طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چرا خداوند به همة بندگانش عقل كامل نداد تا ديگر گناه نكنند؟

چرا خداوند به همة بندگانش عقل كامل نداد تا ديگر گناه نكنند؟

قبل از هر چيز لازم است گفته شود، عقل در يك تقسيم كلي به دو قسم عقل نظري و عقل عملي تقسيم مي شود، عقل نظري آن است كه انسان بوسيلة آن، بودها و نبودها، هست ها و نيست هاي علوم مختلف مثل رياضيات، طبيعيات و الهيات را درك مي كند و مي فهمد. اما عقل عملي شناخت اموري است كه از سنخ عمل و كوشش است و نه از سنخ علم و انديشه و اين همان چيزي است كه دربارة آن در روايات گفته شده: «العقل ما عُبدَ به الرحمن و اكتسب به الجنان»[1] يعني عقل (عقل عملي) چيزي است كه خداي رحمان با آن عبادت مي شود و بهشت با آن بدست مي آيد، به همين دليل گفته شده: عقل عملي در جايي است كه ايمان، تصميم، عزم، اخلاص، اراده، تولّي، تبرّي و امثال آن مطرح باشد يعني جايي كه عمل شروع مي شود، جاي عقل عملي است[2].
 نكتة ديگر آن است كه عقل به مقدار لازم که باعث سعادت بشر مي شود به انسان داده شده است به گونه اي که در پرتو آن انسان بتواند خداي خود را بشناسد و بفهمد كه براي انسان و همة عالم و آدم خالق و آفريدگاري وجود دارد و هيچ كس و هيچ موجودي بدون خالق نيست و خالق همگان، خداوند است و درک کند كه انسان در برابر خالق و آفريدگار خود تكاليفي دارد و عقلاً و شرعاً ملزم است كه به همة تكاليف خود عمل كند و از همة محرمات و گناهان و كارهايي كه برخلاف حكم عقل و شرع مقدس است بايد اجتناب نمايد، اين مقدار عقل به همة افراد بشر داده شده است و اگر احياناً كساني باشند كه از اين مقدار عقل نيز بي نصيب باشند، خداوند هرگونه تكليف را از آنها برداشته و گناهي برايشان ثبت نمي شود مانند ديوانگان که اين گونه افراد اگر از حداقل عقل بي بهره باشند هيچ گونه تكليفي نيز ندارند.اما ساير مردم به طور عموم از حداقل عقل كه معيار تكليف است برخوردارند، و اساساً انبياء الهي براي اين آمده اند كه عقل هاي مردم را به شكوفايي برسانند و در واقع آنها را وادار به تعقل و انديشيدن نمايند تا خود و خداي خود را بشناسند لذا اميرمؤمنان در نهج البلاغه در مقام تبيين فلسفة بعثت انبياء مي گويد: «فبعث فيهم رسله و واتراليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذّكروهم منسّي نعمته … و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدّرة من سقف فوقهم مرفوع و مهادٍ تحتهم موضوع»[3] يعني پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند كه عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمت هاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند، و توان­مندي هاي پنهان عقل هاي آنان را برانگيزانند و آيات با عظمت الهي را به آنان نشان دهند، همچون آسمان بلندي كه مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين كه چون گهواره اي زير پاي آنان گسترده است.
 از اين كلام اميرمؤمنان بخوبي بدست مي آيد كه مردم حداقل عقل را كه بتوانند خدا را بشناسند و از نافرماني او اجتناب كنند دارا هستند، و هيچ تکليفي بدون آن اندازه از عقل نخواهد بود و اساساً خداوند در قيامت همة افراد را به اندازة ميزان عقل شان حساب رسي مي كند لذا از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه فرمود: «انما يداق الله العباد في الحساب يوم القيامة علي ما آتاهم من العقول في الدنيا»[4] يعني خداوند در قيامت در  حساب بندگان به اندازة عقلي كه در دنيا به آنها داده است دقت و سخت گيري مي كند، بنابراين اولاً ميزان تكليف، عقل است و اگر كسي عقل ندارد تكليف و گناه برايش مطرح نيست، ثانياً، همة مردم از حداقل عقل برخوردارند و خداوند عقل را به اندازه اي كه معيار تكليف باشد و از گناه دوري نمايد به همگان داده است[5].
 ممكن است سؤال شود كه اگر همة مردم از حداقل عقل بهره منداند پس چرا از فرمان خداوند سرباز مي زنند و گناه و معصيت الهي را مرتكب مي شوند به نظر مي رسد زيباترين پاسخ اين سؤال در كلام نوراني اميرمؤمنان آمده آن جا كه فرمود: «كم من عقلٍ اسيرٍ عند هوي امير»[6] چه بسا عقل كه به دست هواي نفس اسير و گرفتار است. مفهوم اين سخن حضرت آن است كه اگرچه عقل امير و فرمان رواي كشور وجود انسان است و بايد همة قواي بدني و روحي انسان تحت فرمان عقل عمل كنند و اگر چنين شود هيچ قوايي از حد خود تجاوز نمي كند و در نتيجه گناه و معصيتي صورت نخواهد گرفت، اما متأسفانه گاهي و در بعضي افراد، عقل تحت اسارت قوا ي گوناگون نفس قرار مي گيرد و نه تنها انسان گرفتار گناه مي شود بلكه حتي از عقل خود در جهت انجام گناه بهره مي گيرند و بهترين شاهد بر مدعا انواع گناهان عصر حاضراست كه بشر به كمك عقل اسير شده در زير هواي نفس آنها را به ا شكال مختلف طرح و ترويج و عمل مي كنند.
 گرچه عقل نقشي بنيادين در جلوگيري از گناه دارد، ولي غير از عقل مهمترين عامل بازدارنده تقوا و پرهيزگاري است، به همين جهت درآموزه هاي ديني بر عنصر تقوا تأكيد فراوان شده است در كلمات امير مؤمنان بر تقوا و پرهيزگاري به عنوان مؤثرترين عامل بازدارنده از گناه ا صرار فراوان شده از جمله آمده است: «اعلمو عبادالله ان التقوي دارحصين عزيز»[7] يعني بدانيد اي بندگان خدا كه تقوا، دژي مستحكم و غير قابل نفوذ است. و در جاي ديگر فرمود: « تقوا همچون مركبي است راهوار كه صاحبش بر آن سوار است و زمامش در درست او است و تا دل بهشت او را  پيش مي برود»[8].
و اين حالت كنترل نيرومند معنوي تقوا آثار و نتايج سودمندي در همة عرصه هاي زندگي مادي و معنوي براي انسان به بار مي آورد لذا در قرآن كريم فرمود: «ان اكرمكم عندالله اتقاکم[9]» يعني بهترين شما نزد خدا تقوا دارترين شما است. امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ان تقوي الله مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة»[10] يعني تقوا و ترس از خدا، كليد گشودن هر در بسته اي است، ذخيره رستاخيز و سبب آزادي از بردگي شيطان و نجات از هر هلاكت است.
بنابراين غير از عنصر عقل در ترک گناه بايد به عنصر تقوا نيز توجه شود كه اساس همه چيز تقوا است و در حقيقت عقل چراغ است و تقوا راه و در اجتناب از گناه، نقش تقوا بيشتر از عقل اگر نباشد كمتر نيست و در واقع عقل بدون تقوا همان چيزي است كه از او به امير اسارت رفته ياد شده است.
نکته ي حائز اهميت اين که همانگونه که روشن شد همه ي انسان ها از خرد و عقل کافي براي شناخت خدا و انجام تکاليف و دوري از گناهان برخوردارند اما گاه به ذهن مي آيد چه مي شد که خداوند اين عقل را چنان پر رنگ مي کرد که ديگر انسان دست به خطا نزند همان گونه که ملائکه چنينند. در پاسخ بايد گفت که اين تصور مساوي با سلب اختيار از بشر است و در صورت سلب اختيار از بشر و مجبور شدن وي در انجام طاعات و  عبادات ديگر عنصر انسانيت که  بر جنبه­ي اختيار استوار است از بين مي رود و حتي فضيلت انسان بر ساير موجودات از جمله ملائکه رنگ مي بازد چرا که ملاک اين فضيلت اختيار انسان و توانايي وي بر انجام طاعات و گناهان است که در صورت انجام طاعات و پرهيز از گناهان مي تواند حتي از فرشتگان نيز پيشي بگيرد پس نبايد عقل را به گونه اي تفسير کنيم که اختيار را سلب کند که در اين صورت نه تنها خدمتي به بشريت نشده که باعث از بين رفتن ملاک برتري و پيشي گرفتن وي از ملائکه مي شود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.ناصر مكارم، تفسير نمونه، مجلدات:2ص294، 6ص174، 14ص267، 22ص63، 24ص330، تهران: نشر دالكتب الاسلاميه،1379.
2. محمدرضا مهدوي كني، نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، قم: دفتر فرهنگ اسلامي، 1373ش.
3. جوادي آملي، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص231، قم: نشر مركز اسراء، 1379ش.
4. محمد شجاعي، طريق عمل تزكيه، ج1ـ2، 3، تهران: نشر سروش، 1380.
5. انسان در اسلام، احمد واعظي، چاپ سمت.
 
پي نوشت ها:
[1] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، نشر فرهنگ اهل بيت، ج1، ص11، حديث 3.
[2] . جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، تفسير موضوعي، قم، نشر مركز اسراء، 1378ش، ج12، ص30.
[3] . نهج البلاغه، خطبه1.
[4] . تفسير نور الثقلين، قم، نشر مطبعة العلمية، بي تا، ج5، ص537.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالكتب السلاميه، 1379، ج26، ص302.
[6] . نهج البلاغه، حكمت211.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 157.
[8] . نهج البلاغه، خطبه 16.
[9] . حجرات/ 14.
[10] . نهج البلاغه، خطبه 23.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد