خانه » همه » مذهبی » پير طريقت

پير طريقت

پير طريقت

بي‏شك بررسي زندگاني شهداي روحانيت و به ويژه شهداي محراب و تبيين ويژگيهاي برجسته و اخلاقي ايشان، گام مهمي در ترويج ارزشهاي الهي به شمار مي‏رود و مي‏تواند براي جواناني كه سالهاي نخستين انقلاب اسلامي و حماسه و عرفانِ اين استوانه‏هاي وارسته اخلاق را درك نكرده‏اند، جذاب، شنيدني و تأثيرگذار باشد. بررسي

92806f2b 23ba 4d64 9314 d247b25a9d20 - پير طريقت

0003501 - پير طريقت
پير طريقت

 

 

بي‏شك بررسي زندگاني شهداي روحانيت و به ويژه شهداي محراب و تبيين ويژگيهاي برجسته و اخلاقي ايشان، گام مهمي در ترويج ارزشهاي الهي به شمار مي‏رود و مي‏تواند براي جواناني كه سالهاي نخستين انقلاب اسلامي و حماسه و عرفانِ اين استوانه‏هاي وارسته اخلاق را درك نكرده‏اند، جذاب، شنيدني و تأثيرگذار باشد. بررسي زندگاني و ويژگيهاي اخلاقي اين آموزگاران بزرگ اخلاق، مي‏تواند چهره درخشان‏تري از روحانيت بيدار ارائه كند و سبب تعلق خاطر و الگوگيري بيشتر نسل جوان از آنان گردد. اين نوشتار، تلاش دارد تا با نگاهي گذرا به زندگاني شهيد دستغيب و بررسي ويژگيهاي اخلاقي او، مبلغان محترم را تا اندازه‏اي در اجراي رسالت خود در اين راستا، ياري كند.

دوران كودكي و آغاز تحصيل
 

آيت الله دستغيب شيرازي در عاشوراي سال 1332 هجري قمري1، در يكي از محله‏هاي قديمي شيراز، به دنيا آمد.2
خاندان او بيشتر از چهارقرن پياپي به نام «دستغيب» شهرت داشتند3 و همواره مورد احترام و بزرگداشت مردم بودند؛ چرا كه بزرگاني از اين خاندان، در بين مردم زيستند كه هر يك از آنان، استوانه‏اي سترگ در علم و تقوا و دانش و بينش به شمار مي‏رفتند.
سيدعبدالحسين دستغيب شيرازي، تحصيل را از اوان كودكي با فراگيري قرائت قرآن آغاز كرد و به مكتب خانه‏هاي آموزش قرآن كريم رفت و گام نخست تحصيل خود را با كلام نوراني وحي برداشت، همچنين به فراگيري برخي متون و كتابهاي رايج در تعليم و آموزش كودكان در روزگار خود، مانند «نصاب الصبيان» همت گمارد.4 او پس از پشت سر گذاشتن مراحل ابتدايي تحصيل، مشغول فراآموزي دروس مقدماتي حوزه علميه، نزد پدر بزرگوار خود گرديد. ذوق سرشار و علاقه وافر او به علوم حوزوي، وي را در فراگيري هرچه بيشتر و پيشرفت روزافزون، كمك شاياني مي‏كرد. هنوز بوستان عمرش، يازده بهار بيشتر نديده بود كه با درگذشت پدرش، بادهاي پائيزي فشار سرپرستي خانواده و فقر را متوجه او ساخت. اما با وجود فشار بيش از حد تنگدستي، به تحصيل خود در مدرسه علميه «خان» شيراز ادامه داد. ديري نپائيد كه عبدالحسين از طلاب نمونه مدرسه گرديد. او ادبيات عرب را نزد «ملا اسماعيل» و فلسفه و حكمت رانزد استاد «ملا احمد دارابي» و آيت اللّه‏ «ملا علي اكبر ارسنجاني» فراآموخت و پس از تحصيل بخش مهمي از علوم معقول و منقول، در همان سنين نوجواني و جواني، آن هنگام كه دروس سطح را به پايان رسانيده بود، به امامت جماعت در مسجد «باقرخان» نائل گرديد.5

هجرت به نجف اشرف
 

اوان جواني و تب و تاب تحصيل عبدالحسين، مصادف با روزگار بروز پديده شوم «كشف حجاب» بود و انگيزه او را جهت هجرت به نجف اشرف براي ادامه تحصيل تقويت كرد. از اين رو در سال 1314 هجري شمسي، شيراز را به قصد نجف ترك كرد.6 خود او در اين‏باره مي‏نويسد: «در زمان رضاخان قلدر ملعون، چند بار ما را زنداني كردند. بعد فشار آوردند كه اصلاً بايد از جرگه روحانيت بيرون بروي. بيست و چهار ساعت مهلت دادند كه اصلاً بنده خلع لباس كنم و مسجدي و منبري نباشم؛ به ناچار فرار كردم و به نجف اشرف رفتم. اين هم به خواست خدا وسيله خيري شد براي استفاده از محضر بزرگان.»7
عبدالحسين، در دوران تحصيل خود در حوزه نجف، كه هفت سال به طول انجاميد، محضر اساتيد فرزانه و پارسايي چون: سيدابوالحسن اصفهاني، آقا ضياء عراقي، آقا سيد باقر اصطهباني، شيخ محمدكاظم شيرازي را درك كرد.8 تلاش و سخت‏كوشي او با روحيه علم دوستي‏اش عجين شده بود و اين موضوع سبب شد تا وي بتواند در دوران تحصيل خود در نجف، به مقام اجتهاد نائل شود. او به دليل دست‏يابي به درجات بالاي علمي، توانست در دوران جواني، درجه اجتهاد را از مراجع فوق الذكر دريافت كند.9
اگرچه او تمايل داشت هم چنان به تحصيل خود در نجف ادامه دهد، اما بنابر پيشنهاد استاد خود، تصميم به بازگشت به ايران گرفت. نگاشته‏اند: روزي او سر درس آقا شيخ محمد كاظم شيرزاي حاضر شده بود؛ استاد به او رو مي‏كند و مي‏گويد: آقاي دستغيب! يكي از علما خواب خوبي براي شما ديده است. بهتر است شما به شيراز برگرديد.10
او عليرغم پيشرفت چشمگيري كه در تحصيل داشت ـ به گونه‏اي كه مي‏توانست در صورت ماندن در نجف، در زمره مراجع تقليد قرار گيرد ـ دستور استاد خويش را گردن نهاد و بار سفر بست و راهي شيراز گرديد.

چهره اخلاقي و ويژگي هاي رفتاري
 

گذشته از شخصيت برجسته علمي شهيد دستغيب، شايد نخستين چيزي كه از يك بار زمزمه نام او به ذهن خطور مي‏كند، شخصيت اخلاقي و ويژگيهاي رفتاري او به عنوان نمونه‏اي كامل از يك استاد اخلاق است. همچنان كه با گذشت ساليان دراز از شهادت او، هنوز كتابهاي اخلاقي وي مورد توصيه بزرگان، به رهروان سلوك الي اللّه‏ مي‏باشد. استادش آيت اللّه‏ محمدكاظم شيرازي هنگام امضاي اجازه نامه اجتهاد ايشان مي‏نويسد: «او از اخلاق ناشايسته، پاك است و به هر اخلاق شايسته‏اي آراسته است.»11
بجاست در اينجا با بيان خاطراتي از اطرافيان ايشان، ترسيم بهتر و واضح‏تري از چهره اخلاقي او ارائه شود.

0003501 (1) - پير طريقت

1. تهجد و شب‏زنده‏داري
 

فرزند ايشان «حجة الاسلام سيدمحمدهاشم دستغيب» در اين زمينه مي‏نويسد: «[پدرم] چه روزهاي گرم تابستان را كه به روزه گذرانيد و چه شبهاي سرد و طولاني زمستان را كه به عبادت به صبح رسانيد. فراموش نمي‏كنم بعضي نيمه شبها از خواب بيدار مي‏شدم، كودكي خردسال بودم كه صداي ناله‏اش را در سجده‏هايش مي‏شنيدم، خودم را به خواب مي‏زدم، اما به زمزمه‏هاي همراه با گريه‏ها و اشكهاي روانش گوش مي‏دادم. گويا هم اكنون نيز صدايش از اتاق مجاور، در گوشم طنين مي‏افكند و آه جانسوزش دلم را مي‏آزارد.12

2. نماز اول وقت
 

پايبندي به نماز اول وقت، از مهم‏ترين ويژگيهاي اخلاقي ـ عبادي ايشان و در رأس همه سفارشهايشان به ديگران قرار داشت. يكي از همراهان هميشگي او13 نقل مي‏كند: شهيد بزرگوار آيت اللّه‏ دستغيب رحمه‏الله بسيار مقيد بودند كه نماز را حتي در مسافرتها اول وقت به جاي آورند. در ساليان درازي كه خدمت آن بزرگوار بودم، به ندرت به ياد مي‏آورم كه نماز را اول وقت نخوانده باشند يا نمازشان به تأخير افتاده باشد. در يكي از مسافرتهاي عمره كه خدمت ايشان بوديم، بليط يكسره براي مسافرت به جدّه فراهم نشد. بلكه بليط تهران ـ بيروت و بيروت ـ جده گرفتيم. در فرودگاه بيروت، چند ساعت ما را براي ترانزيت نگه داشتند. نزديك مغرب بود كه هواپيما براي پرواز به سوي جده آماده شد. حضرت آيت اللّه‏ دستغيب، خيلي كوشيدند كه اگر ميسّر باشد هواپيما تأخير كند تا بشود نماز را سر وقت خواند، ولي ميسّر نشد. وارد هواپيما شديم و در داخل هواپيما خيلي معطل گشتيم. ايشان خيلي ناراحت بودند كه نماز را نخوانده‏اند. چند مرتبه خواستند پياده شوند، گفتند كه مسافرين همگي سوار هستند و الآن حركت مي‏كنيم. بالاخره تأخير هواپيما به قدري طول كشيد كه حساب كرديم وقتي به جده برسيم ممكن است نماز قضا شود. آيت اللّه‏ دستغيب فرمودند: «پياده شويم، حتي اگر هواپيما برود و ما جا بمانيم.» اما دربهاي هواپيما بسته بود. ايشان با توجهي خاص سرپا ايستاده و سكوت اختيار كرد. هواپيما را روشن كردند، اما شعله‏هاي آتش از موتور هواپيما بيرون زد. با عجله هواپيما را خاموش كردند و دربهاي هواپيما را گشوده و به مسافرين گفتند: هرچه زودتر پياده شويد. آقاي دستغيب با خوشحالي زيادي به رفقا مرتب مي‏فرمودند: «نماز! نماز!» كاركنان هواپيما گفتند: رفع نقص فني هواپيما حداقل چهار ساعت به طول مي‏انجامد. شهيد دستغيب به محض رسيدن به سالن فرودگاه، به نماز ايستادند و نماز مغرب و عشا را با توجه و شكرگذاري خاصي انجام دادند. سلام نماز را كه دادند، مأموران گفتند: آقا سوار شويد كه نقص هواپيما برطرف شده است و مي‏خواهيم حركت كنيم.»14

3.توكل به خدا
 

در يك برنامه تلويزيوني كه پس از شهادت شهيد دستغيب به منظور پاسداشت ياد و خاطره ايشان پخش مي‏شود، يكي از نزديكان ايشان15 مي‏گويد: «شهيد راه محراب، حضرت آيت اللّه‏ سيدعبدالحسين دستغيب، تمام زندگي‏اش براي ما درس و خاطره بود. خاطره من مربوط به اطمينان ايشان نسبت به رب العالمين است كه هميشه در درسهاي اخلاق، اين نكته را به ما متذكر مي‏شدند. در يكي از درسهاي اخلاقشان در روز پنجشنبه، هنگامي كه سفارش قناعت و عزت نفس را به طلاب مي‏فرمود، براي تأييد فرموده‏اش داستاني از خود را نقل كرد از اين قرار: روز اول ماه كه مي‏خواستم شهريه طلاب را واريز كنم، پولها را شمردم و متوجه شدم كه يازده هزار و پانصد تومان آن كم است. من در بازار افراد ثروتمند آشنا سراغ نداشتم و اگر هم سراغ مي‏داشتم بنايم بر آن نبود كه از كسي تقاضا كنم. در اتاقم تنها نشسته بودم؛ عرض كردم: خدايا! خودت مي‏داني بنا ندارم به سوي غير تو دست دراز كنم و حال هم اميد و اطمينانم به توست. لحظاتي بيش نگذشت كه درب منزل را زدند. يك نفر براي حساب وجوهاتش آمد و بيست هزارتومان مقدار وجوهات او شد. امّا وقتي پولهايش را شمرد، گفت: آقا! معذرت مي‏خواهم، بيش از اين برايم ميسر نشد. وجه را كه شمردم ديدم يازده هزار و پانصد تومان است. مي‏فرمود: بدانيد! اگر براي خدا گام برداريد، درهاي رزق و رحتمش را به روي شما مي‏گشايد.»16

4.كمك هاي مخفيانه به نيازمندان
 

يكي از دوستان نزديك و عضو دفتر امام جمعه كه مسئوليت امور اجرايي را برعهده داشت نقل مي‏كند: «روزي خدمت حضرت آقا[ي دستغيب] رسيدم، به من فرمود: شما كربلايي محمد كفاش را مي‏شناسي؟ گفتم: آري. دست زير زيراندازي كه رويش نشسته بود برد و دو عدد اسكناس هزارتوماني بيرون آورد و به من داد و فرمود: از اين طرف كه مي‏روي اين را به او بده. بيرون آمدم و با خود گفتم: من كربلايي را مدتهاست نديده‏ام، حالا آدرسش را از كه بپرسم؟ هنوز به خيابان نرسيده بودم كه ناگهان كربلايي محمد را پس از چند سال ديدم. خيلي پريشان بود. سلام و احوالپرسي كرديم و پرسيدم چه شده است؟ گفت: چيزي نيست. گفتم: از طرف آقا يك امانتي نزد من داري و دوهزارتومان را به او دادم. با تعجب پول را گرفت و سرش را به طرف آسمان بلند كرد و چند مرتبه گفت: الحمدللّه‏. بعد پرسيد: تو را به خدا خودِ آقا اين پول را فرستاده؟ گفتم: بله. گفت: پس برايت مي‏گويم؛ ديروز درِ منزل آقا آمدم، هر كاري كردم كه بگذارند شخصا آقا را ببينم نگذاشتند. مي‏گفتند: بگو چكار داري تا به آقا بگوييم. ولي من كه نمي‏خواستم كسي از حالم با خبر شود، چيزي نگفتم و برگشتم و حتي اسمم را هم به آنها نگفتم. امروز ديگر ديدم كارد به استخوانم رسيده، با خود گفتم: هر چه بادا باد! همسرم در حال وضع حمل است، سخت گرفتارم؛ باز مي‏روم شايد خدا فرجي كند! اينجا كه رسيدم شما را ديدم و اين پول را به من داديد. به جدش قسم! من به كسي وضعيتم را نگفته بودم، اما حضرت آقا اين طور دادرسي فرمود.17

0003501 (2) - پير طريقت

5. ساده زيستي و فروتني
 

شهيد دستغيب، بسيار ساده زيست بودند. خانه‏اي كوچك و اثاثيه‏اي ساده داشتند. خوراكش كمتر از يك نصف نان بود و آن را با پنير يا روغن زيتون مي‏خورد. ايشان از خوردن گوشت پرهيز مي‏كردند.18 روزي يكي از دخترانشان به ايشان مي‏گويد: «آقا جان! پول بدهيد لباس بخرم.» آقا مي‏گويد: «وصله لباست كو؟»19
يكي از محافظان ايشان مي‏گويد: «در روزهاي جمعه، حدود ساعت 5/11 كه براي رفتن به نماز جمعه آماده مي‏شديم، هرچه اصرار مي‏كرديم كه اجازه دهند ماشين را براي رفتن آماده كنيم، نمي‏پذيرفتند و مي‏فرمودند: «مي‏خواهم در اين كوچه‏ها در ميان مردم باشم تا اگر كسي سؤال يا گرفتاري‏اي داشته باشد و خجالت بكشد به منزل بيايد، به كارش رسيدگي كنم.» بارها از ايشان خواسته شده بود كه منزل قديمي خود را از درون كوچه‏هاي پرپيچ و خم و قديمي شهر، به جاي ديگري تغيير دهند تا نگهباني و حراست از ايشان هم آسان‏تر شود؛ اما نمي‏پذيرفت و مي‏فرمود: من در ميان مردم بوده‏ام و تا آخرين نفس هم بايد در بين ايشان باشم و در سختيها و شاديهايشان شريك باشم.20 نوشته‏اند: در دوران پيش از امامت جمعه ايشان، بدون كوچكترين تكبري در تعمير و خاكبرداري مسجد جامع عتيق، كلنگ به دست، مشغول كار مي‏شد و دوشادوش كارگرها كار مي‏كرد. ايشان هرگز اجازه نمي‏دادند كسي نام ايشان را با عنوان و لقبي بگويد و در مجلسي ديده نمي‏شد كه در صدر بنشيند.21

6. مهرباني و گشاده‏رويي در منزل
 

از جمله ويژگيهاي برجسته شهيد دستغيب، اخلاق خوش و گشاده‏رويي ايشان بود و اين ويژگي پسنديده را در محيط خانواده و اجتماع حفظ مي‏كردند. همسر ايشان نقل مي‏كند: «ايشان در امور زندگي به من اختيار تام داده بودند. هر كاري انجام مي‏داديم ايرادي نمي‏گرفتند، با بچه‏ها خيلي مهربان بودند و در اوقات فراغت، با بچه‏ها در حياط قدم مي‏زدند و آن گونه كه بچه‏ها دلشان مي‏خواست با ايشان رفتار مي‏كردند. فرزندشان مي‏گويد: در ايام مريضي مادرم از بچه‏ها نگهداري مي‏كردند و حتي از نظافت بچه‏ها هم ابايي نداشتند و يا حتي خودشان خانه را جارو مي‏زدند و در خانه يار و غمخوار اهل خانه بودند.22 دخترشان مي‏گويد: «ايشان وقتي مي‏خواست مرا براي نماز صبح از خواب بيدار كند، ابتدا در مي‏زد و مرا مهربانانه با اين عنوان زيبا صدا مي‏زد: خانم بهشتي! خانم بهشتي! وقت نماز است پاشو. صبحها، با پاي پياده مي‏رفت و نان مي‏خريد و به خانه مي‏آمد، سپس چاي و صبحانه را آماده مي‏كرد و ما را صدا مي‏زد تا با هم صبحانه بخوريم.»23

7. نفوذ در دلها
 

رفتار و گفتار شهيد دستغيب، الگوگيري شده از رفتار پيشوايان معصوم دين عليهم‏السلام بود كه همواره در دل افراد تأثير شگرفي مي‏گذاشت و سبب تغيير رويه آنان مي‏شد. او اخلاق اسلامي را با عمل خود به ديگران مي‏آموخت. يكي از نزديكان24 ايشان مي‏گويد: «ايشان در دوران منحوس پهلوي زنداني مي‏شوند و با يكي از كمونيستهاي تندروي محكوم به زندان ابد، هم سلول مي‏گردند كه مدتي هم با خود من، هم سلول بود و هميشه مي‏گفت: من از ميان شما اهل علم، تنها به يك نفر ارادت فوق العاده دارم و آن شخص آقاي دستغيب شيرازي است. پرسيدم: تو را با ايشان چه كار و چگونه ارادت به ايشان پيدا كردي؟ گفت: در سلول انفرادي روي سكوي مخصوص استراحت خوابيده بودم. نيمه‏هاي شب، درب سلول باز شد. سيد پير كوتاه اندام و لاغري را وارد كردند. من سرم را بالا كردم، ديدم يك رفتار و گفتار شهيد دستغيب، الگوگيري شده از رفتار پيشوايان معصوم دين عليهم‏السلام بود كه همواره در دل افراد تأثير شگرفي مي‏گذاشت و سبب تغيير رويه آنان مي‏شد.
نفر عمامه به سر است. سرم را زير لحاف كردم و خوابيدم.
آنها عمدا آقاي دستغيب را در سلول اين فرد زنداني كرده بودند تا ايشان بيشتر شكنجه روحي ببيند و اين نخستين برخورد اين فرد با آقاي دستغيب بود.»
او مي‏گويد: «نزديكيهاي طلوع آفتاب بود كه حس كردم دستي به آرامي مرا نوازش مي‏كند. چشم باز كردم، سيد پيرمرد، سلام كرد و با زباني خوش گفت: آقاي عزيز! نمازتان ممكن است قضا بشود. من با تندي و پرخاش گفتم: من كمونيست هستم و نماز نمي‏خوانم. آن بزرگوار فرمود: خيلي ببخشيد! من معذرت مي‏خواهم كه شما را بدخواب كردم، مرا عفو كنيد. من دوباره خوابيدم. پس از اينكه بيدار شدم، دوباره آن بزرگوار بسيار از من معذرت‏خواهي كرد؛ به گونه‏اي كه من از تنديهايم پشيمان شدم و به او گفتم: آقا! شما چون مسن هستيد، مانعي ندارد كه روي سكو بخوابيد و من روي زمين مي‏خوابم. ايشان نپذيرفت و فرمود: نه! شما خيلي پيش از من زنداني شده‏ايد و مشقت بيشتري را تحمل كرده‏ايد، حق شماست كه آنجا بخوابيد و با اصرار تمام روي زمين خوابيد. مدتي من با او هم سلول بودم و سخت شيفته اخلاق اين مرد بزرگ شدم.»25
نوشته‏اند: «روزي مردي ميانسال با قيافه عشايري آمد و گفت: مي‏خواهم با آقا صحبت كنم. خودش را معرفي كرد و گفت: آقا من دزدي مي‏كنم و در دوره رژيم پهلوي هم دنبال من بودند و متواري شده بودم؛ به نماز و روزه و احكام هم عمل نمي‏كنم و انواع جنايتها را هم مرتكب شده‏ام. جمعه گذشته از راديو، خطبه‏هاي روز جمعه شما را شنيدم، سخن شما مرا عوض كرد و به فكر مرگ و آخرت افتادم، حالا آمده‏ام كه توبه كنم.»26

8. توجه به جوانان و دانشجويان
 

با جوانان ارتباط نزديكي داشت و آنان را به تهذيب اخلاق تشويق مي‏كرد و مي‏فرمود: شما بايد الگو و نمونه اخلاق اسلامي در اجتماع باشيد. ايشان پس از تأكيد امام مبني بر وحدتِ دانشجو و روحاني، از جوانان درخواست كرد كه در جلسات اخلاق، كه هر پنجشنبه در مدرسه علميه «قوام» تشكيل مي‏شد، شركت كنند. انبوه جوانان دختر و پسر نيز اين دعوت را پذيرفتند و آن بزرگوار، هر هفته درباره اخلاق اسلامي سخن مي‏گفت.27

9. همراه با ولايت
 

شهيد دستغيب نمونه‏اي كامل از ولايت‏پذيري بود و علاقه عجيبي به حضرت امام رحمه‏الله داشت. جمله معروف «بي‏عشق خميني رحمه‏الله نتوان عاشق مهدي عليه‏السلام شد» از سخنان او مي‏باشد. در سخنان خود، عارفانه مي‏فرمود: «مَنْ اَطاعَ الخُميني فَقَدْ أطاعَ اللّه‏؛ هر كس از خميني رحمه‏الله پيروي كند، از خدا پيروي كرده است.» همسرشان مي‏گويد: «هرگاه حاج آقا با امام امت ديدار داشتند، در بازگشت بيش از حد خوشحال و شاداب بودند و همواره خود را موظف مي‏دانستند كه سخنان ايشان را از صدا و سيما بشنوند و يادداشت كنند و در سخنرانيهاي خود، محور سخن قراردهند. درباره ديدار با امام رحمه‏الله مي‏فرمودند: «من در محضر امام، ياراي سخن گفتن ندارم.»
ايشان به يكي از نمايندگان شيراز فرموده بود: «پسرجان! بايد باورت شود كه حضرت امام، نايب امام زمان عليه‏السلام است، احترام به امام، احترام به امام زمان عليه‏السلام است. مي‏خواهي عزت پيدا كني، عزت در پيروي از امام است.»
همان گونه كه نسبت به امام و رهبري تولي داشت، از هر عنصر مخالف امام نيز به شدت تبري مي‏جست. هم چنانكه مي‏فرمود: «هنگامي كه در مجلس خبرگان قانون اساسي ديدم بني صدر در رابطه با ولايت فقيه كه اساس نظام جمهوري اسلامي است، آن هتاكيها را كرد، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولايت فقيه برخيزم و مطالبي را از تريبون مجلس بيان دارم.»28

10. پرواز تا بي‏نهايت
 

عشق به شهادت، چنان درون اين پير طريقت شيرين جلوه كرده بود كه همواره دم از آن مي‏زد. مي‏فرمود: «اين شهيد دستغيب، بسيار ساده زيست بودند. خانه‏اي كوچك و اثاثيه‏اي ساده داشتند. خوراكش كمتر از يك نصف نان بود و آن را با پنير يا روغن زيتون مي‏خورد.
بدنهاي ما حيف است. همه خواهند مرد و مرگ حق است، چه بهتر كه در بستر نميريم.» يكي از دوستانش29 مي‏گفت: «مژده شهادت را سالها پيش از استادشان حاج آقا جواد انصاري رحمه‏الله شنيده بودند و انتظار آن را از سالها پيش مي‏كشيدند.»30
دشمن چند بار طرح قتل ايشان را مي‏ريزد و اقدام به ترور مي‏كند، اما ناكام مي‏ماند. لحظاتي پيش از عروج، فرزندشان سيدمحمدهاشم، نزد ايشان مي‏رود. او مي‏گويد: «حال آقا دگرگون بود و حواسشان سرجا نبود. گفتم: به خبرنگاري وقت داده‏ام تا خدمتتان برسد، روزش را مشخص كنيد. ايشان با دست اشاره كردند: نه! دوباره گفتم: من قول داده‏ام. ايشان گفتند: نه! ايشان بر خلاف هر روز كه بعد از نماز، قرآن مي‏خواندند و ذكر مي‏گفتند، آن روز پيوسته سر به سوي آسمان بلند كرده و مي‏گفتند: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ؛ اِنّا للّه‏ِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ». در آستانه در ايستادند و شال كمرشان را محكم بستند و دوباره همان كلمات را گفتند. و دوباره به آسمان نگاه كردند. شهيد جباري گفتند: «آقا ماشين حاضر است.» ولي ايشان پياده راه افتاد و وقتي به پيچ كوچه رسيده بود، زني به ايشان نزديك مي‏شود و يك باره صدايي مهيب برمي‏خيزد و آتش، كوچه را برمي‏دارد.
ديوار حياط خراب شد و من زير آوار ماندم، وقتي چشمهايم را باز كردم، سر آن منافق ملعون كه قطع شده بود، جلوي پايم يافتم و ديدم پدرم، فرزندم، شهيد عبداللهي و ديگر شهدا در خون غلطيده‏اند.»31
و بار ديگر محراب، نواي ناله‏خيز سر مي‏دهد و در سوگ سيدي نوراني مويه مي‏كند؛ سيدي از تبار اسماعيل عليه‏السلام كه محراب قربانگاه او شد؛ سيدي اهل قلم كه برگهاي سبز از بوستان انديشه‏اش به يادگار مانده؛ سيدي اهل اخلاق و عرفان كه آموزگاري كامل در پارسايي بود و سومين مسافر محراب. مردي از قبيله نور كه نگاهي فراتر از آفتاب داشت و در نگاهش، پنجره دلها را روشن مي‏كرد. يادش جاودان و نامش چو آفتاب بلند باد.

پی نوشت ها :
 

1. گلشن ابرار، جمعي از نويسندگان، قم، نشر معروف، چاپ اول، 1379 ش، ج2، ص874.
2. قلب سليم، عبدالحسين دستغيب، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1351 ش، ص863.
3. گلشن ابرار، ج2، ص874.
4. همان، ص 875.
5. لاله محراب، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، قم، 1380 ه••.ش، ص4.
6. گلشن ابرار، ج2، ص875.
7. لاله محراب، ص4.
8. گلشن ابرار، ج2، ص875.
9. لاله محراب، ص5.
10. همان مدرك؛ گلشن ابرار، ج2، ص876.
11. لاله محراب، ص14.
12. يادواره شهيد محراب آيت اللّه‏ دستغيب، سيدمحمدهاشم دستغيب، انتشارات ياسر، بي‏جا، 1361 ش، ص12.
13. حاج محمد سودبخش.
14. لاله محراب، ص15، يادواره شهيد دستغيب، ص16.
15. حجة الاسلام عيسي غلامي.
16. يادواره شهيد دستغيب، ص22.
17. يادواره شهيد دستغيب، ص24؛ لاله محراب، ص33.
18. يادواره شهيد دستغيب، ص12.
19. لاله محراب، ص21.
20. همان.
21. همان، ص18.
22. لاله محراب، ص21.
23. گلشن ابرار، ج2، ص878.
24. حجة الاسلام امام جماراني.
25. يادواره شهيد دستغيب، ص28.
26. همان، ص53.
27. اخلاق اسلامي، عبدالحسين دستغيب، نشر محراب و نشر سعادت، بي‏جا، چاپ دوم، 1361 ش. ص10.
28. لاله محراب، صص22 ـ 23.
29. حاج محمود حقيقي.
30. لاله محراب، ص24.
31. رويدادها، دبيرخانه مركزي ائمه جمعه، چاپ اول، 1370 ش، ج2، ص153.
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد