پیشگویی های عجیب سران بهائیت راجع به روس تزاری!
وعده ها و پیشگوییهای سران بهائیت( که بسیاری از آنها نیز وارونه از کار در آمده) از موضوعات جالب و بعضاً خوشمزه ی تاریخی است که بررسی آن، ضمناً جنبه و نتیجه ی کلامی- اعتقادی دارد و صحت و سقم داعیه های به اصطلاح آسمانی رهبران این فرقه را کاملاً معلوم می سازد.
برای نمونه، پیشوای بابیان (میرزا علی محمد باب) در کتاب مشهورش: دلائل سبعه، مدعی شده است که اقبال به من نیز همچون اقبال به پیامبر اسلام، عن قریب عالمگیر شده و علما به آیین من روی می آورند!(1) همو، پس از محاکمه توسط علمای بزرگ تبریز، به دکتر چارلز کورمیک، پزشک اروپایی دربار قاجار، که برای آزمایش روان و مشاعر باب نزد وی آمده بود. گفت:« هیچ شک ندارم که به زودی جمیع اروپایی ها به من ایمان خواهند آورد»!(2) حسینعلی بهاء نیز در ایام تبعید به عراق، طبق نقل یکی از همراهانش، روزی ضمن تنقید از مخالفت علمای ایران و عثمانی با وی و آیینش، اظهار داشت که «به زودی خواهید دید که جمیع ملل عالم، در ظل خیمه ی امر الهی مجتمع خواهند شد». (3) در لوحی از همو می خوانیم که پس از بدگویی شدید از علمای ایران ( به علت مخالفت آنها با بهاء و مسلکش) می خوانیم که : «زود است که کل [علما] به خسران خود اعتراف نمایند و به ذکر احبای الهی ناطق گردند… »(4)
سنخ این وعده ها را درکلام عباس افندی نیز می بینیم که در نامه ی خود ( مورخ حدود 1320 ق / 1281 ش) به ابتهاج الملک، از سران بهائیت در گیلان، نوید می دهد که مسلک بهائیت، به زودی سراسر گیتی را تسخیر کرده و پنج قاره ی جهان را به صورت اقلیمی واحد در خواهد آورد: « عن قریب ملاحظه نمایید که فرح الهی، قطعات خمسه ی عالم را قطعه ی واحده کرده و اقالیم سبعه را اقلیم واحد نموده » است. (5)
چنانکه می بینید وعده ی سیطره ی بابیت و بهائیت بر جهان – که همه جا هم با تعابیری چون «عن قریب» و «به زودی»! همراه است، با وجود گذشت بیش از یک و نیم قرن از تکاپوی باب و بهاء، نه تنها جامه ی تحقق نپوشیده، بلکه شمار افراد بهائی در سراسر جهان، حتی بر پایه ی بالاترین آمار ارائه شده از سوی فرقه ( که می دانیم با اغراق و بزرگنمایی بسیار، همراه است) درصد بسیار ناچیزی را در برابر کل جمعیت هفت میلیاردی جهان تشکیل می دهد. بگذریم که این مسلک، در زادگاه اصلی رهبران خود (ایران اسلامی)(6) هنوز حکم یک آیین قاچاق را دارد!
بحث در این زمینه بسیار گسترده بوده و نیاز به مقاله ای مستقل دارد. (7) در اینجا، به تناسب بحث و نیز رعایت اختصار، به وعده ها و پیشگوییهای «بی بنیاد» سران بهائیت (بهاء و عبدالبهاء) به پیروان خویش مبنی بر شکست ناپذیری امپراتوری تزاری و برخورداری آن از تأییدات الهی! اشاره می کنیم که ضمناً شاهدی بر پیوند سران فرقه با آن دولت استکباری است.
میرزا حسن نیکو ( نویسنده و مبلغ مستبصر بهائی) در کتاب انتقادی خود، با اشاره به اینکه بهائیان مدعی اند «هر که در جهان به وجود آمده « به واسطه ی جود» میرزا حسینعلی بهاء «و هر که از دنیا رفته به علت قهر او است»! می نویسد:
بنا به ادعا و تبلیغ بهائیان پیش از انقراض و فروپاشی امپراتوری تزاری، «یکی از معجزات میرزا [حسینعلی نوری] عظمت و قدرت دولت روس تزاری بود که چون اجازه ی ساختن معبد عشق آباد [را] داده بودند، به واسطه ی معجزه ی میرزا صد سال قبل از تولد میرزا [حسینعلی]، پطرکبیر به وجود آمده و روسیه را رونق داده و دولت بهیه ی روسیه هم که تأسیس شده بود مشتق از کلمه ی بهاء بود بالاخره معجزه ی میرزا قدرت و عظمت دولت بهیه ی روس شد. چنانکه در همه جا وعده های خوب به بهائیان داده است که دولت روس موفق و مؤید است و فاتح و غالب بر کل است». (8)
نیکو می افزاید:
خدا می داند که یک روز در اوایل آشنایی نگارنده با حضرات قبل از آنکه معجزه ی دیگر میرزا عباس [= عباس افندی] پدیدار شود و [در اواخر جنگ جهانی اول] فلسطین به دست انگلیسها بیفتد، در مجلسی که قریب بیست نفر از مبرزین و مبلغین بهائیان بودند، صحبت در همین موضوع می کردند. یکی می گفت: ملاحظه کنید معجزه ی جمال مبارک (میرزا) را چون قونسول دولت روسیه جمال مبارک را شفاعت کرده و از محبس نجات داد، حالیه در همه جا فتوحات شامل حالش می گردد. دیگری می گفت آری، چون اجازه ی ساختن معبد عشق آباد را داد در جنگ ژاپن غالب گردید. یکی دیگر می گفت ببین چه عنایتی جمال مبارک ( میرزا) در حقش فرموده که لقبش را از لقب خود مشتق فرموده، دولت بهیه از بها مشتق است! دیگری می گفت مسلماً مالک رقاب روی زمین خواهد بود.
یکی به الواح میرزا: « و آن یا ملک الروس» اشارات می نمود، دیگری به «اللهم آید دوله البهیه» بشارت می داد. ولی وقتی که پس از جنگ بین المللی، سیل بولشویک [کمونیسم لنین و استالین] آمد و خاندان سلطنتی تزار را به کلی معدوم نمود، هیچ یک از آنان بهائیان و مبلغین متذکر نشدند یا به روی خود نیاوردند که چرا برخلاف انتظار آنان چنین شد و انصافاً خیلی و قاحت لازم است کسی را که [اشاره به عباس افندی] دیروز مرکبش به بشارت نخشکیده بود امروز قلم به دست بگیرد و روس منحوس بنویسد و چون بپرسندش چرا وعده های جمال مبارک (میرزا) در حق دولت روس معکوس شد. ؟ و خاندان سلطنتی نیز معدوم گردیدند؟ همان جوابی که زن داغدیده را می خنداند. بدهد.
باری، پس از آنکه نفوذ لنین در سرتاسر روسیه جاری و ساری شد و دولت روس به رنگ حالیه برآمد و خاک فلسطین به دست دولت انگلیس افتاد، معجزه ی میرزا نیز رنگ دیگر به خود گرفت و به نیرنگی دیگر جلوه نمود و آن، این بود که در اینجا دو معجزه ی دیگر فوری پدیدار شد و در مجامع و محافل بهائیان نمودار گشت: یکی آنکه دولت ترک [عثمانی] از معجزه ی میرزای بزرگ مغلوب و منکوب، و دیگر آنکه دولت انگلیس مؤید و محبوب گردید. آن باید بر حسب فرموده ی میرزا عباس به کلی معدوم و بی نشان شود و این می باید امپراطور کل جهان گردد!!(9)
عبدالحسین آیتی (آواره ی سابق) نیز در اثر مشهور و خواندنی اش: کشف الحیل، به مواردی از این دست پیشگوییهای معکوس عباس افندی راجع به امپراتور روس تزاری (نیکولای دوم) اشاره می کند. وی می نویسد:
«حکایت ثانی که خودم بلاواسطه شنیدم مرحوم سپهسالار [محمد ولی خان تنکابنی، از نخست وزیران عصر مشروطه] چهار سال قبل از وفاتش، در روزی که نگارنده با سید نصرالله باقراف منزلش رفته بودیم و باقراف میل داشت او را به بهائیت تبلیغ نماید، آن مرحوم سخنان وی را شنیده خندان شد و گفت: پدرم می گفت در منزل میرزا آقاخان صدراعظم بودم که میرزا حسینعلی نوری را تحت الحفظ به نزد او آوردند در همان روزی که ناصرالدین شاه را تیر زده بودند. چون میرزا را وارد کردند صدراعظم بر او تغیر کرده گفت: من بر حسب هم وطنی با پدرت دوست بودم و او آدم بدی نبود و ممکن بود شما جای او را گرفته به مقام انشاء و استیفاء درباری نایل شوید. ولی تو به قدری بدبخت هستی که به سید باب، که معلوم نیست چه جنونی برسرداشته، می گروی و حال هم تحریک بر قتل شاه می کنی! میرزا فوری جواب داد که من به سید باب عقیده ندارم، بلکه به جد او هم… ولی فوراً زبان خود را حفظ کرد. صدراعظم هم به او تشر زد که فضولی مکن… و اشاره کرد که او را ببرند، و بردند، و پس از خروج او از مجلس و دخول در محبس، صدراعظم گفت این کلمه را میرزا حسینعلی از روی بی اختیاری، راست گفت که به جد باب هم عقیده ندارد. زیرا او ابداً در خط مذهب نیست و جز استفاده، هیچ منظوری ندارد.
این صحبت را که مرحوم سپهسالار کرد بر باقراف خیلی گران آمد، به قسمی که رنگش برافروخت ولی جرئت تکذیب نداشت و من سخنان ملایمی به میان آورده باقراف را دلداری دادم و بار دیگر بازار صحبت گرم شد و صحبت به اینجا رسید که [سپهسالار تنکابنی] گفت: من آقای عبدالبهاء شما را در پاریس دیدم و از او پرسیدم که حال امپراطور روس در این جنگ بین الملل(10) به کجا می انجامد؟ گفت او فاتح است زیرا که «جمال مبارک» در حقش دعا کرده و وعده نصرت دادند. ولی برخلاف فرمایش ایشان، پس از چندی آن طور امپراطور با عائله اش منقرض شدند که دیدند.
من از سخنان سپهسالار خندیدم، زیرا نظایر آن را آگاه بودم، خصوصاً درباره ی همین امپراطور روس اطلاعاتی داشتم که شرح آن را در فصول آتیه ذکر خواهم کرد ولی صورتاً(11) آن روز هنوز در سلک بهائیان منسلک بودم و موقع بی وفاییم فرا نرسیده بود. لهذا سکوت کردم و چون بیرون آمدیم باقراف در حق سپهسالار دشنام گفتن گرفت و هردم می گفت پس چطور می گفتند سپهسالار بهائی است؟ گفتم به خیلی کسان این نسبتها را می دهند، حالا شما متغیر نشوید و بالاخره آخر باقراف سخنان او را باور نکرد. در حالتی که من می دانستم تمام این حرفها صحیح و اساسی است و محبت و عادت و عصبیت و حسن ظن بهائیان نمی گذارد که این گونه حرفها را باور کنند. ولی باز هم یقین دارم که حرف راست تأثیر دارد و خیلی عقیده ی همان باقراف را تکان و تغییر داد. (12)
آیتی، همچنین، در همان کتاب می نویسد: « و شرح قضیه اینکه از موقع صدور وعده های بهاء در حق امپراطوری روس به بعد، هر وقت هر کس از عبدالبهاء درباره ی امپراطور روس سئوالی کرده، او به اطمینان اینکه هیچ قوه [ای] نمی تواند سلطان روس را مقاومت کند، جواب امید بخش داده و از (13) آن جمله خود به کرات از عبدالبهاء شنیدم که وعده ی بهاء را در حق امپراطوری روس وعده ی غیر مکذ [و] ب(14) شمرده، وی را فاتح در کل امور و سلطنت ابدی می شمرد. و چنانکه در قضیه ی سپهسالار هم دانستیم حتی در بحبوحه ی جنگ ابدی می شمرد. و چنانکه در قضیه ی سپهسالار هم دانستیم حتی در بحبوحه ی جنگ عمومی باز به غلبه و بقاء و شئون ابدیه دولت تزاری معتمد بوده تا آنکه وعده ی مذکور، مکذوب درآمد و چنانکه تاریخ نشان می دهد و بر تمام اهل عالم مبرهن است آن بیچاره [= نیکولای دوم تزار روس] با عائله اش منقرض شد.
یکی از بهائیان آمریکا که خانمی است در میان حضرات مشاره بالبنان(15) در حیفا از عبدالبهاء پرسید که پس چرا وعده ی بهاء الله درباره ی امپراطور روس، معکوس و مکذوب شد؟ عبدالبهاء از این سؤال برآشفت و در جواب وی درمانده مدتی در فکر فرو رفته بالاخره به این عذر برتر از گناه تشبث نمود که چون در قضیه ی اصفهان و یزد که احباب را می کشتند ما با امپراطور روس تلگراف تظلم کردیم و او جواب نداد و اقدامی نکرد، لهذا در وعده ی الهی بداء(16) شد!!». (17)
9. حسن روابط دولتمردان «روسفیل» در حکومت قاجار با بهائیان
تفحص در اوراق تاریخ، حکایت از حسن رابطه و مغازله ی دولتمردان «روسفیل» شاغل در حکومت قاجار با بهائیان دارد، و این نکته ی دیگری است که گواه پیوند میان فرقه و روس تزاری تواند بود. برای نمونه می توان به محمدتقی میرزا رکن الدوله، برادر «روس فیل» ناصرالدین شاه، و حاکم خراسان و فارس در زمان سلطنت او، اشاره کرد که به لحاظ دینی، عنصری لاابالی محسوب می شد. برای نمونه، دختر عبدالحسین خان کفری ( ملحد مشهور عصر ناصرالدین شاه(18)، و پسر محمد حسن خان سردار «تحت الحمایه ی روسیه») را برای پسرش (رضا قلی میرزا) به زنی گرفت و از این روی مورد اعتراض شدید بستگان خویش قرار گرفت که: « مگر دختر قحط بود که باید دختر عبدالحسین خان… [را] بگیرد. دختر ارمنی و یهودی را می گرفت، بهتر از دختر این بی دین کفری بود. (19)
همچنین، پسر دیگرش (محمود میرزا) را نیز به عقد دختر «فرنگی مآب» آقا سردار ( که لاتهای پایتخت، نامش را«پرنسس» گذاشته و به این اسم مشهور شده بودند) در آورد که از این بابت هم مورد انتقاد و ملامت قرار گرفت. (20)
رکن الدوله، گذشته از «هُرهُری مذهبی»، به «روس فیلی» نیز متهم بود و لرد کرزن که در دوران حکومت رکن الدوله بر خراسان از آن منطقه گذر کرده می نویسد: « شهرت دارد که پیشکار ایشان از طرفداران جدی دولت روس است و از این لحاظ نیک مشهور». (21)
فیروز کاظم زاده ( مورخ بهائی) به موردی از رشوه گیری رکن الدوله از روسها ( در ازاء فراهم آوردن تسهیلات برای ارتش مهاجم تزاری به آسیای مرکزی) تصریح دارد. به نوشته ی او: در جریان حملات نظامی روسها تحت فرماندهی اسکوبولف (قهرمان جنگ روس و عثمانی) به منطقه ی ماوراء بحر خزر(22) (شمال خراسان) در سالهای 1880 – 1881، «افسران روسی با لباسهای غیر نظامی در خراسان فرود می آمدند تا گندم و شتر به مقدار و تعداد فراوان بخرند و هر جا که مأموران ایرانی آثاری از مخالفت نشان می دادند، مأموران روسی» با پرداخت رشوه سعی در اسکات آنها می کردند. «چنانکه رکن الدوله، برادر ناصرالدین شاه و والی خراسان، در حین مذاکره با رئیس هیئت خرید کالا، به سرهنگ ن. ی. گرودکوف اشاره کرد که اگر یک دستگاه لاندو [= کالسکه ی چهار چرخه که هر دو کروک آن را می توان جمع یا باز کرد] به وی پیشکش کند مورد سپاسگزاری خواهد بود هنگامی که تحویل لاندو به تأخیر افتاد شاهزاده ی والی با خشنودی با دریافت بهای نقد لاندو یعنی 2000 روبل موافقت کرد و این مبلغ از صندوق فرماندهی نظامی روسیه در ماورای خزر پرداخت شد». (23)
نیز به نوشته ی کاظم زاده: در خلال جریان نهضت تحریم تنباکو، مسیو دوبوتزوف، وزیر مختار وقت روسیه در ایران در آغاز آوریل 1891 «خبر شد که دولت ایران بر سر آن است که محمدتقی میرزا رکن الدوله والی خراسان را معزول کند. شاهزاده بیش از ده سال در حفظ مصالح روسیه کوشیده بود و بوتزوف از انتصاب مأموری که به قدر او با روسها موافق و همراه نباشد خشنود نبود، آن هم کسی که باید بر ایالتی مهم چون خراسان فرمانروا باشد – ایالتی که هر سال بر گرفتاری روسها در آنجا افزوده می شد. بوتزوف از این “غافلگیری ناگوار” نزد امین السلطان [صدراعظم ناصرالدین شاه] شکوه کرد و گفت که روسها رکن الدوله را دوست دارند و حتی به او نشان افتخار داده اند، [و البته] دیگر از هدایای گرانبهایی که شاهزاده ی والی از روسها گرفته بود چیزی نگفت». (24)
رکن الدوله، با این سوابق، از جمله ی شاهزادگان و حکام عصر قاجار بود که با اعضای فرقه ی بهائیت، مماشات و سازش داشت. اسدالله مازندرانی، مبلغ مشهور بهائی، از گرایش محمدتقی میرزا رکن الدوله به بهائیت سخن می گوید(25) و راجع به پسرش، شاهزاده جلال السلطان ( مشهور به شاهزاده رکنی) نیز می نویسد: به بهائیت «اطلاع و محبت داشت.» (26)
عبدالحسین آواره، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی ( که البته بعدها از بهائیت برگشت و کتاب کشف الحیل را بر ضد آن فرقه نوشت) در الکواکب الدریه ( از تواریخ مشهور بهائی) می نویسد: برادر میرزا اسدالله اصفهانی موسوم به سرهنگ «در بساط ایالت» یعنی دستگاه استانداری رکن الدوله «مقامی شایان داشت». (27) میرزا اسدالله اصفهانی، از سران بهائیت و با جناق عباس افندی(28) است که به دستور عباس افندی، جسد منسوب به علی محمد باب را از ایران به حیفا برد.
میرزا یحیی دولت آبادی نیز مدعی است که رکن الدوله، در نظر داشت که پدر وی، میرزا هادی دولت آبادی، را ( که می دانیم از سران بابیه محسوب می شد و بعدها میرزا یحیی صبح ازل «جانشین علی محمد باب»، او را به وصایت خود برگزید) به عنوان حاکم شرع مورد حمایت خود در شهر مشهد قرار دهد. که البته خود میرزا هادی، روی ترس از مخالفت علمای آن شهر با وی، این امر را نپذیرفت. (29)
اسدالله مازندرانی، مبلغ و نویسنده ی بهائی، ضمن اشاره به اینکه: محمد تقی میرزا رکن الدوله در حکومت اخیرش در خراسان «با آحاد اهل بهاء ملاطفت و شفقت» داشت. (30)، می نویسد: حاجی محمد ترک که «از معاریف» بهائیان مشهد بود، با رکن الدوله «جلیس و ندیم شد و اوضاع و احوال خود را بیان کرد و حکمران از حاجی میرزا محمود خان بیگلربیگی، کلانتر مشهد، مراقبت امنیت وی را تعهد و التزام گرفت و مع هذا پسران و برادران و معاندان حاجی با تمامت سعی و جد، همت بر قتلش نهادند… » تا آنکه در سال 1315 به قتل رسید. (31)
پینوشتها:
1. دلائل سبعه، قطع جیبی، صص 30- 31.
2. حضرت نقطه ی اولی… ، محمد علی فیضی، صص 294- 295، راجع به چارلز کورمیک ( و فرزندش: ویلیام) و فعالیت آن دو در ایران عهد قاجار ر. ک: انگلیسها در میان ایرانیان، دنیس رایت، ترجمه ی لطفعلی خنجی، صص 147- 148.
3. بهائ الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص 531.
4. لئالی الحکمه، مجموعه ی من الاثار المنزله ی من قلم حضره بهاء الله جل ذکره، 1/ 177.
5. نقل از: دائره المعارف الواح، موجود در کتابخانه ی محفظه ی ملی آثار امری ایران (تأسیس: 132 بدیع)، از روی مجموعه ی کوچک خطی جناب مهندس انصاری.
6. روحیه ماکسول، بیوه ی شوقی افندی و رهبر بهائیان پس از وی، از بهائیان ایران به عنوان «اعظم جامعه ی بهائی جهان» یاد می کند( گوهر یکتا، ترجمه ی ابوالقاسم فیضی، ص 450).
7. تاریخ معاصر ایران: دراین زمینه مفصلاً در مقاله ی «وعده های بی بنیاد، پیشگویی های معکوس!»، از مجموعه ی حاضر، مندرج در فصلنامه ی شماره 47- 48، پاییز و زمستان 1387، بحث شده است.
8. فلسفه ی نیکو، 163/2 – 164.
9. همان، 164/2 – 165.
10. مقصود، جنگ جهانی اول است که در آن سالها، مردم اروپا با نگرانی شدید، انتظار وقوع آن را می کشیدند، و چندی پس از بازگشت عباس افندی از سفر امریکا و اروپا به فلسطین، آتش آن اروپا ( و جهان) را در کام خود کشید.
11. در اصل: صوره.
12. ر.ک: کشف الحیل، 26/1-27.
13. در اصل: ان
14. وعده ی راست و غیر دروغین.
15. انگشت نما ومشهور.
16. تغییر سرنوشت.
17. کشف الحیل، 63/1.
18. در مورد او ر.ک : روزنامه ی خاطرات عین السلطنه، 2/ 1078 – 1079.
19. همان، 691/1.
20. همان.
21. ایران و قضیه ی ایران، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 235/1.
22. یا ماوراء خزر.
23. روس و انگلیس در ایران…، ترجمه ی منوچهر امیری، ص 68.
24. همان، صص 237- 238.
25. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 206.
26. همان، ص 444.
27. الکواکب الدریه، 91/2- 92.
28. همان، ص 40.
29. حیات یحیی، 41/1.
30. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 206.
31. همان، صص 206- 207.
منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.
/ج