خانه » همه » مذهبی » پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)

پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)

پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)

همچنان که گاه، آفتاب فروزان را در ميانه آسمان، لکه ابرهاي تيره از ديدگان پنهان مي کند و يا از درخشندگي اشعه آن مي کاهد؛ تعصبات، خودخواهي ها و خودمحوري ها ي فکري و اعتقادي افراد سفسطه گر مغالطه کار، چونان ابرهاي سياهي است، که حقايق يا بعضاً آراء بر حق مکتب يا شخصيتي مؤثر يا اثري ارزشمند را با حجاب خود مي پوشاند و با پراکنده شدن تخم شک و بدبيني در مزرع اذهان، ديد و اعتقاد افراد را نسبت به آن مکتب يا شخصيت و اثر، منحرف يا سست و متزلزل مي کند.

f5f7f87b 4723 448f 90c4 47d715e1ecd1 - پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)

sa3373 - پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)
پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 3)

 

نويسنده:دکتر حسين رزمجو

 

بناي شکوهمند نهج البلاغه را معماري جز امام علي عليه السلام نيست
 

همچنان که گاه، آفتاب فروزان را در ميانه آسمان، لکه ابرهاي تيره از ديدگان پنهان مي کند و يا از درخشندگي اشعه آن مي کاهد؛ تعصبات، خودخواهي ها و خودمحوري ها ي فکري و اعتقادي افراد سفسطه گر مغالطه کار، چونان ابرهاي سياهي است، که حقايق يا بعضاً آراء بر حق مکتب يا شخصيتي مؤثر يا اثري ارزشمند را با حجاب خود مي پوشاند و با پراکنده شدن تخم شک و بدبيني در مزرع اذهان، ديد و اعتقاد افراد را نسبت به آن مکتب يا شخصيت و اثر، منحرف يا سست و متزلزل مي کند.
نهج البلاغه شريف از جمله کتابهايي است که متأسفانه در معبر تاريخ عمر پربرکت خود از اين آفت فرهنگي مصون نمانده و قامت بلند و استوار آن در معرض تندباد غرض ورزي ها و کوته انديشي هاي تني چند قرار گرفته است و با وجود آنکه:
ـ تا کنون صدها کتاب(1)و مقاله و شرح(2)توسط دانشمندان بزرگ اهل سنت و علماي شيعه درباره آن نگاشته شده است و هيچ يک از آنها در صحت انتساب اين کتاب به امام علي عليه السلام کمترين شک و ترديدي را به خود راه نداده اند.
ـ و با آن که از زمان تأليف نهج البلاغه(سال 400هجري)تا روزگار حاضر، اسلام شناسان عاليقدري از شيعه و سني نظير:ابن ابي الحديد معتزلي، علامه حلي(ف،676)قاضي نورالله شوشتري(1019-956ه.ق)،کاشف الغطاء(ف،1228ه.ق)،حاج ميرزا حسن نوري(ف،1320ه.ق)شيخ محمد عبده، نائل مرصفي، علامه سيد هبة لادين شهرستاني، دکتر زکي عبدالسلام مبارک، عباس محمود عقّاد، استاد شهيد مطهري و ..با دلايلي منطقي و خردپسند انتساب نهج البلاغه را به امام علي عليه السلام مدلل و تأييد کرده اند.
ـ و با آن که هفتاد نفر از مورخان، محدثان، مفسران و اديباني(3)که قبل از سيد رضي مي زيسته اند، به جمع آوري خطبه ها، نام ها و کلمات قصار حضرت علي عليه السلام همت گماشته اند ، و برخي از اين خطبه ها، رسالات و سخنان در کتابهاي معتبري که پيش از نهج البلاغه تأليف شده ، نظير:اصول کافي، از ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق کليني رازي(ف329)و ارشاد ابوعبدالله محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد(ف413)و عقد الفريد،(ابن عبدربه(ف327)و نزهة الادب ابوسعيدمنصور(ف422)و تحف العقول، تأليف:ابن شعبه حرّاني(اواخر قرن چهارم)و…گردآوري شده است و اسناد مدارک همه خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار نقل شده در کتب مذکور، مشخص و مضبوط است.(4)
ـ و با وجود آنکه در فاصله قرنهاي اول تا چهارم هجرت يا قبل از تدوين نهج البلاغه توسط سيد رضي، خطباء، و نويسندگان ناموري در عرصه ادب عرب نظير:عبدالحميد بن يحيي کاتب(5)(مقت.132)ابوعثمان جاحظ(225-160)عبدالرحيم بن محمد بن اسماعيل معروف به ابن نباته(6)(374-335)و شاعران بلندآوازه اي چون:ابو نواس(ف198)ابوتمام طايي(ف231)ابوالفتح بُستي(ف400)و…از سخنان امام علي عليه السلام سود جسته و يا مضامين نوشتارها و مواعظ آن حضرت را زينت بخش آثار خود کرده اند.
ـ و با آن که مورخ موثقي مانند ابوالحسن علي بن حسين مسعودي(ف344)صاحب کتاب مشهور«مروج الذهب»که پانزده سال قبل از تولد سيد رضي، فوت کرده است، تصريح دارد که «در زمان او، چهارصد و اندي از خطبه هاي امام علي عليه السلام را در دست مردم ديده است، در صورتي که همه خطبه هاي گردآوري شده توسط سيد رضي دويست و سي و نه تاست، يعني تقريباً نصف کمتر از عددي که مسعودي مي گويد.»(7)
ـ و به رغم اظهار نظر و تصريحي که ابوالعباس احمد بن علي نجاشي(ف450)دانشمند رجالي و معاصر سيد رضي در کتاب خود«الرجال»کرده است و با بيان اين عبارات روشن.
«الحسن الرضي نقيب العلويين ببغداد اخو المرتضي کان شاعر المبرز له کتبٌ منها:کتاب حقايق التنزيل، کتاب مجاز القرآن، کتاب خصائص الائمه، کتاب نهج البلاغه، (کتاب الزيادات في شعر ابي تمّام…»(8)
نهج البلاغه را در زمره تأليفات سيد رضي شمرده است.
ـ و با آن که از لحاظ سخن شناسان و منتقدان آگاه از ادبيات عرب«و از نظر محققان سبکهاي ادبي و اسلامي، اين نکته ثابت است که شريف رضي از امام علي عليه السلام که بلاغت را از سرچشمه فصيح ترين عرب يعني محمد صلي الله عليه و اله فرا گرفته است، بليغ تر نيست و شريف رضي و امثال او در فصاحت و بلاغت و قدرت بيان به هر پايه اي که باشند، باز نمي توانند در جايگاه امام بايستند، چنانکه شريف رضي نيز نهج البلاغه را هرگز به خود نسبت نداده است و عقل حکم مي کند که نهج البلاغه سخنان امام علي است و علاوه براين، امام داراي حکم و امثالي است که با سبک ونظم سخني که در نهج البلاغه مي بينيم هماهنگي کامل دارد.»(9)
و بالاخره به رغم اين که سيد رضي در هيچ جا و هيچگاه -نه به اشارت و نه به تصريح-مطالب نهج البلاغه را از آن خود ندانسته و خويش را مبتکر آنها نشمرده است بلکه برعکس«در دو کتاب:حقايق التنزيل و مجازات نبويّه به اين موضوع که او گردآورنده مطالب نهج البلاغه است نه نويسنده آنها تصريح کرده است».(10)
با اين تفصيل و با در نظر داشتن آنکه هر کدام از اين دلايل مذکور براي ثابت صحت انتساب نهج البلاغه به امام علي عليه السلام کافي و وافي است، متأسفانه، ابن خلکان(681-608)مورخ مشهور عرب و صاحب کتاب«وفيات الاعيان»که تاريخش خالي از شائبه غرض و برخي از تعصبات نيست، اولين کسي است که تخم تشکيک را درباره صحت انتساب نهج البلاغه به حضرت علي عليه السلام با نگارش چنين عبارات-و به دلايل واهي که ذيلاً ارائه خواهد شد در اذهان مي پراکند:
«…و قد اختلف الناس في کتاب نهج البلاغه المجموع من کلام الامام علي بن ابيطالب رضي الله عنه هل هو جمعه ام جمع اخيه الرضي و قد قيل انه ليس من کلام علي و انّما الذي جمعه و نسبه اليه، هو الذي وضعه و الله اعلم».(11)
مردم درباره کتاب نهج البلاغه که مجموعه اي از سخنان امام علي بن ابيطالب عليه السلام است، اختلاف نظر دارند که آيا مطالب اين کتاب را(سيد مرتضي)گردآورده است يا برادرش سيد رضي؟!همچنين گفته اند که اين کتاب از سخنان علي عليه السلام نيست، بلکه کسي آن را جمع آوري کرده و به آن حضرت نسبت داده است و در اين که نهج البلاغه .را امام وضع کرده باشد، خداي داناتر است .
دلايل ابن خلکان و ديگر کساني که بعد از او نظير احمد بن عبدالحميد حرّاني حنبلي معروف به ابن تيميه(12)(ف728)و شاگردش صلاح الدين صفدي(ف764)و ابن حجر عسقلاني(ف852)و نويسندگاني از دوره معاصر، مانند طه حسين، احمد امين، و دکتر شوقي ضيف از مصر، در صحت انتساب نهج البلاغه به اميرالمؤمنين علي عليه السلام شک کرده اند، اينهاست:طولاني بودن بعضي از خطب نهج البلاغه و مالا دشواري حفظ آنها، اشتمال اين کتاب براخبار غيبي و برخي پيشگويي هاي از حوادث آينده و علومي که بعد از عصر صحابه و تابعين پديد آمده است و مشابهت برخي از اصطلاحات مستعمل در آن با نوشته هاي قرون بعد، خصوصاً محتواي خطبه شقشقيه است که در آن انتقاداتي به شيوه عمل خلفاي سه گانه قبل از امام عليه السلام شده است.
از آنجا که اين دلايل غيرمنطقي و بي پايه و شبهات نويسند گانشان را دانشمندان آگاه صاحبنظري-از تسنن و تشيع-مانند:ابن ابي الحديد معتزلي سني در شرح منصفانه خود برنهج البلاغه و علامه سيد هبة الدين شهرستاني در کتاب«ما هونهج البلاغه»و علامه شيخ عبدالحسين اميني در کتاب عظيم الغدير، به طور مستدل و مشروح جواب گفته اند و مالا به نقل همه آنها در مقاله حاضر که نظر نگارنده بر رعايت ايجاز و اختصار مي باشد، نيازي نيست، لذا ذيلاً، تنها به نقل عباراتي از دفاعيه اي که ابن ابي الحديد در تدييد آنکه نهج البلاغه از آن علي بن ابيطالب است نگاشته و شجاعانه ادعاي کساني را که کتاب مزبور را ساخته و پرداخته فکر سيد رضي يا افراد ديگر مي دانند ، رد کرده و به ابطال آراء ايشان کوشيده است، اکتفا مي شود:
«افرادي از مردم هواپرست مي گويند:بسياري از مطالب نهج البلاغه سخناني است که بعدها پيدا شده کساني از سخن سنجان شيعه آن را ساخته اند و گاهي برخي از آن به ديگري نسبت مي دهند. اين اشخاص، کساني هستند که عصبيت، ديدگان آنها را کور رکده و از راه روشن، گمراه شده اند و آنچه گفته اند از آشنايي اندک آنان به اسلوب سخن ناشي است.
در اين جا من با سخني مختصر، اين طرز تفکر غلط را براي تو خواننده روشن مي سازم و اظهار مي کنم که اگر بگويند:
تمام مطالب اين کتاب(نهج البلاغه)ساختگي است، بدون شک نادرست مي باشد. زيرا درستي اسناد بعضي از خطبه ها به اميرالمؤمنين عليه السلام از راه تواتر براي ما ثابت شده است و آنها را تمام محدثان يا اکثر ايشان و بسياري از مورخان نقل کرده اند و اينان هيچکدام شيعه نبوده اند تا نقل قول آنها را به غرض ورزي نسبت دهند.
و چنانچه گفته شود:بعضي از مطالب نهج البلاغه صحيح است نه همه آن، باز هم دليل برمدعاي ما خواهد بود. زيرا کسي که با فن سخن و خطابه آشنا و بهره اي از علم بيان را داراست و در اين خصوص ذوقي دارد، حتماً ميان کلمات و سخنان شيوا و اصيل با ساختگي و بدلي فرق مي گذارد.
ما با همه آشنايي که با شعر و صحت و سقم آن داريم، اگر مثلاً ديوان ابوتمام شاعر معروف را ورق بزنيم و در خلال آن يک يا چند قصيده را از ديگري بيابيم، با ذوق شعري خود تشخيص مي دهيم که با شعر ابوتمام و راه و روش او در شعر و شاعري مباينت دارد.
نمي بيني که دانشمندان شعر شناس، بسياري از اشعاري را که منسوب به ابونراس است، از ديوان وي حذف کرده اند. زيرا براي ايشان مسلم شده است که از لحاظ الفاظ و سبک، با اشعار ابونواس مناسب نيست و در اين خصوص، جز ذوق خود، به چيز ديگري اعتماد نکرده اند. بنابراين وقتي درست درباره نهج البلاغه دقت تأمل کنيم مي بينيم، تمام آن از يک سرچشمه جاري شده و ماند جسم بسيط اسلوب واحدي را تشکيل مي دهد که جزئي از آن از لحاظ ماهيت، عين جزء ديگر است ، يا مانند قرآن مجيد است که اول آن مانند وسط و وسط آن مانند آخر آن مي باشد و هر سوره و آيه در راه و روش و فن، مانند آيات و سوره هاي ديگر است.
اگر بعضي از خطبه هاي نهج البلاغه مجهول و تنها بعضي از آن صحيح بود، هرگز اين طور که اکنون هست نمي بود. پس با اين برهان محکم و روشن براي تو خواننده، اشتباه کساني که گمان کرده اند، اين کتاب بزرگ يا قسمتي از آن مجعول و منسوب به آن حضرت است، روشن مي گردد.»(13)
و مالاً مبرهن مي شود که کاخ دل آويز و شکوهمند نهج البلاغه را جز امام علي بن ابيطالب عليه السلام که در مدينه علم نبوي و شهسوار ميدان بلاغت است، معمار و سازنده ديگري نيست.

محتواي نهج البلاغه و جامعيت آن
 

از آنجا که گفته اند:سخن و نوشته هر کس به منزله فرزند جان و آيينه انديشه و احساس اوست، نهج البلاغه شريف نيز که مجموعه سخنان و رسالات اميرمؤمنان علي عليه السلام است؛ به واقع تبلوري از جهان پررمز و راز روح، دل آکنده از صفا و پرتويي از وجود او به شمار مي رود، وجود مقدسي که آگاهيش به حقايق هستي بدان پايه بوده که به تعبير خودش:«راه هاي آسمان را بيشتر و بهتر از طرق زمين مي شناخته»(14)و با اظهار:
«سلوني قبل ان تفقدوني»(15)
هر مسئله و معضله اي را جوابگو و مشکل گشا شد .
در خطبه معروف شقشقيه، او با بيان اين نکته که :«من چونان کوهساري بلند هستم که جويبارهاي فضيلت و دانش، سيل آسا از درونم فرو مي ريزد و مرغان بلند پرواز انديشه را در فضاي گسترده دانشم، ياراي پرواز و دست يابي به اوج آگاهيم نيست.»(16)
بلندي قدر خود را در خردمندي و دانايي و استواري فکر و شيوايي گفتار که «حد همين است سخنداني و زيبايي را»اظهار فرموده است.
به اعتراف دوست و دشمن، علي عليه السلام زاهدترين، بخشنده ترين، عابدترين، دلاورترين، دادگرترين و کوشاترين يار پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم افصح فصحا و ابلغ بلغاي عرب-بل عالم-بوده و سابقه اش در ايمان به خدا و گرويدن به آيين اسلام از همه کس افزونتر است، بزرگمردي که در خانه خدا ديده برجهان گشوده و در دامان پاک رسول پروردگار تربيت شده و تعاليم الهي و علم نبوي با جانش عجين گرديده و در پندار و گفتار و کردارش به منصفه ظهور رسيده و بالاخره در فرجام عمر پربرکتش به واسطه شدت عدل خود در محراب عبادت شهيد شده است،(17)خلاصه شخصيتي اين چنين عظيم که «آنچه خوبان همه دارند، او به تنهايي دارد». يقيناً کتاب مستطابش-نهج البلاغه -چونان خود او-جامع الاطراف و داراي ابعاد وسيع گوناگوني است که در طيف روحاني آن، انوار زيباي معرفت و الوان رنگارنگ حقيقت متجلي است.
در اين کتاب، تعاليم آموزنده و حيات بخش مکتب علوي از جامعيتي خاص برخوردار است و جلوه هايي بديع و متنوع دارد. خداشناسي، آفرينش کائنات، رسالت پيرامبران، امامت و وصايت، حکومت و رهبري، معارف قرآني، عبادات، تقوي، مباني اخلاق اسلامي و تعليم و تربيت، احکام ديني وحدود شرعي، حقوق فرد و اجتماع ، جامعه شناسي، مردمداري، وصف مظاهري از زيبايي هاي طبيعت، صفات مؤمنان، و ويژگي هاي انسان کامل، روحيات منافقان و کافران، پاره اي از رخدادهاي تاريخي صدر اسلام، ناکثين، مارقين، قاسطين، جنگ و صلح، مرگ و رستاخيز،بهشت و دوزخ، و ديگر موضوعاتي که بهروزي يا سيه روزي آدمي بدان بازبسته است، محتواي نهج البلاغه را تشکيل مي دهد.
به تعبيري لطيف تر:«آن کس که مي خواهد علي را بشناسد و با روح علوي انس بگيرد، بايد جان را در زير آبشارهاي اين مجموعه بگيرد، بايد جان را در زير ابشارهاي اين مجموعه بگيرد تا به طهارت و طراوت رسد. و هر کس بخواهد اسلام را بشناسد، اما در چهره علي و در سخن مولا، بايد نهج البلاغه را بخواند و از اين کوثر، جرعه هايي بنوشد…
ـ نهج البلاغه کتاب دل است، نردبان تعالي روح، بال معراج جان و سکوي پرواز در ملکوت است.
ـ نهج البلاغه، رواق اشراق معارف حقه و الهي، در ضمير يک انسان و ابزار معرفت خداست. آيينه شناخت خود و محک آزمودن اخلاص است و رسواگر چهره نفاق و افشاگر زواياي پنهان شرک است.
ـ نهج البلاغه «دنيا»را تحقير مي کند تا «آخرت»را بزرگ بدارد.«عدل»را تجليل مي کند تا دنائت «ستم»را ترسيم کند«جان»را مي گيرد تا«جانان»بدهد. «دل»را مي ستاند»،تا «دلدار»بدهد.
ـ نهج البلاغه ، چشم را در زمزم«بصيرت»مي شويد. گوش را از آهنگ زيباي هستي پر مي کند. مشام جان را با«عطر معرفت»معطر مي سازد. دل را از زلال«يقين»مي آکند. زبان را به گفتن«حق»مي گشايد. راه را از چاه باز مي شناسد. هدف رسالت انبياء را باز مي گويد. فلسفه آفرينش را مي شکافد. «نفاق»را بي پرده و عريان مي نماياند.«تقوا»را در عرصه «عمل»نشان مي دهد. «متقين»را معرفي مي کند .«منافقين»را مي شناساند. صبرآموز و ابلاغگر و مبشر و منذر است.
ـ نهج البلاغه ، ديدگاه امام علي عليه السالم درباره خدا، انسان، جهان و مبدأ و معاد است. در اين کتاب با طبيعتي روبرو مي شويم جاندار، با شعور، درّاک و گويا.با حياتي هدفدار، با مرگي که دالان عبور به جهان شگفت انگيز و ناشناخته برزخ و قيامت است. با بهشتي که پاداش نيکان و با دوزخي سوزان که جزاي تبهکاران است و با «قرب»و«رضايي»که اوج اجر صابران و تقواپيشگان است. با «زهدي»که برداشت کم براي بازدهي بسيار است. با «عشق»ي که بنده را به پرستش مي کشد. با «تقوا»يي که رداي مصونيت از آلودگي به «گناه»است. با «ذکر»ي که بازدارنده از «غفلت»است. با «عبادت »ي که ثمره «معرفت» است. با «عدالت»ي که بها دهنده به «حکومت»است. با «جهاد»ي که دري از درهاي بهشت است. با «شهادت »ي که بهترين مرگ و «خير الموت» است. با «سکوت»پرفرياد و تلخ. با«فرياد»شکوهمند و دشمن شکن.
خلاصه:نهج البلاغه مشابه منشوري است چمند بعدي، که هر زمان يک چهره اش مي درخشد و براي هر کس يک بعد و يک برش آن، متجلي مي شود.
اين کتاب از هر مقوله اي ، مقاله اي دارد و براي هر دردي، درماني و براي هر نيازي، پاسخي.
و البته که بي دردان از نهج البلاغه درماني هم نخواهند يافت.
چون نداري درد،درمان هم مخواه
درد پيدا کن که درمانت کنند(18)
کوتاه سخن آنکه :نهج البلاغه تصويري است از آفتاب حقيقت، آفتاب وجود پيشواي خدا پرستان و پرهيزکاران آزاده عالم-امام علي عليه السلام -و با توجه و اذعان به اين واقعيت که به گفته خواجه شيراز، حافظ:
قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گويد باز
وراي حد تقرير است شرح آرزومندي(19)
آنچه در اين نوشتار به رشته تحرير در آمده شرحي نارسا و سايه روشني کمرنگ است که از آن تصوير بي همال نموده شده است. لذا در بيان حال و احساس نگارنده اين سطور نسبت به آن خداوندگار بلاغت و کتاب مستطابش-نهج البلاغه -شايد رباعي ذيل بتواند گزارشگر و ترجماني ضعيف باشد .
آن شه که کمالش آسماني است بلند
شهد سخنش فزون ز شيريني قند
اين دفتر نعت او چو بگشوده دري است
بر چهره آفتاب و بر روي پرند

پي نوشت ها :
 

1ـ رک:کتابنامه نهج البلاغه، نوشته :رضا استادي، چاپ تهران،1359ش، از انتشارات بنياد نهج البلاغه، و کتاب:مصادر نهج البلاغه و اسانيده، تأليف:خطيب عبدالزهراء حسيني و مصادر ترجمة الشريف الرضي جمع تحقيق الد کتور محمد هادي الاميني النجفي، الطبع:.طهران1401ه.ق نشر مؤسسه نهج البلاغه .
2ـ براي آشناي با شرحهايي که با زبانهاي عربي، فارسي، ترکي، اردو، گجراتي، و ديگر زبانها درباره نهج البلاغه نوشته شده است، رک:الذريعة الي تصانيف الشيعه، تأليف:الشي خ آقا بزرگ الطهراني،الطبعة الثانية(بي تا)دار الأضواء،بيروت، الجزء الرابع عشر، صفحات161-111.
3ـ رک:گردآورندگان سخنان اميرالمؤمنيان علي عليه السلام قبل علامه شريف رضي مؤلف نهج البلاغه ، نوشته عزيزالله عطاردي، چاپ تهران(بي تا)از انتشارات بنياد نهج البلاغه.
4ـرک:روشهاي تحقيق در اسناد و مدارک نهج البلاغه، تأليف :محمد دشتي.
5ـ ابن ابي الحديد در شرح فاضلانه خود برنهج البلاغه، چنين بيان داشته است:«…قال عبدالحميد بن يحيي:حفظت سبعين خطبةً من ففاضت ثم فات و قال ابن نباته :حفظت من الخطابة کنزاً لا يزيده الانفاق الاسعه و کثرة حفظت مأته فصلٍ من مواعظ علي بن ابيطالب عليه السلام »[عبدالحميد بن يحيي کاتب گفته است که من هفتاد خطبه از خطب آن اصلع را(مقصود امام علي است بواسطه آنکه جلوي سرآن حضرت موي نداشته است]حفظ کردم. بدين وسيله ذهنم چونان چمه اي جوشان و زاينده گرديد. و ابن نباته اظهار داشته است که از خطابه هاي امام علي عليه السلام که به منزله گنجينه اي است و هر چه از آن بردارند کاسته نمي شود بلکه افزون مي گردد، يکصد فصل از اندرزهاي آن را از بر کردم».رک:شرح نهج البلاغه الجامع الخطب و حکم رسائل اميرالمؤمنين ابي الحسن علي بن ابيطالب عليه السلام، ابن ابي الحديد، تحقيق العلامتين:السيد نور الدين شرف الدين و الشيخ محمد خليل ازين-همان-ص11.
6ـ همان.
7ـ رک:سيري در نهج البلاغه، استاد شهيد مرتضي .مطهري-همان-ص14.
8ـ رک:الرجال ، صنّفه:الشيخ ابوالعباس احمد بن علي بن احمد بن العباس نجاشي، به کوشش:حاج شيخ علي المحلاتي الحائري،چاپ سنگي1317،ص283.
9ـ دکتر حامد حضني داود، استاد ادبيات عرب در دانشگاه عين شمس قاهره، نهج البلاغه، توثيق و درستي نسبت آن به امام علي عليه السلام ترجمه:دکتر ابوالقاسم امامي، چاپ تهران(بي تا)،انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه،ص4.
10ـ ريحانة الادب-همان-ج2،ص262.
11ـ ابوالعباس شمس الدين احمد بن محمد بن ابي بکر بن خلکان، وفيات الاعيان، حققه و علق حواشيه و وضع فهارسه:محمد محيي الدين عبدالحميد، الناضر مکتبة النهضة المصريه،1948م، الجزي الثالث،ص3.
12ـ در مورد افکار منحط ابن تيمه و دشمني هاي آشکار او با شيعه و امام علي عليه السلام و پاسخهايي که به ايراد واهي او داده شده است، رک:الغدير، تأليف :علامه عبدالحسين اميني نجفي، ترجمه :دکتر سيد جمال موسوي،چاپ دوم تهران،1362ش ، انتشارات کتابخانه بزرگ تهران،ج5،صفحات252تا آخر کتاب .
13ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد-همان-الجزء الاول،صفحات11و12.
14ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح، همان-ص280کلام امام عليه السلام اين است:«انا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض.
15ـ همان.
16ـ مأخذ پيشين، خطبه سوم معروف به شقشقيه،ص48،اشارت است به اين عبارت امام عليه السلام:«….ينحدر عني السيل و لا يرقي الي الطير…».
17ـ اشارت است بدين عبارت که در بزرگداشت امام علي عليه السلام گفته شده است:«قتل في محراب عبادته لشدة عدله».
18ـ جواد محدثي، مقاله «نهج البلاغه، کتاب دل»مجله مدينة العلم، شماره1(بهار1361)نشريه بنياد نهج البلاغه،صفحات32و33.
19ـ خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي، ديوان اشعار، به اهتمام:محمد قزويني و دکتر قاسم غني، چاپ .تهران(بي تا)انتشارات کتابفروشي زوّار،ص306.
 

منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد