خانه » همه » مذهبی » چطور بفهمم ائمه(س)، مجاری فیض و ارکان عالم هستی اند، یعنی چه؟

چطور بفهمم ائمه(س)، مجاری فیض و ارکان عالم هستی اند، یعنی چه؟


برای توضیح معنای واسطه فیض بودن امام (ع) لازم است به حقیقت امامت از نظر قرآن توجه شود.
در این رابطه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه : ( و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات ) (سوره بقره، آیه 124 ) توضیحاتی دارد که چکیده آن از نظر شما می‎گذرد: امامت موهبتی است الهی غیر از موهبت نبوت، رسالت و ریاست دین و دنیا و خلافت و حکومت و مطاع بودن . و از این رو خداوند پس از اینکه حضرت ابراهیم (ع) دارای مقام نبوت و رسالت بود در اواخر عمر پس از ابتلائات و امتحانات شدیدی او را برای چنین مقامی برگزید و فرمود: (… انی جاعلک للناس اماما.. ) (سوره بقره، آیه 124 ) …همانا من تو را برای مردم امام قرار می‎دهم….
و آنچه از قرآن استفاده می‎شود این است که هر کجا در قرآن متعرض این مقام شده است آن را به نوعی از هدایت تفسیر و تبیین نموده است .
در سوره انبیاء فرموده : و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین، و جعلناهم أئمة یهدون بأمرن (سوره انبیاء، آیه 72 و 73 ) : و ما اسحاق و یعقوب را افزون به او – ابراهیم – عطا کردیم و همگی را صالح قرار داده و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما مردم را هدایت می‎کردند. و در سوره سجده فرموده است : و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون (سوره سجده، آیه 24 ) : و بعضی از آنان – پیامبران – را چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‎کردند.
در هر دو آیه فوق خداوند امامتی را که به پیامبران خاصی اعطا کرده است به هدایت به امر الهی تبیین و تفسیر نموده است . پس حقیقت امامت هدایت به امر است . و أمر را در سوره یس چنین بیان نموده است : انما أمره اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کل شئ (سوره یس، آیه 82 و 83 ) همانا امر او هنگامی که چیزی را اراده کرد این است که به آن می گوید موجود شو پس آن موجود می‎شود. پاک و منزه است خدایی که ملکوت و باطن هر چیزی به دست اوست. در این آیه أمر به ملکوت و باطن عالم تفسیر شده است، و ملکوت عالم همان وجه دیگر این عالم است که با آن وجه با خداوند مواجه است و از او صادر می‎شود; و این وجه یکی بیش نیست : و ما أمرنا الا واحدة کلمح بالبصر (سوره قمر، آیه 50 ) : و امر ما نیست جز یکی، همچون چشم به هم زدنی. و از تکثر و قیود زمان و مکان و حرکت و تغییر دور و منزه می‎باشد.
پس مستفاد از آیات مذکور چنین است که امام به خاطر مصاحب بودن با ملکوت عالم نوعی ولایت تکوینی بر باطن عالم دارد و در اثر این مصاحبت و ولایت که قهرا دامنه آن بر باطن قلوب و اعمال مردم نیز امتداد دارد آنان را هدایت می‎کند; یعنی عملا به کمال مطلوب و هدف نهایی می‎رساند. و در حقیقت واسطه در فیض الهی می‎باشد که همان هدایت و ایصال به سوی کمال مطلق است .
این نوع هدایت غیر از صرف ارائه طریق کمال و حق و راهنمایی به سوی آنها است و مرحله ای بالاتر از آن می‎باشد. ارائه طریق وظیفه هر نبی و رسول بلکه هر مؤمنی است و منحصر به امام نمی باشد. آنچه منحصر به اوست و حقیقت امامت است همان هدایت به امر و رساندن افراد خاصی به کمال می‎باشد. کسانی می‎توانند مشمول این هدایت شوند که در تمام جهات و شئون حقیقتا پیروی از امام می‎کنند و حقیقتا او را مقتدای خود در تمام ابعاد زندگی قرار داده اند. (‌ تفسیرالمیزان، ج 1، ص 270 به بعد )
یادآوری می‎شود عبارتی که در روایت جابر از پیامبراکرم (ص – از طریق اهل سنت – نقل شد، یعنی جمله : ینتفعون بولایته فی غیبته (‌ فرائدالسمطین، ج 1، ص 314، حدیث 250 ) : در زمان غیبت از ولایت او نفع می‎برند در راستای این مطلب نیز هست که از قرآن درباره حقیقت امامت استفاده می‎شود.
و اگر مقصود از ولایت او پیروی کامل از منویات و اهداف آن حضرت باشد، این گونه ولایت منحصر به افراد خاصی از اولیای او از بین شیعیان خواهد بود. بنابراین فواید و منافع امام منحصر به فواید ظاهری نمی باشد.
ضمنا مقصود از لطف که مرحوم خواجه طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد(3) در رابطه با وجود امام معصوم گفته است که وجود امام لطف الهی است و تصرفش لطف دیگری است و فقدان تصرف و لطف او از ناحیه ماست، همان فوائد ظاهری و باطنی امام می‎باشد.
عرضه اعمال بر پیامبر (ص) و امام (ع)
روایاتی که مضمون آن عرضه اعمال و کارهای عباد بر پیامبر(ص) و ائمه (ع) است، نیز دلالت می‎کند بر اینکه باطن اعمال انسانها نزد امام حضور دارد و او نوعی نظارت و اشراف بر اعمال دارد.
از باب نمونه در کافی یک باب با همین عنوان منعقد شده است . (الکافی، ج 1، ص 219 ) همچنین است روایاتی که پیامبر(ص) و ائمه (ع) را شهدا و گواهان مردم دانسته است .( بحارالانوار، ج 7، باب : السؤال عن الرسل والامم )
در روایت چهارم این باب عبدالله بن أبان الزیات که نزد حضرت رضا(ع) موقعیتی داشت از آن حضرت خواست که برای او و اهل بیتش دعا کنند، آن حضرت فرمود:
مگر من چنین نمی کنم ؟ به خدا قسم اعمال شما در هر روز و هر شب بر من عرضه می‎شود. آنگاه راوی از این کلام حضرت تعجب کرد و حضرت در جواب فرمود: مگر این آیه قرآن را نخوانده ای : و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون ([3] سوره توبه، آیه 105 ) : و بگو – ای پیامبر – عمل کنید که خداوند و رسول او و مؤمنین به زودی عمل شما را می‎بینند به خدا قسم مقصود از آن [والمؤمنون ] علی بن ابی طالب است. (‌ الکافی، ج 1، ص 219، حدیث 4 )
و علت اینکه فقط حضرت علی (ع) را نام بردند با آنکه علی (ع) و امامان معصوم دیگر در این جهت تفاوتی ندارند، این است که در زمان نزول آیه فقط حضرت علی (ع) مصداق آن امر بوده است و گرنه مؤمنون جمع است و افراد دیگری که شایستگی آن مقام منیع را داشته باشند شامل می‎شود.
به نظر مى رسد منشأ نوع چنین شبهاتى مقایسه مفاهیم رایج میان ما با مفاهیمى است که نسبت به خداوند متعال به کار مى گیریم و این در باب صفات و افعال الهى بیشتر مى باشد. آدمى یک سلسله مفاهیم را که از مصادیق امکانى اخذ کرده؛ یعنى، ابتدا چیزى را در خود یافته یا رابطه اى میان دو موجود مخلوق و ممکن و مادى را شناخته، سپس از آن رابطه یافته یا شناخته شده، مفهومى گرفته و آن را تعمیم داده تا شامل خدا هم بشود. مثلاً وقتى مى گوییم خداوند امور جهان را تدبیر مى کند از این «تدبیر» همان تدبیر رایج میان خود که فلانى یک مجتمع را اداره و امور آن را به پیش مى برد، استنباط می کنیم. غنى بودن و بى نیاز بودن خداوند و یا افاضه فیض حضرت حق توسط اسباب و سلسله علل و معالیل نیز از این مسأله مستثنى نیست. ما فکر مى کنیم استفاده خداوند متعال از اسباب مانند استفاده انسان ها از یک سرى ابزار است و چون آدمى در انجام کار بدان ابزار نیازمند است، فورى به ذهن ما چنین خطور مى کند که خداوند هم به اسبابى که توسط آن به ما فیض مى رساند نیازمند است و حال آن که چنین نیست. ما نیازمند به ابزارى هستیم که خارج از حیطه آفرینش ماست، ما به عللى و عواملى نیازمند هستیم که در عرض و مقابل هستى و وجود و ذات ماست و حال آن که خداوند با ابزارى فیضش را مى رساند که آن ابزار و وسایل علل و اسبابى هستند که در طول هستى او بوده و مخلوق و وابسته محض به ذات مقدس اویند.
البته این مطلب بدان دلیل است که ما رابطه فاعلیت الهى و خالقیت الهى را نمى توانیم درست درک و هضم کنیم و نمى توانیم تصویر صحیحى از رابطه واجب الوجود و ممکن الوجود داشته باشیم، چرا که ذهن آدمى داراى قیود و شرایطى است که معقولات علمى و فلسفى خود را از جهان طبیعت به دست مى آورد، لذا نمى تواند رابطه خدا را با جهان دقیقا به دست آورد.
البته این عدم توانایى در رسیدن به کنه مطلب نباید باعث شود که ما فکر و عقل و خرد خود را تعطیل کنیم، بلکه باید تلاش کنیم و معرفت عقلانى خود را زیاد کنیم و در باب رابطه خداوند با جهان و افعال او و نسبت او با اسباب و نظامى که خود بر جهان هستى حکم فرما ساخته است – از قرآن مدد جوییم. اگر در لحن هاى گوناگونى که آیات قرآن نسبت و رابطه خدا با موجودات مطرح فرموده است دقت کنیم: لحن هایى چون «احاطه خداوند بر همه موجودات»،(نساء، آیه 126)، «قوام جهان هستى از خداست»، (بقره، آیه 255)، «خداوند با همه موجودات است»، (طه، آیه111)، (خدا خالق هستى است»، (انعام، آیه 102)، «خداوند مالک هستى است»، «خدا حافظ جهان هستى است»،(هود، آیه 57)، «پرورش دهنده همه هستى است»، (انعام، آیه 64) و… تدریجا معرفت ما در باب نسبت خدا باعلل و اسبابى که خود مقرر و خلق فرموده روشن تر مى شود و در عین حال غنى بودن محض و محض غنى بودن او براى ما بیشتر واضح مى گردد که در این راه نیز باید از او مدد جوییم.
در باب نسبت خداوند با افعال خود نگا: همان: صص 116 – 96 و نصرى، عبداللّه ، تکاپوگر اندیشه ها (زندگى، آثار و اندیشه هاى استاد محمد تقى جعفرى) پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، چاپ اول، تابستان 1376، ص 156 – 151 ) .
جرعه اى بر ریختى زآن خفیه جام / بر زمین خاک من کاس الکرام
هست بر زلف و رخ از جرعه ش نشان / خاک را شاهان همى لیسند از آن
جرعه حسن است اندر خاک گش / که به صد دل روز و شب مى بوسیش
مثنوى، دفتر پنجم، ابیات 374 372)
در نتیجه واسطه فیض بودن امامان(ع) با توحید افعالی منافات ندارد. بلکه بر اساس مبانی فلسفی حلقه وصل میان واجب الوجود و ممکن الوجود باید اشرف مخلوقات باشند که نور حقه محمدیه می باشد و انوار ائمه علیهم السلام نیز از همان نور است. و اما این به معنای تفویض نیست بطوریکه خداوند کار جهان را به این ذرات مقدس محول کرده باشد و خود خداوند بیکار باشد. بلکه رابطه همه با خدا به اراده خداست و هیچگونه استقلالی برای غیر خدا نیست بلکه همه عین ربط به خدایند.
وجود سلسله مراتب نشانه نظام مندی و روش مندی هندسه آفرینش است. وجود وسایط فیض هم خود وسایط را دارای کمال و فیض می سازد و هم موجودات فروتر را در قوس نزول در مسیر رشد وکمال قرار می دهد و زیبایی نظام آفرینش و بارور شدن استعدادها و قابلیت موجودات در سیکل گردشی موجودات به نمایش در می آید. به طور مثال؛ اگر چه خداوند به طور مستقیم می تواند درخت خشکیده ای را سرسبز کند چنان که گاهی پیامبران و امامان(ع) به اذن خدا چنین کاری را می کردند، اما شکل گیری نظام آفرینش به آن است که آب از طریق ریشه ها جذب ساقه درخت شود و به برگها برسد و برای این منظور نزول باران و هدایت آب ها و کار باغبان ها و… همگی معنا و مفهوم پیدا می کنند و نشاط و فعالیت و گردش کار جهان را فرا می گیرد و در غیر این صورت سستی و رکود و جدایی میان موجودات حاکم می شد. خداوند متعال که حکیم و احسن الخالقین است نظام جهان را بر بنیانی محکم و زیبا استوار کرده است و لازمه چنین نظامی سلسله مراتب می باشد که از عالم غیب و ذات لاهوت خداوند سرچشمه می گیرد و به عالم جبروت و ملکوت و عالم ملک و ناسوت می رسد. در همین رابطه جایگاه وجود فرشتگان در نظام آفرینش تعریف می شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد