پژوهشی پیرامون اصحاب پیامبر(ص) (1)
مفهوم لغوی صحابه
1) معنی صحابه و مشتقات آن در لغتنامه ها:
کلمات: «اصحاب و صحابه» که به معنی یاران است از فعل «صَحِب، یَصحَبُ» (یاری کرد، یاری می کند) گرفته شده و مصدر آن «صُحبه» به ضمّ «صاد» و «صَحابه» به فتح «صاد» می باشد.
صاحَبَ: همدم شد، معاشرت کرد، دوست گرفت، دوست شد، همنشین گردید، اطاعت کرد و پیروی نمود.
صاحِب: معاشر، یار، رفیق، رام، فرمانبردار، همنشین، پیرو، همراه، سرپرست، و یا حافظ چیزی، و نیز صاحب به کسی که مذهبی را اختیار کرده باشد گفته می شود. مانند: اصحاب احمد بن حنبل، اصحاب ابوحنیفه، اصحاب شافعی، و …
اصطحب القوم: با همدیگر همراه یا همنشین شدند.
اصطحب البعیر: شتر رام شد.(1)
2) معنی و مفهوم صحابه در قرآن کریم:
خدای متعال قرآن را به زبان عربی نازل فرموده که بهترین مرجع یقینی منحصر به فرد برای لغت عربی است. زیرا قرآن سخن خدایی است که علم یقینی به تمام جوانب این لغت دارد. در قرآن کریم کلمات «تُصاحِبُنی، صاحِبهُما، صاحِبُهُ، صاحبتهُ و اصحاب» مجموعاً نود و هفت بار تکرار شده است.
شایان ذکر است که در قرآن کریم به دو کلمه «صحابه» و «صُحبه» برنخوردیم.
3) بررسی آیات قرآن:
با بررسی تمام کلمات و مشتقاتی که در قرآن آمده نتیجه می گیریم که موارد استعمال این کلمه در قرآن تمام معانی لغوی را که قبلاً اشاره کردیم در بر می گیرد.
بنابراین لفظ صحبت ممکن است گاهی در یک معنا و زمانی در معنای مختلف با هم استعمال شود گاهی در همه مفاهیم خیر و زمانی در همه مفاهیم نیز استعمال شود.
4) موارد کاربرد صحبت در قرآن:
گاهی صحبت میان دو مؤمن (2) و گاهی میان فرزند و پدر و مادری است که اختلاف عقیده دارند (3) گاهی میان دو همسفر است.(4) گاهی میان پیشوا و پیرو است.(5) گاهی میان پیامبری با قوم کافر اوست که می خواهد آنان را به سوی خیر هدایت کند و آنان می خواهند او را به سوی شرّ بکشانند.(6) گاهی میان مؤمن و کافر است.(7) گاهی میان دو کافر در کار بدی است.(8) گاهی مصاحبت اضطراری است.(9) گاهی به معنای اثرپذیری و پیروی فرد فاسد، از فرد فاسد دیگری است.(10) گاهی به معنی فرمانبرداری از یک عقیده الهی و دوستی و پذیرش سرپرستی مطلق رهبری سیاسی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و فداکاری های بی نظیر ایشان، و مانند اطاعت و ولایت و دوستی آن دسته از یاران برگزیده و راستگوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. بنابراین «صُحبت» یک محور همگانی است که بر اساس دین، رهبری، اهداف و ارزشهای عالی استوار است. رهبری و یارانش برای تحقق و حاکمیت آن در جامعه تلاش و کوشش می کنند.(11)
معنی اصطلاحی صحابه
ابن حجر عسقلانی شافعی می گوید:
«صحابی کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات و به او ایمان آورده و مسلمانان از دنیا رفته باشد».(12)
توضیح ابن حجر در مورد این تعریف:
این تعریف شامل کسی است که:
1) آن حضرت را مدتی کوتاه یا درازمدت ملاقات کرده باشد.
2) از آن حضرت روایت کرده باشد یا روایت نکرده باشد.
3) با آن حضرت در جنگ شرکت کرده باشد یا نه.
4) آن حضرت را دیده باشد گرچه با او همنشین نشده باشد.
5) آن حضرت را ملاقات و به محضرش مشرف شده باشد. ولی در اثر مانعی (مانند کوری) آن حضرت را ندیده باشد.
البته با قید «ایمان» که در تعریف آمده است اشخاص ذیل از تعریف خارج می شوند:
1) کسی که قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کرده، اما به غیر آن حضرت ایمان داشته، مانند اهل کتاب.
2) کسی که از اهل کتاب بوده و قبل از بعثت، آن حضرت را دیده و ایمان داشته که بزودی مبعوث خواهد شد مانند «بحیراء راهب» و مانند او، گرچه صحابی بودنش، محتمل است.
ارزش این تعریف از نظر ابن حجر:
ابن حجر می گوید:
«این تعریف قول اصح و برگزیده در نزد محققین است، مانند بخاری و استادش احمد بن حنبل و پیروان ایشان».
و اگر تعریف ابن حجر عسقلانی را درباره صحابه بپذیریم، پس آنچه برای رسیدن به شرافت صحابی بودن مورد اعتقاد است، به عبارت است از:
1) ملاقات با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه این ملاقات از راه مجالست باشد و چه از راه گفتگو و یا دین محض. پس هر کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیده یا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را دیده باشد، صحابی است، حتی اگر در آن هنگام کودکی شیره خوار بوده است. چون دیدن به او نسبت داده نمی شود، بلکه فقط به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده می شود.
2) ایمان به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اگر با نظر ابن حجر عسقلانی موافقت کنیم، باید بر حقیقت این ایمان تأکید و وجودش را ثابت کنیم. و این امری است بیرون از قدرت و توان بشر. پس باید ابن حجر می گفت کسی که ایمان دارد یا تظاهر به ایمان می کند. زیرا عبدالله بن ابّی که به اتفاق همه رهبر گروه منافقین بود، به اجماع جزء صحابه است.
و عبدالله بن ابی سرح کاتب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. سپس بر خدا افترا زد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود او را مباح کرد، حتی اگر دستش به پرده خانه کعبه باشد. و هنگام فتح مکه عثمان شفاعتش کرد و برا یحفظ جان خود مسلمان شد و او نیز صحابی است. چه مردم بخواهند و چه نخواهند.(13)
و حَکم بن عاص که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را از مدینه تبعید کرد و آمدنش را به مدینه تحریم فرمود. و بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عثمان نزد ابوبکر شفاعت کرد که حَکم برگردد، لکن ابوبکر قبول نکرد و بعد از مردن ابوبکر عثمان نزد عمر شفاعت کرد که حَکم به مدینه برگردد. عمر نپذیرفت. و چون خلافت به عثمان رسید، برخلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سیره شیخین(ابوبکر و عمر) او را با عزت و احترام به مدینه برگردانید و به این دلیل که صحابی است، یکصد هزار درهم از بیت المال را به او بخشید.(14)
سؤال از اهل سنت:
سؤال 1
اگر شما مطلق صحابه را عادل می دانید، پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «حَکم بن عاص» را که جزو صحابه بود را تبعید کرد و چرا عثمان وقتی که نزد ابوبکر از حَکَم شفاعت کرد او را نپذیرفت؟!
سؤال 2
اهل شورا یکی از شروط خلافت را عمل به سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سیره شیخین(ابوبکر و عمر) اعلام کردند، پس چرا عثمان برخلاف سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سیره شیخین(ابوبکر و عمر) رفتار کرد و «حَکم بن عاص» را به مدینه برگردانید؟
مخالفت عثمان با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سیره ابوبکر و عمر
عموم مورخان اسلامی نوشته اند: عثمان به محض تکیه زدن بر مسند خلافت (با تعهد به عمل به سیره ابوبکر و عمر در شورای خلافت) نه فقط مبارزه و تخطئه عملی با کار انجام شده از ناحیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرد، بلکه سیره شیخین(ابوبکر و عمر) را هم زیر پای نهاد و حَکم و دار و دسته مطرود و اخراجی او را به مدینه برگردانید، در صورتی که شیخین (ابوبکر و عمر) اجازه برگشتن آنها را ندادند.(15)
جالب آنکه برگردانیدن و پناه دادن تنها قناعت نکرد، بلکه علیرغم معامله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حَکم و مروان؛
1) فدک فاطمه زهرا علیه السلام را به پسر مروان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را وزغ بن وزغه لقب داده بود واگذار کرد.
2) به هنگام ورود به مدینه به هر یک از این رانده شدگان یک صد هزار درهم از بیت المال بخشید.
3) یک دخترش را به همسری مروان درآورد و دختر دیگرش را به همسری حارث برادر مروان.
4) مروان را همه کاره دستگاه خلافت و طراح و مشاور و خود مختار و مَحرم راز حکومتش قرار داد که مشروح آن را در الغدیر ج 5 ص 257-267 آمده است.
اکنون می پرسیم:
سؤال 3
آیا در حادثه آفرینی حکم و پسرش مروان چه در دورن نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و چه در ایام بعد از آن، تردیدی هست؟
آیا در اینکه عثمان بدانها پناه داد و آنها را بیش از هر مسلمانی تجلیل و اکرام کرد و از بیت المال و حقوق مسلمانان کمک مالی نمود شکی هست؟
و آیا موضوع لعن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر حادثه آفرین و آشوبگر پناه دهنده به آن که عمومی و بدور از هرگونه استثنائی بوده و قبل از همه شامل اینگونه افراد می شود را می توان انکار و تخطئه کرد؟
ما نمی دانیم و این علمای اهل سنّت هستند که باید خود پاسخگوی اینگونه سوالها باشند تا معلوم شود نقش عقیدتی و عملی آنها در برابر سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرموده های آن حضرت از چه قرار است؟
عدالت صحابه نزد اهل سنت
اهل سنت بر این نظر که تمامی صحابه عادلند اتفاق نظر دارند و بجز اندکی بدعت گذار (به تعبیر ابن حجر) کسی که با آن مخالفت نکرده است. به گفته او باید به پاکی و درستی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معتقد باشیم، چون ثابت است که تمامی صحابه اهل بهشت بوده و هیچ یک از آنان وارد آتش نمی شود.(16)
مقصود از صحابه همان معنایی است که هنگام تحلیل سخن ابن حجر گفته شد.
دلیل اهل سنت بر عدالت صحابه چیست؟
خطیب بغدادی گوید به چند دلیل عدالت صحابه ثابت و معلوم است:
تعدیل خدای تعالی صحابه را، خبر دادن از طهارت و پاکی ایشان، و برگزیدن ایشان را از میان مردم. و از جمله دلایل آن، این آیه شریفه است:
«کُنتُم خَیرَ امَّهٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ»(17)
«شما مسلمانان (حقیقی) نیکوترین مردمی هستید که برای (اصلاح بشر) بیرون آمده و قیام کردید».
همچنین:
«وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً »(18)
«و ما اینگونه شما را امتی معتدل و با سیرتی نیکو آفریدیم».
و نیز آنان که در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتید از مهاجر و انصار و آنان که به نیکی از آنان پیروی کردند خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند.(19)
و می فرماید:
«خدا از مؤمنان که زیر درخت (حدیبیه) با تو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت و از وفا و خلوص قلبی آنان آگاه بود».(20)
«ای پیامبر خدا ترا کفایت است و مؤمنانی که پیرو تواند».(21)
و نیز:
«مقام بلند-یا غنایم-مخصوص فقرای مهاجرینی است که آنان را از وطن و اموالشان به دیار غربت راندند، در صورتی که در طلب فضل و خشنودی می کوشند و خدا و رسول را یاری می دهند؛ اینان به حقیقت راستگویانند».(22)
و همچنین در آیات بسیار دیگری که ذکرش طولانی می شود و احادیث مشهوری که شماره آنها زیاد است.(23)
معنا و مفهوم عدالت صحابه نزد اهل سنت
مقصود اهل سنت از عدالت صحابه این است که تمام معاصرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا افرادی که در زمان آن حضرت متولد شده اند، دروغ گفتن بر آنان روا نیست. و جرح و ردّشان جایز نیست؛ هرچند هزاران نفر انسان بی گناه را به ناحق کشته باشند و تمامی منکرات را مرتکب شده باشند.
بنابراین تمام طبقه اوّل از امویّین، مانند ابوسفیان و فرزندانش، و تمامی مروانیان، حتی رانده شده و تبعید شده به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، و مغیره بن ابی شعبه و فرزندش عبدالله، که هنگام شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ده ساله بود و در عین حال بسیاری از احادیث را به او نسبت داده اند که در صحیفه از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشته و آن را صحیفه صادقه می نامند، عادلند و روایاتشان جزء روایات صحیح است؛ هر چند در مذمت علی بن ابی طالب و اهل بیت علیهم السلام و یا در تمجید ابن ملجم باشد.
آری این روایات را باید قبول کرد، چون راویان آنها صحابی و عادلند و عادل هم دروغ نمی گوید. آری کسانی که از معاویه پیروی کردند و در مدت سی سال حکومتش با او همراهی نموده اند، همه برحقند و هدایت شده؛ حتی کسانی که پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حسن بن علی علیه السلام را زهر دادند و حسین بن علی علیه السلام را به شهادت رساندند و آن همه جرایم را در کوفه مرتکب شدند، همه برحقند و از هدایت شدگان. چون به گمان آنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است؟ اصحاب من مانند ستارگانند به هر کدامشان اقتدا کنید هدایت شوید.(24) البته این حدیث را کارشناسان حدیث تضعیف کرده اند ابن تیمیه نیز بر آن طعن زده است.(25)
کیفر اعتقاد نداشتن به عدالت صحابه
کمترین گفته اهل سنت این است که هرگاه کسی را دیدی که یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مورد انتقاد قرار می دهد، بدان که زندیق است.
کسانیکه یکی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را (هر صحابی که باشد) مورد انتقاد قرار می دهند، زندیق و کافرند و جرح و تنقیص به خود آنان سزاوارتر است.(26)
هر کس از صحابه عیب جویی کند یا نقصی برآنان بگیرد، پس با او چیزی نخورید و نیاشامید و بر جنازه اش نماز نخوانید.(27)
این همه سختگیری چرا؟
دلیل این همه سختگیری این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حق است، قرآن حق است، آنچه را قرآن آورده حق است، و تمامی آنها را صحابه برای ما روایت کرده و به ما ابلاغ نموده اند. پس کسانی که از صحابه بدگویی می کنند، می خواهند شهود ما را از ما بگیرند تا کتاب و سنت را باطل کنند. پس خود آنان به جرح و نقض سزاوارترند.(28)
سؤال 4
آیا صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را حفظ کردند که از بین نرود یا خدا؟ اگر صحابه قرآن را حفظ کرده اند، پس چرا خدا در قرآن، خودش را حافظ قرآن معرفی کرده و می فرماید:
«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»، و اگر خدا قرآن را حفظ کرده پس چرا نسبت می دهید به صحابه؟ و حال که صحابه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نیستند و همه آنها چه خوب و چه بد از دنیا رفته اند چه کسی تا به حال قرآن را حفظ کرده است؟
آثار ابن تعمیم:
مساوات و همسان بودن بی دلیل و کورکورانه است. چون اصحاب به اعتقاد اهل سنت همه در عدالت مساویند و بنابراین «قاعد با مجاهد»، «عالم یا جاهل»، «دانشمند یا نادان»، «مؤمن واقعی با منافقی که برای حفظ جان خود ایمان آورده»، مساوی و برابرند. همچنین سبقت گیرندگان به ایمان با دیگران برابرند، انفاق کنندگان و بخیلان، گناهکار و فرمانبردار، کودک و ممیز و فردکامل و بالغ، آنکه در تمامی جنگها برای اسلام جنگیده و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع نموده با ابوسفیان که در تمام جنگها کفار و مشرکین را علیه السلام تحریک و رهبری کرده همه مساوی و برابرند. علی علیه السلام با معاویه یکسان است. حمزه سیدالشهدا علیه السلام با قاتلش وحشی برابر است. عثمان بن عفان با عمویش حکم بن عاص (پدر خلفای بنی امیّه و تعبیده شده و رانده شده رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم)مساوی است. با آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او و پسرش را لعن فرموده است.(29)
و عبدالله بن ابی سرح که مرتد شد و بر خدا افترا بست و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خونش را هدر و مباح فرمود، حتی اگر دستش بر پرده کعبه باشد.(30)با ابوبکر یکسان است. عبدالله بن ابی رهبر منافقین با عمار بن یاسر برابر است.
چرا چنین نباشد با آنکه همه از صحابه اند و همه عادل و همه از اهل بهشت و هیچ یک (چنانکه گفته اند) داخل آتش نمی شوند!
سؤال 5
آیا از نظر عقل ممکن است که دانا با نادان، مجاهد با قاعد، مسلمان معتقد با منافق مساوی باشد؟ آیا عقلاً جایز است که قاتل و متقول برابر باشند؟ آیا عقل تجویز می کند که مسلمانان نخستین و سبقت گیرندگان به اسلام با آنانکه در فتح مکه بناچار مسلمان شدند برابر باشند؟ آیا آنکه انفاق می کند با آنکه بخل می ورزد برابر است؟ گناهکار و فرمانبردار، مؤمن صادق و منافق یکسان و برابرند؟ آیا معقول است که معاویه با امام امیرمومنان علی علیه السلام برابر باشد؟
سؤال 6
شما می گوئید صحابی کسی است که درک کرده باشد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را به آن حضرت ایمان آورده باشد، آیا مراد از ایمان در اینجا ایمان ظاهریست یا ایمان واقعیست؟ اگر مراد ایمان ظاهری است که فایده ای ندارد، چون خداوند در قرآن این عده را مذمت کرده و فرموده کسانی هستند که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند اما ایمان آنها ایمان واقعی نیست، بلکه منافقند(31)، و اگر مقصودتان ایمان واقعی می باشد شما از کجا پی به باطن تمام صحابه برده و همه را مؤمن واقعی می دانید، بلکه همه آنها را عادل و مردم را از هرگونه بدگوئی نسبت به آنها منع می کنید؟
سؤال 7
اگر تمامی صحابه عادل بوده و همه آنها اهل بهشت هستند و هیچ کدام از آنها داخل آتش نمی شوند و خدا میان ایشان مساوات و برابری برقرار فرموده، پس چه چیزی انصار را از تصدی مقام خلافت باز داشت؟ و چرا آنرا واگذار کردند؟ چرا عمر میان صحابه فرق می گذاشت و عطایا را مساوی میان آنها تقسیم نمی کرد؟ با آنکه همه صحابی بودند و طبق عقیده شما همه عادل و میان بعضی با بعضی دیگر فرقی نبوده است؟
سؤال 8
شما که صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به طور مطلق عادل دانسته و ایمن از خطا و ضلل و بدگویان نسبت به آنها را خارج از اسلام می دانید، پس چطور این مقام را برای پیامبر صلی الله عله و آله و سلم و اهل بیتش قائل نیستید و در عصمت آنها تشکیک می کنید حتی خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به طور مطلق معصوم نمی دانید و فقط می گویید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در موقع ابلاغ وحی معصوم بوده است تا جایی که علماء شما را در این جهت جرأت به خرج داده و آن همه نسبتهای ناروا و ناشایستی که در صحیح بخاری و سایر صحاح موجود است (32) را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داده اند؟
سؤال 9
اگر خطا و نسیان و معصیت در پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم راه دارد پس چگونه کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فقط یک بار دیده خطائی در زندگی او نمی تواند وجود داشته باشد و به طور مطلق عادل باشد؟!!
سؤال 10
اگر می گوئید همه صحابه عادلند و در فضیلت یکسان، پس چه چیزی معیار برتری و فضیلت بر دیگران خواهد بود!!
سؤال 11
اگر همه اصحاب عادلند و همه آنها اهل بهشت، پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه غدیر همه اصحاب را مورد خطاب قرار داد و فرمود مبادا بعد از من کافر شوید؟!!
سؤال 12
اگر اصحاب همه چنانند که می گوئید، چرا عالم نمره 1 شما بخاری و مسلم روایت نقل کردند که فردای قیامت عده ای از همین اصحاب به طرف جهنم کشیده می شوند و حتی شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در مورد آنها مؤثر واقع نخواهد شد (33) پس چگونه میان این نظریه که تمام صحابه عادل و اهل بهشت هستند و هیچ کدام داخل آتش نمی شوند و میان این احادیث و نصوص نبوی قطعی و متواتر که واقعیت عینی و حقیقت خارجی هم آنرا تأیید می کند، جمع کنیم؟!!
سؤال 13
علی بن ابی طالب علیه السلام به نص صریح، ولی خدا، برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بزرگ اهل بیت علیه السلام، دروازه شهر علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حداقل یک صحابی است و مانند دیگر صحابه این عنوان افتخار آمیز را داراست. پس حکم کسی که او را دشنام داده و سب کند، بلکه ناسزا گفتن به او را واجب شمارد و در تمام نقاط حکومتش علی علیه السلام را مورد تنقیص و عیب جویی قرار دهد، چیست؟ و پیروان و فرمانبرداران او چه حکمی دارند؟ آیا اینکه می گویند اگر کسی به یک نفر از صحابی دشنام بدهد مرتد شده و از دین خارج می شود شامل چنین فردی (معاویه) و پیروانش نیز می شود؟!!
پس بنابراین معاویه، این صحابی به اصطلاح عادل، امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را لعن می کرد، تا امت نیز به او اقتدا کرده و از او در لعن بر امام پیروی کنند.(34)
او فرمانها و بخش نامه ها برای تمام مردم صادر کرد که علی بن ابی طالب علیه السلام را لعن کنند.(35)
سرانجام برای خشنودی معاویه، کارگزاران او به علی علیه السلام ناسزا می گفتند.(36)
جنگ نهروان و بطلان عدالت جمیع صحابه
یکی از جنگ هایی که ما بین مسلمانها صورت گرفت جنگ نهروان بود که رهبر گروهی امیرمؤمنان علیه السلام و رهبر گروه دیگر معاویه بن ابی سفیان و هر دو نفر به اتفاق جمیع فرق عامه جزو صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند.
سؤال 14
اگر تمام صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادل بودند پس چرا بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بینشان تفرقه ایجاد شد و مقابل هم ایستادند و حتی جنگ داخلی صورت گرفت و دست به کشتار یکدیگر زدند؟
سؤال 15
آیا در جنگ یادشده (جنگ نهروان) حق با علی علیه السلام بود یا با معاویه؟ که مسلّم هر دو حق نبودند و یکی بر حق و دیگری بر باطل بوده است، در این صورت آیا این مطلب مهمترین دلیل بر بطلان عدالت جمعی صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست؟
نادیده گرفتن هدف اعلام شده:
معاویه به بهانه کیفر کشندگان عثمان، از فرمان خلیفه شرعی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام سرپیچی نمود و «جنگ نهروان» را به پا کرد. عایشه نیز با همین بهانه بر خلاف دستور قرآن از خانه بیرون رفت و در برابر خلیفه شرعی قیام کرد و «جنگ جمل» را به راه انداخت.
سؤال 16
معاویه که داعیه خونخواهی عثمان را داشت و به همین بهانه به جنگ علی علیه السلام آمد، چرا وقتی که روی کار آمد قاتلان عثمان را مجازات نکرد و چرا عایشه به همین خاطر جنگ جمل را به پا کرد، از معاویه نخواست که قاتلان عثمان را مجازات کند؟
سؤال 17
اگر سبّ صحابه مخصوصاً خلفای راشدین کفرآور است پس چرا حکم به کفر عایشه نمی نمائید که تمام مورخین خودتان نوشته اند پیوسته به عثمان سب و شتم می نمود و علناً می گفت «اقتلوا نعثلا فقد کفر»(37) یعنی بکشید این پیر خرفت را (که مراد عثمان باشد) پس به تحقیق کافر شده است؟
پی نوشت ها :
1. برای آشنائی بیشتر با معانی صحابه به لغتنامه لسان العرب، ج1، ص 915 و تاج العروس ج 3، ص 186 و المعجم الوسیط ج1، ص 509 -510 و القاموس المحیط فیروز آبادی و مختارات الصحاح رازی(ابوبکر) ص 356 و …مراجعه شود.
2. سوره کهف، آیه 76، «إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلاَ تُصَاحِبْنِی». «اگر دوبار سؤال کردم با من مصاحبت و همراهی مکن».
3. سوره لقمان، آیه 16 «و ان جاهداک … فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً». «و اگر پدر و مادر تو را بر شرک وادار کنند آنها را اطاعت مکن ولی در دنیا با آنها به حسن خلق مصاحبت کن».
4. سوره نساء، آیه 36 «وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ …» «همسایه بیگانه و دوست موافق».
5. سوره توبه، آیه 40 «إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ …» «به رفیق و همسر خود گفت محزون باش».
6. سوره نجم، آیه 2 «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى » «صاحب و یاور شما نه گمراه شد و نه گم گشت».
7. سوره کهف، آیه 34-37 «وَ قَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ …» همان تفسیر ج 3 ص 265.
8. سوره قمر، آیه 29 «فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى و عَقَرَ ».
9. سوره یوسف، آیه 39 «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَء أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ ».
10. سوره ذاریات، آیه 59 «فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ ».
11. مجله اللواء اردنی سال 91-92.
12. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص 10.
13. المعارف، ابن قتیبه، ص 131 و 141.
14. همان، ص 54 و 131.
15. معارف، ابن قتیبه، ص 83؛ استیعاب، ج1، ص 119؛ و در چاپ حاشیه اصابه، ج3، ص 48؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج2، ص 33؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص 29-33؛ ملل و نحل، شهرستانی، ج2، ص 26 سیره حلبی، ج2، ص 76؛ تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج2، ص 267؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 154؛ و … .
16. الاصابه ابن حجر عسقلانی، ص 9 و 10.
17. سوره آل عمران، آیه 110.
18. سوره بقره، آیه 143.
19. سوره توبه، آیه 100.
20. سوره فتح، آیه 18.
21. سوره انفال، آیه 64.
22. سوره حشر، آیه 8.
23. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ص 9 و 10.
24. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص 11؛ دعائم الاسلام، نعمان ملایری، ج1، ص 76.
25. آراء علماء المسلمین فی التقیه و الصحابه، مرتضی رضوی، ص 81 -82.
26. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ص 17 و 18.
27. الکبائر، ذهبی، ص 238؛ آراء علماء المسلمین، مرتضی رضوی، ص 85.
28. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ص 17 و 18.
29. کنزالعمال، ج11، ص 358-361؛ المعارف ابن قتیبه، 131 و 41 و 54.
30. کنزالعمال، ج11، ص 358-361؛ المعارف ابن قتیبه ص 131 و 41 و 54.
31. «یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون».(سوره بقره آیه 9).
«الله یستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون».(سوره بقره، آیه 14).
«لو اخرجو فیکم مازادوکم الا خبالاً و لا وضعوا خلالکم یبغونکم الفتنه و فیکم سّماعون لهم و الله علیم بالظالمین».(سوره توبه، آیه 47).
32. از جمله نسبتهای ناروا و ناشایستی که علماء نمره یک عامّه به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم داده اند عبارت است از:
1- اینکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از مبعوث شدن، در نبوت خویش شک کرد و حالت ترس و اضطراب شدیدی در او پدید آمد، که عامّه عنوان می کنند که ترس و اضطراب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم از این بابت بود که احتمال می داد که شاید، کاهن یا دیوانه شده باشد.
(ر.ک: طبقات، ابن سعد، ج1 ص 129؛ تاریخ طبری، ج3، ص 1141؛ و …)
2- اشتباه نمودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز:
در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» احادیث متعددی نقل گردیده که مضمون و مفاد آنها اینست:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاهی در نماز سهو و اشتباه می نمود، و گاهی در رکعات نماز کم و زیاد می کرد، و گاهی نیز اصلاً نماز چهار رکعتی را دو رکعت می خواند، و خود آن حضرت متوجه اشتباهش نمی گردید، بلکه مأمومین تذکر می دادند و آن حضرت آن نقیصه و زیاده را جبران می نمود.
(ر.ک: صحیح بخاری، کتاب الصلوه، باب تشبیک الاصابع فی المسجد، ح 1؛ باب اذا سلم فی رکعتین او فی ثلاث، ح 2؛ باب من لم یتشهد فی سجدتی السهو، ح 2، باب من یکبر فی سجدتی السهو، ح 2، کتاب الاداب، باب ما یجوز من ذکر الناس نحو قولهم الطویل و القصیر، ح 8؛ صحیح مسلم، ج2، باب السهو فی الصلوه و السجود له؛ موطا مالک، ج1، 88؛ سنن نسائی، ج 3 ص 24؛ سنن دارمی ج 1 ص 352؛ و …).
3- شرکت نمودن رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز با حال جنابت:
عن ابن سلمه، عن ابی هریره قال:
«اقیمت الصلوه و عدلت الصفوف قیاماً فخرج الینا رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] فلمّا قام فی مصلاه ذکر انه جنب، فقال لنا مکانکم، ثم رجع فاغتسل، ثم خرج الینا و رأسه یقطر فکبر فصلینا معه».
ابوهریره نقل می کند که:
«اقامه نماز گفته شد و صفهای جماعت منظم گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای خواندن نماز در مسجد حاضر شد، هنگامی که در محراب قرار گرفت و می خواست نماز را شروع کند، به یادش آمد که جُنب است، آنگاه به ما فرمود: شما در جای خود باشید و صفها را به هم نزنید! به خانه برگشت و غسل نمود، در حالی که قطرات آب غسل از سر و صورتش می ریخت به مسجد آمد و به نماز ایستاد، آنگاه ما نماز را با او به جای آوردیم».
(ر.ک: صحیح بخاری، کتاب الغسل، باب اذا ذکر فی المسجد انه جنب، ح 1؛ کتاب بداء الاذان، باب انه هل یخرج من المسجد لعله، ح1؛ کتاب بدء الاذان باب اذا قال الامام مکانکم حتی رجع ح1، صحیح مسلم، ج2، کتاب الصلوه، باب متی یقوم الناس للصلوه؛ سنن ابی داود، ج1، باب فی الجنب یصلی بالقوم و هو ناس).
4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم ایستاده بول می کرد؟!!
در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (حاشا از او) مانند افراد بی بند و باری که با اوضاع دوران جاهلی خوگرفته و هنوز با قوانین و تعالیم عالی اسلام آشنا نگردیده بودند، در کنار مزبله ها و پشت دیوارها سرپا می ایستاد و بول می نمود.
(ر.ک: صحیح بخاری، ج1، کتاب الوضوء، باب البول عند صاحبه، ج1، باب البول قائما و قاعداً، ج1، باب البول عند سباطه قوم؛ ج3، باب الوقوف و البول عند سباطه قوم؛ صحیح مسلم، باب المسح علی الخفین).
5- آوازه خوانی در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؟!!
طبق مضمون احادیثی که در صحیحین نقل شده است، گاهی دخترها در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و در حضور آن حضرت آوازه خوانی می کردند، ابوبکر وقتی که وارد خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گردید با دیدن چنین صحنه هائی ناراحت می گردید و در مقام جلوگیری از آوازه خوانی آنان برمی آمد. ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر می فرمود: روزهای جشن و سرور است بگذار آنان به کار خویش مشغول باشند.
(ر.ک: صحیح بخاری، ج2، کتاب العیدین، باب سنه العیدین لاهل الاسلام، ج2، کتاب العیدین، باب اذا فاته العید یصلی رکعتین؛ ج 2، باب فی العیدین و التجمل فیه؛ ج4، کتاب المناقب باب قصه الحبش؛ ج4، کتاب الجهاد، باب الدرق؛ ج 8، کتاب الادب، باب الانبساط الی الناس، صحیح مسلم، ج3، کتاب صلوه العیدین، باب الرخصه فی لعب یوم العید؛ ج3، باب الرخصه فی اللعب الذی لا معصیه فیه؛ ج7، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل عایشه).
6- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اتفاق همسر خویش به تماشای رقاصها رفت:
در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است که عده ای از مهاجرین در حبشه در میان مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول بازی می شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم عایشه را دعوت می نمود که به رقص و بازی آنان تماشا کند.
(ر.ک: صحیح بخاری، ج1، کتاب الصلوه، باب اصحاب الحراب فی المسجد؛ ج2، کتاب العیدین باب اذا فاته العیدین یصلی رکعتین؛ ج2، کتاب الجهاد و السیر، باب اللهو بالحراب؛ ج4، کتاب المناقب، باب قصه الحبش؛ ج4، کتاب الجهاد، باب الدرق؛ ج7، کتاب النکاح، باب نظر المرئه الی الحبش و نحوهم من غیر ریبه؛ ج7، کتاب النکاح، باب حسن المعاشره مع الاهل؛ صحیح مسلم، ج3، کتاب صلوه العیدین، باب الرخصه فی اللعب الذی لا معصیه فیه؛ و …).
7- شرکت نمودن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مجالس عروسی زنانه:
در صحاح اهل سنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاهی در مجالس عروسی زنانه شرکت می نمود و به آوازه دخترانی که در این مجالس، شنوندگان را با صدای دلنشنین خود ملحوظ و متلذذ می کردند گوش فرا می داد.
و گاهی نیز در مجالس عروسی مردانه که خدمت و پذیرایی آنان را خود عروس به عهده داشت، شرکت می کرد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از پذیرایی گرم و اظهار محبت عروسی برخوردار می گردید.
(ر.ک: صحیح بخاری، ج5، کتاب الفضائل، باب فی ذیل باب شهود الملائکه بدراً؛ ج7، کتاب النکاح، باب ضرب الدف فی النکاح والولیمه؛ ج7، کتاب النکاح، باب حق اجابه الولیمه و الدعوه؛ ج7، کتاب النکاح، باب النقیع و الشراب الذی لا یسکر؛ ج7، کتاب الاشربه، باب الانتباذ فی الاوعیه و التور؛ ج7، کتاب النکاح، باب قیام المرئه علی الرجال فی العرس و خدمتهم بالنفس؛ صحیح مسلم، ج6، کتاب الاشربه، باب اباحه النبیذ الذی لم یشتد و لم یصر مسکراً؛ طبقات، ابن سعد، ج8، ص 328؛ استیعاب، ابن عبدالبر، ج4، ضمن ترجمه ربیع).
8- علاقه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به خوانندگی و آلات موسیقی:
همچنین در صحاح اهل سنت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خوانندگی و استعمال آلات موسیقی در مجالس عروسی علاقه خاصی داشت و اگر می دید در یک مجلس عروسی از غنا و خوانندگی خبری نیست، خود آن حضرت رأساً در موضوع مداخله می نمود و وجود خواننده و خوانندگی را در چنین مجالسی تأکید می فرمود و گاهی علاقه و محبت خویش را نسبت به دختران خواننده و زنانی که از مجلس عروسی مراجعت می نمودند ابراز می داشت و در برابر آنان توقف می نمود و چنین می فرمود: به خدا سوگند من به شما علاقه و محبت فراوان دارم.
(ر.ک: صحیح بخاری، ج5، کتاب فضائل اصحاب النجا، باب قول النجا للانصار؛ ج7، کتاب النکاح، باب النسوه اللاتی یهدین المرئه الی زوجها؛ ج7، کتاب النکاح، باب ذهاب النساء و الصبیان الی العرس؛ صحیح مسلم؛ ج7، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل الانصار؛ سنن ابن ماجه، ج1، کتاب النکاح، باب الغنا و الدف).
که البته نظیر این نسبت های ناروا در صحاح ستّه اهل سنت فراوان است، که ما به ذکر این چند مورد بسنده نمودیم.
33. روایات در مذمت بعضی از اصحاب خواهد آمد.
34. عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج4، ص 366؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص 56.
35. صحیح مسلم، ج2، ص 360؛ صحیح ترمذی، ج5، ص 301-380؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 109؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر دمشقی، ج 1 ص 206-271 و 272؛ خصائص امیرالمؤمنین، نسائی ص 48؛ نظم دررالسمطین، زرندی، ص 107؛ کفایه الطالب گنجی شافعی، ص 84 -86؛ مناقب خوارزمی، ص 59؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج1 ص 134 و ج 4 ص 25-26؛ اصابه، ابن حجر عسقلانی، ج 2 ص 509؛ عقد الفرید، ج 4 ص 29؛ وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص 82 و 92؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 256 و 361؛ تذکره الخواص، ابن جوزی، ص 63 و …
36. تاریخ طبری، ج 5، ص 167-168؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص 413؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشباوری، ج1، ص 385 و ج 2 ص 358؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 356 و 361؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 190؛ عقدالفرید، ج4، ص 356؛ ارشاد الساری فی شرح صحیح بخاری، ج 4ص 368؛ و …
37. تاریخ طبری، ج4، ص 477-تاریخ ابن اعثم، ج1، ص 155تاریخ ابن اثیر، ج3، ص 87-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77-نهایه ابن اثیر، ج4، ص 156؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، ص 61 و 64؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 49؛ سیره الحلبیه، برهان الدین الحلبی، ج3، ص 286.
فتوای دیگر عایشه در مورد قتل عثمان این بود که گفت: «اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلاً».
(تاج العروس من شرح القاموس، زبیدی الحنفی، ج8، ص 141؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 14، ص 193؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77؛ و …)
ابن ابی الحدید گوید: هر کس تا به حال کتابی در سیرت و اخبار نوشته، بیان کرده که عایشه دشمن سرسخت عثمان بود، تا جائی که لباسی از پیامبر صلی الله علیه و آله در اطاق خود آویزان کرده بود و می گفت:
این لباس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که هنوز نپوسیده که عثمان آن را دریده است (کنایه از پایمال نمودن دستورات آن حضرت است).
برای اطلاع بیشتر در مورد اختلاف عایشه با عثمان مراجعه شود به:
تاریخ یعقوبی، ج2، ص 152؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 77 و 486؛ الاستیعاب، ابن عبدالبرّ، مطبوع بهامش الاصابه، ج2، ص 192؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، ص 61 و 64؛ تاریخ طبری، ج4، ص 407 و 459 و 465؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر الجزری، ج3، ص 206؛ تاج العروس، زبیدی، ج8، ص 141؛ لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص 193؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 45؛ عقدالفرید، ج4، ص 295 -306؛ و …
منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).