اين سؤال شايد به ظاهر، راه حلّي براي جلوگيري از حادثه ي كربلا باشد، امّا داراي چند اشكال اساسي مي باشد كه به اختصار به آنها اشاره مي كنيم.
1ـ حكومت يزيد ادّعاي اسلام مي كرد و به ظاهر خود را مجري احكام الهي وسنّت پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفّي مي نمود و اگر از سوي ايران يا روم كه قدرتهاي زمان صدر اسلام بودند، مخالفتي با حكومت يزيد مي شد، در اصل مخالفت با اسلام و حكومت اسلامي محسوب مي گرديد. بر اين اساس امام حسين ـ عليه السّلام ـ نميتوانست دست نياز خود را به سوي دشمن اسلام- که يزيد و امام براي آنها فرقي نمي کرد و انها با اصل اسلام مشکل داشتند- دراز نمايد، و اصل در حرمت استمداد از كفّار در برابر ظواهر اسلامي است.
2ـ امّا پاسخ اين پرسش كه چرا امام حسين ـ عليه السّلام ـ مانند مسلمانان صدر اسلام به حبشه يا روم يا يمن يا ايران يا هر جاي ديگر پناهنده نشد، اين است كه انتقال مسلمانان به حبشه به دستور شخص پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و براي نجات از شكنجه هاي مشركين صورت گرفت و امام حسين ـ عليه السّلام ـ همانگونه كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ از اشتباه و خطا مصون ميباشد، داراي مرتبه و مقام عصمت مي باشد. از اين رو تصميم امام حسين ـ عليه السّلام ـ مبني بر رفتن به سوي كوفه و انتخاب آن با توجّه به شرايط و مقتضيات زماني آن هنگام صورت گرفته است، پس بر عمل امام حسين ـ عليه السّلام ـ نميتوان خرده گرفت.
3ـ ايران در آن هنگام توسط مسلمانان فتح گرديده و حكومت ساسانيان از اقتدار خويش ساقط گرديده بود از اين رو پناهندگي به سوي ايران امري مشكل و دشوار به حساب مي آمد، چرا كه معلوم نبود ايرانيان و حتّي مسلمانان آن از امام حسين ـ عليه السّلام ـ استقبال خوبي به عمل آورند.
4ـ علت اصلي حركت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به سوي كوفه و انتخاب آن و نرفتن به جايي ديگر دعوتهاي مكرّر و بي امان مردم كوفه از آن حضرت بود به طوريكه حدود دوازده هزار نامه براي آن حضرت ارسال نمودند و اينها تنها ظرف پنج روز براي امام ارسال گرديد.[1] از افراد شاخص و سرشناسي كه براي امام حسين ـ عليه السّلام ـ نامه نوشتند مي توان از حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، سليمان بن صُرَد، رفاعة بن شدّاد، مسيب بن نجبة، شيث بن ربعي، حجّاربن ابجر و ديگر بزرگان كوفه ياد كرد،[2]كه مضمون نامه هاي ارسالي آنها در چند نكته ي اساسي خلاصه مي شد: الف- اظهار شادي از در گذشت معاويه . ب- عدم لياقت وصلاحيت يزيد براي امر خلافت و حكومت. ج ـ دعوت از امام ـ عليه السّلام ـ براي رفتن به كوفه. د ـ تعهّد اهالي كوفه به فداكاري و جانبازي در راه امام ـ عليه السّلام ـ .[3] امام ـ عليه السّلام ـ نيز در پاسخ اين نامه مرقوم فرمودند: «از آنچه شما ذكر كرديد با خبر شدم و اينكه نوشته بوديد، ما امام و رهبر نداريم، به سوي ما شتاب كن تا خداوند ما را به وسيله ي تو هدايت نمايد؛ من برادر و پسرعمويم ( مسلم بن عقيل ) را كه مورد اعتماد من است به سوي شما فرستادم، اگر او براي من بنويسد كه اهل فضل و خردمند كوفه نوشته ها و اظهارت فرستادگان شما را تأييد ميكنند، به زودي به سوي شما حركت خواهم كرد. به جان خود سوگند كه امام، كسي نيست مگر آن كه به كتاب خدا حكم كند و عدل و داد را برپا دارد، دين حق را پذيرفته و خود را وقف رضاي خدا كند.»[4] آنچه از اين نامه ي امام ـ عليه السّلام ـ بر مي آيد اين است كه او حجّت را بر خود تمام شده مي ديده و فقط براي رضاي خدا به سوي كوفه رفته است و مردم هيچ شهر يا كشوري در آن زمان چنين استقبالي را از امام حسين ـ عليه السّلام ـ به عمل نياوردند كه در غير اين صورت در تاريخ نقل مي شد.
5. شايد مهمترين عامل كه مي توان براي حركت امام حسين(ع) بسوي كوفه بر شمرد درسي است كه آن حضرت به بشريت دادند درسي كه در طول 1400 سال همواره در گوش همه انسانهاي جهان زمزمه مي گردد كه آري شهادت نيز مي تواند هدف باشد و مي توان با خون خود بزرگترين هدايت را كه وظيفه امام است به نحو احسن به انجام رساند و حسين عالمانه مي رفت تا اين وظيفه را به انجام رساند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قصه كربلا، نويسنده: علي نظري منفرد.
2. حماسه حسيني،نويسنده: شهيد مطهري.
3. قيام حسين(ع)، نويسنده: دكتر شهيدي.
پي نوشت ها:
[1] . سيد بن طاووس، الملهوف يا اللهوف، قم، انتشارات داوري، ص15.
[2] . سماوي، محمد، ابصارالعين، قم، انتشارات بصيرتي، ص4.
[3] . نظري منفرد، علي، قصّة كربلا، قم، انتشارات سرور، ص91.
[4] . مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل البيت ـ عليه السّلام ـ ج 2،ص39؛ طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري، بيروت، دارسويدان، ج6، ص 198.