همّام بن شريح يكي از شاگردان ممتاز امام علي ـ عليه السّلام ـ به امام عرضه مي دارد «صف لي المتقين» پارسايان را برايم توصيف نما. ابتدا حضرت امتناع ورزيده و درخواست او را با جمله اي كوتاه پاسخ گفتند و فرمودند: «يا همّام، اتق الله و احسن فإن الله مع الذين اتقوا والذين هم محسنون» اي همّام! از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است. همّام بعد از شنيدن اين جمله، اظهار قانع نشدن كرده و بر توضيح بيشتر اصرار نمود. «فلم يقنع همّام بهذا القول» امام نيز آن سخنان سيل آسا را در وصف پارسايان فرمود و سرانجام، اين سيل، همّام را با خود برد و جان داد. «فصعق همّام صعقة كانت نفسه فيها» حضرت، هنوز كلامشان پايان نيافته بود. ناگهان همّام ناله اي زد و جان به جان آفرين تسليم نمود. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: من از اين پيش آمد مي ترسيدم «اما والله لقد كنت أخافها عليه» بعد فرمودند: آيا پندهاي رسا با آنان كه پذيرندة آنند چنين مي كند؟ در اين هنگام شخصي از حضرت پرسيد: پس چرا با تو چنين نكرد؟ «فما بالك يا اميرالمؤمنين» حضرت در جواب فرمودند: واي بر تو، هر أجلي وقت معيني دارد كه از آن پيش نيافتد و سبب مشخصي دارد كه از آن تجاوز نكند، آرام باش و ديگر چنين سخناني مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است.[1] اصل ماجرا، همان گونه اي است كه عرض شد. در اين خصوص مواردي چند قابل ذكر است.
الف) امام علي ـ عليه السّلام ـ عالم به مرگ همّام بوده است و نه فاعل مرگ او. از اين روي امام اكراه ورزيدند ولكن همّام اصرار.
ب) دليل مرگ همّام «وجد» بوده است. ابن ابي الحديد از قول حكماء نقل مي كند: «وجد حالتي است كه براي نفس به هنگام قطع علاقه از محسوسات به طور ناگهاني، به هنگامي كه خبر اشتياق آوري به وي مي رسد، ايجاد مي شود.» و درباره ي همّام، وجد به حدي بوده كه چون اجلش فرا رسيده بوده، منجر به مرگ وي شده است. به قول ملاصدرا:
جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو گفتا چه كنم به خانه خسرو مي آيد[2]ج) رسيدن اجل و موت هر كس با تمام مقدمات و علل آن در پيشگاه الهي وقت معين داشته كه لحظه اي از آن تجاوز نمي كند. اين وقت محتوم را جز خدا و اولياء الهي نمي دانند. گر چه انسان در مرگ زود هنگام و يا دير هنگام خود با ملاحظة اسباب و علل خاص، دخيل و مختار است ولكن موعد اصلي يك اجل حتمي به وقت حقيقي خود، تحت هر شرايطي به انجام خواهد رسيد. بنابراين مرگ و وقت آن و نيز علت و سبب آن براي هر كسي محتوم و مضبوط است ولكن همان طور كه دعا در قضا و قدر الهي مؤثر بوده و مي تواند امر محتومي را معلق كند. انسان نيز مي تواند اسباب و علل مرگ خود را تغيير داده و در زمان و مكان ديگر معلق كند. (البته در اجل معلق آنكه قبض روح مي كند همانا نيز خداوند است) با اين بيان معلوم نيست همّام به اجل معلق جان داده است يا به اجل محتوم الهي زيرا علم آن تنها به نزد خدا و اولياء خاصّ اوست.
د) بي شك مي توان گفت كه مرگ همّام با تمام اسباب و علل آن و جداي از بحث معلق و يا محتوم بودن آن، نشان از خير و عاقبت به خيري او بوده است اگر چه همّام با اختيار خود و توفيق الهي مستعد ارتقاء روح و شرح صدر و درك و تحمل حقائق بوده است لكن با همان رتبه و مقام و منزلتي كه داشت به جز خير نصيب او نشده است. در روايات عديده اي احتياج انسان به عاقبت به خيري و عمل آخر انسان در اين دنيا گوشزد شده است. همّام آهنگ رحيل خود را كنار سفرة نوراني كلمات امام با دلي نوراني به آواز در آورد و اين چيزي جز عاقبت خير او نمي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه.
2. شرح علامه جعفري بر نهج البلاغه.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، سيدكاظم محمدي، نشر امام علي ـ عليه السّلام ـ ، ج 1، خ 193.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، داراحياء التراث العربي، 1386، ج 10، ص 161.