در تفسیر نمونه از برخی تفاسیر مثل ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 96 چنین نقل می کند: پیامبر اکرم (ص) به کوه حراء رفته بود: جبرئیل آمد و گفت: ای محمد بخوان! پیامبر (ص) فرمود: من قرائت کننده نیستم. جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد و بار دیگر گفت: بخوان. پیامبر (ص) همان جواب را تکرار کرد. با دوم نیز جبرئیل این کار را کرد و همان جواب را شنید و در سومین بار گفت: «اقراء باسم ربک الذی خلق …» و همین معنا را بسیاری از مفسران شیعه و سنی با شاخ و برگ بیشتری که بعضی قابل قبول نیست نقل کرده اند (تفسیر نمونه، ج 27، ص 153) بنابراین مساله فشار دادن پیامبر توسط جبرئیل در منابع شیعه نیز امده است. معنای فشار دادن پیامبر، باسواد شدن پیامبر نبوده است.یکى از ویژگى هاى پیامبر اسلام(ص) آن است که او امّى بوده است. منبع این مطلب در درجه اول خود قرآن است. در آیات 157 و 158 سوره اعراف، پیامبر با صفت امّى (النبىّ الاُمّى) وصف شده است. منبع بعدى تاریخ است. مورّخان، مسلمانان و حتى غیر مسلمانان، ادّعا نکرده اند که آن حضرت در دوران خردسالى، نوجوانى یا جوانى و پیرى نزد معلّم و آموزگارى خواندن یا نوشتن آموخته است. به عنوان نمونه ویل دورانت در تاریخ تمدّن مى گوید: «ظاهرا هیچ کس در این فکر نبود که وى [رسول اکرم(ص)] را نوشتن و خواندن آموزد… معلوم نیست که محمد(ص) شخصا چیزى نوشته باشد. پس از نیل به مقام پیامبرى کاتب مخصوص داشت، معذلک، معروفترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربى به زبان وى جارى شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم دیده مى شناخت.»، (ج 4، عصر ایمان، بخش اول، ص 207)
2. واژه امّى، مرکب از ام و ى [یاء] نسبت است. چند دیدگاه در میان مفسران و اندیشمندان اسلامى در مورد این ترکیب وجود دارد براى نمونه:
1.2. شخصى که امى گفته مى شود به «امت عرب» منسوب است و از صفات بارز و عمومى عرب در آن روزگار آن بوده که خواندن و نوشتن نمى دانسته اند. از پیامبر نقل شده است که «ما امت امى هستیم که نمى نویسیم».(تفسیر کبیر فخررازى، ذیل آیه 157 سوره اعراف)
2.2. مراد از ام، مادر باشد که در این صورت، انتساب به حالت مادر زادى است که با آن حالت انسان خواندن و نوشتن نمى داند. این دیدگاه اکثریت است. احتمالات دیگرى نیز ذکر شده است.(ر.ک: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 229 – 232)
همه این دیدگاه ها بر این نکته وفاق دارند که واژه امّى بر پیامبر به این معنى اطلاق شده است که پیامبر اسلام درس ناخوانده و مکتب نادیده بوده و نزد هیچ آموزگارى زانوى تلمّذ نزده است. قرآن در سوره عنکبوت، آیه 48، به صراحت این مطلب را ذکر کرده است: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون؛ و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و با دست [راست] خود [کتابى] نمى نوشتى، و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک مى افتادند.»، [ترجمه فولادوند].
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان، ذیل همین آیه نخواندن و ننوشتن پیامبر را به امى بودن او برگردانده اند.
به این ترتیب، امّى بودن پیامبر به معنى آن که خواندن و نوشتن را نزد کسى یاد نگرفته و بر همان حالت مادر زادى تا زمان بعثت باقى بوده مسلّم است. نظامر در شعر زیر، امّى را به همین معنا آورده است.
احمد مرسل که خرد خاک اوست هر دو جهان بسته فتراک اوست
اُمّى گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح
همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبیا
3. باید توجه داشت که امّى بودن به معنى بى سواد بودن و جهل نیست. این امر در مورد هر کسى امکان دارد، یعنى ممکن است کسى سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد اما سینه او گنجینه اسرار و حکمت هاى عقلى و الهى باشد. مؤمنان، زاهدان و عارفانى بوده اند که گرچه سواد کلاسیک نداشته اند، اما توان تشخیص حق از باطل [= فرقان] که سرچشمه حکمت است را داشته اند. قرآن مى فرماید: هر کس تقوا بورزد ما قدرت تشخیص حق از باطل را مى دهیم. در حدیث نیز آمده است که هر کس چهل روز را براى خداوند، اخلاص بورزد، سرچشمه هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى مى گردد. یکى از دلایل چلّه نشینى همین مطلب است. روشن است که این امر اختصاصى به آنان که سواد خواندن و نوشتن دارند، ندارد. پیامبر اسلام با آن که امّى بود، بر اثر تقوى به چنان شرح صدر و ظرفیّتى دست یافت که توانست طرف خطاب مستقیم خداوند قرار گرفته و از طریق وحى، به آستانه حقیقت واصل گردید و کتابى بى مانند همچون قرآن را براى بشر به ارمغان آورد و تمدّنى عظیم را بر بنیاد آن استوار ساخت و آموزگار بزرگ انسان ها گردید. تعبیر خواجه حافظ در این مورد بسیار نغز و گویاست:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
4. اعجاز، عامّ ترین راه شناخت پیامبران است. براى پى بردن به راستى ادّعاى پیامبران واقع شدن معجزه به دست آنان، یک راه عمومى است. (کشف المراد، مؤسسه اعلمى، ص 377)
«و علما گفته اند که معجزه هر پیغمبرى از جنس کمالى و فضیلتى بوده که در زمان آن پیغمبر، درجه کمال داشته؛ چنان که در زمان موسى – على نبیّنا و علیه السلام – چون ساحران بسیار بودند و علم سحر به مرتبه اى رسیده بود که در هیچ زمانى نبود، لهذا معجزه موسى و منقلب شدن عصا، به صورت حیّه [= اژدها] و فرو بردن جمیع اسباب و ادوات سحر ساحران را، شبیه بود به سحر آن ساحران،….، و چون آن ساحران در کمال مهارت در علم ساحرى بودند، دانستند که عمل موسى اگر چه شبیه سحر است؛ اما نه
سحر است؛ بلکه کارى است الهى و خارج از طاقت بشرى؛ لهذا همه به سجده در افتاده ایمان آوردند.(گوهر مراد، فیّاض لاهیجى، تصحیح زین العابدین قربانى، ص 385)
5. پیامبر اسلام داراى معجزات فراوانى همانند سلام کردن سنگ بر او، تسبیح کردن سنگ ریزه در کف دست او، و جوشیدن آب از دستان او و سیر کردن عده زیادى از مردم با غذایى اندک و غیر این ها.(ر.ک کشف المراد، ص 380، نیز گوهر مراد، ص 388)
اما مهم ترین معجزه پیامبر اسلام، قرآن است. قرآن معجزه اى است از نوع سخن که اساسا با معجزات دیگر تفاوت دارد. همان طور که پیش از این ذکر شد از باب تناسب معجزه با فضیلت و کمال زمان پیامبر، معجزه پیامبر اسلام نیز داراى این ویژگى بود. کتب تاریخى آورده اند که در دوران عرب جاهلى (مقارن با ظهور پیامبر اسلام) بازار شعر و شاعرى بسیار پررونق و مایه افتخار بوده است. هنگامى که در میان یک قبیله شاعر ماهرى وجود داشت… او را در بازارهایى که هر ساله در آن گرد مى آمدند [= کنگره یا انجمن ادبى] آورده و یا در هنگامه حج، خانه کعبه حاضر مى کردند، تا همه قبایل و عشایر گرد آمده، شعر او را بشنوند، آنها این را یک افتخار و شرافت محسوب مى کردند، (به نقل از سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج 1، ص 140) این نشانه اهتمام اعراب جاهلى به ادبیّات است.
بنابراین به تناسب چنین اوضاع و احوالى، پیامبر اثرى را ارائه کرد که نه تنها اعراب آن زمان، بلکه، همه ادیبان و دانشمندان روزگاران بعدى در برابر بزرگى و شکوه ادبى آن، که هم در ظاهر بود و هم در محتوا و باطن سر تعظیم فرود آوردند.
آن چه بر لطف این کار مى افزود آن بود که کسى این اثر را ارائه کرد که خود امّى و درس نخوانده بود و در نخستین آیاتى که به گوش مردم آن زمان در مکّه رساند در باب خواندن، آفریدن، دانستن و دانایاندن بود. و در آیات دیگر نیز فراخوانى به تعقل، تفکر و تأمل بود. از این گذشته در این کتاب معجزه آسا به قلم، ابزار دانش، سوگند یاد شده بود «ن و القلم و ما یسطرون، نون، سوگند به قلم و آن چه مى نویسد».(قلم، آیه 1)
6. حال اگر پیامبر اسلام امّى نبود، به او این اتّهام را مى زدند که چون درس خوانده و با سواد است، کتاب هایى نزد خود دارد و آن چه مى آورد با استفاده از آن کتاب هاست. خود قرآن کریم همین مطلب را به وضوح بیان کرده است. در آیه 48 سوره عنکبوت که پیش تر آن را نقل کردیم، آمده است که: «و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و با دست [راست ]خود [کتابى] نمى نوشتى و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک مى افتادند.»
علامه طباطبایى در ذیل همین آیه توضیح مى دهند که اگر چنان بود که پیامبر خواندن و نوشتن مى دانست، باطل اندیشان در قرآن تردید روا مى داشتند اما از آن جا که پیامبر خواندن و نوشتن نمى دانست و آنان او را بر همین وضع و حال مى شناختند، جاى شک و تردیدى براى آنان باقى نمى نماند، (ج 16، ص 139) مرحوم مطهرى نیز به همین مطلب اشاره کرده اند.(ر.ک: مجموعه آثار، ج 3، ص 205 – 206)
بدین ترتیب ارتباط امّى بودن پیامبر اسلام با ارائه معجزه اى همچون قرآن روشن مى شود. البته باید توجه داشت که امى بودن تنها در مورد پیامبر اسلام ذکر شده و نه پیامبران دیگر. افزون بر این امّى بودن پیامبر اسلام ارتباطى با اصل وحى یا امانت دارى او ندارد.
7. در مورد بخش دوم سؤال
1. ممکن است فردى امّى بتواند متنى را از پیش خود ارائه کند، اما متنى با ویژگى هاى قرآن را هرگز نمى تواند ارائه کند. قرآن متنى است که با وجود مبارزه طلبى [= تحدّى] و وجود انگیزه براى مخالفان، هیچ کسى حتّى عالمان نیز نتوانسته اند همانندى براى آن عرضه کنند.
2. قرآن داراى ویژگى هایى است که از فردى دانشمند، تا چه رسد به شخصى امّى و درس نخوانده، آوردن همتایى براى آن میسّر نیست. به پاره اى از این ویژگى ها اشاره مى شود:
1ـ به لحاظ زیبایى ها، آراستگى هاى ظاهرى و ادبى و استوارى مانندى ندارد و با این حال نه شعر است و نه نثر. آهنگین است و آهنگ بردار و با این وجود از ساختار کلام آهنگین پیروى نمى کند. ژرفترین و لطیفترین معانى را در عباراتى ساده و بى تکلّف بیان کرده است. هم ظاهرى زیبا دارد و هم باطنى ژرف، چنان که از على(ع) نقل شده است که فرمود: «ظاهره انیق و باطنه عمیق»؛(نهج البلاغه، خطبه 18) خود پیامبر که آورنده قرآن است و على(ع) که در آفرینش سخن ادیبانه کم نظیر است و در همه عمر با قرآن مأنوس بوده است.
وقتى سخنى از خود [غیر از قرآن] مى گویند در سطح قرآن نبوده و با آن متفاوتند. استاد مرحوم مطهرى مى گوید: «عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است. از رسول اکرم سخنان زیادى به صورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقى مانده است و در اوجه فصاحت است، امّا به هیچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. این خود مى رساند که قران و سخنان فکرى پیغمبر از دو منبع جداگانه است.» (مجموعه آثار، ج 2، ص 215) بحث در باب شاهکارهاى ادبى قرآن در این مختصر نمى گنجد، در این زمینه کتاب هاى زیادى به زبان هاى عربى، فارسى و غیر این ها نگاشته شده است، (ر.ک: اعجاز قرآن و بلاغت محمد، مصطفى صادق رافعى، عبدالحسین ابن الدین؛ قرآن در اسلام، سید محمدحسین طباطبایى، مبانى هنرى قصه هاى قرآن، سیدابوالقاسم حسینى و…)
2. به لحاظ معنى و محتوا قرآن بسیار عظیم و عمیق است و در این جا به پاره اى از موضوعات اساسى طرح شده در قرآن اشاره مى شود:
1. خداوند، ذات و صفات (سلبى و ایجابى) او
2. معاد، رستاخیز، حشر و برزخ
3. پیامبران به عنوان هادیان بشر به سوى زندگى سعادتمندانه در دنیا و آخرت.
4. خلقت آسمان ها، زمین، کوه ها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب ها و غیر این ها.
5. احتجاج ها و استدلال ها در مورد خدا، قیامت، پیامبران و غیر این ها و پاره اى خبرهاى غیبى ضمن این احتجاجات.
6. تاریخ و قصص به عنوان آزمایشگاهى انسانى و لابراتوارى که صدق دعوت پیامبران را روشن مى کند، و عواقب نیک مردمى که بر سنن انبیا رفته اند و عاقبت بد تکذیب کنندگان آنها.
7. تقوا، پارسایى و تزکیه نفس.
8. اخلاق خوب فردى از قبیل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت ذکر خدا، محبّت خدا، شکر خدا، توکّل به خدا، تعقّل و تفکر، علم و آگاهى و…
9. اخلاق اجتماعى از قبیل اتحاد، تواصى (توصیه متقابل) بر حق و بر صبر، تعاون بر برّ و تقوا و…
10. احکام از قبیل نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زن و شوهر، حقوق والدین و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصیت، ارث، قصاص، دین، قضا، شهادت، حَلف (قسم)، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و… . (شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 218 – 220؛ براى تفصیل بیشتر به همین منبع و نیز ج 4، ص 531 – 614 رجوع شود.)
بنابراین کتابى با چنین ویژگى هاى منحصر به فرد معجزه است و یک شخص امّى عادى و حتى شخص دانشمندى نتوانسته و نمى توانند همانندى براى آن بیاورد.
ضمنا برای تماس با آقای قرائتی می توانید به سایت ایشان رجوع کنید:
http://qaraati.net/
2. واژه امّى، مرکب از ام و ى [یاء] نسبت است. چند دیدگاه در میان مفسران و اندیشمندان اسلامى در مورد این ترکیب وجود دارد براى نمونه:
1.2. شخصى که امى گفته مى شود به «امت عرب» منسوب است و از صفات بارز و عمومى عرب در آن روزگار آن بوده که خواندن و نوشتن نمى دانسته اند. از پیامبر نقل شده است که «ما امت امى هستیم که نمى نویسیم».(تفسیر کبیر فخررازى، ذیل آیه 157 سوره اعراف)
2.2. مراد از ام، مادر باشد که در این صورت، انتساب به حالت مادر زادى است که با آن حالت انسان خواندن و نوشتن نمى داند. این دیدگاه اکثریت است. احتمالات دیگرى نیز ذکر شده است.(ر.ک: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 229 – 232)
همه این دیدگاه ها بر این نکته وفاق دارند که واژه امّى بر پیامبر به این معنى اطلاق شده است که پیامبر اسلام درس ناخوانده و مکتب نادیده بوده و نزد هیچ آموزگارى زانوى تلمّذ نزده است. قرآن در سوره عنکبوت، آیه 48، به صراحت این مطلب را ذکر کرده است: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون؛ و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و با دست [راست] خود [کتابى] نمى نوشتى، و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک مى افتادند.»، [ترجمه فولادوند].
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان، ذیل همین آیه نخواندن و ننوشتن پیامبر را به امى بودن او برگردانده اند.
به این ترتیب، امّى بودن پیامبر به معنى آن که خواندن و نوشتن را نزد کسى یاد نگرفته و بر همان حالت مادر زادى تا زمان بعثت باقى بوده مسلّم است. نظامر در شعر زیر، امّى را به همین معنا آورده است.
احمد مرسل که خرد خاک اوست هر دو جهان بسته فتراک اوست
اُمّى گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح
همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبیا
3. باید توجه داشت که امّى بودن به معنى بى سواد بودن و جهل نیست. این امر در مورد هر کسى امکان دارد، یعنى ممکن است کسى سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد اما سینه او گنجینه اسرار و حکمت هاى عقلى و الهى باشد. مؤمنان، زاهدان و عارفانى بوده اند که گرچه سواد کلاسیک نداشته اند، اما توان تشخیص حق از باطل [= فرقان] که سرچشمه حکمت است را داشته اند. قرآن مى فرماید: هر کس تقوا بورزد ما قدرت تشخیص حق از باطل را مى دهیم. در حدیث نیز آمده است که هر کس چهل روز را براى خداوند، اخلاص بورزد، سرچشمه هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى مى گردد. یکى از دلایل چلّه نشینى همین مطلب است. روشن است که این امر اختصاصى به آنان که سواد خواندن و نوشتن دارند، ندارد. پیامبر اسلام با آن که امّى بود، بر اثر تقوى به چنان شرح صدر و ظرفیّتى دست یافت که توانست طرف خطاب مستقیم خداوند قرار گرفته و از طریق وحى، به آستانه حقیقت واصل گردید و کتابى بى مانند همچون قرآن را براى بشر به ارمغان آورد و تمدّنى عظیم را بر بنیاد آن استوار ساخت و آموزگار بزرگ انسان ها گردید. تعبیر خواجه حافظ در این مورد بسیار نغز و گویاست:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
4. اعجاز، عامّ ترین راه شناخت پیامبران است. براى پى بردن به راستى ادّعاى پیامبران واقع شدن معجزه به دست آنان، یک راه عمومى است. (کشف المراد، مؤسسه اعلمى، ص 377)
«و علما گفته اند که معجزه هر پیغمبرى از جنس کمالى و فضیلتى بوده که در زمان آن پیغمبر، درجه کمال داشته؛ چنان که در زمان موسى – على نبیّنا و علیه السلام – چون ساحران بسیار بودند و علم سحر به مرتبه اى رسیده بود که در هیچ زمانى نبود، لهذا معجزه موسى و منقلب شدن عصا، به صورت حیّه [= اژدها] و فرو بردن جمیع اسباب و ادوات سحر ساحران را، شبیه بود به سحر آن ساحران،….، و چون آن ساحران در کمال مهارت در علم ساحرى بودند، دانستند که عمل موسى اگر چه شبیه سحر است؛ اما نه
سحر است؛ بلکه کارى است الهى و خارج از طاقت بشرى؛ لهذا همه به سجده در افتاده ایمان آوردند.(گوهر مراد، فیّاض لاهیجى، تصحیح زین العابدین قربانى، ص 385)
5. پیامبر اسلام داراى معجزات فراوانى همانند سلام کردن سنگ بر او، تسبیح کردن سنگ ریزه در کف دست او، و جوشیدن آب از دستان او و سیر کردن عده زیادى از مردم با غذایى اندک و غیر این ها.(ر.ک کشف المراد، ص 380، نیز گوهر مراد، ص 388)
اما مهم ترین معجزه پیامبر اسلام، قرآن است. قرآن معجزه اى است از نوع سخن که اساسا با معجزات دیگر تفاوت دارد. همان طور که پیش از این ذکر شد از باب تناسب معجزه با فضیلت و کمال زمان پیامبر، معجزه پیامبر اسلام نیز داراى این ویژگى بود. کتب تاریخى آورده اند که در دوران عرب جاهلى (مقارن با ظهور پیامبر اسلام) بازار شعر و شاعرى بسیار پررونق و مایه افتخار بوده است. هنگامى که در میان یک قبیله شاعر ماهرى وجود داشت… او را در بازارهایى که هر ساله در آن گرد مى آمدند [= کنگره یا انجمن ادبى] آورده و یا در هنگامه حج، خانه کعبه حاضر مى کردند، تا همه قبایل و عشایر گرد آمده، شعر او را بشنوند، آنها این را یک افتخار و شرافت محسوب مى کردند، (به نقل از سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج 1، ص 140) این نشانه اهتمام اعراب جاهلى به ادبیّات است.
بنابراین به تناسب چنین اوضاع و احوالى، پیامبر اثرى را ارائه کرد که نه تنها اعراب آن زمان، بلکه، همه ادیبان و دانشمندان روزگاران بعدى در برابر بزرگى و شکوه ادبى آن، که هم در ظاهر بود و هم در محتوا و باطن سر تعظیم فرود آوردند.
آن چه بر لطف این کار مى افزود آن بود که کسى این اثر را ارائه کرد که خود امّى و درس نخوانده بود و در نخستین آیاتى که به گوش مردم آن زمان در مکّه رساند در باب خواندن، آفریدن، دانستن و دانایاندن بود. و در آیات دیگر نیز فراخوانى به تعقل، تفکر و تأمل بود. از این گذشته در این کتاب معجزه آسا به قلم، ابزار دانش، سوگند یاد شده بود «ن و القلم و ما یسطرون، نون، سوگند به قلم و آن چه مى نویسد».(قلم، آیه 1)
6. حال اگر پیامبر اسلام امّى نبود، به او این اتّهام را مى زدند که چون درس خوانده و با سواد است، کتاب هایى نزد خود دارد و آن چه مى آورد با استفاده از آن کتاب هاست. خود قرآن کریم همین مطلب را به وضوح بیان کرده است. در آیه 48 سوره عنکبوت که پیش تر آن را نقل کردیم، آمده است که: «و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و با دست [راست ]خود [کتابى] نمى نوشتى و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک مى افتادند.»
علامه طباطبایى در ذیل همین آیه توضیح مى دهند که اگر چنان بود که پیامبر خواندن و نوشتن مى دانست، باطل اندیشان در قرآن تردید روا مى داشتند اما از آن جا که پیامبر خواندن و نوشتن نمى دانست و آنان او را بر همین وضع و حال مى شناختند، جاى شک و تردیدى براى آنان باقى نمى نماند، (ج 16، ص 139) مرحوم مطهرى نیز به همین مطلب اشاره کرده اند.(ر.ک: مجموعه آثار، ج 3، ص 205 – 206)
بدین ترتیب ارتباط امّى بودن پیامبر اسلام با ارائه معجزه اى همچون قرآن روشن مى شود. البته باید توجه داشت که امى بودن تنها در مورد پیامبر اسلام ذکر شده و نه پیامبران دیگر. افزون بر این امّى بودن پیامبر اسلام ارتباطى با اصل وحى یا امانت دارى او ندارد.
7. در مورد بخش دوم سؤال
1. ممکن است فردى امّى بتواند متنى را از پیش خود ارائه کند، اما متنى با ویژگى هاى قرآن را هرگز نمى تواند ارائه کند. قرآن متنى است که با وجود مبارزه طلبى [= تحدّى] و وجود انگیزه براى مخالفان، هیچ کسى حتّى عالمان نیز نتوانسته اند همانندى براى آن عرضه کنند.
2. قرآن داراى ویژگى هایى است که از فردى دانشمند، تا چه رسد به شخصى امّى و درس نخوانده، آوردن همتایى براى آن میسّر نیست. به پاره اى از این ویژگى ها اشاره مى شود:
1ـ به لحاظ زیبایى ها، آراستگى هاى ظاهرى و ادبى و استوارى مانندى ندارد و با این حال نه شعر است و نه نثر. آهنگین است و آهنگ بردار و با این وجود از ساختار کلام آهنگین پیروى نمى کند. ژرفترین و لطیفترین معانى را در عباراتى ساده و بى تکلّف بیان کرده است. هم ظاهرى زیبا دارد و هم باطنى ژرف، چنان که از على(ع) نقل شده است که فرمود: «ظاهره انیق و باطنه عمیق»؛(نهج البلاغه، خطبه 18) خود پیامبر که آورنده قرآن است و على(ع) که در آفرینش سخن ادیبانه کم نظیر است و در همه عمر با قرآن مأنوس بوده است.
وقتى سخنى از خود [غیر از قرآن] مى گویند در سطح قرآن نبوده و با آن متفاوتند. استاد مرحوم مطهرى مى گوید: «عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است. از رسول اکرم سخنان زیادى به صورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقى مانده است و در اوجه فصاحت است، امّا به هیچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. این خود مى رساند که قران و سخنان فکرى پیغمبر از دو منبع جداگانه است.» (مجموعه آثار، ج 2، ص 215) بحث در باب شاهکارهاى ادبى قرآن در این مختصر نمى گنجد، در این زمینه کتاب هاى زیادى به زبان هاى عربى، فارسى و غیر این ها نگاشته شده است، (ر.ک: اعجاز قرآن و بلاغت محمد، مصطفى صادق رافعى، عبدالحسین ابن الدین؛ قرآن در اسلام، سید محمدحسین طباطبایى، مبانى هنرى قصه هاى قرآن، سیدابوالقاسم حسینى و…)
2. به لحاظ معنى و محتوا قرآن بسیار عظیم و عمیق است و در این جا به پاره اى از موضوعات اساسى طرح شده در قرآن اشاره مى شود:
1. خداوند، ذات و صفات (سلبى و ایجابى) او
2. معاد، رستاخیز، حشر و برزخ
3. پیامبران به عنوان هادیان بشر به سوى زندگى سعادتمندانه در دنیا و آخرت.
4. خلقت آسمان ها، زمین، کوه ها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب ها و غیر این ها.
5. احتجاج ها و استدلال ها در مورد خدا، قیامت، پیامبران و غیر این ها و پاره اى خبرهاى غیبى ضمن این احتجاجات.
6. تاریخ و قصص به عنوان آزمایشگاهى انسانى و لابراتوارى که صدق دعوت پیامبران را روشن مى کند، و عواقب نیک مردمى که بر سنن انبیا رفته اند و عاقبت بد تکذیب کنندگان آنها.
7. تقوا، پارسایى و تزکیه نفس.
8. اخلاق خوب فردى از قبیل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت ذکر خدا، محبّت خدا، شکر خدا، توکّل به خدا، تعقّل و تفکر، علم و آگاهى و…
9. اخلاق اجتماعى از قبیل اتحاد، تواصى (توصیه متقابل) بر حق و بر صبر، تعاون بر برّ و تقوا و…
10. احکام از قبیل نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زن و شوهر، حقوق والدین و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصیت، ارث، قصاص، دین، قضا، شهادت، حَلف (قسم)، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و… . (شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 218 – 220؛ براى تفصیل بیشتر به همین منبع و نیز ج 4، ص 531 – 614 رجوع شود.)
بنابراین کتابى با چنین ویژگى هاى منحصر به فرد معجزه است و یک شخص امّى عادى و حتى شخص دانشمندى نتوانسته و نمى توانند همانندى براى آن بیاورد.
ضمنا برای تماس با آقای قرائتی می توانید به سایت ایشان رجوع کنید:
http://qaraati.net/