ترديدي نيست كه زنان در طول تاريخ از شأن و موقعيت لازم و كافي برخوردار نبوده و غالباً دچار ستمي مضاعف بوده اند بي گمان ستم به زنان و ناديده گرفتن جايگاه آنان يكي از سياه ترين نقطه هاي تاريخ بشري است، براي نمونه در ميان مكاتب باستان و دانشمندان قديم، كم نيستند كساني كه زن را در مرتبة انساني همتاي مرد نمي دانند. در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات هستند و حتي زن را از سلالة شيطان مي دانستند. سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مي دانست. همچنين ارسطو بر اين باور بود كه زن چيزي نيست مگر مرد ناكام، خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش،[1] مسيحيت كليسايي متأثر از آيين يهود و ديدگاه هاي رومي و يوناني، زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي دانست. توماس آكويناس پرآوازه ترين دانشمند مسيحي در قرون وسطي نيز بر اين اعتقاد بود كه زن يا نخستين مقصود، طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت يعني گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي انطباق دارد.[2]برخورد عملي با زنان نيز بر همين ديدگاه استوار بود تا همين اواخر، قوانين اروپايي مدعي فرهنگ و طرفداري از حقوق زن، زن را از جميع حقوق محروم مي كرد و يگانه راه براي حق مالكيت و تصرف و انتفاع را از طريق مرد، اعم از شوهر يا پدر يا ولي او مي دانست. چنان كه زنان انگليسي در سال 1870، زنان آلماني تا سال 1900، زنان سوئيسي تا سال 1907 و زنان ايتاليايي تا سال 1919 مالك شناخته نمي شدند.[3] مي توان گفت كه نهضت هاي زنان در قرون اخير پاسخ طبيعي و نه صحيح، به موضع گذشته فرهنگ غربي نسبت به زن بوده است، در جايي كه زن را نيمه انسان مي دانستند، طبيعي است مكاتبي متولّد شدند كه مرد را عامل بدبختي زن و زن را جنس برتر بدانند؛ در مقابل ديدگاه اسلامي دربارة زن را مي توان ديدگاهي مترقّي و در عين حال متعادل دانست. اسلام زن را همچون مرد انسان مي داند كه سه ويژگي مهم انساني يعني اختيار، مسئوليت پذير و توانِ ارتقاء و كمال را داراست و همانند مرد از امكانات رشد و كاميابي[4] برخوردار است، اما در تحليل و بررسي علت تحقير زنان در طول تاريخ مي توان به دو عامل عمده اشاره نمود كه عبارت است از جهل و خودپسندي؛ جهل و عدم شناخت جايگاه و نقش زنان و ناديده انگاشتن موقعيت و كاركرد آنان و توجه به شرايط ظاهري و ضعف نيروي بدني زنان كه زن را موجود دوم و مقدمه مرد انگاشته اند. اين دو عامل همان گونه كه در قرون گذشته عامل تحقير و بي توجهي به زنان بوده است، در عصر جديد نيز كه آن را عصر حكومت علم و تكنولوژي مي دانند به شكل ديگري نمود پيدا نموده است. با اين تفاوت كه جهالت انسان عصر جديد در شكلي نو به ظهور مي رسد و به صورتي پيچيده تر عليه زنان ستم روا مي دارد.
با تحليل عميق تر مي توان دريافت كه ستم هايي كه با نام دفاع از حقوق و آزادي هاي زنان بر اساس مباني جاهلانه و خودپسندانه (اومانيسم) بر زنان روا مي دارند بسيار هولناك تر و ناشناخته تر است.[5] بزرگترين دستاورد غرب براي زنان آن بود كه با طرح شعار تساوي زن و مرد، زنان را از ميدان قدرت نمايي آنان _ يعني محيط خانواده _ خارج نموده و روانه ميدان هايي كه قدرت برابري با مردان را در آن حوزه ها نداشتند، زن در محيط خانواده شخصيتي توانمند بود و شخصيت هاي توانمندي را به جامعه عرضه مي كرد، ولي او در جهان مدرن با تغيير نقش و جايگاه خود، سازندگي انساني را با توليد قطعات سخت افزار و خدمات انساني را با خدمات اداري معاوضه كرد و به موجودي ضعيف تر و كم اهميت تر تنزل يافت البته اين بدان معنا نيست كه از نقش سازنده زنان در عرصه هاي اجتماعي غفلت كنيم بلكه سخن در توجه به نقش هاي اصلي زن و مرد در محيط خانواده و اجتماع است؛ موتاشارن نويسندة امريكايي در مقاله اي تحت عنوان اشتباه فمينيست ها، مي نويسد: آزادي زنان براي ما افزايش درآمد، سيگار ويژه زنان حق انتخاب براي تنها زيستن و تشكيل خانوادة يك نفره، ايجاد مراكز بحران تجاوز، اعتبارات فردي، عشق آزاد و زنان متخصص بيماري هاي زنان را به ارمغان آورد و ليكن در ازاي آن چيزي را به غارت برده كه خوشبختي بسياري از زنان در گرو اوست و آن وجود «همسر» و خانواده است.[6] در حقيقت نقطه اصلي تفاوت ديدگاه اسلام و غرب نسبت به زنان در اين است كه اسلام زن را براي خود زن مي خواهد، اما غرب زن را براي مرد مي خواهد نه يك شخصيت مستقلّ و تأثيرگذار در جامعه از اين رو دستاورد غرب و نهضت هاي آزادي زنان براي زن چيزي جز تحقيرِ بيشتر به همراه نداشته است، اما اسلام شخصيت واقعي را به زن داده و او را به عنوان عنصري مستقلّ و تأثيرگذار در جامعه پذيرفته و براي او ارزش و جايگاه ويژه اي قائل شده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، تهران، انتشارات صدرا، 1376، ص 113 تا 121.
2. محمدرضا زيبايي نژاد، محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام (بررسي مقايسه اي ديدگاه اسلام و غرب)، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1381.
3. آسيب شناسي شخصيت زن، محمدرضا كوهي، قم، پارسيان، 1383.
4. كتاب نقد، حقون زن، شماره 12، پاييز 78.
پي نوشت ها:
[1] . بنوات گري، زنان از ديد مردان، ترجمة محمدجعفر پوينده، انتشارات جامي، ص 7 ، 45 و 47.
[2] . همان، ص 8 و 57.
[3] . بي آزار شيرازي، عبدالكريم، رساله نوين (امام خميني «ره»)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364، ج 3، ص 18.
[4] . احزاب/5 ؛ توبه/2 ؛ فتح/7.
[5] . زيبايي نژاد محمدرضا، سبحاني، محمدتقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1381، ص 134.
[6] . كتاب نقد، حقوق زن، 1378، شماره 12، ص 69.