قريب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را يازده[1] و برخي دوازده[2] مورد اعلام كرده اند از جملة آنها كه همه بالاتفاق آنرا ذكر كرده اند نجاست كافر[3] است، كافر يعني كسيكه منكر خدا باشد و يا براي خداوند متعال شريك قائل باشد و يا اينكه پيغمبري حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبدالله ـ صلي الله عليه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نيز به كسي كافر مي گويند كه ضروري دين يعني، چيزي را مثل نماز و روزه كه همة مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند منكر شود.[4]فقهاء در اين زمينه به آية شريفة «انما المشركون نجسٌ»[5] و روايات متعدد ديگري از جمله اين روايت كه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است «من نصب ديناً غير دين المومنين(دين اسلام) فهو مشرك»[6] استناد مي كنند.
و از فروعاتي كه براي اين مسئله ذكر كرده اند اين است كه تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است.[7]حال كه روشن شد ما (شيعيان) چه كساني را نجس مي دانيم به كنكاش در آثار بهائيان مي پردازيم تا از برخي عقايد آنها آگاه شويم، اما قبل از هر چيز بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم كه بهائيت و بابيت چيزي جدايي از هم نيستند چرا كه بهائيان ادامه دهندگان راه بابيان مي باشند.
عمده فعاليتهاي جنبش بابيّه و در نهايت بهائيه پيرامون انديشة مهدويت دور مي زند، آنها ابتدا به پيروي از انديشه هاي شيخيه علي محمد باب را ركن چهارم يا قريةظاهره معرفي كردند و سپس او را باب امام زمان عجل الله تعالي فرجه خواندند، بعد از آن با ادعاي نسخ دين اسلام، نغمة ايجاد دين تازه سردادند و به دين سازي روي آوردند.[8]از جملة عقايد آنها چنين است:
1. اعتقاد به الوهيت علي محمد باب و حسينعلي نوري
يكي از سخيف ترين اعتقادات بهائيت و بابيت اعتقاد به اله بودن باب و حسينعلي نوري است و آن از اعتراف خود علي محمد باب سرچشمه گرفته است با اين توضيح كه او (علي محمد باب) ادعا كرده است رفيع ترين مراتب حقيقت يعني الوهيت در او حلول كرده آن هم حلولي مادي و جسماني.[9]اما شيعه مي گويد: الوهيت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانيان است و در اين مقام هيچ كس و هيچ چيز با او شريك نيست.
2. اعتقاد به مقام نبوت علي محمد و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي گويند: مقام قائم موعود به حكم برخي آيات قرآن كريم، مقام اصالت و نبوت است.[10]اما شيعه مي گويد: قائم موعود تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مقام او مقام خلافت و وصايت و امامت است نه اصالت و نبوت.[11]3. اعتقاد به قائم موعود بودن علي محمد باب و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي گويند: علي محمد و ميرزا حسينعلي موعود دين اسلام هستند و جميع انبياء بدان اشارت داده اندو علامات آن در كتابهاي آسماني ثبت است.[12]اما شيعه مي گويد: موعود دين اسلام يكي قيامت كبري است و ديگري ظهور بقيةالله ارواحنا له الفداء كه در قرن سوم هجري در سُرّ من رآه متولد شد نام مادرش نرجس مي باشد.[13]4. اعتقاد به نسخ دين اسلام
بهائيان مي گويند: مقام قائم موعود، مقام شارعيت است نه تابعيت،[14] و نيز مي گويند قائم در هنگام ظهورش حكم به نسخ دين اسلام مي كند و به تشريع شريعت جديدي غير از اسلام مي پردازد.[15]اما شعيه مي گويد: قائم موعود، تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و مجدد و محيي همان دين اسلام است و صاحب كتاب جديد و آورندة شريعت جديدي نيست.[16]خلاصه آنكه بهائيان:
اولا:ً مدعي الوهيت باب و بهاء و منكر خاتميت نبي مكرم اسلام هستند، ثانياً: منكر احكام ضروري دين مثل نماز، و روزه و… بوده و آنها را منسوخ مي دانند.
ثالثاً نه تنها منكر وجود نازنين حضرت بقية الله الاعظم هستند بلكه دشمن او مي باشند.
در نتيجه ما بخاطر اين مسائل است كه آنها را نجس مي دانيم.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1. توضيح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.
2. بهائيت دين نيست، ابوتراب هدائي.
3. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي.
4. وسائل الشيعه، حر عاملي، ج1، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب2.
پي نوشت ها:
[1] . تحرير الوسيله، خميني، نجاسات، صفحة 114، مسالة 1، ج1، اسماعيليان نجفي، قم، ط دوم، 1390هـ ق.
[2] . رسالة توضيح المسائل با متن فتاوي آقاي بروجردي و حواشي آيات عظام، جاويدان و فراهاني، علميه، مسئلة 84، ص 26.
[3] . شرايع الاسلام، محقق حلي، دارالاضواء، بيروت، ط دوم، 1403 هـ، ج1، كتاب الطهاره، ص 53.
[4] .رسالة توضيح المسائل با متن فتاوي آقاي بروجردي و حواشي آيات عظام، جاويدان و فراهاني، علميه، مسئلة 107، ص 30.
[5] . قرآن كريم، سورة مباركة توبه، آية28.
[6] . وسائل الشيعه، حر عاملي، ج 1، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب 2، ح 3، ص 30، الاحياء التراث، قم، ط اول، 1409 هـ ق.
[7] . همان مسئلة 108، ص 31.
[8] . بهائيت در ايران، سيد سعيد زاهد زاهداني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ط دوم، 1381، تهران، ص 97.
[9] . البهائية و جذورها البابية، عامر النجار، دارالمنتخب العربي، ط اول، 1419 هـ . ق، ص 44.
[10] . بهائي چه مي گويد، جواد تهراني، ج 2، ص 2،ط دوم، 1341، مشهد خراسان.
[11] . همان،ص 76.
[12] .
[13] .
[14] . همان، ص 2.
[15] . همان، ص 93.
[16] . همان ، ص 76.