموخته است؛ علم ادبیات همان چیزی است که امام علی علیه السلام آن را به ابوالاسود دوئلی آموخت؛ علم تفسیر شیعه در تعالیمی دارد که امام علی علیه السلام به ابن عباس آموخته است؛ فن خطابه و بیان چیزی است که عملاً امام علی علیه السلام آن را در معرض آموزش خاص و عام نهاده و نیازی به توضیح ندارد؛ علم فقه هم که شدت وضوح انتساب آن به امام علی علیه السلام واضح است، شیعه مهم ترین علامت آن است، و حتی مذاهب غیرشیعه هم ریشه در تعالیم امام علی علیه السلام دارد، چه آن که ابوحنیفه شاگرد امام صادق علیه السلام است و شافعی هم علم خود را از محمد بن حسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه گرفته است؛ احمد بن حنبل هم که خود شاگرد امام کاظم علیه السلام بوده است و مالک بن انس نیز علم خود را از ربیعه الرأی و او از عکرمه و او از ابن عباس شاگرد امام علی علیه السلام گرفته است (ر.ک، 1381ه، 8-7).
در رابطه با ریشه گرفتن علم کلام از امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ابن ندیم هم مطلبی دارد که می گوید به خط ابوعبدالله بن عبدوس آن راخوانده است که احمد بن یحیی از… ابوهذیل علاف نقل کرده که او آن چه دارد را از عثمان طویل و او از واصل بن عطاء و او از هاشم بن عبدالله بن محمد بن حنفیه آموخته است، که محمد آنها را از پدرش امیرالمؤمنین علی السلام آموخته است (ر.ک. ابن ندیم، 1366، 291).
دکتر عبدالله فیاض در کتاب تاریخ الامامیه، در مورد فوران علوم از دامن فیاض ائمه ی معصومین علیهم السلام- به خصوص از امام باقر تا امام رضا علیه السلام- سخنی را از جاحظ نقل می کند:
محمد بن علی بن الحسین، رئیس فقهای حجاز است، که از او و فرزندش جعفر همه ی مردم فقه را فراگرفته اند و همو است که به عنوان «باقر»، شکافنده ی علوم، لقب گرفته است (به نقل از: الرسائل، باعتناء السندوبی، القاهره، 1933، 108).
وی سپس ادامه می دهد”
اما نویسندگان معاصر همچون دونالدسون، برپایه ی نظر خاصی که دارند، امام صادق علیه السلام را صاحب مدرسه ای شبه سقراطی دانسته اند (دونالدسون، دوایت، عقیده الشیعه، ترجمه ع.م، قاهره، 1946، 132).
و امیرعلی عقیده دارد که مدرسه ای که به وسیله ی امام صادق علیه السلام بنیاد شد با وفاتش درب آن بسته نشد، بلکه به سرپرستی فرزندش موسی الکاظم علیه السلام همچنان به درخشش خود ادمه داد (1)‌ (فیاض، 1406ه، 152).
در التفات به این زاویه می بینیم که امامان شیعه علیه السلام ضمن تسلط بر علوم و معارف گوناگون به آموزش آنها در جهت ارتقای سطح دانش و فرهنگ امت اسلام می پرداخته اند و به طور خاص از میان انبوه شاگردانی که در مکتب آنان به تلمذ و کسب علم و معرفت اشتغال داشتند، افراد زبده و امینی را به عنوان نیروهای ویژه پرورش می دادند که در تداوم راه مکتبی آنان نقش های بسیار ارزنده ای ایفا می نمودند. نیروهایی همچون حجر بن عدی، میثم تمار، سعید بن جبیر، جابر بن یزید جعفی، زراره، ابن ابی عمیر، و… .
و اما در نگاهی به زاویه ی دوم موضوع، مفاهیم کلیدی مهمی را در جهت سازمان یافتگی و در نتیجه ی حفظ مکتب و پویایی و برنایی آن، و به دنبال این امر، انتقال آموزه ها به دوره های بعدی شاهدیم. مفاهیمی همچون تقیه، انتظار فرج، عدل، مبارزه با ظلم، صبر و مقاومت در برابر مشکلات تا احقاق حق، مجاهده ی دامنه دار در زمینه ی درون سازی و برون پیرایی، حق مداری، دین و دنیا، عقبانگری و زهدورزی، آینه ی صلاح و شایستگی بودن با الگوگیری از رهبران خود، و …، که به آسانی می توان آنها را در منابع دینی دریافت نمود.
آن چه به روشنی می تواند این مدعا را ثابت و مدلل سازد، وجود اصل تقیه در این مکتب است که نشان از سامان داری و سازمان اساسی آن است، به راستی بدون آن تقیه چرا؟
مجموعه ی این تلاش های آگاهانه و نظام مند به سازمان دارای مکتب تشیع کمک بسیار مؤثری نموده، و آن را در گرداب های هولناک زمان از بیم اضمحلال و نابودی رهانیده است. در واقع به گونه ی یک تمثل، این پتانسیل مکتب تشیع را چونان خضری راهنما در طول تاریخ، برنا و پویا نگه داشته است.
البته ناگفته نماند که این موضوع تافته ی ویژه ی شیعه در اسلام نیست. نظام، شیوه، آموزه ها و مفاهیم و همه ‌ی آن چه در ارتباط با تشیع بیان شد، ماده ی اصلی آن در متن اسلام برای همه ی امت وجود داشته و دارد؛ لیکن آن چه به مکتب تشیع امتیاز ویژه می دهد وجود امامانی کارآگاه و مدیر و مدبر است که مجهز به نور خداوند، با استفاده از همان مواد بنیادی اسلام، مکتب رسالت را بدین سان رهبری نموده اند.
آن چه از آن سخن گفته شد بیشتر مربوط به دوره ی حضور امامان شیعه عیهم السلام است، یعنی کارنمای اجتمالی دویست و پنجاه و اندی سال رهبری جریان شیعه ی امامیه. طبیعتاً ساز و کار دوره ی بعدی یعنی عصر انتظار و غیبت نمی تواند عیناً همان سب و سیاق عملی خود امامان علیهم السلام باشد، زیرا آن چه مهم تر از هر چیزی است، حضور آشکار حجت ناطق الهی در جمع است. سؤالی که خواه ناخواه مطرح می شود این است که «برای این دوره ی نسبتاً ممتد و طولانی چه تدبیری اندیشیده شده است؟». پاسخ را در ادامه ی بحث در قسمت بعد با عنوان موضوع اجتهاد ملاحظه می کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی اندیشه ی حوزه
1) نیز، ر. ک امیر علی، مختصر تاریخ العرب، ترجمه ی عفیف البعلبکی، بیروت، 1961، ص 209.

منبع: اندیشه حوزه شماره 84

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد