در پاسخ به سؤال بالا بايد گفت اديان آسماني كه از ابتداي خلقت بشر از جانب خداوند براي هدايت و تكامل بشر آمده هر كدام دورة مخصوصي داشتند كه با گذشت آن دوره با توجّه به پيشرفت انسان، ديني جديدتر و تكامل يافتهتر از دين قبلي توسط پيامبري ديگر، كه مژدة آمدنش از سوي پيامبر پيشين و در كتب قبلي آمده بود، آورده ميشد. و اين روند ادامه داشت تا اينكه آخرين و كاملترين دين توسط آخرين پيامبر و فرستادة خداوند كه آمدنش را همة اديان و پيامبران گذشته، بشارت داده بودند و پيروان راستين اديان قبلي منتظر آمدن او بودند توسط پيامبر اسلام آورده شد. اين در حالي بود كه يهوديت و مسيحيت براي مدّت محدودي آمده و با مقتضيات زمان خاصّي سازگار بودند و در طول زمان تا آن اندازه تحريف و تغيير يافته بودند كه به كلّي مسخ شده و اهميّت اصلي خود را از دست داده بودند.[1]
از طرفي خود اين اديان هم وعدة آمدن دين كامل و جاوداني اسلام و پيامبر آخر الزّمان را داده بودند و كمكم رهبران ديني يهود و نصاري با در نظر گرفتن پيشبينيهاي پيامبران گذشته و كتب آسماني در يك حالت انتظار و احياناً وحشت و اضطرابي به سر ميبردند.[2] آنان آنچه را خود ميدانستند براي ديگران هم در گوشه و كنار نقل ميكردند و طبعاً زمينه از نظر همه آماده طلوع و تجلّي اسلام بود.
در انجيل برنابا از قول حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ بشارت آمدن حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با عنوان فارقليط يعني احمد داده شده است كه ميگويد:«چه با سعادت است زماني كه زود است بيايد او به سوي جهان، مرا تصديق كنيد كه ديدم او را و تقديم كردم براي او احترام، چنانچه ديده است او را هر پيغمبري، زيرا كه خداي عطا ميكند به ايشان روح او را به نبوّت، و چون او را ديدم تسلّي يافتم و گفتم: اي محمّد خدا با تو باد و مرا لايق آن نمايد كه خدمتگزار تو باشم.»[3]و در جاي ديگر آمده است كه پيامبر آخر الزّمان باطل كند هر گونه بدعتها را. اشاره به اين است كه پيامبر اسلام اضافه بر تحكيم و تكميل اصول و فروع اديان گذشته با منطق رساي خود افزودههاي گروهي از علماء و پيشوايان اديان را كه در كتب مقدّسة آسماني نمودهاند باطل و دستبردهاي آنها را به كلّي محو و نابود خواهد ساخت.[4]و اينها نشان از اين است كه اديان گذشته به واسطة تحريفاتي كه در آنها صورت گرفته بود. از مسير اصلي خارج شده و متولّيان اديان فقط منافع خود را مدّ نظر داشتند.
قرآن كريم با اينكه در بسياري از آيات، خود را تصديق كنندة كتاب هاي پيامبران گذشته خوانده و مي فرمايد: «و اين كتابي است كه ما آن را نازل كرديم؛ كتابي است پربركت ، كه آنچه را پيش از اين آمده تصديق ميكند.»[5] همچنين اشارات و تصريحات بسياري هم به تحريف واختلال اين كتب در اثر دستبرد شيّادان نموده و ميفرمايد:«در ميان آنها كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب، زبان خود را چنان ميگردانند كه گمان كنيد از كتاب است؛ در حالي كه از كتاب خدا نيست»[6] و باز ميفرمايد:«اي اهل كتاب! چرا حق را با باطل مشتبه ميكنيد و حقيقت را پوشيده ميداريد در حالي كه ميدانيد.»[7]اگر گذري بر اوضاع زمان بعثت و قبل ازآن در كلّ جهان داشته باشيم بهتر مي توان فهميد كه چرا با وجود اديان گذشته كه در كشورهاي قدرتمندي هم رواج د اشت باز خداوند اسلام را فرستاد. با اينكه اروپا اوّلين جايي است كه دين مسيح در آن گسترش يافت و تبديل به يك دين رسمي شد، امّا پيش از بعثت، سراسر اروپاي غربي در شرك و اوهام باطل به سر ميبرد و از توحيد و تعاليم پيامبران در آن نواحي خبري نبود و قسمتهاي شرقي اروپا دربارة حقيقت و شخصيّت مسيح ـ عليه السّلام ـ و موضوع مبهم عقيدة تثليث و اسرار اقانيم دچار كشمكشهاي سخت بود و تعصبهاي سران كليسا براي حفظ مقام و شخصيّت و منافع خود به خصوص رقابت ميان كنيسه رم و قسطنطيه مردم را سردرگم كرده و رشتة امور را گسيخته بود.[8]غرب از جهت وضع اجتماعي در وحشتناكترين دورههاي تاريخي خود به سر ميبرد. ميان سران سياست و دين (كليسا) اختلافات عمدهاي به وجود آمده بود و مسيحيت به صورت گناه بخشي و تقليد عقايد تثليث درآمده بود و همين اختلافات باعث تفرقه و جدايي بين مسيحيان شده و آنها را به گروههاي متعدّدي تقسيم كرده بود.
در ايران نيز با آن قلمروي گستردهاي كه داشت به خاطر خودپرستي و كينه و رقابت در دربار و بدرفتاري و زشتكرداري موبدهاي زرتشتي، آئين زرتشت كه آئين رسمي ايران بود به آئيني بي روح و بينشاط تبديل شده و مردم را از خود بيزار نموده بود.[9] آئين يهود هم كه قبل از مسيحيت آمده بود و در تورات اصيل و بدون تحريف مژدة آمدن عيسي ـ عليه السّلام ـ را داده بود با آمدن عيسي مسيح ـ عليه السّلام ـ وقتي كه متولّيان اين دين ديدند كه منافع شخصي خودشان در خطر است با آن به مبارزه برخاسته و منكر آن شدند و لذا تا ظهور اسلام همواره مورد آزار و اذيّت مسيحيان بودند.[10] و منتظر آمدن آخرين پيامبر بودند، البتّه فكر ميكردند كه آخرين پيامبر هم از بني اسرائيل خواهد بود. از طرف ديگر دين يهود را يهوديان متعصّب به آئيني نژادي و قومي تبديل كرده بودند و ميگفتند كه فقط نژاد بني اسرائيل ميتواند اين آئين را داشته باشد و لذا آن را به صورت آئيني بسته و تحريف شده در آورده بودند.
امّا از همة اينها كه گفته شد بهترين بيان از وضع اجتماع دوران قبل از اسلام بيان امام علي ـ عليه السّلام ـ است. آنجا كه ميفرمايند:«خدا پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را زماني فرستاد كه مردم در فتنه گرفتار شده، رشتههاي دين پاره شده و ستونهاي دين و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشتند و امور مردم پراكنده بود راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت. چراغ هدايت بينور و كوردلي همگان را فراگرفته بود. خداي رحمان معصيت ميشد و شيطان ياري ميگرديد؛ ايمان بدون ياور مانده بود و ستونهاي آن ويران گرديده و نشانههاي آن انكار شده و راههاي آن ويران و جادّههاي آن كهنه و فراموش گرديده بود.»[11]بنابراين به خاطر پايان يافتن دروههاي اديان گذشته و جهت تكامل انسان، خداوند ديني جديد كه بشارت آن را در كتب اديان گذشته و توسط پيامبران داده بود، توسط پيامبر آخر الزّمان حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي رهايي بشر از شرك و بدعت و گمراهي فرستاد و فرمود كه:«دين در نزد خداوند اسلام است.»[12] و «هر كس جز اسلام آئيني براي خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.»[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسلام آئين برگزيده، محمّد جواد بلاغي نجفي، ترجمة حسن صفائي.
2. عيسي پيامآور اسلام. احمد بهشتي.
3. جهان در عصر بعثت، محمّد جواد باهنر.
پي نوشت ها:
[1] . بعثت نامه، مجموعه مقالات، قم، انتشارات صبح صادق، چاپ اول، 1383، ص52.
[2] . صادقي، محمّد، بشارات عهدين، تهران ، دارالكتب الاسلامي، چاپ چهارم، 1362، صص 38، 42، 43. و آشنايي با تاريخ اديان، ص 155.
[3] . همان.
[4] . همان، ص167.
[5] . انعام/92.
[6] . آل عمران/78.
[7] . آل عمران/71.
[8] . بعثتنامة پيشين، ص 31.
[9] . همان.
[10] . آريا، غلامعلي، آشنائي با تاريخ اديان، تهران، انتشارات پايا، اول، 1376، ص 138.
[11] . نهج البلاغه، خطبة دوم، ترجمة محمّد دشتي.
[12] . آل عمران/19.
[13] . آل عمران/85.