نقدِ شبهاتی دربارهی اصل نصب ائمه (ع)
چرا حضرت علی (ع) نام خلفا را بر فرزندان خود نهاد؟
نقدِ شبهاتی دربارهی اصل نصب ائمه (ع)
برخی از اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت سه خلیفه اول از طرف حضرت علی (علیه السلام) به هرچه به نظرشان میرسد تمسک میکنند. یکی از این موارد این نکته است که میگویند رابطه حضرت با سه خلیفه اول به گونهای نزدیک و صمیمانه بود که حضرت اسامی فرزندان خود را به نام سه خلیفه اول نامگذاری نمود. (1)
تحلیل و بررسی
در تحلیل این شبهه نکات ذیل قابل تأمل است:
الف. عدم دلالت بر مدعا و سادهانگاری مسئله
اولین نکته اینکه شاهد یا دلیل فوق یک دلیل سطحی و به تعبیری عوامانه است. در جامعه صدر اسلام اشخاص زیادی چه در دوره جاهلیت یا اسلام بودند که به نامهای ابوبکر، عمر و عثمان نامیده میشدند. صرف اینکه اسامی فرزندان حضرت مشابه اسامی خلفا و دیگران بودند، بر رابطه صمیمی یا مشروعیت اعمال، رفتار در حکومت آنان دلالت نمیکند.
در واقع طراحان شاهد فوق مسئله مشروعیت حکومت و خلافت را بیش از اندازه سطحی و ساده انگاشتند و خواستند از یک امر شخصی و خانوادگی یک دلیل و مبنایی برای فلسفه سیاسی و مشروعیت حکومتی استنتاج و تولید کنند که چنین امری فاقد مبنای علمی و عقلی و عقلایی است.
ب. شایع بودن نامگذاری به اسامی مخالفان
نکته دیگری که بر عدم رابطه بین نامگذاری و تأیید اعمال و رفتار و مشروعیت مخالفان دلالت میکند، شیوع نامگذاری به اسامی مخالفان در میان امامان و شیعیان است، اینجا به برخی اشاره میشود.
ب. 1. اسم معاویه:
دشمنی و جنگ حضرت علی (علیه السلام) با معاویة بن ابوسفیان برای احدی قابل شک نیست، با این وجود بعضی شیعیان و محبان حضرت فرزندان خود را به اسم معاویه نامگذاری میکردند یا آنان که اسم معاویه را قبلاً داشتند، تغییر ندادند، مانند:
معاویةبن جعفر: جعفر داماد حضرت علی (علیه السلام) و همسرش زینب کبری فرزندشان را معاویه خواندند. در آن نامگذاری یا تغییر آن هیچ واکنشی از سوی امام علی (علیه السلام) و حضرت زینب و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) صورت نگرفت.
معاویة بن حارث: از شیعیان و اصحاب حضرت علی (علیه السلام)؛
معاویةبن صعصعه: از شیعیان و اصحاب حضرت علی (علیه السلام)؛
معاویةبن عمار: از شیعیان و اصحاب امام باقر (علیه السلام)؛
معاویةبن سعید، معاویةبن سلمه، معاویةبن سواده، معاویةبن صالح، معاویةبن طریف، معاویةبن عبدالله، معاویةبن العطاء، معاویةبن کلیب، معاویة بن مسیره، همگی از شیعیان و اصحاب امام صادق (علیه السلام) و غیره.
ب. 2. اسم یزید:
یزید نزد اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان با شهادت سبط پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) امام حسین (علیه السلام) مرتکب بزرگترین جرم تاریخ شده است. با این وجود بعض شیعیان از بودن اسم خود به نام یزید مشکلی نداشتند، مانند:
یزیدبن معاویه بن عبدالله بن جعفر (مادر یزید دختر امام حسین (علیه السلام) فاطمه است).
یزیدبن حاتم: از شیعیان امام سجاد (علیه السلام).
یزیدبن الکناسی، یزید النبراز، یزیدبن خیثم، یزیدبن زیاد و تعداد دیگر از شیعیان امام باقر (علیه السلام)، یزیدبن اسباط، یزید الأعور و غیره از شیعیان امام صادق (علیه السلام).
بنابراین نمیتوان از صرف همنام بودن رابطه صمیمی و مودتآمیز و بالاتر از آن مشروعیت حکومتی را اثبات کرد. چرا که در دو و سه سده اولیه تاریخ اسلام نامگذاری به اسامی مخالفان هیچبار مثبت یا منفی مترتب نمیشد.
آری در عصر حاضر چنین رسم و جوی غالب شده که مردمان هر منطقهای اسامی فرزندان خود را به اسامی اسوهها و الگوهای مثبت جامعه خودشان نامگذاری میکنند و به ندرت اتفاق میافتاد که اسامی خود یا فرزندانشان را به اسامی مخالفان خود نامگذاری کنند، لکن این نوع نگاه نکتهای است که در جوامع امروزه و اخیر به چشم میخورد.
مستمسکان به بهانه فوق در واقع مرتکب مغالطه اشتراک لفظی شدند، آنان نگاه و احکامی که در جوامع امروزه به وضع اسم مترتب است را بر سدههای اولیه صدر اسلام سرایت دادند که در آن جوامع چنانکه ذکر شد، چنین برداشت و قرائتی از نامگذاری وجود نداشت.
از اینجا روشن میشود که چرا متکلمان متقدم اهل سنت جهت اثبات مدعای خود و تضعیف دیدگاه شیعه به دلیل فوق تمسک نکردهاند، چرا که آنان به دلیل نزدیکی به صدر اسلام متفطن سستی دلیل مزبور بوده و از اینرو در آثار خود بدان نپرداختند. اما متأسفانه معاصران اهل سنت دلیل فوق را به زعم خود دلیل ابتکاری گمان کرده و به اصطلاح به کشف آن دست یازیدند؟! غافل از اینکه مستمسک فوق فاقد مبنای علمی و عقلی است.
ج. تحمیل نامگذاری
عمر درباره اسامی حساسیت خاصی داشت، وی اسم اشخاصی که به نام پیامبران پیشین بوده است را تغییر میداد، مثلاً اسم ابراهیم را که با سرپرستی وی ترتیب یافته بود و نیز اسم ابومسروق اجدع را به عبدالرحمن تغییر داد. (2)
از آنجا که وی خلیفه مسلمین به حساب میآمد و قطعنظر از آن دارای روحیه خشونتآمیز بود، کسی نمیتوانست مخالفت کند.
درباره فرزند حضرت علی (علیه السلام) نیز چنین شد، عمراسم خود را بر نوزاد حضرت انتخاب نمود. (3) و از آنجا که- چنانکه ذکر شد- اشتراک اسمها در آن عصر بر تأیید یا رد امری دلالت نمیکرد، حضرت علی (علیه السلام) نیز لازم ندید که در یک مسئله ساده به مخالفت با خلیفه بپردازد یا دایره اختلاف خود را تشدید کند که این امر به وحدت جامعه اسلامی آسیب وارد میکرد.
پس اصل دلیل فوق که حضرت اسم فرزند خود را به نام خلیفه دوم گذاشت، ادعایی است که با تاریخ نمیسازد و تعبیر درست آن است که خلیفه دوم اسم خود را بر فرزند حضرت تحمیل کرد و بنابر نکتهای که ذکر شد حضرت مخالفت ننمود.
د. عثمان نام برادر حضرت
معاصران اهل سنت برای تأیید مدعای خودشان که به هر وسیلهای تمسک میکردند با یافتن نام فرزند حضرت علی (علیه السلام) به اسم عثمان مدعی شدند حضرت از عثمان، خلیفه سوم را اراده کرده و آن دلیل بر حسن روابط آن دو میباشد. غافل از آنکه خود حضرت- که نامگذار اسم فرزند خود است- تصریح میکند که من اسم عثمان برای فرزندم را به دلیل اسم برادرم «عثمانبن مظعون» نامگذاری نمودهام. (4)
هـ قصد توریه
عموم مسلمانان صدر اسلام برای خلفا به عنوان جانشین مسند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) احترام خاصی قائل بودند و از دیگر صحابه از جمله حضرت علی (علیه السلام) نیز چنین انتظاری داشتند، در آن عصر جمع زیادی از لشکر حضرت و بیعتکنندگان با وی همان پیروان و محبان سه خلیفه اول پیشین بودند که از حضرت توقع داشتند به پاس خدمات آن سه خلیفه احترام آنان را نگه داشته و چه بسا به تعریف و ستایش آنان نیز بپردازد. اگر حضرت کوچکترین اسائه ادبی در حق خلفا انجام میداد وحدت لشکر خویش را از بین میبرد و لذا حضرت در انظار عمومی به مسائل اختلافی دامن نمیزد.
با این فرض و پیشدانسته نسبت به روحیات مردم زمانه حضرت، متوجه مشکلات و محذورات آن حضرت میشویم که آن حضرت نه تنها نباید از حق غصب شده خود به مدت بیست و پنج سال در منظر عمومی انتقادی نکند، بلکه باید برای حفظ وحدت صفوف مسلمانان نیز گاهبیگاهی به تعریف آنان نیز بپردازد. در حالی که چنین امری یعنی تعریف و ستایش از غاصبان حق خویش مصداق کذب خواهد بود که شأن و منزلت حضرت بالاتر از آن است. پس در فرض اول حضرت دو راه بیشتر نداشت. یا به ستایش و تمجید خلفای پیشین اقدام میکرد که از این طریق وحدت و انسجام لشکر خود را حفظ مینمود که لازمهاش نوعی کذب است، یا اینکه برای دوری از ارتکاب کذب ستایش و تمجید از خلفا را ترک میکرد که لازمه آن از دستدادن لشکر و حامیان خود است که به تضعیف موقعیت و حکومت حضرت در برابر معاویه و دیگر مخالفان منجر میشد.
اما حضرت راه و گزینه سومی پیدا کرد و آن این بود که سه فرزند خود را به نام خلفا اسمگذاری نماید و اگر به ستایش ابوبکر، عمر و عثمان میپردازد مقصودش نه خلفا بلکه سه فرزند خود میباشد که در دامن خویش بزرگ و تربیت یافته و واقعاً نیز اهل و لیاقت ستایش را داشتند. بدینسان حضرت با این راهکار (ستایش به ظاهر خلفا و قصد فرزندان خویش که در اصطلاح فقهی توریه نامیده میشود) هم به حفظ و انسجام حامیان خود دست یافت و هم از ارتکاب شائبه کذب خود را مصون نگه داشت.
حضرت این نکته را به برخی از شیعیان نزدیک خویش اطلاع داده بود. ولی بعد از آنان این جریان را به گوش معاویه رسانده بود، چنانکه معاویه در نامه خود به حضرت از فاش آن خبر میدهد. (5)
پینوشتها:
1. عبدالعزیز نعمانی، مقاله «حضرت فاطمه زهرا از ولادت تا افسانه شهادت!» ماهنامه ندای اسلام، ش3، حوزهی علمیه اهل سنت زاهدان و نیز، همان، ش 9، بهار 81، ص 71، سخنان امام جمعه اهل سنت زاهدان جناب عبدالحمید مولوی؛ سیداحمد موثقی، استراتژی وحدت، ج1، ص 135.
2. ر. ک: اسدالغابة، ج3، ص 284؛ الطبقات الکبری، ج6، ص 76.
3. ر.ک: شمسالدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 134؛ جمالالدین مزی، تهذیب الکمال، ج21، ص 467؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج7، ص 411؛ احمد بلاذری، انسابالأشراف، ج2، ص 92.
4. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ترجمه رسول محلاتی، ص 80؛ سیدعلی حسینی میلانی، امامت بلافصل، ص 235؛ علی لباف، معمای نام.
5. اسرار آل محمد، ترجمه محمداسماعیل انصاری زنجانی، ص 435.
منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل