سوره اعراف، آيه 21-22: (“وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ * فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ …”)
(” وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ”)؛ «مقاسمه» به معناى مبالغه در قسم است، و معناى جمله مزبور اين است كه ابليس با قَسَم هاى شديد و اكيد به آن دو گفت كه من خيرخواه شما هستم و نمى خواهم شما را فريب دهم.
آدم كه هنوز تجربه كافى در زندگى نداشت، و گرفتار دام هاى شيطان و خدعه و دروغ و نيرنگ نشده بود، و نمى توانست باور كند، كسى اين چنين قسم دروغى ياد كند، و چنين دام هايى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسليم فريب شيطان شد، و با ريسمان پوسيده مكر و خدعه او براى بدست آوردن آب حيات و ملك جاويدان («شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى»)[1]، به چاه وسوسه هاى ابليس فرو رفت و نه تنها آب حيات به دستش نيامد، بلكه در گرداب نافرمانى خدا افتاد، آن چنان كه قرآن آن را در يك جمله خلاصه كرده، مى گويد: «به اين ترتيب شيطان، آنها را فريب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).
” فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ …” «تدلية» از ماده «دلي» به معنى فرستادن دلو در چاه است كه آن را به ريسمانى بسته و تدريجا در چاه پائين برند، و اين در حقيقت كنايه لطيفى از اين معنى است كه شيطان با طناب مكر و فريب، آنها را از مقام والايشان فرود آورد و به چاهسار مشكلات و دورى از رحمت حق افكند. و «غرور» به معناى اظهار خيرخواهى و نهان داشتن سوء قصدى است كه در دل دارد.
با اينكه آدم مى بايست، با توجه به سوابق دشمنى شيطان در نافرماني از امر الهي به سجده و رجزخواني ها در منحرف نمودن آدم و فرزندان او، و همچنين با علم و اطلاع از حكمت و رحمت واسعه خدا و محبت و مهربانى او، تمام وسوسه ها را نقش بر آب كرده، تسليم شيطان نشود ولى هر چه بود واقع شد. و واي به روزهايي كه تجربه هاي مدام در اختيار باشد و در چاه رفتن هاي مستمر در پي.
پي نوشت:
[1] طه/120.تفسير نمونه، ج 6، ص 118. ترجمه تفسير الميزان، ج8، ص 40.