خانه » همه » مذهبی » چرا با توجه به تأکيد فراوان بر مسئله ازدواج، حضرت مريم، عيسي و يحيي ازدواج نکردند؟

چرا با توجه به تأکيد فراوان بر مسئله ازدواج، حضرت مريم، عيسي و يحيي ازدواج نکردند؟

ازدواج يک اصل فطري و يکي از سنت هاي جاري هستي است که جايگاه ويژه اي را درنظام هستي به خود اختصاص داده است زيرا ازدواج تداوم بقاي نسل بشري را در پي دارد.
و البته اهميت ازدواج تنها به اين دليل نيست و فوايد بسياري در اين امر مهم نهفته است که ازجمله آن ها ميتوان به امور زير اشاره نمود:
1. آسايش روحي، رواني در پي يک ازدواج موفق حاصل مي شود. خداوند تعالي مي فرمايد: «و از نشانه هاي خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان همسراني بيافريد تا بدانها آرامش گيريد و بين شما دوستي و شفقت قرار داد»[1] اين آيه روشن مي کند که هر يک از زن و شوهر، آرامش و قرار را در وجود ديگري يافته، و ازدواج به دوستي و مهرباني که نتيجه آرامش است منجر مي شود.
2. ازدواج به علت آن که نيازهاي طبيعي و غريزي انسان ها را به روشي شرافتمندانه تأمين مي کند براي جامعه پاکي و شرافتي مضاعف را به ارمغان مي آورد حق تعالي در اين باره مي فرمايد: «آنها پوشش شمايند و شما پوشش آنهاييد ».[2]3. يکي ديگر از هدف هاي ازدواج به جاي گذاشتن فرزندان است. فرزندان بهره اي از زندگي اند که قرآن کريم آن را با دقيق ترين شکل به تصوير کشيده و مي فرمايد: «مال و پسران زينت زندگي دنيايند».[3]و در جايي ديگر مي فرمايد: «پروردگارا بما از همسران و فرزندان و دودمانمان، نور چشماني عنايت کن».[4] پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرزندان صالح را از بهترين چيزهايي که پدر به جاي مي گذارد محسوب کرده، مي فرمايد: «آن گاه که آدمي مي ميرد، عمل و کردار او در دنيا به جز از سه چيز قطع مي شود، علمي که از آن سود برده شود، صدقه جاريه (انفاق هميشه پايدار) و فرزند صالحي که براي او دعا کند».
4. با تشکيل خانواده، مرد مسئوليت هاي وسيع تر و دقيق تري را مي پذيرد. محققان معتقدند ازدواج و فرزندان، تمرين تحمل مسئوليت ها و گامي براي پذيرفتن پيامد هاي وسيع تر آن در مقابل کشور و بلکه انسانيت است. بنابراين، مرد داراي خانواده نسبت به حفظ کشورش علاقه مندتر است، زيرا ريشه هاي عميقي در وطنش دارد. بر عکس، مردي که خانواده و فرزندي ندارد داراي احساس عميقي در پذيرش مسئوليت نسبت به کشور خود و انسانيت نمي باشد.

موضع اديان درباره ازدواج
اساساً اديان الهي مطابق با فطرت سليم انساني هستند و با توجه به فطري بودن امر ازدواج نه آئين عيسي ـ عليه السلام ـ و نه هيچ ديانت الهي ديگر نمي تواند و نبايد موضع منفي درباره امر خطير ازدواج داشته باشد.

آئين اسلام
آئين اسلام به عنوان آخرين دين و کامل ترين شريعت، دستورات بسياري در امر ازدواج ارائه کرده است و روي گرداندن از ازدواج به عنوان جلوه اي از جلوه هاي تقرب به خدا و پرهيزکاري محسوب نشده است، چه اين که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده اند: «در دين من ترک زنان و نخوردن گوشت و گوشه نشيني (زندگي در صومعه) وجود ندارد». [5] مفسران مي گويند پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روزي… توصيف قيامت کرد… همگي به رقت آمدند و گريستند و ده تن از اصحاب در خانه عثمان بن مظعون جمحي گرد آمدند… و همداستان شدند بر آن که روزه داري و شب زنده داري کنند و بر بستر نخسبند و گوشت و چربي نخورند و رهبانيت پيش گيرند و آلت مردي ببرند. اين خبر به پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رسيد ايشان را احضار کرد و فرمود آيا به شما خبر دهم چه تصميم گرفته ايد؟
عرض کردند يا رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نظري جز خير نداشتيم.
فرمود من مأمور به روش رهبانيت نيستم، بلکه نفس شما را بر شما حقي است، روزه بگيريد و افطار کنيد، شب زنده داري کنيد و نيز بخوابيد که من مي خوابم و بيدار هم مي مانم. روزه مي گيرم و افطار مي کنم، و گوشت و چربي نيز مي خورم، و هر کس از سنت من روي برگرداند از من نيست.
آن گاه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جمع مردم رفته خطبه خواند و فرمود:
چه شده است که عده اي زن و خوراک و عطر و خواب و لذات و نعمات دنيا را بر خويش حرام کرده اند؟
من به شما توصيه نکردم کشيش و راهب شويد. ترک گوشت و ترک زن و صومعه نشيني در دين من نيست.
رياضت و رهبانيت امت من روزه و جهاد است.[6]اخبار و روايات بسياري از پيامبر اعظم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ راجع به لزوم ازدواج وارد شده که اگر وجوب از آن ها استنباط نشود حتما استحباب موکد را دارند. حتي آن حضرت مي فرمايد: النکاح سنتي و من رغب عن سنتي فليس مني. يعني نکاح و ازدواج از دستورات دين من است. کسي که به سنت من بي رغبت باشد از من نيست. علاوه بر موارد ذکر شده اداره کردن خانواده و اهل و عيال را از انواع عبادت شمرده است.[7]

آيين يهود
در آيين يهود به اين خواسته بشر توجه مخصوصي شده و حتي تلاش شده تا با برنامه ريزي اصول و قواعدي، اين ميل و خواسته را از حالت غريزي و معمولي خارج کرده، به آن تقدس بخشد؛ تا به اين وسيله انسان بتواند خواسته ها و غرايز خود را ارضا کند و هم به سبب اجراي فرمان خداوند، سزاوار و در خور پاداش باشد.[8]

در جهان مسيحيت
مسيحيت فعلي در واقع ربطي به آورده هاي الهي مسيح ـ عليه السلام ـ ندارد و با آن فاصله اي بسيار دارد زيرا اين مسيحيت پيروانش را به ترک ازدواج که سنت همه پيامبران الهي جز موارد معدود بوده، واداشته است متي به نقل از عيسي ـ عليه السلام ـ مي گويد:
(اهل ايمان) خواجگاني هستند که از مادر اين چنين متولد شده اند و خواجگاني که مردم آنان را عقيم کرده اند و خواجگاني که خويش را براي رسيدن به ملکوت آسمان ها عقيم کرده اند، هر کس بتواند بپذيرد بايد بپذيرد.[9]اما رهبران مسيحيت به ناچار عليرغم نهي از ازدواج و گناه شمردنش آن را روا شمرده اند زيرا نيازي اصلي از سلسله نيازهاي بشري و ترک آن بر خلاف فطرت انسان است.
پولس مي گويد: «من به مردان و زنان مجرد مي گويم تجرد برايشان خوب است، اگر مانند من خوددار باشند، ولي اگر نتوانند مانع خود شوند بايد که ازدواج کنند زيرا ازدواج بهتر از سوختن در آتش به سبب زنا است».
و در ادامه همين مطلب در جاي ديگر مي خوانيم: «براي مرد، پسنديده آن است که به زني دست نزند اما به جهت دوري از زنا بايد که هر مردي زني…. داشته باشد و هر زني شوهري…».[10]با توجه به آن چه گفته شد اجتناب و خودداري برخي از انبياء و اولياء الهي همچون عيسي و يحيي و مريم (علي نبينا و عليهم السلام) از ازدواج و خصوصا اين که برخي از آيات قرآن که ايشان را به علت اين ويژگي ها مي ستايد مانند اين که درباره حضرت يحيي رسيده است که: «… مصدّقا بکلمة من الله و سيّدا و حصورا و نبيّا من الصّالحين؛[11] چگونه توجيه مي شود؟
اما در باره حضرت يحيي(ع) که قرآن او را توصيف به «حصور» فرموده است».[12] / [13]1. اولا هيچ گونه دليل قاطعي بر اين که منظور از «حصور» در آيه ترک کننده ازدواج است در دست نيست. و روايتي که در اين زمينه نقل شده از نظر سند مسلم نمي باشد.[14]2. و هيچ بعيد نيست که حصور در آيه به معني ترک کننده شهوات و هوس ها و دنيا پرستي و صفتي همانند زهد بوده باشد.
3. در صورتي که به معني ترک کننده ازدواج باشد اين يک قانون کلي براي همه نمي تواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت مي ستايد به خاطر اين است که او بر اثر شرايط خاصي ازدواج نکرد ولي در عين حال توانست خود را از گناه حفظ کند و به هيچ وجه آلوده نشود، به طور کلي قانون ازدواج، يک قانون فطري است و در هيچ آييني ممکن نيست حکمي بر خلاف اين قانون فطري، تشريع گردد. بنابراين نه در آيين اسلام و نه در هيچ آيين ديگري ترک ازدواج، کار خوبي نبوده است.[15]برخي از مفسرين عدم ازدواج اين بزرگوران را به دليل وظيفه خاصي که بر عهده داشته اند مي دانند.[16]ترک ازدواج حضرت مريم به اين دليل بود که با توجه به تقدير الهي که ولادت عيسي بايد به نحوي غير معمول باشد و نيز شرايط دوره زيست آن حضرت در ميان متعصبين يهود لازم بود ايشان براي به دنيا آوردن فرزندي مثل عيسي بايستي حياتي بدور از ازدواج داشته باشد تا هر گونه شبهه در مورد ولادت عادي اين پيامبر بزرگ الهي از ميان برود.
ترک ازدواج عيسي ، تنها به دليل اين بود که بر اثر شرايط خاص زندگي براي تبليغ احکام الهي مجبور به سفرهايي بودند که امکان ازدواج را نيافتند و ناچار مجرد زندگي مي کردند.[17] ضمن اين که اين احتمال هم منتفي نيست که اگر عيسي ازدواج مي کرد و داراي نسلي مي شد آن نسل به علت ولادت غير طبيعي جدشان عيسي ـ عليه السلام ـ مدعي خدازدگي مي شدند.

پي نوشت ها:
[1]. روم/21.
[2]. بقره/ 187.
[3]. کهف/ 46.
[4]. فرقان/ 74.
[5]. ذکاوتي قراگزلو عليرضا، اسباب نزول، نشر، ني. تهران، 1383ش، چاپ اول، ص108.
[6]. همان.
[7]. تفسير آسان، ج2، ص272.
[8]. برگرفته از سايت کليميان ايران.
[9]. متي، 19: 12.
[10]. کورنئوس الاول 177، 2 و 8 ـ 9.
[11].آل عمران / 39.
[12]. آل عمران / 39.
[13]. و حصور «از ماده» «حصر» به معني کسي است که از جهتي در «محاصره» قرار گيرد و در اين جا طبق بعضي از روايات به معني خود داري کننده از ازدواج است. آيا اين کار از اين نظر امتياز براي او بوده است که بيان گر نهايت عفت و پاکي است، و يا بر اثر شرائط خاص زندگي مجبور به سفرهاي متعدد براي تبليغ آئين الهي بوده، و هم چون عيسي مسيح ناچار به مجرد زيستن گرديده است.؟
[14]. تفسير نور، ج2. ص56، به نقل از «تفسير مجمع البيان» به نقل از امام باقر ـ عليه السلام ـ آمده است که فرمودند: عفت يحيي باعث شد تا ازدواج نکند و از زنان کناره بگيرد.
[15]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ناشر. دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1374ش، چاپ اول، ج2، ص536 و 535.
[16]. نجفي خميني، محمد جواد، تفسير آسان، تهران، انتشارات اسلاميه، 1398ق، چاپ اول، ج2، ص272.
[17]. فروع کافي، ج1، ص72؛ بحار، ج14، ص187.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد