خانه » همه » مذهبی » چرا خداوند این قدر به شیطان قدرت نفوذ در انسان را داده است؟

چرا خداوند این قدر به شیطان قدرت نفوذ در انسان را داده است؟

در این باره نمی دانیم منظور شما از گستره نفوذ شیطان چیست و تا چه اندازه با واقعیت مطابقت دارد. در عین حال راز آفرینش شیطان ومجال وسوسه گری های او در گرو کاویدن جنبه هاى مختلف مى باشد.
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است. گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مى پردازیم.
الف. خداوند
1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خدا مربوط مى شود، نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست. از این رو خداوند فرمود: »وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ«(1)؛ »جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم«. با عبادت و معرفت ذات کامل على الاطلاق )خداوند( کمال انسان تحقق مى یابد.
3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان متحرک به سوى کمال برین به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نماید؛ نه آن که مانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خدا نداشته باشد؛ »بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون«(2)
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوه اى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار او قرار داد؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا»(3)؛ »ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».
4. از این جاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطه اى خلقت انسان مطرح مى شود. امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه هاى مختلف مشاهده کنیم؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیه»(4)؛ «ما انسان را از نطفه اى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم».(5)
5. برقرارى یک امتحان واقعى، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف – خیر و شر – توسط انسان میسر مى باشد.
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبریک گفته است »فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین».(6)
از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است: از آن جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف( آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند مى باشد. »فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»(7).
ب( ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان مى باشد »قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ«(8)
ج( الهام خوبى ها و بدى ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، »فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها«(9)
د( محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان »حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِى قُلُوبِکُم«.(10)
ه( یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى »اءِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا«(11)
و( گشودن راه هاى هدایت به تناسب تلاش انسان »اَلَّذینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین«.(12)
6. با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویى در جانب شر نیز لازم بود تا مسئله اختیار و امتحان واقعى محقق شود؛ نیروهایى وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند تا انسان در میان دو دعوت، خود مسیرى را انتخاب و با عوامل گرایش به شر مبارزه و مجاهده نماید و با این مجاهدت به عالى ترین درجات کمال اختیارى دست یازد. از این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى، به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، لازم بود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد و مجاهده و مبارزه در راه حق وجود داشته باشد.
7. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن از درگاه خداوند و تقاضاى او براى مهلت داشتن، به منظور اغواى انسان و با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل عوامل هدایت الهى، وسوسه گر انسان به جانب شرّ باشد، ولى بیش از این به او قدرت نداد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. »وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْ آخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَکٍّ«(13)
ب. انسان
1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است. او به مقتضاى جان خود – که نفخه اى از روح الهى است »نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى«(14) – میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد. قرآن این مسأله را با آیه »یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه«(15)؛ »اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد«. بیان کرده است. همچنین به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف
میل تن، در کسب اسباب و علل
2. از آن چه گذشت، معلوم مى شود در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد: نیرویى که او را به سمت بالا مى کشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مى دهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره)نفس امر کننده به بدى( یاد مى شود. قرآن مى فرماید: »إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّى«(16)
3. دو نیروى فوق ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مى دهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند. از این جاست که مى توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.
4. نیروى درونى راهنماى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مى شود. در بخش قبلى به حمایت هاى ویژه خداوندى اشاره کردیم. در این جا به ذکر نمونه اى دیگر از این حمایت ها که حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مى کنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامت گران در مسیر الهى مى فرستد؛ همان گونه که مى فرماید: »إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ«(17)
5. در مقابل مى بایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مى شد. همان طور که گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.
6. از آن چه گذشت روشن مى شود که گرچه شیطان دعوت کننده به سوى شر است، اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مى شود؛ زیرا ناخودآگاه باعث رسیدن انسان هاى کمال جو به عالى ترین مدارج کمال، در کشاکش جدال درونى میان حق و باطل مى شود.
بنابراین نتیجه می گیریم که اغواگرى شیطان، تنها در انسان هایى مؤثر است که جانب شرّ را بر خیر ترجیح مى دهند؛ اما خالصان و خداجویان حقیقى، گزندى از او نمى بینند. چنان که شیطان خود بر ناتوانى خویش در این زمینه اعتراف کرده، مى گوید: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛ ص (38)، آیه 82 و 83..
بنابراین وسوسه گرى شیطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود کفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسان هاى روى زمین را از دست داده اند؛ سزاوار آن هستند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»؛ مریم (19)، آیه 83.؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، آنان را شدیداً تحریک کنند؟».
ج( شیطان
1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیه اش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مى رفت. »کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه«(18)
2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مى باشد »وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون«(19) بنابراین آفرینش شیطان براى وسوسه گرى و گمراهى نبوده؛ بلکه گزینش این مسیر براساس سوء اختیار خودش بوده است. خداوند نیز در این جهت او را مانند هر موجود مختار دیگر مأذون داشته است.
3. ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان قرار داد.
حضرت على علیه السلام این مدت را شش هزار سال مى دانند که معلوم نیست آیا از سال هاى دنیوى است یا اخروى(20) که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است »فِى یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون«(21)
4. شیطان با سوء اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل – یعنى این که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم »قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ«(22) – تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد. این فرمان، خود نوعى امتحان براى او بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات اقدس الهى استمداد کند.
5. خداوند عادل است و ذره اى ظلم روا نمى دارد و اجر عمل هر کس را زیادتر از آن چه استحقاقش را دارد، مى دهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمى تواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهره گیرى او در رسیدن به هدفش – که همانا اغوا و فریب نوع آدم است – مورد نیاز او مى باشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسان ها نیز از خواسته هاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است.(23)
6. با اجابت خواسته هاى شیطان از سوى خداوند تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسان ها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و… را داد(24) خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از او و پیروان او پر خواهد کرد. »لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِین«(25) و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند »وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَعِدْهُم«(26)؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مال ها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده«.
7. در پایان توجه به دو نکته لازم است. اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که با اختیار خود ولایت او را بپذیرند و تحت سرپرستى او درآیند. »کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى عَذابِ السَّعِیر«(27) و »إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ«(28). او به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد »إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ«(29).
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه هاى شیطانى به دور دانسته است: »انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ«(30). زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نموده و با اتکا به وعده هاى الهى، خود را از وساوس و فریب ها و وعده هاى شیطانى به دور نگه داشته اند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض و چه بسا فروتر از انسان است. خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است. طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه هایى همچون وعده هاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا »الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ«(31) و زینت دادن کارهاى زشت »لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْض«(32) انجام مى دهد.
جالب است که پس از آن که انسان با وعده هاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته، او را به جاى خود رها مى کند »کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِى ءٌ مِنْک«(33)
جالب تر این که در روز قیامت پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مى دهید ولى او به صراحت اعلام مى دارد تنها کار من وعده هاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعده هاى الهى اطمینان نکردید. بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید. در اینجا نه من مى توانم فریادرس شما باشم و نه شما مى توانید کمکى به من کنید. »وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِى عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلا تَلُومُونِى وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ«(34)
به همین جهت خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمان هاى محکم الهى، ضعیف شمرده است »إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفًا«(35)
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. »وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفًا«(36) و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمى برد.
نکته پایانى این که وسوسه گرى شیطان پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیده و قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسانهاى روى زمین را از دست داده اند، سزاوار آن اند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند. این نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مى باشد؛ »أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا«(37)؛ »آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند«.
توانایی شیطان:
1. توانایی شیطان در اغواگری هر زمانی و مکانی انسان، به نیروی اعطایی خداوند به وی باز می گردد که در ماجرای گفت و شنود میان او و خداوند به وی داده شده است. امام صادق(ع) در روایتی در این باره می فرماید: «ابلیس خطاب به خداوند گفت: خداوندا، با این که تو خداوندی عادل بوده و هرگز در حق کسی ستم روا نمی داری، آیا پاداش اعمال گذشته ام را نمی دهی؟ خداوند فرمود: از پاداش های آخرت نمی دهم ولی، از بهره مندی های دنیایی هر آنچه بخواهی بگو تا در پاداش عبادت هایت به تو بدهم. ابلیس درخواست کرد مرا بر فرزندان آدم مسلط کن، آن را پذیرفت. درخواست کرد که مرا مانند خون در سراسر وجودشان راه ده، فرمود: راهت دادم. سپس ابلیس درخواست کرد به من توانایی ای بده که، به هر صورتی که بخواهم در برابر آدمیان به آن صورت درآیم. خداوند آن را نیز پذیرفت. ابلیس قانع نشده و گفت خدایا بیشتر از این ها به من بده، خداوند فرمود: برای تو و خاندانت، در سینه های بشر قرارگاهی دادم. این جا بود که ابلیس قانع شده و آن سوگند معروف را یاد نمود: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین؛ به عزتت سوگند همه آنان، جز بندگان خالص از میانشان را گمراه خواهم کرد» (محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 60، دارالکتب الاسلامیه).
2. مراد از این تقاضاهای شیطان که بتوانم به هر صورتی در بیایم، توانایی تصرف در حواس انسان، به هر شکل ممکن است. نیز پیامبر(ص) در حدیثی فرموده اند: شیطان در بنی آدم، همانند خون است که در سراسر بدن جریان دارد (همان، ص 61).
3. افزون بر تصرف در حس، اقدام مزبور در شعور و ادراک آدمی نیز، از جمله راه های اغواگری شیطان بوده و در قرآن کریم بدان اشاره شده است (مائده، آیه 90). رفتارهای سرزده از انسان، هم چون خشم و دروغ گویی از شیوه های مورد اشاره درباره اغواگری شیطان می باشد: امام رضا(ع) از پدران بزرگوارش، از امام علی(ع) نقل کرده که آنان ضمن حدیثی فرمودند: «اما سرمه شیطان خواب و شربتش غضب و مکیدنیش دروغ است». از این دست روایات فراوانند که در منبع ذکر شده در پاورقی شماره 2 از صفحه 58 تا 65 و در ترجمه کتاب شریف المیزان، انتشارات علمی و فکری علامه، از ص 81 تا ص 91 به گونه ای مبسوط، بیان شده است.
4. تجسم شیطان و عمل کردن او به شیوه های مزبور، تجسمی است مثالی و نه مادی؛ یعنی همان گونه که رویدادهای این جهان در عالم رؤیا به شکل مناسب خود مجسم می شود، شیطان نیز در هر گناهی به شکلی در می آید که با نوع آن گناه مناسب می باشد. این رویکرد برخلاف باور برخی از گروه های مذهبی هم چون حشویه یا کیش مجوس است (همان، ص 65). وانگهی چون راه خدا و صراط مستقیم امری معنوی است از این رو، کارکرد شیطان در اغواگری انسان نیز، کارکردی معنوی و مربوط به عالم معناست، نه حسی. همان گونه که مراد از جهات چهارگانه محاصره کنندگی شیطان در آیاتی مانند اعراف، 17 – 16، جهات معنوی است نه مادی و حسی (همان، ص 29).
5. در رویارویی با این محاصره همه جانبه هر زمانی و هر مکانی شیطان، خداوند در قرآن کریم به پایگاه های ارزشمندی اشاره کرده است که، نمونه آشکار آن را در سوره مبارک «ناس» می بینیم: «قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدرو الناس؛ بگو به پروردگار مردم پناه می برم به مالک و حاکم مردم. به خدا و معبود مردم. از شر اغواگری های پنهانی (شیطان) که در سینه های آنان وسوسه می کند» (ناس، آیات 5 – 1).
برای چنگ انداختن به دام های بنیان برانداز شیطان، در آیات شریف مزبور، بر روی سه ویژگی بزرگ از اوصاف خداوند؛ یعنی ربوبیت، مالکیت و الوهیت او تکیه شده است. پیداست مراد از این پناهندگی، گونه زبانی تنها نبوده؛ بلکه باید با اندیشه، باور و رفتار او در هم آمیزد: با گفتن «رب الناس» خود را زیر تربیت الهی قرار دهد، با گفتن «ملک الناس» و ملک او به حساب آوردن خود، بنده سر بر فرمانش شود و بالاخره با گفتن «اله الناس» در راه بندگی او گام نهاده و از بندگی غیر او، دوری می کند و این همه، سه برنامه پیشگیری و رهایی از دام وسوسه گران و از جمله شیطان است (آیت الله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 27، ص 472 – 470).

……………….( Anotates )……………..
1) ذاریات (51)، آیه 51 – 56.
2) انبیاء(26)، آیه 21 و 27.
3) انسان (76)، آیه 3.
4) انسان (76)، آیه 2.
5) همچنین مراجعه شود به محمد( 47 (: 31؛ انبیاء( 21 (: 35؛ بقره( 2 (: 155؛ کهف( 18 (: 7؛ انعام( 6 (: 165؛ هود( 11 (: 7؛ ملک( 67 (: 2، فجر( 89 (: 15 و…
6) مؤمنون (23)، آیه 114.
7) روم (30)، آیه.
8) یونس (10)، آیه 35.
9) شمس (91)، آیه 28.
10) حجرات (49)، آیه 7.
11) مؤمن (40)، آیه 56 ؛ با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159.
12) ابراهیم (14)، آیه 12.
13) سبأ (34)، آیه 21.
14) ص (38)، آیه 72.
15) انشقاق (84)، آیه 6.
16) یوسف (12)، آیه 54.
17) سجده (32)، آیه 31.
18) کهف (18)، آیه 50.
19) ذاریات (51)، آیه 51 و 56.
20) نهج البلاغه، خطبه 192.
21) سجده (32)، آیه 5.
22) ص (38)، آیه 76.
23) المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام.
24) اعراف (7)، آیه 16 و 17؛ حجر (15)، آیه 40.
25) اعراف (7)، آیه 18.
26) اسراء (17)، آیه 67.
27) حج (22)، آیه 3.
28) نحل (16)، آیه 100.
29) ص (38)، آیه 84 و حجر (15)، آیه 39.
30) حجر (15)، آیه 42.
31) بقره (2)، آیه 272.
32) حجر (15)، آیه 39.
33) حشر (59)، آیه 16.
34) ابراهیم (14 (27 و 28.
35) نساء (4)، آیه 76.
36) نساء (4)، آیه 28.
37) مریم (19)، آیه 83

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد