خانه » همه » مذهبی » چرا امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی بارها بر موضوع «گریه» تأکید می‌کنند؟

چرا امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی بارها بر موضوع «گریه» تأکید می‌کنند؟

در یکی از فرازهای دعای ابو حمزه ثمالی آمده است که امام سجاد(ع) به خدای متعال می‌فرماید: «خدایا! چرا گریه نکنم (یعنی باید گریه کنم و بی‌تاب باشم)»،[1] امام(ع) در ادامه چند دلیل برای گریه خود می‌آورد که برای اینها گریه می‌کند:
1. «أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی‏»؛ گریه کنم براى جان دادنم.
2. «أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی»؛ گریه کنم براى تاریکى قبرم.
3. «أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی»؛ گریه کنم براى تنگى لحدم.
4. «أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیر إِیَّایَ»؛ گریه کنم براى سؤال نکیر و منکر از من. 
5. «أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلَائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی»؛‏ گریه کنم براى بیرون آمدنم از قبر، برهنه و خوار که بار سنگینم را به پشتم بار کرده است. یک‌بار از طرف راستم بنگرم و بار دیگر از طرف چپ. و هریک از خلایق را در کارى غیر از کار خود ببینم.
سپس امام سجاد(ع) این آیات شریفه را قرائت می‌فرماید: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیه، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَة، وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ، تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»؛[2] در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملاً به خود مشغول می‌سازد! چهره‌هایى در آن روز گشاده و نورانى است، خندان و مسرور است، و صورت‌هایى در آن روز غبارآلود است، و دود تاریکى و خواری آنها را فراگرفته است.[3]
این سخنان امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی؛ بیانگر و پیام‌آور سوز دل و گریه‏ از روی معرفت به حقانیت مرگ و قبر و قیامت و نقش آن در پیشرفت و رشد معنوی انسان است.
توضیح این‌که؛ آدمی باید سوز دل و گریه با اخلاص را در مقام استغفار، بسیار عزیز و مغتنم بداند و در تحصیل آن بکوشد. اگر در تحصیل اصل آن هم موفق نشد؛ یعنى، سوز و اشک را به دست نیاورد، حداقل با اخلاص در تحصیل حال گریه – «تباکى»-[4] جدیت و تلاش کند.
به طور کلى؛ در سلوک عبادى، در هر حال و هر مقامى -چه حال و مقام استغفار باشد و چه غیر آن- سوز دل و گریه را حسابى هست که شرح آن در عبارت نگنجد و تفسیر آن در بیان نیاید. سوز دل و گریه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آیات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال دیگر، هر کجا و هر مقامى باشد، از درک بالا و فهم و معرفت سرچشمه می‌گیرد. آن‌که می‌فهمد و معرفت دارد، می‌سوزد و اشک می‌ریزد و آن‌که نمی‌فهمد و علم و معرفت ندارد، نه می‌سوزد و نه اشک می‌ریزد.
اگر به قرآن نظر افکنیم، خواهیم دید که به روشنى می‌گوید: راه و روش آنان که می‌فهمند، خضوع در برابر آیات حق، خشوع دل و سوز و گریه است: «بگو: خواه به آن ایمان بیاورید، و خواه ایمان نیاورید، کسانى که پیش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى که [این آیات] بر آنان خوانده می‌شود، سجده‌کنان به خاک می‌افتند، و می‌گویند: منزّه است پروردگار ما، که وعده‌هایش به یقین انجام شدنى است! آنها [بی‌اختیار] به زمین می‌افتند و گریه می‌کنند؛ و [تلاوت این آیات، همواره] بر خشوعشان می‌افزاید».[5]
به روشنى از این آیات بر می‌آید: هر کس از علم، فهم و معرفت بالا بهره‌مند باشد، با شنیدن آیات قرآن و تلاوت آنها به حقایق پى می‌برد، آنها را باور می‌کند، وعده‌هاى ربوبى را مسلّم می‏بیند و درک می‌کند. در نتیجه، بر خضوع، خشوع و یقین او افزوده می‌شود و شوق و اشتیاق و خوف و خشیت وجود او را فرا می‌گیرد. در عین این‌که مجاهدتش را بیشتر و کامل‌تر می‌کند، در محضر ربوبى صورت بر خاک می‌نهد و با سوز دل اشک می‌ریزد؛ به امید این‌که به سوز دل و اشک چشم او نظرى شود و عنایتى به سراغ وى آید.
قرآن کریم؛ سوز دل و گریه، همراه با صورت بر خاک نهادن، را از خصوصیات بارز پیامبران و جانشینان و خاندان آنها بر مى‏شمارد. آن‌جا که می‌فرماید: «آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم. آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می‌شد به خاک می‌افتادند، در حالى که سجده می‌کردند و گریان بودند».[6] چه از گریه‌هاى شوق و محبت و چه از گریه‌هاى خوف و خشیت.
اما کسى که حقیقت‌هاى موجود را درک نکرده؛ با گناهانی که انجام می‌دهد، پرده حایلی را ایجاد کرده و آن‌چنان که باید، مرگ و قبر و قیامت خود را نشناخته و درک نکرده است.
ناگفته نماند علم و معرفتى که آیات مذکور به آن اشاره کرده و صاحبان آن‌را اهل سوز و اشک معرّفى می‌کند، علم رسمى و معرفت نظرى نیست، بلکه علم و معرفتی دیگر است؛ و گر نه چه بسا انسان‌هایی که از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بوده‌ و هستند؛ اما این خصوصیات را نداشته‌ و ندارند.
 

[1]. «فَمَا لِی لَا أَبْکِی»؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج ‏2، ص 591، مؤسسه فقه شیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق. ‏
[2]. عبس، 37 – 41.
[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج ‏2، ص 591.
[5]. اسراء، 107 – 109.
[6]. مریم، 58.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد