چرا حضرت داوود از خدا طلب آمرزش کرد؟
آیات موهم صدور گناه از حضرت داوود(علیه السلام) و پاسخ آنها
آزمایش داوود
«وَ هَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لاَ تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَ لاَ تُشْطِطْ وَ اهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ إِنَّ هذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَ عَزَّنِی فِی الْخِطَابِ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ قَلِیلٌ مَا هُمْ وَ ظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاکِعاً وَ أَنَابَ فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَآبٍ»(1).
«آیا داستان شاکیان، هنگامی که از محراب داوود بالا رفتند به تو رسیده است؟! در آن هنگام که بی مقدّمه بر او وارد شدند او از دیدن آنها وحشت کرد، گفتند: نترس (ما) دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده، اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن. این برادر من است، او نود و نُه میش دارد و من یکی بیش ندارم! امّا او اصرار می کند که: این یکی را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه کرده است». (داوود) گفت: «مسلمّاً او با درخواست یک میش تو برای افزودن به آن میش هایش، بر تو ستم نموده، و بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. ما این عمل را بر او بخشیدیم، و او نزد ما دارای مقامی والا، و سرانجامی نیکوست».
داوود در محراب عبادت مشغول راز و نیاز با خدا بود، که ناگهان از دیوار محراب دو نفر که با هم ستیز داشتند ظاهر شدند، داوود از این پیش آمد هراسناک شد، گفتند: نترس، ما دو نفر دعوی نزد تو آورده ایم، یکی از ما بر دیگری ستم روا داشته، اکنون آمده ایم تا حکم به حق نمایی و بین ما قضاوت کنی. یکی گفت: این برادر 99 میش دارد و من یک میش که می گوید: آن را نیز در پوشش من درآور! و آن یک میش را به من بده! داوود از شدّت واهمه به سرعت حکم نمود، و طبق ظاهر نظر داد و گفت: بر تو ستم رواداشته، و این رسم بیشتر شرکا در زندگی است که بر بعضی ستم و ظلم می کنند، جز مؤمنین راستین که اندک اند. پس تأمّل نمود و از این پیش آمد گمان برد که خداوند او را تحت آزمایش قرار داده و با شتابی که در صدور حکم کرده شاید مرتکب خلافی شده باشد، لذا درخواست آمرزش نموده و به سجده رفت ودر درگاه الهی توبه نمود. خداوند نیز توبه حضرت داوود را پذیرفت.
شبهه در این آیه این است که: حضرت داوود طلب مغفرت از خداوند کرد، و این دلیل بر این است که مرتکب گناه شده است؟
جواب:
جای آن بود که حضرت داوود بیمناک گردد، زیرا نحوه ورود دو نفر غیر عادّی بود، و همچنین بعد از ورود، بدون مقدّمه به او گفتند: «وَ لا تُشْطِطْ» در حکم خود شتاب نکن و ستم روا مدار» که سابقه ندارد که طرفین دعوی، این گونه برخورد با قاضی داشته باشند.
علاوه: طرح دعوی به شکلی بود که دارنده 99 میش به ظاهر حرف ناروا می گفته.
با این بیان باید گفت که عتابی که در آیه وجود دارد به خاطر شتاب حضرت داوود در قضاوت بود. دلیل ما بر این قول تعقیب آیه به مسأله خلافت است، که آزمایش قبلی، مقدّمه رسیدن به این مقام والا بود.
«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(2).
«ای داوود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی نکن که ترا از راه خدا منحرف سازد».
علّامه طبرسی می فرماید:
«درخواست آمرزش داوود، از این جهت بود که در حدّ عبودیّت و انقطاع الی الله شاید کوتاهی کرده باشد. همانگونه که سایر انبیا و بندگان شایسته الهی، اشتغال به غیر ماسوی الله را گناه شمردند، و از آن استغفار می نمودند. چنانچه حضرت ابراهیم می گوید:
«وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ»(3).
«کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد».
و امّا عبارت «فَغَفَرْنا لَهُ» که از جانب خداوند گفته شد، از باب «تماثل و تشاکل» در کلام است، چنانچه در آیه:
«إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ»(4) و در آیه «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(5) چنین است.
یعنی: «چون او طلب مغفرت کرد ما هم خواسته او را اجابت کردیم و از او پذیرفتیم و او را استوار نمودیم»(6).
علّامه طباطبایی می فرماید:
«مانعی ندارد که پیامبران از برخی برخوردهای ناروا بیمناک گردند. زیرا بیم، حالت عکس العمل نفس است در برخورد با هر امر ناپسند، تا در مقابله با آن چگونه رفتار کند و در دفع آن بکوشد. چنانچه در آیه «وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ»(7) چنین است.
لذا ترس و بیم، صفت ناپسند یا حالت ناروا شمرده نمی شود»(8).
درباره حضرت داوود، در رابطه با عرضه چنین خصومتی نامتعادل، نارواهای بسیار گفته شده، که اساساً با مقام عصمت انبیا منافات دارد، و مقام منیع نبوّت را لکّه دار می سازد.
در اصل این گونه مسائل ناروا، از تورات (9)(عهد قدیم) گرفته شده، و با کمی تعدیل در تفاسیر اسلامی اهل سنت (10) رخنه کرده است که قائلین به نزاهت انبیا و قداست مقام نبوّت، از آن تحاشی جسته اند.
ائمه اهل بیت(علیه السلام) آنچه در این باره آمده، پنداری بیش ندانسته اند، و بر آن، خطّ بطلان کشیده اند.
از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«هر کس بگوید: داوود، زن اوریا را به زوجیّت خود درآورده، بر او دو حد جاری می کنم؛ یکی برای هتک حرمت نبوّت، و دیگری برای هتک حریم اسلام که تهمت زده است»(11).
علّامه طبرسی در مجمع البیان وجوهی در این زمینه آورده است:
1- زنی را گروهی به عقد خود درآورده بودند، داوود هم بدون اطّلاع، آن زن را به عقد خود درآورد، که وابستگان زن، داوود را مقدّم داشتند. لذا خداوند او را مورد تنبیه قرار داد: که چرا ندانسته وارد معامله دیگران گردیده ای.
2- «اوریا» در یکی از جنگها کشته شد، ولی داوود چندان ناراحت نگردید، و زوجه او را به زنی گرفت.
3- در شریعت حضرت داوود چنین بوده که زن شوهر مرده، اولیاء شوهر اولی تر از دیگران می توانند او را تزویج کنند، ولی داوود بدون توجه به این قانون، اقدام به تزویج زوجه «اوریا» نمود.
4- زن و مردی، بر سر اختلاف زناشویی، دعوی نزد داوود آوردند، زیبایی زن، در دل داوود جای گرفت. داوود نیز به این امید که آن مرد، زن را طلاق بدهد و خود آن را به تزویج خود درآورد.
5- عتاب، به جهت شتاب در قضاوت بود.(12)
بهترین وجوه، وجه اخیر(پنجم) است که شرح آن گذشت.
پی نوشت ها :
1. ص(38)، آیه 25-21.
2. ص(38)، آیه 26.
3. شعراء(26)، آیه 82.
4. نساء(4)، آیه 142.
5. بقره(2)، آیه 15.
6. مجمع البیان، ج8، ص 471.
7. انفال(8)، آیه 58.
8. المیزان، ج17، ص 201.
9. عهد عتیق کتاب دوّم سموئیل، باب 11 و 12 (کتاب مقدّس)، ص 493-490.
10. تفسیر طبری، ج23، ص 94-93.
11. بحارالانوار، ج14، ص 29 و ش6.
12. مجمع البیان، ج8، ص 472.
منبع مقاله :
معرفت، محمد هادی؛ (1389)، تنزیه انبیاء (از آدم تا خاتم)، قم: انتشارات ائمه(ع)، چاپ دوم