پيش از آنکه نظريات مربوط به فراموشي خاطرات دوران کودکي را مطرح کنيم، دو نکته مطرح ميشود:
نکته اول: افراد از نظر به يادآوري خاطرات دوران کودکي متفاوت هستند. برخي افراد تجربيات مربوط به سنين کمتر را به خاطر ميآورند. اما برخي ديگر تقريبا چيز خاصي از دوران کودکي خود به ياد نميآورند. ريشه اين تفاوت به يکي از دو چيز بر ميگردد. نخست اينکه برخي افراد از نظر هوش و استعداد در حد بالاتري قرار دارند لذا تجربيات سنين پايينتر را به خاطر ميآورند. در مقابل کساني که هوش معمولي يا کمتر از معمول دارند، موارد کمتري را به ياد ميآورند. دوم اينکه برخي افراد به اين دليل تجربيات زودهنگام دوران کودکي را به خاطر ميآورند که آن حوادث بار هيجاني بيشتري داشتهاند. مطالعات روانشناسي نشان ميدهند که هر تجربه يا خاطره که بار هيجاني مثبت يا منفي به همراه داشته باشد، بيشتر به خاطر ميماند.
نکته دوم: در مورد اينکه افراد بزرگسال معمولا خاطرات چه دوراني را به ياد ميآورند، نيز بين افراد تفاوت وجود دارد. ظاهرا تجربيات و خاطرات قبل از سه سالگي را هيچکس به خاطر نميآورد. اما بعد از هفت سالگي را تقريبا همه به خاطر ميآورد. در مورد خاطرات بين سه تا هفت سالگي افراد متفاوت هستند. برخي افراد تعدادي زيادي از خاطرات بين سه تا هفت سالگي را به خاطر ميآورد. اما برخي ديگر تعداد معدودي از خاطرات مربوط به اين سنين را به ياد دارند.
نظريات روانشناسان نيز در اين مورد از همسويي لازم برخوردار نيست. براي اولين بار فرويد اين مطلب را خاطر نشان کرد که بزرگسالان رويدادهاي پيش از شش سالگي را به خاطر نميآورند.[1] اما امروزه معتقدند که اين دوره در حدود چهار يا حتي سه سالگي به پايان ميرسد.[2]
نظريات روانشناسان در مورد فراموشي خاطرات دوران کودکي
به نظر ميرسد که مسأله فراموشي تجربيات کودکي يک مسأله پيچيدگي علمي است که نياز به مطالعات گسترده دارد. در روانشناسي اين موضوع تحت عنوان «يادزدودگي روانزاد»[3] مطرح شده است. نگاه گذرا به منابع روانشناسي نشان ميدهد که در اين زمينه سه تا نظريه وجود دارد:
نظريه اول: اولين نظريه پرداز در اين زمينه زيگموند فرويد است. وي معتقد بود که خاطرات دوران کودکي از بين نرفتهاند. بلکه به دليل دردناک بودن مورد سرکوبگري قرار گرفته و به ناهشيار فرستاده شدهاند. لذا وي با استفاده از هيپنوتيزم افراد را نسبت به بسياري از خاطرات دوران کودکي آنان آگاه ميکرد.
البته بايد توجه داشت که امکان دارد آن خاطرات مربوط به دوران بعد از شش سالگي افراد باشند. در اين صورت هشيار شدن افراد نسبت به اين خاطرات نميتواند مؤيد نظريه فرويد باشد.
نظريه دوم: «كارولين رووه ـ كوليه» استاد روانشناسي دانشگاه نيوبرانسويك آمريكا و «آريت استرري» استاد روانشناسي كودك دانشگاه رنه دكارت پاريس معتقدند که حافظه کودکان از همان ابتداي تولد فعال است، ولي تنها پس از هفت سالگي است که از مغز به عنوان بايگاني استفاده ميشود. زيرا پيش از هفت سالگي مغز به طور کامل شکل نگرفته و در حال رشد است لذا به عنوان بايگاني از آنها استفاده نميشود. پس ناتواني افراد بزرگسال در يادآوري خاطرات دوران کودکي به خاطر عدم رشد کافي مغز در دوران کودکي است.[4]نظريه سوم: «گابريل سيمکاک»[5] و «هارلن هاين»[6] روانشناسان دانشگاه «اوتاگو»[7] معتقدند که عدم رشد زبان سبب ميشود که افراد خاطرات دوران کودکي را به خاطر نياورند. اين دانشمندان نيز مثل نظريهپردازان فوق معتقدند که خاطرات دوران کودکي از بين نرفتهاند و در ذهن انسان وجود دارند، اما به دليل اينکه در سن کودکي خزانه لغات افراد در حد پايين است و اين تجربيات و خاطرات همراه با واژههاي مناسب ذخيره نشدهاند، لذا افراد نميتوانند آنها را به خاطر بياورند. به عبارت ديگر کودکان نميتوانند تجربيات پيشزباني خود را به زبان واژهها ترجمه کنند. اين دو روانشناسان آزمايشهاي علمي را در مورد کودکان انجام دادهاند که در تأييد نظريه آنان هستند.[8]تحليل مسأله با توجه به يافتههاي روانعصبشناسي (نوروسايکولوژي): هر چند روانشناسان معتقدند که خاطرات توسط سلولهاي عصبي تبديل به کدگذاري گرديده و در مغز ذخيره ميشوند. بنابراين طبيعي است که تا زماني که سلولها از رشد کافي برخوردار نباشند و سلولها به صورت پايدار شکل نگرفته باشند، اطلاعات ذخيره شده فراموش ميشوند. فراموشي دوران پيري را نيز بر همين پايه تحليل ميکنند. از حدود 30 سالگي به بعد، سلولهاي مغزي در حال کم شدن هستند به همين دليل فراموشي هم تسريع ميشود. يعني هر چه انسان بيشتر سلول مغزي از دست بدهد، خاطرات و تجربيات بايگاني شده نيز فراموش ميشود. پس بين فراموشي و تحول مغز ارتباط وجود دارد.
تحليل مسأله با توجه به مباني اسلامي: بر اساس فلسفه اسلامي انسان از روح مجرد تشکيل شده است و اطلاعات در اين روح مجرد ذخيره ميشوند. اما مغز و سلولهاي عصبي نقش ابزار را در اين امر ايفا ميکنند. به اين معنا که سلولهاي مغزي باعث ميشوند که اطلاعات از اين طريق وارد روح مجرد شوند. همچنين هنگام يادآوري اطلاعات مغز و سلولهاي عصبي نقش ابزار را در يادآوري اطلاعات ايفا ميکنند. مهمترين دليل فلاسفه اسلامي اين است که سلولهاي مغزي محدود و کوچک هستند و اگر اطلاعات به صورت مادي در آنها ذخيره شوند، باعث ميشود که امور زياد در فضاي کوچک جا داده شود، اين امر از نظر عقلي ناممکن است. پس اطلاعات که خود مجرد هستند در فضاي مجرد يعني روح انسان ذخيره ميشوند.
بنابراين اگر انسان خاطرات دوران کودکي را به خاطر نميآورد، به اين خاطر است که ابزار ذخيره اطلاعات از رشد کافي برخوردار نيست. همچنين اگر کسي بر اثر ضربه مغزي دچار فراموشي ميشود به اين دليل است که ابزار دچار مشکل ميشود و اگر در هنگام کهولت فراموشي عارض ميشود، نشانه نقص در ابزار و دستگاه مغزي است.
عوامل کلي فراموشي
آنچه تا کنون مطرح مباحث مربوط به فراموشي خاطرات دوران کودکي بود اما فراموشي به طور کلي اعم از اينکه مربوط به خاطرات دوران کودکي باشد يا تجربيات و مطالب فعلي باشد، دلايلي دارد. امکان دارد اين دلايل شامل فراموشي دوران کودکي نيز بشود. لذا مطالبي در مورد حافظه، مراحل به يادسپاري و علل فراموشي مطرح ميشوند:
حافظه:
حافظه و فراموشي از موضوعات جالب و بحث انگيز علم روانشناسي است كه روانشناسان بدان پرداختهاند و هنوز هم با مجهولات و سؤالات مهمي روبرو هستند، هر چند دستاوردهاي مفيد و خوبي هم داشتهاند.
همه يادگيريهاي ما نشاني از حافظة ما دارند، اگر ما تجربه هامان را به كلي فراموش مي كرديم، نمي توانستيم چيزي ياد بگيريم و در اين صورت زندگي ما شاملِ تجربه هائي گذرا مي شد كه هيچ پيوندي با هم ندارند و حتي از عهده يك مكالمه و گفتگوي ساده هم بر نمي آمديم.
توانائي «به ياد سپردن» در انسان از نعمت هاي بزرگ خداوند متعال است كه بايد مثل همه نعمت هاي ديگر، از آن خوب استفاده كنيم و قدردانِ آن باشيم. حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ در حديث معروف مفضل، به اين نعمت بزرگ الهي، اشاره مي كند كه اگر انسان حافظه خود را از دست بدهد، چه مشكلاتي براي زندگي روزمرة او بوجود مي آيد و چه ضررهايي متحمل مي شود. اگر بارها از راهي برود، آنرا ياد نمي گيرد، هيچ دانشي را نمي تواند حفظ كند، به هيچ ديني نمي تواند معتقد شود و از هيچ تجربه اي نمي تواند استفاده نمايد.[9]روان شناسان براي حافظه سه مرحله را ذكر كرده اند، ابتدا ما مطلبي را به خاطر مي سپريم (يك جمله از كتاب درسي مان يا چهرة شخص غريبه اي يا نام فيلمِ جديدي و…) سپس، حافظه اين مطالب را نگهداري (حفظ) مي نمايد و مدتي بعد (چند ساعت بعد يا چندين سال بعد) كه به آن مطلب به ياد سپرده شده، نياز داشتيم، مي توانيم، آنرا دوباره از حافظه بگيريم.
فراخواني از حافظه ـ نگهداري در حافظه ـ سپردن به حافظه.
فراموشي:
محققين، فراموشي را ناشي از احتمالِ خطا در يكي از اين مراحل مي دانند.[10] يعني ناتواني حافظه ما در بازيابي و فراخوانِ آن خاطره دلايلي دارد. شايد آنرا خوب و با توجه به خاطر نسپرده ايم و به قول معروف، سرسري و روزنامه وار از آن گذشته ايم و يا شايد چيزي در مرحله نگهداري آن در حافظه، دخالت كرده باشد و جاي آنرا گرفته باشد و ممكن است آن مطلب و خاطره در حافظه ما وجود دارد ولي به دلايلي نمي توانيم آنرا پيدا كنيم و از لابلاي ديگر مطالب خود از حافظه، بيرون بكشيم.
در مطالعات روان شناسان مشخص شده است، حافظه اي را كه براي به يادسپاري، چند ثانيه اي از آن استفاده مي نمائيم، با حافظه اي كه براي حفظ و به ياد داشتنِ چند روزه يا چند ساله، استفاده مي كنيم، فرق دارد، به حافظة اول، حافظه كوتاه مدت مي گويند و به دومي حافظه بلندمدت، و چون خاطرات دوران كودكي مربوط به حافظه بلند مدت است که مسئول نگهداري خاطرات مي باشد. در ادامه به اين موضوع پرداخته مي شود.
فراموشي خاطرات:
چند سطر قبل اشاره كرديم كه حافظه سه مرحله دارد و گفتيم كه نقص در هر يك از اين مراحل مي تواند موجب فراموشي شود. تحقيقات بعدي روان شناسان نشان داد كه بيشترين دليل فراموشي، اين است كه آن مطالب در دسترسِ حافظة ما نيست، نه اينكه وجود ندارد. به عبارت ديگر، مطالبي كه به درستي به حافظه سپرده شده اند، اكثراً پاك نمي شوند و در لابلاي مطالب و محفوظات وجود دارند. ولي ما دسترسي به آن نداريم.[11]حافظه بلندمدت، شبيه كتابخانه اي بزرگ است، اگر شما در اين كتابخانه به دنبال كتابي هستيد ولي آنرا پيدا نمي كنيد، آيا الزاماً به معناي اين است كه آن كتاب در كتابخانه وجود ندارد؟ ممكن است آنرا در جاي ديگري و در قفسه ديگري گذاشته باشيد، ما روزانه شاهديم كه در لحظه اي، مطلبي را نمي توانيم به ياد بياوريم، اما بعداً آنرا به ياد آورده ايم، اين همان چيزي است كه بارها از آن گله كرده ايم «سرِ زبانِ من است».
با اين مثال ساده، روشن مي شود كه «خوب طبقه بندي كردنِ خاطرات و مطالب» و سازمان دهي اطلاعات، بسيار مهم است و آزمايشات نشان مي دهد كه اگر اطلاعات در حافظه خوب طبقه بندي شوند، بهتر فراخوان مي شوند.
اما عاملِ ديگري كه در يادآوري بهتر مطالب، از حافظه مؤثر مي باشد،(و به سؤال ابتداي اين نوشتار، بيشتر مربوط است) اين است كه اگر قرار باشد فردي، نام همكلاسِ سالِ اول خود را به ياد بياورد (مثلاً بعد از 20 سال)، با گردش در راهروهاي مدرسه و كلاس هاي آن، بهتر مي تواند آن افراد را به ياد آورد و از لابلاي صدها و هزارها نام، آن نام را از حافظه بيرون بكشد و يا مثلاً فرد بزرگسالي، به طور اتفاقي، با ديدنِ عكس از دورانِ سربازي يا جبهة خود، نام و خاطراتي را به ياد مي آورد كه مدتها دنبال آن نام گشته و يا گمان مي كرده كه از حافظه و ذهنش پاك شده است. شايد به همين دليل است، هنگامي كه شخص بعد از سالها به محلي كه سابقاً در آن زندگي مي كرد، برود، انبوهي از خاطرات آن دوره زندگي براي او زنده مي شود.[12] پس به طور خلاصه مي توان گفت: يكي از عواملي كه در بازيابي و بيرون كشيدن خاطراتِ سالهاي قبل مؤثر مي باشد اين است كه حافظه و ذهن را به همان فضا و شرايطِ وقوع آن حادثه، ببريم و با چيزهائي حافظه را تحريك كنيم.
از عوامل ديگري كه فراخوان و بازيابي اطلاعات را از حافظه بلندمدت، راحتتر مي سازد، موقعيت هاي هيجان آور مي باشد. مثلاً معمولاً شما فراموش مي كنيد كه فلان فيلم مخصوص را كجا ديده ايد و يا فلان كتاب را از كجا خريده ايد، اما اگر در همان موقعِ حضور شما، مثلاً در كتابفروشي يا سينما، آتش سوزي شده باشد، چه؟ مسلماً شما آن حادثه را بارها و بارها براي ديگران نقل مي كنيد و از اين راه آن حادثه را در ذهن خود تكرار و سازمان دهي مي كنيد تا جائي كه سالها بعد به راحتي مي توانيد آنرا بخاطر آوريد، زيرا عوامل هيجاني، حادثه را براي شما جذاب و قابل توجه نمودند و مرور و تكرار ذهني آن حادثه بخصوص را در جاي مشخص از حافظه سازمان دهي كرد. (مثلِ قرار دادنِ كتاب در قفسه خودش در كتابخانه اي بزرگ). بنابراين اگر دوران كودكي كسي خداي نكرده با حوادثِ تلخي (مثلاً مرگِ پدر و مادر…) همراه بود، مسلماً خاطراتِ اين حوادث براي او ماندگارتر است و به راحتي مي تواند آنها را بهتر از بخش هاي آرام و بي حادثه دوران كودكي خود به ياد آورد.[13]البته گاهي اوقات اطلاعات قبلي و تجربه ها و خاطرات جمع شده در حافظه، مانع از به ياد آوردن يك موضوع مي شوند. به عنوان مثال اتفاق مي افتد، كسي كه دو زبان خارجي را مطالعه مي كند، ممكن است وقتي مي كوشد به زبان دوم صحبت كند، بجاي زبان دوم، واژه هاي زبان اول را به ياد مي آورد. كه در اين صورت آموخته هاي قبلي مانعِ به ياد آوردن آموخته هاي بعد شده اند.[14] و گاهي اوقات، موضوعِ جديد و تازه، مانع به ياد آوردنِ محفوظات قبلي مي شود. به عنوان نمونه اگر دوستِ شما (علي) خانه اش را عوض كرده و شما شمارة تلفن جديد او را حفظ كرده ايد، متوجه خواهيد شد كه بازيابي شماره قبلي او براي شما دشوار است، زيرا شما از نشانه «شماره تلفن علي» براي بازنمائي شماره قبلي او استفاده مي كرديد حال آنكه اين نشانه، شماره تازه او كه مزاحم بازيابي شماره قبلي اوست، را فرا مي خواند.
نتيجه گيري:
در پايان به طور خلاصه مي گوئيم: از آنجائي كه اطلاعات دقيقي از خود و حالاتِ فكري و ذهني خود مطرح نکرده ايد، بتوان براساس آن، راه حلِ روشن و صريحي براي آن ذكر كرد. اما مجموعِ مطالبِ ارائه شده را چنين مي توان خلاصه كرد كه معمولاً افرادي كه ذهن و حافظه سالمي دارند، اطلاعات و محفوظات حافظه آنها، از بين نمي رود، بلكه اغلب ما در بازيابي و فراخواني آن اطلاعات و خاطرات درست عمل كنيم مثلاً مطمئناً با قدم زدن در مدرسه دوران ابتدائي خود و با ديدنِ عكس از آن دوران، خاطراتي و نام هائي از آن دوران را به ياد مي آوريم و با اينكه اگر بخشي از دوران كودكي ما خالي از خاطره اي به يادماندني است، ممكن است به اين دليل باشد كه با حوادثي مهم هيجاني و جذاب همراه نبود كه، خوب در حافظه مرور و ثبت شود و يا اگر خاطراتي ثبت شد الان، بايد بهانه هائي بوجود بيايد تا براي دست يابي به آن خاطرات، حافظه را به جستجو وادار سازيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حافظه در روانشناسي، هاري لورين، ترجمه: مشفق همداني، بنگاه مطبوعاتي صفيعلي شاه.
2. چگونه حافظه خود را تقويت كنيم، دكتر جيمز وينلند، ترجمه: شمس الدين زرين كلك، انتشارات مرواريد، تهران، چاپ هفتم، صص 96-57.
در پايان اگر واقعا هيچ خاطره اي ازکودکي در ذهن نداريد ـ با اين توضيحات ـ که خيلي بعيد به نظر مي رسد، مي توانيد با مراجعه حضوري به مشاوره کارشناس، مساله را پيگيري نماييد.
پي نوشت ها:
[1] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily
[2] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily
[3] – amnesia.
[4] – سايت باشگاه خبرنگاران جوان.
[5] – Gabrielle Simcock.
[6] – Harlene Hayne.
[7] – Otago.
[8] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily.
[9] . محمد ري شهري، ميزان الحكمة، دارالحديث، الطبعة الاولي، 1416 ق، جلد اول، حديث 4033.
[10] . هيلگارد، ترجمه محمد تقي براهني، زمينه روانشناسي، انتشارات رشد، 1369، ج 1، ص 402.
[11] . همان، ص 420.
[12] . همان، ص 425.
[13] . همان، ص 427.
[14] . كارل هافمن، ترجمه، بحيرائي، روان شناسي عمومي از نظريه تا كاربرد، انتشارات ارسباران، 1378، ج 1، ص 290.