از ديدگاه اسلام حيات به طور كلي نشانهاي از رحمت الهي است[1]. اين نگاه به حيات از يك سو به آن ارزش ميبخشد، و از سوي ديگر آن را امانتي در دست انسان ميداند.[2] . اختيار انسان نسبت به حيات خويش در حدي است كه خداوند به او عنايت كرده است. بنابراين حيات تنها حق افراد نيست، بلكه حفظ آن تكليف فرض شده است و گذشتن از اين حق جز در محدوده ضوابط الهي ممنوع است.
در فقه اسلامي عنوان «نفس محترمه» مطرح است. از ديدگاه قرآن كريم و روايات، نفس محترمه شامل همه انسانها است،[3] مگر كسي كه به جهت ارتكاب جرم تباه كننده حيات، مستحق كيفر و قصاص گردد.
حق حيات براي هر كس، و در نتيجه تكليف ديگران به رعايت اين حق آنقدر ارزشمند است كه در قرآن كريم سلب حيات يك فرد، مانند سلب حيات همه انسانها معرفي شده است.» هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكُشد، چنان است كه همه انسانها را كشته است، هر كس انساني را از مرگ رهايي بخشد، گويي چنان است كه همه مردم را زنده كرده است»[4] از آيه شريفه اهميّت مرگ و حيات يك انسان از ديدگاه قرآن به طور كامل مبرهن ميگردد، عظمت اين امر با توجّه به شرايط زمان و مكان نزول قرآن كه خون انسانها مطلقاً ارزشي نداشت، بيشتر آشكار ميشود.
درباره اين سوال كه چگونه قتل يك انسان مساوي است با قتل همه انسانها و نجات يك شخص مساوي است با نجات همه انسانها؟ مفسّران قرآن پاسخهاي مختلفي دادهاند: از جمله در «مجمع البيان»[5] پنج پاسخ، در «تبيان»[6] شش پاسخ، در «كنزالعرفان»[7] چهار پاسخ، در تفسير «الميزان»[8] يك پاسخ، و در تفسير «نمونه»[9] دو پاسخ به آن داده شده است. ما در اينجا به دليل اختصار به پاسخي كه در تفسير نمونه آمده است، اشاره ميكنيم.
آنچه در پاسخ سؤال فوق ميتوان گفت، اين است كه قرآن كريم در آيه شريفه يك حقيقت «اجتماعي ـ تربيتي» را بازگو ميكند، زيرا: اولاً كسي كه دست به خون انسان بيگناهي ميآلايد، در حقيقت چنين آمادگي را دارد كه انسانهاي بيگناه ديگري را كه با مقتول از نظر انساني و بيگناهي برابرند، مورد حمله قرار داده و به قتل برساند. او در حقيقت يك قاتل است و طعمه او انسانهاي بيگناه و ميدانيم كه تفاوتي بين انسانهاي بيگناه از اين نظر نيست و نيز كسي كه بهخاطر نوعدوستي و عاطفه انساني، ديگري را از مرگ نجات دهد، اين آمادگي را دارد كه اين طرح انساني را در مورد هر بشر ديگري انجام دهد، چون او علاقمند به نجات انسانهاي بيگناه است.
ثانياً: جامعه انساني در حقيقت يك واحد است، و افراد آن همانند اعضاي يك پيكرند و هر فردي به اندازة شعاع وجودي خود در ساختمان مجتمع بزرگ انساني و رفع نيازمنديهاي آن اثر دارد، لذا فقدان و احياي يك فرد قطعاً در سرنوشت ديگر اعضا مؤثر است. در نتيجه تأكيد اسلام در اين خصوص كه كشتن يك فرد را مساوي با قتل همه انسانها ميداند و قاتل محكوم به قصاص است (در فرض كه اولياي مقتول عفو نكنند)، در راستاي حمايت از خون بيگناه و به هدف تأمين امنيت و سلامت اجتماع است. چنانكه گفتهاند: «هرگاه وجود مقصر براي جامعه به قدري زيان بخش باشد كه سود حاصله از آن را تحت الشعاع قرار دهد، در اين صورت اعدام او مشروع خواهد بود».[10] از آنجا كه سرنوشت افراد بههم مرتبط است و هر زيان فردي امكان تبديل شدن به زيان اجتماعي را دارد، قتل يك فرد بهمنزله قتل همه انسانها فرض شده است و قاتل در واقع دشمن اجتماع است. پس قرآن با اين بيان بيشترين كرامت و ارزش را براي انسان قائل است البته اگر خود انسان آن را حفظ نمايد و يك پيشگيري در سطح عموم از جرم وحشتناك قتل نموده است كه در آن حكمت هاي بيشماري وجود دارد و ما ممكن است به برخي از آن ها پي ببريم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. طباطبائي، سيّد محمّد حسين، ترجمه تفسير الميزان، (قم: دفتر انتشارات اسلامي، بيتا) ج 5، ص 518 به بعد.
2. محمّد گيلاني، محمّد، حقوق كيفري اسلامي، تهران، المهدي، 1363.
3. عليرضا، فيض، مقارنه و تطبيق در حقوق جزاي اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379.
4. حسن، عباسزاده اهري، جرمها و مجازاتها در اسلام، تبريز، آيدين، 1378.
پي نوشت ها:
[1] . روم/50: فانظر الي آثار رحمة الله كيف يحيي الأرض بعد موتها.
[2] . چون در انسان روح الهي دميده شده است. فاذا سويته و نفخت فيه من روحي … حجر/29.
[3] . اسري/32، ولا تقتلوا النفس التي حرّم الله الّا با لحق؛ ر.ك: الحرالعاملي، محمّد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج 19، كتاب القصاص، حدود 14، حديث دربارة حرمت قتل نفس محترمه.
[4] . مائده/32؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج 4، ص 355.
[5] . الطبرسي، الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379 ق، ج 3 ـ 4، ص 187 ـ 186.
[6] . ابي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، نجف، مكتبة الأمين، 1383ـ 1376 ق، ج 5، ص 500..
[7] . جمال الدين، فاضل مقداد، كنز العرفان في فقه القرآن، تهران، انتشارات مرتضوي، 1343، ج 1ـ 2، ص 353، (كتاب الجنايات).
[8] . طباطبائي، سيّد محمّد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيّد محمّد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا، ج 5، ص 518 به بعد.
[9] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج 4، ص 355، ذيل سورة مائده آية 32.
[10] . علي آبادي، عبدالحسين، حقوق جنايي، بيجا، بانك ملي، 1353، ج2، ص17.