چند سؤال از وهابیت (3)
چند سؤال از وهابیت (3)
منبع : اختصاصی راسخون
نظر بزرگان اهل سنت در مورد معاویه
سؤال. آيا غير از اين است كه رواياتي كه در فضيلت معاويه بيان شده همگي جعلي و ساختگي است همانگونه كه بسياري از علماء اهل سنت گفته اند:«وقد ورد في فضائل معاوية أحاديث كثيره لكن ليس فيها ما يصح من طريق الاسناد وبذلك جزم إسحاق بن راهويه والنسائي وغيرهما.» (92) «در فضائل معاويه احاديث زيادي وارد شده ولي در آن احاديث، هيچ حديثي وجود ندارد كه از نظر اسناد صحيح باشد و همين مطلب را اسحاق بن راهويه و نسائي و علماء ديگري از اهل سنت بيان نموده اند. »و در كشف الخفاء مي گويد:«هيچ حديث صحيحي در موردفضائل معاويه وجود ندارد.»(93)و آيا غير از اين است كه امام احمد نسائي صاحب يكي از صحاح سته بر اثر گفتن همين مطلب كه معاويه هيچ فضيلتي ندارد در مسجد اموي شام توسط متعصبین اهل سنت به شدت مضروب شد و همان مضروب شدن باعث مرگ او شد؟(94) و آيا غير از اين است كه پيامبر صلی الله علیه و آله، معاويه را نفرين كرده و فرمودند: «اللهم لاتشبع بطنه.»(95) ( خدايا شكمش را هرگز سير مكن)
سؤال. آيا صحيح است كه بعضي از بزرگان اهل سنت بيان مي كنند كه هند مادر معاويه، در مكه به فسق و فجور معروف بوده(96)و آيا صحيح است كه بعضي ديگر از بزرگان شما براي معاويه چهار پدر بيان نموده اند(97)و آيا صحيح است كه بعضي ديگر از بزرگانتان گفته اند كه معاويه اهل آتش است نه به خاطر اينكه با علي علیه السلام جنگيد بلكه به دليل اينكه قلبا ايماني نداشت و گفته-اند كه معاويه منافق و بلكه از رؤساي منافقين بوده(98) و آيا صحيح است كه معاويه در زمان حكومتش شراب مي نوشيده(99)و آيا صحيح است كه معاويه بر طبق صلح نامه با امام حسن علیه السلام حق تعيين خليفه بعد از خود را نداشته(100)و بر خلاف قرارداد يزيد را به عنوان خليفه معرفي كرد و در نتيجه خلافت يزيد نامشروع بوده و قيام امام حسين علیه السلام بر عليه يك حكومت نامشروع بوده. و آيا غير از اين است كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند عمار را گروه ستمكار به قتل مي رساند(101) و سپاه معاويه او را به قتل رساندند؟ پس با اين تفاصيل چرا شما اهل سنت زنازاده اي شرابخوار و ستمگر كه هيچ تعهدي نسبت به دين و هيچ تعهدي نسبت به عهد و پيمان ندارد را به عنوان خليفه رسول الله مي شناسيد و او را خال المومنين مي ناميد!؟ و چرا امثال محمد بن ابوبكر را كه پسر ابوبكر و برادر عايشه است و در عين حال مردي مومن و صالح است را خال المومنين نمي شماريد، آيا به دليل آن نيست كه او شيعه و طرفدار علي علیه السلام است؟
سؤال . پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به علي علیه السلام فرمودند: «من سبك فقد سبني.»(102) «كسي كه تو را سب و دشنام دهد مرا سب و دشنام داده.» پس چگونه است كه شما اهل سنت، معاويه و يزيد و اتباع آنان را كه در تمام شرق و غرب عالم اسلام حتي در مكه و مدينه لعن و سب علی علیه السلام را رواج داده بودند(103) به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر مي دانيد در حالي كه آنها با سب علي علیه السلام در حقيقت به پيامبر صلی الله علیه و آله و خدا سب و دشنام داده اند؟
نظریه عدالت صحابه
سؤال. نقل شده كه شما قائليد كه «الصحابه كلهم عدول» «همه صحابه عادل هستند» خوب است به اين آيات و روايات توجه نماييد: از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمودند:ابن عباس از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل میكند كه حضرت فرمودند: در قیامت، جلوی مردانی از اصحاب امت مرا از گروه چپ و راست میگیرند. عرضه میدارم خدایا اینها اصحاب من هستند! خطاب میشود آنها همواره بعد از تو مرتد شده و به عقب (دوران جاهلیت) بازگشت نمودند.(104)و باز فرمودند: «سپس گروهی از اصحاب را میآورند تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد بشتابید. من فریاد میزنم كجا؟ میگوید به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم مگر آنها چه كردند؟ میگوید آنها بعد از تو به گذشتهی پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند! از این رو نمیبینم آنها را مگر اینكه همه را وارد دوزخ میسازند و كسی از آنها نجات نمییابد مگر تعداد بسیار كمی از آنها!(105) و مسلم نیشابوری از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله اینگونه نقل میكند: مردانی از امت من كه با من همنشین بوده اند وارد بر حوض میشوند تا آنها را میبینم به سوی من حركت میكنند اما مانع آنها میشوند. عرضه میدارم خدایا اینها اصحاب من هستند! به من گفته میشود نمیدانی بعد از تو چه بدعتهائی گذاردند؟((106)و در بعضي كتب ديگر اهل سنت آمده كه تعدادي از اصحاب پيامبر، بعد از جنگ تبوك قصد ترور پيامبر صلی الله علیه و آله را داشتند ولي موفق نشدند.(107) و از همه اين روايات مهمتر، بعضي از آيات الهي است از جمله اين آيه:«وممن حولكم من الاعراب منافقون ومن أهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون إلى عذاب عظيم»(108)«گروهي از اعرابي كه اطراف مدينه زندگي مي كنند همچنين بعضي از اهل مدينه منافقاني هستند كه در نفاق خود مهارت دارند و شما از نفاق آنان با اطلاع نيستيد در حالي كه ما مي دانيم و آنان را دو بار عذاب مي نماييم و در قيامت به عذاب بزرگ الهي مبتلا خواهند شد.» حال با توجه به اين آيات و روايات چرا شما تمام صحابه پيامبر را عادل دانسته و كلام آنان را مانند كلام پيامبر صلی الله علیه و آله حجت مي دانید؟ آيا غير از اين است كه هم پيامبر صلی الله علیه و آله و هم خلفاء در زمان حكومتشان بر بعضي از صحابه به جرم گناهاني كه مرتكب شده بودند حد جاري مي كردند و گاهي آنها را سنگسار مي كردند. آيا فكر مي كنيد پيامبر صلی الله علیه و آله بر كساني حد جاري مي كرده كه عادل بوده و هيچ گناهي مرتكب نشده بودند؟ چگونه همه صحابه را عادل مي دانيد در حالي كه بعضي از آنها بر عليه بعضي ديگر قيام مي كردند و بعضي از صحابه بعضي ديگر مي كشتند. آيا مي توان قبول كرد كه هم علي علیه السلام بر حق باشد هم كساني كه با او به نبرد برخاستند؟
سؤال. چرا بعضي از متعصبین سلفی ، توسل پيدا كردن به قبر پيامبر صلی الله علیه و آله را شرك و كفر مي دانند در حالي كه صحابه و تابعين به آن قبر شريف توسل پيدا مي كردند چنانكه در مسند احمد بيان مي كند كه: «ابو ايوب انصاري به زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله آمده بود كه مروان حكم گردن او را گرفت و گفت مي داني چه مي كني؟ ابو ايوب گفت آري من به نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمده ام و به سوي سنگ نيامده ام.»(109)وعبدالله ابن عمر هرگاه از سفري باز مي گشت ابتدا به زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و ابوبكر و عمر مي رفت.(110) و همچنين در مروج الذهب آمده كه وقتي معاويه فرمانداري مدينه را به زياد بن ابيه سپرد مردم از كوچك و بزرگ در مسجد پيامبر جمع شدند و متوسل به قبر پيامبر صلی الله علیه و آله شدند كه او به مدينه نيايد زيرا كه ظلم و سفاكي او را مي دانستند (لاذوا بقبر النبي ثلاثة ايام لعلمهم بما هو عليه من الظلم و العسف ….)(111) و در كتاب سنن-الكبري و همچنين در كتاب كنز العمال ابوابي با عنوان «زياره قبر النبي» وارد شده كه در آن فضائل زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله بيان شده از جمله بيان شده كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود :«من حج فزار قبري بعد موتي كان كمن زارني في حياتي.» «كسي كه حج خانه خدا را انجام دهد و سپس به زيارت قبر من بيايد مثل اين است كه مرا در حال زنده بودن زيارت كرده است.»(112) و «من حج البيت و لم يزرني فقد جفاني.»(113) «كسي كه حج خانه خدا را بجا آورد و مرا زيارت نكند به من جفا نموده است.» و طبق نظر خود شما اولين كسي كه از زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله نهي كرد مروان-حكم و بعد از او حجاج بن يوسف (كسي كه خانه كعبه را به منجنيق بست) بود.(114) آيا وهابیون پيرو و تابع امويان و حجاج بن يوسف هستند كه به كلام آنها عمل مي كنند؟ واقعا چگونه است كه بسیاری از بزرگان اهل سنت از جمله خالد بن ولید، بخاری و… دارای قبور و آرامگاه مجلل و حتی طلاكاری شده هستند و هیچ كس هم ایرادی بر آن وارد نمی داند ولی توسل و زیارت به قبر رسول گرامی اسلام و اهل بیت ایشان علیهم السلام، در نظر وهابیون شرك و خروج از دین است؟
سوال. بعضي از متعصبين سلفي و وهابي توسل را شرك مي دانند خوب است به اين احاديث توجهي بنمايند:حديث اول: «فرد نابينايي خدمت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله رسيد و درخواست نمود: يا رسول الله دعا نماييد كه خداوند چشمانم را به من برگرداند و بينا شوم. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند اگر بخواهي دعا مي كنم ولي اگر براي آخرت بگذاري خداوند در قيامت براي تو بهتر جبران مي نمايد. گفت دوست دارم دعا نماييد تا در همين دنيا بينا باشم. پس پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند وضو مي گيري و دو ركعت نماز به جا مي آوري و خدا را به اين دعا مي خواني: اللهم انى أسألك وأتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمة يا محمد انى توجهت بك إلى ربى في حاجتى هذه فتقضى لى اللهم شفعه في.پس آن شخص نابينا همين كار را انجام داد و بينا شد.»(115) مي بينيد كه حتي نابينايي با توسل به پيامبر صلی الله علیه و آله شفا گرفت .حديث دوم: «فردي براي حل مشكلش به عثمان بن عفان رجوع نمود ولي به او هيچ توجهي نكردند. اين شخص در راه بازگشت عثمان بن حنيف را ديد و قضايا را براي او بازگو نمود. عثمان بن حنيف به او گفت وضو بگير و به مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان و بعد از نماز اين دعا را بخوان:اللهم إني أسألك وأتوجه اليك بنبينا محمد صلى الله عليه وسلم نبي الرحمة يا محمد إني أتوجه بك إلى ربي فيقضي لي حاجتيو بعد از آن حاجتت را بطلب كه برآورده مي شود. آن شخص اين اعمال را انجام داد و به واسطه توسل به پيامبر توانست با خليفه ملاقات كرده و مشكلش را حل كند.(116)آيا اين كلمات چيزي به جز توسل است. اگر توسل شرك است پس صحابه پيامبر نيز كه آنرا انجام مي داده-اند و علماء بزرگ شما هم كه آنرا نقل نموده اند همگي مشرك هستند.
از سوی دیگر بزرگان اهل سنت برای دعای باران، متوسل شدن به حیوانات را جایز می دانند(117) چگونه توسل به پیامبر را شرك قلمداد می كنند؟
اهل بیت پیامبر علیهم السلام
سؤال. در احاديث زيادي كه اهل سنت نيز آنان را بسيار نقل نموده اند پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله، فقط علي و فاطمه و فرزندان ايشان را به عنوان اهل بيت خود معرفي نموده اند(118) و حتي همسران پيامبر را از شمول اهل بيت خارج نموده اند(119)پس چرا بعضي از برادران اهل سنت سعي دارند افرادي را داخل در اهل بيت نمايند كه خود پيامبر صلی الله علیه و آله آنان را داخل اهل بيت خود نمي دانست؟
سؤال. بعد از نزول آيه تطهير، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله، علي و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام را در زير عبايي گرفته و فرمودند: خدايا اين افراد اهل بيت من هستند و سپس ادامه دادند: خدايا هر نوع رجس و پليدي را از اين افراد برطرف فرما و آنان را پاك و مطهر گردان. در اين لحظه ام-سلمه كه شاهد اين صحنه بود به پيامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت آيا من هم جزء اين افراد هستم؟ پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند تو در جايگاه خود بر خير و خوبي هستي ولي اجازه ورود او به زير عباء را ندادند.(120) و تا شش ماه بعد از نزول اين آيه، پيامبر صلی الله علیه و آله هر روز موقع نماز به كنار خانه فاطمه وعلي علیهما السلام مي آمدند و اينگونه صدا مي-زدند: «الصلاه يا اهل البيت انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهير.»(121) «نماز، نماز اي اهل بيت پيامبر، خداوند اراده كرده است هرگونه رجس و پليدي را از شما خاندان اهل بيت دور ساخته و شما را پاك و مطهر قرار دهد.» حال سؤال اين است كه شما برادران اهل سنت، آيا از صراحت اين آيه و اين همه تأكيد پيامبر صلی الله علیه و آله بر قرائت هر روزه اين آيه پشت درب خانه علي و فاطمه علیهما السلام، آنهم به مدت شش ماه، چيزي جز عصمت اهل بيت پيامبر:از هر گونه عيب و نقصي مي فهميد و آيا اگر همين آيه در شأن فرد ديگري نازل شده بود باز همينگونه شأن نزول آيه را كتمان مي كرديد و بر آن ايرادات بني اسراييلي مي گرفتيد؟
امام زمان علیه السلام در روایات اهل سنت
سؤال . در كتاب ينابيع الموده از كتب اهل سنت بيش از پانزده باب را درباره مهدي موعود علیه السلام و خروج ايشان و احوالات ايشان و احاديثي كه درمورد ايشان وارد شده است، قرار داده و در همان كتاب نام بسياري از علماء اهل سنت را بيان مي كند كه روايات مهدويت را در كتب خود نقل نموده-اند و حتي روايتي را از زبان جابر بن عبدالله از قول پيامبر صلی الله علیه و آله اينگونه نقل مي كند:«من أنكر خروج المهدي فقد كفر بما انزل علي محمد صلی الله علیه و آله.» (122)«كسي كه خروج مهدي علیه السلام را انكار كند به تحقيق كافر شده برآنچه كه بر محمد صلی الله علیه و آله نازل گرديده.»
پس با اين بيانات چگونه بعضي از اهل سنت سلفي، مهدويت را به استهزا می-گیرند در حالي كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند انكار آن برابر با انكار اصل اسلام است؟(123)
سجده بر خاك
سؤال. شيعه معتقد است درنماز و در حال سجده، بر زمين (خاك و سنگ و كلوخ و… ) و يا هر چه از زمين مي رويد مشروط بر اينكه خوراكي و پوشاكي نباشد بايد سجده كرد و براي جاهايي كه خاك وجود ندارد مثل داخل اتاقها و مساجد، قطعه اي گل خشك شده مهيا مي كند كه براي سجده سر بر خاك گذاشته باشد و هيچ مهم نيست كه آن خاك از كجا تهيه شده باشد و همين مقدار كه كلوخ پاك و تميزي باشد كفايت مي كند و سجده بر خاك كربلا يا هيچ كجاي ديگري را واجب نمي داند و تنها چيزي را كه واجب مي داند سجده بر زمين است حال سؤال اين است كجاي اين اعتقاد شرك و كفر و بت پرستي است در حالي كه اين عمل، همان عملي است كه پيامبر و صحابه ايشان انجام مي دادند كه نمونه هاي آن در كتب شما هم موجود است ؟ از جمله بخاري در صحيح خود مي نويسد ان النبي كان يصلي علي الخمره.» (124) «پيامبر هميشه بر روي حصيري نماز مي خواندند.» و طبق عقيده شيعه هم اگر جايي مفروش به حصير بود هيچ احتياجي به گذاشتن مهر نيست و سجده بر همان حصير كفايت مي كند .و در بعضي كتب ديگرتان از قول جابر بن عبدالله صحابي گرانقدر پيامبر نقل شده که می گفت:«كنت اصلي مع رسول الله صلی الله علیه و آله الظهر فآخذ قبضة من الحصي في كفي حتي تبرد و اضعها بِجِبهَتي اذا سجدت من شدة الحر.» (125) «نماز ظهر را با پيامبر مي خوانديم ولي به خاطر شدت گرما مقداري ريگ از زمين بر مي-داشتيم و در كف دست مي گرفتيم تا سرد شود و سپس بر آن ريگها سجده مي-كرديم.» و اين اعمال يعني سجده بر حصير و خاك و ريگ و… همان اعتقادات شيعه است. پس چرا شيعه را متهم به شرك و بت پرستي مي كنيد در حالي كه همان عمل پيامبر و صحابه را انجام مي دهد؟
مشروعیت تقیه
سؤال. دركتاب المستدرك حاكم روايتي را اينگونه بيان مي كند:«مشركين مكه عمار بن ياسر را گرفتند و او را رها نمي كردند تا مجبور شد براي رهايي، به پيامبر سب و دشنام دهد و خدايان آنان را به خوبي ياد كند تا او را رها كنند. وقتي به نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد حضرت پرسيدند چه اتفاقي افتاد؟ عمار گفت شرّي مرتكب شدم؛ رها نشدم مگر آنكه شما را به بدي ياد كردم و خدايان آنها را به خوبي. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند قلبت را چگونه مي بيني؟ گفت: قلبم نسبت به ايمان مطمئن است. فرمودند اگر آنها تو را برگرداندند باز تو برگرد.»(126) حال سؤال ما اين است اين عمل عمار كه پيامبر صلی الله علیه و آله نيز آنرا تأييد نمودند چه نام دارد؟ آيا چيزي جز تقيه است؟ چرا شما تقيه را جايز نمي دانيد و به شيعه ايراد مي-گيرد كه چرا قائل به تقيه است در حالي كه صحابه پيامبر آنرا انجام مي-دادند و پيامبر صلی الله علیه و آله نيز آنان را تأييد مي نمود و همچنين هر عاقلي آنرا تأييد مي كند؟
مشروعیت شفاعت
سؤال. وهابیون چگونه به بحث شفاعت ايراد مي گيرند در حالي که بسياري از آيات الهي بر آن دلالت دارد (مثل بقره255، يونس3، مريم87، طه109، انبياء28، سبا23) و علاوه بر قرآن، روايات پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيز آنرا تأييد مي كند مثل اين روايت كه پيامبر عظيم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله” شفاعتي لاهل الكبائر من أمتي»(127) شفاعت من براي كساني از امت من است كه گناهان كبيره مرتكب شده اند. و همچنين كلام بزرگان اهل سنت كه دركتب خود ابوابي با عنوان(باب اثبات شفاعت و خارج كردن موحدين از آتش)(128) قرار داده اند و در آن ابواب، آيات و احاديث شفاعت را بيان مي كنند. همگي اینها دلالت دارد كه شفاعت يكي از مسائل مسلم قيامت است. پس انکار آن چه معنایی دارد؟
سوالاتی در مورد بعضی از بزرگان اهل سنت
سؤال. آيا صحيح است كه ابوحنيفه (يكي از چهار امام اهل سنت ) دو بار مرتد شد و او را توبه دادند.(129) و بزرگان شما گفته اند مولودي پست تر از ابو-حنيفه در اسلام متولد نشده است و او پايه هاي اسلام را ويران كرد.(130) پس چرا با اين احوال باز از او تبعيت مي كنيد؟(131)
سوال. آيا صحيح است كه مالك بن انس يكي از ائمه چهار گانه اهل سنت، سه سال بعد از مرگ پدرش به دنيا آمد.(132) و آيا صحيح است كه خود او هم اين مسأله را انكار نمي كرد و قائل بود ممكن است فرزندي بيش از دو سال در شكم مادرش بماند و خودش را به عنوان شاهد مطرح مي كرد(133)
سوال. بعضي از بزرگان شما از جمله ابن حزم در مورد شرايط امام جماعت و در مورد اينكه امام جماعت مي تواند ولد الزنا باشد به جمله اي از زهري استناد مي كنند :
«كان ائمه من ذلك العمل قال الوكيع يعني من الزنا.» (134)
«ائمه اهل سنت از اين عمل ( زنا ) بوده اند.»
سوال اين است كه آيا واقعا بعضي از ائمه شما ولد الزنا بوده اند و يا اينكه توجيه ديگري براي اين جمله داريد؟
سؤال. آيا در مكتب شما ارزش و كرامت زن در اين حد است كه او را هم رديف سگ و الاغ قرارمي دهيد چنانكه بزرگان شما از جمله احمدبن حنبل و ابوهريره نقل كرده اند: «يقطع الصلاه الكلب الاسود و الحمار و المرأه.» (135) «عبور سگ سياه، الاغ و زن از مقابل نمازگزار نماز را باطل مي كند.»
وارث علم پیامبر
سوال. در مورد علم علي علیه السلام در كتب معتبره اهل سنت روايات زيادي وارد شده است چند نمونه بيان مي شود:
روايت اول: «انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد المدينه و الحكمه فليأتها من بابها.»(136)
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند من شهر علم هستم و علي علیه السلام دروازه اين شهر و هر كس بخواهد وارد شهر شود بايد از دروازه آن وارد شود.روايت دوم: «قسمت الحكمه عشرة اجزاء فأعطي علي علیه السلام تسعة اجزاء و الناس جزءا واحدا و علي علیه السلام أعلم بالواحد منهم.»(137)«حكمت را به ده جزء تقسيم نمودند و نه جزء آنرا به علي علیه السلام عطا كردند و يك جزء ديگر را بين ساير مردم تقسيم كردند و علي علیه السلام در همان يك جزء ديگر هم اعلم از همه مردم است.»و احاديث زياد ديگري كه همگي دلالت بر علم بي شمار علي علیه السلام دارد تا جايي كه حتي خلفاء در مشكلات علمي خود به علي علیه السلام پناه مي بردند(138)و چيزي كه مسلم است اين كه علي علیه السلام تمام اين علوم را از طريق پيامبر عظيم الشان اسلام صلی الله علیه و آله آموخته وساير مردم قدرت تحمل و ظرفيت دريافت چنين معارفي را نداشته-اند(همانگونه كه در علوم بشري هم مرسوم است هر شاگردي را به اندازه قدرت درك و تواناييش، آموزش مي دهند.)(139) و مسلما پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعضي از اين علوم را به صورت لساني و شفاهي و بعضي ديگر را به صورت كتبي و نوشتار به علي علیه السلام انتقال داده اند و اگر شيعه قائل است كه كتابهايي در اختيار علي علیه السلام است، منظور كتابهايي است كه اين علوم در آن قرار دارد نه اين كه به قرآني در مقابل قرآن نازل اعتقاد داشته باشد (حتي شيعه قائل به كفر كسي است كه اعتقاد به قرآني غير از اين قرآن داشته باشد) اما سوال ما اين كه آيا واقعا اين مطالب اينقدر براي شما مشكل و لاينحل است كه هر روز بايد در مورد آن شبهه افكني كنيد و براي عوام بي خبر خود بگوييد كه شيعه قائل به قرآن هايي ديگر است، يا هدف شما چيز ديگري است؟
سؤال. شيعيان اعتقاد به وجود خدايي ازلي و ابدي دارند كه خالق و مدبر همه امور است و تنها اوست كه سزاوار پرستش است و هر چيزي را كه به جاي او پرستش شود انكار مي كنند و براي خداي اَحد و واحد هيچ شريكي قائل نيستند و او را منزه از هر عيب و نقصي مي دانند و قائل و معترف به رسالت تمام انبياء الهي و بالاخص خاتم آنان حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله هستند و انبياء الهي را از هر نوع پليدي و زشتي پاك و منزه مي دانند و معتقد به حقانيت قرآن و عدم تحريف آن مي باشند و هيچ قرآني را بجز قرآني كه هم اينك در اختيار تمام مسلمانان است به رسميت نمي شناسند. و شيعيان قائل به معاد و قيامت و قائل به حسابرسي دقيق اعمال بندگان در آنروز مي-باشند و از سويي ديگر قائل و عامل به تمام دستورات الهي از جمله نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و … مي-باشند.
اين مطالبي كه بيان شد بعضي ازمهمترين اعتقادات شيعيان است. اما سؤالي كه اينجا مطرح است اينكه كدام يك از اين اعتقادات، شرك و كفر است كه وهابیت، شيعه را به آن متهم مي كنند؟ مگر قرآن نمي فرمايد: «ولا تقولوا لمن ألقى إليكم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحياة الدنيا.» (140) «وبه كساني كه در برابر شما اظهار اسلام مي كنند نگوييد كه مؤمن نيستند…» پس چرا شيعيان را كافر و مشرك مي ناميد در حالي كه شهادتين بر لب دارند؟
سب و دشنام به صحابه
سؤال. وهابیون مي گويند چون بعضي از شيعيان سبّ و دشنام به صحابه مي دهند پس كافر و مستحق مرگند! پس خوب است اين برادران به چند نكته توجه نمايند: نکته اول: اگر بر فرض بعضي از عوام شيعه، گناهي را مرتكب شدند شما نمي-توانيد حكم كلي براي تمام شيعيان صادر كنيد. نکته دوم: عبد الحميد بن-عبدالرحمن به خليفه وقت عمر بن عبد العزيز نامه اي نوشت كه فردي به شما سب و دشنام داده آيا بايد او را كشت؟ عمربن عبد العزيز در جواب نوشت هيچ كس را به واسطه سب و دشنام نمي توان به قتل رساند مگر اينكه سب و دشنام به پيامبر صلی الله علیه و آله داده باشد.(141)نکته سوم: خليفه اول از فردي غضبناك شد. ابوبرزه گفت آيا گردنش را بزنم خليفه جواب داد رهايش كن بعد از رسول الله كسي حق چنين كاري را ندارد.(142) نکته چهارم: فتواي بسياري از بزگان شما اين است كه اگر كسي سب و دشنام به صحابه دهد فقط فاسق محسوب شده و حكم به كفر او نمي شود ازجمله(محمد بن شربيني در مغني المحتاج؛ ج4، ص436، شرواني در حواشي شرواني؛ ج10، ص235، وعبدالله بن قدامه در المغني؛ ج12، ص30) به طور كلي علماء سلف شما اینگونه فرموده اند:«أن الحكم بالكفر على ساب الشيخين أو غيرهما من الصحابة مطلقا قول ضعيف لا ينبغي الافتاء به ولا التعويل عليه كما حققه سيدي الوالد رحمه الله تعالى في كتابه تنبيه الولاة والحكام فراجعه.» (143) «حكم به كفر كسي كه شيخين يا غير آنها از صحابه را سب كند قول ضعيفي است كه فتوا دادن به آن سزاوار نيست… »نکته پنجم: اگر سب به صحابه كفر است چرا معاويه را كافر نمي دانيد كه علنا سب به علي علیه السلام را در جامعه اسلامي رواج داد.(144) نکته ششم: اگر سب به صحابه كفر است چرا ابوبكر را كافر نمي دانيد كه علي علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها را اينگونه مورد خطاب قرار داد: ( انه هو ثعالة شهيده ذنبه …… )(145) (علي، مثل… است كه شاهدش .. است )(معاذ الله) (به دلیل اینکه کلام ابوبکر بسیار زشت و زننده است از ترجمه خودداری شد.)نكته هفتم: اگر سب به صحابه كفر است چرا عایشه را كافر نمي دانيد كه بارها در مورد عثمان گفته بود: «اقتلوا نعثلا فقد كفر» «اين پيرمرد را بگيريد وبكشيد كه او كافر شده است.»(146)نكته هشتم: اگر سب به صحابه كفر است چرا عمار ياسر و ابن مسعود را كافر نمي دانيد كه مي گفتند عثمان كافر شده و خونش مباح است.(147)نكته نهم اگر سب به صحابه كفر است آیا حاضرید همین مطلب را در مورد همسران پیامبر بپذیرید چرا كه بعضی از آنها حتی در مقابل پیامبر همدیگر را سب و دشنام می دادند؟(148)
نكته پایانی
اینها تنها گوشه های بسیار كوچكی از ایرادات وارد بر مكتب وهابیت بود و ما تنها از آنها تقاضای پاسخی صریح در این موضوعات را داریم. ما به هیچ عنوان اهل جدال و مراء نبوده و نیستیم ولی معتقدیم اكثر قریب به اتفاق اعتقادات شیعه در منابع بسیاری از اهل سنت هم موجود است و اگر فردی واقعا به دنبال حقیقت باشد می تواند به راحتی آن را بیابد ولی اگر چشم كسی را حب دنیا و بغض اهل بیت علیهم السلام پر كرده باشد از هیچ دلیل عقلی پیروی نكرده و در مقابل شیعه تنها به سلاح تكفیر و كشتار و جنایت متوسل می شود و آیا به راستی پیامبر اسلام كه پیامبر صلح و رحمت هستند با جنایاتی كه وهابیت در این زمان به نام دین انجام می دهند موافق هستند و آیا وهابیون می توانند در دادگاه عدل الهی پاسخی برای خون به ناحق ریخته شده مسلمانان داشته باشند؟!
پينوشتها:
92. فتح الباري؛ ابن حجر، ج7، ص81.
93. كشف الخفاء؛ ج2، ص420.
94. سير أعلام النبلاء؛ ج14، ص132.
95. سير أعلام النبلاء؛ ج14، ص129. تهذيب التهذيب ابن حجر؛ ج1، ص33. كتاب الضعفاء و المتروكين نسائي؛ ص 139.
96.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج1، ص336.
97. ربيع الابرار زمخشري؛ ج3.
98. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج10، ص226.
99. مسند احمد؛ ج5، ص347.
100. ينابيع المودة؛ ج2، ص425.
101. تاريخ طبري؛ ج3، ص27. صحيح بخاري؛ ج4، ص25. المصنف عبدالرزاق؛ ج11، ص240.
102. مسند احمد؛ ج6، ص323.
103. معجم البلادان؛ ج3، ص191. ينابيع المودة لذوي القربى ، ج 2، ص 119. تاريخ طبري ، ج4 ، ص188 . صحيح مسلم ، ج7 ، ص120. تاريخ طبري، ج4، ص52 ، تاريخ مدينه دمشق، ج50، ص96. سير اعلام النبلاء، ج5، ص147 و 113. الطبقات الكبري، ج6، ص304.
104.صحیح بخاری، ج4، صص110 و 142.
105. عن النبي صلى الله عليه وسلم قال بينا انا قائم فإذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بيني وبينهم فقال هلم فقلت اين قال إلى النار والله قلت وما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدك على ادبارهم القهقرى ثم إذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بيني وبينهم فقال هلم قلت اين قال إلى النار والله قلت ما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدك على ادبارهم القهقرى فلا اراه يخلص منهم الا مثل همل النعم صحيح بخارى، ج 7، ص208.
106. ان النبي صلى الله عليه وسلم قال ليردن علي الحوض رجال ممن صاحبني حتى إذا رأيتهم ورفعوا الي اختلجوا دوني فلاقولن أي رب اصيحابي اصيحابي فليقالن لى انك لا تدرى ما احدثوا بعدك. صحيح مسلم، ج7، ص70.
107. مسند احمد؛ ج5، ص453. الدر المنثور؛ ج3، ص259.
108. توبه/ 101. همچنین سوره توبه آبات 42 به بعد از نفاق بعضی از صحابه پرده برمی دارد.
109. مسند احمد؛ ج5، ص422.
110. سنن الكبري؛ ج5، ص246.
111. مروج الذهب؛ ج3، ص32.
112. السنن الكبري؛ كتاب الحج، باب زيارة قبر النبي.
113. كنز العمال؛ ج5، ص135.
114. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد معتزلي؛ ج15، ص242.
115. مسند احمد؛ ج4، ص138.سنن ترمذي؛ ج5، ص229. سنن كبري؛ ج6، ص169. صحيح ابن خزيمه؛ ج2، ص226. الاربعين البلدانيه ابن عساكر؛ ص85. كنز العمال؛ ج 2، ص181 و ص521. تاريخ مدينه دمشق؛ ج6، ص24. اسد الغابه؛ ج3، ص371.
116. مجمع الزوائد؛ ج2، ص279. تحفة الاحوذي؛ ج10، ص24. كتاب الدعا طبراني؛ ص320. معجم الصغير طبراني؛ ج1، ص183. تاريخ مدينه دمشق؛ ج64، ص94.
117. وقال أبو إسحاق: استحب إخراج البهائم لعل الله تعالى يرحمها، لما روي أن سليمان (عليه السلام) خرج ليستسقي فرأى نملة تستسقي فقال: إرجعوا فإن الله تعالى سقاكم بغيركم. المجموع النووي: ج5، ص66.
118. در تفسير آيه مباهله چندين روايت در كتب: صحيح مسلم ؛ج7، ص121. فتح الباري؛ ج7، ص60 ……. و در تفسير آيه تطهير چندين روايت در كتب: أسد الغابة؛ ج2، ص12.ينابيع المودة؛ ج1، ص320. مستدرك حاكم؛ ج3، ص147 به بعد. سنن كبري؛ ج7، ص63. خصائص اميرالمومنين علیه السلام؛ نسائي، ص49 و81. نظم درر السمطين؛ ص133. و در تفسير آيه 23 سوره شوري در كتاب شواهد التنزيل چندين روايت از چندين كتاب معتبر اهل سنت بيان مي نمايد كه همگي بيان مي نمايد اهل بيت پيامبر فقط علي و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام هستند و سايرين جزء اهل بيت ايشان نيستند.
119. در كتب مسند احمد؛ ج6، ص292، و سنن ترمذي؛ ج5، ص31. نظم درر السمطين؛ ص133. و المغني؛ ج6، ص553 رواياتي نقل مي نمايند كه همسران پيامبر جزء اهل بيت محسوب نمی شوند.
120. مسند احمد؛ ج6، ص292. سنن ترمذي؛ ج5، ص31. الدر المنثور؛ ج5، ص198. اسد الغابه؛ ج 2، ص12، ينابيع الموده؛ ج1، ص321 ….
121. مسند احمد؛ ج3، ص259. سنن ترمذي؛ ج5، ص32. مسند ابي داوود؛ ص275. المصنف ابن ابي شيبه؛ ج7، ص527. مسند ابي يعلي؛ ج7، ص59. كنز العمال؛ ج13، ص646. شواهد التنزيل؛ ج2، ص19. الدرالمنثور؛ ج5، ص199. ينابيع المودة؛ ج2، ص119 ….
122. ينابيع المودة ج 3 ابواب 71 به بعد
123. در مورد روايات مهدويت در كتب اهل سنت رجوع كنيد به: مسند احمد حدود صد روايت در تمام مجلدات. فتح الباري؛ ج13، ص13. صحيح ابن حبان؛ ج15، ص237، باب خروج المهدي. كنز العمال؛ ج14، ص261، باب خروج المهدي. زاد-المسير؛ ج3، ص290. تفسير القرطبي؛ ج8، ص121و 122. تاريخ مدينه دمشق؛ ج47، ص518. تهذيب الكمال؛ ج25، ص150. سير اعلام النبلاء؛ ج12، ص351. سنن ابن ماجه؛ ج2، ص1367، باب خروج المهدي.
124. صحيح بخاري؛ ج1، ص100. مسند احمد؛ ج1، ص309. سنن الدارمي؛ ج1، ص319. سنن ابن ماجه؛ ج1، ص328
125. سنن الكبري؛ ج2، ص105. سنن ابي داود؛ ج1، ص100. كنز العمال؛ ج8، ص37.
126. المستدرك الحاكم النيشابوري؛ ج2، ص357.
127. تفسير ابن كثير؛ ج1، ص498.
128. شرح مسلم نووي؛ ج3، ص35.
129. تاريخ بغداد؛ ج13، ص380.
130. تاريخ صغير بخاري؛ ج2، ص93.
131. براي اطلاع از احوالات ابوحنيفه و اقوال علماء اهل سنت درباره او، به تاريخ بغداد؛ ج13، ص367 به بعد رجوع شود.
132. سير أعلام النبلاء؛ ج8، ص132.
133. الميزان ذهبي؛ ج3، ص646.
134. المحلي ابن حزم؛ ج4، ص213.المصنف ابن ابي شيبه؛ ج2، ص120.
135. المحلي؛ ج4، ص8. صحيح مسلم؛ ج2، ص60.
136. المستدرك حاكم؛ ج3، ص126 و127. المعجم الكبير؛ ج11، ص55. الفايق في غريب الحديث؛ ج2، ص16. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد؛ ج9، ص165. الجامع الصغير السيوطي؛ ج1، ص415. كنز العمال؛ ج13، ص148. .فيض القدير؛ ج3، ص60. شواهد-التنزيل؛ ج1، ص104.ينابيع الموده؛ ج1، ص95. فتح الملك العلي (كل كتاب در اثبات صحت اين حديث است.).
137.كنز العمال؛ ج11، ص615. فيض القدير؛ ج3، ص60. فتح الملك العلي؛ ص69.دفع الارتياب عن حديث الباب؛ ص14.شواهد التنزيل؛ ج1، ص135و136.
138. فتح الباري؛ ج13، ص286. فيض القدير؛ شرح جامع الصغير؛ ج4، ص470. شرح نهج البلاغه؛ ج1، ص18 و ج12، ص205 و206.نظم درر السمطين؛ ص132 …..
139. در كتاب السنه عمرو بن ابي عاصم ص550 و كتاب فيض القدير ج3، 60 و تاريخ مدينه دمشق ج42، ص391 روايتي را بيان مي نمايند كه پيامبر ا كرم صلی الله علیه و آله علومي را به علي علیه السلامآموختند كه به هيچ فرد ديگري نياموختند.
140.. النساء/94.
141. الطبقات الكبري؛ ج5، ص369.
142. مسند احمد؛ ج1، ص9.
143. كملة حاشية رد المحتار، ابن عابدين (علاء الدين)؛ ج1، ص580.
144. معجم البلدان؛ ج3، ص191.
145. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی؛ ج16، ص215.
146. الفتنة و وقعة الجمل؛ ص115. المعيار و الموازنة ابوجعفر اسكافي؛ ص28. شرح نهج البلاغه؛ ج6، ص215.
147.. اضواء علي السنة المحمدية؛ ص 361.
148. صحیح بخاری، ج2، ص911. صحیح مسلم، ج4، ص1891. فرفعت صوتها حتی تناولت عایشه و هی قاعده فسبتها… همچنین درمورد دشنام عایشه و حفصه به یكدیگر و به پدران هم رجوع شود به الطبقات الكبری، ج8، ص80.
منابع:
1.احكام القرآن؛ جصاص احمد بن على؛ دار احياء التراث العربى بيروت، 1405 ق
2.اسد الغابه؛ أبو الحسن عز الدين ابن الاثير؛ متوفای 630ق
3.الإصابة في تمييز أسماء الصحابة؛ ابن حَجَر العَسْقلاني متوفای 852ق
4.الامامه و السیاسه (تحقیق شیری)؛ ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، متوفای 276ق
5.البدایه و النهایه؛ اسماعیل بن كثیر دمشقی؛ متوفای 744ق. دار احیاء التراث العربی بیروت، چاپ اول 1408ق.
6.تاريخ الامم و الملوك(الطبري)؛ ابن جریر طبری، متوفای 310ق؛ موسسه اعلمی بیروت
7.تاريخ بغداد؛ ابوبكر بن علی خطیب بغدادی، متوفای 463ق، دارالكتب العلمیه، چاپ اول 1417ق.
8.تاریخ مدینه دمشق؛ ابن عساكر، متوفای 571ق، انتشارات دارالفكر 1415ق.
9.تاویل مختلف الحدیث، ابی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، متوفای 376ق، دارالكتب العلمیه بیروت.
10.تذكره الخواص، سبط ابن جوزى، متوفای 654 ق. منشورات الشريف الرضي. 1418ق.
11.تفسیر الدر المنثور فى تفسير المأثور؛ سيوطى جلال الدين؛ متوفای قرن 10. انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى نجفى.
12.تفسير القرآن العظيم( ابن كثير)؛ ابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو؛ متوفای قرن8؛ دار الكتب العلمية، منشورات 13.محمدعلى بيضون، چاپ اول1419.
14.تفسیر الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل؛ زمخشرى محمود؛ دار الكتاب العربي؛ چاپ سوم 1407ق.
15.تفسیر مفاتیح الغیب؛ فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر؛ متوفای قرن 6؛ دار احياء التراث العربى بيروت؛ چاپ سوم 1420ق.
16.تهذیب التهذیب؛ ابن حجر عسقلانی؛ متوفای 852، دارالفكر، چاپ اول1404ق.
17.الثقات ابن حبان؛ محمد بن حبان بن احمد ابی حاتم؛ متوفای 354؛ موسسه الكتب الثقافیه؛ چاپ اول 1393.
18.خصائص امیرالمومنین علیه السلام، نسائی؛ ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی الشافعی، متوفای 303ق؛ مكتبه نینوی الحدیثه.
19.دفع الارتياب عن حديث الباب؛ علی بن محمد العلوی؛ نشر دار القرآن الكریم.
20.ذخائر العقبی طبری؛ احمد بن عبدالله الطبری؛ متوفای 694ق، نشر مكتبه القدسی؛ 1356ق
21.سرالعالمین و كشف ما فی الدارین
22.سنن ترمذی؛ محمد بن عیسی ترمذی، دارالفكر بیروت، 1403
23.سیر اعلام النبلاء؛ ذهبی؛ متوفای 748ق، موسسه الرساله بیروت؛ 1413ق
24.سيرة النبي صلی الله علیه و آله ابن هشام (سیره ابن هشام)؛ محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی؛ متوفای 151ق؛ مكتبه محمد علی صبیح، 1383ق.
25.شرح صحيح مسلم، النووى محمد بن عمر؛ متوفای 676ق، دارالكتب العربی بیروت 1407ق.
26.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلی الشافعی؛ متوفای 656ق، دار احیاء الكتب العربیه.
27.صحیح بخاری؛ محمد بن اسماعیل بخاری؛ متوفای 256ق؛ دارالفكر بیروت؛ 1401ق.
28.صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری؛ متوفای 261ق؛ دارالفكر بیروت
29.الطبقات الكبری؛ ابن سعد؛ متوفای230ق؛ دار صادر بیروت.
30.فتح الباری شرح صحیح بخاری؛ ابن حجر عسقلانی؛ متوفای 852ق؛ دارالمعرفه للطباعه و النشر بیروت؛ چاپ دوم.
31.فیض القدیر شرح جامع صغیر؛ المناوی محمد عبدالرووف، متوفای 1331ق؛ داراكتب العلمیه بیروت؛ چاپ اول 1415ق.
الكامل ابن اثیر
32.كتاب الأم شافعي؛ امام شافعی؛ متوفای 204ق؛ دارالفكر بیروت؛ چاپ دوم 1403ق.
33.كنز العمال؛ متقی هندی، متوفای 975ق؛ موسسه الرساله بیروت.
34.مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ هیثمی نورالدین؛ متوفای 807ق؛ دارالكتب العلمیه بیروت؛ 1408ق.
35.المستدرك علی الصحیحین؛ حاكم نیشابوری محمد بن محمد؛ متوفای 405ق؛ دارالمعرفه بیروت 1406ق.
36.مسند ابی یعلی؛ ابویعلی الموصلی احمد بن علی بن المثنی تمیمی؛ متوفای307ق؛ دارالمامون للتراث.
37.مسند احمد؛ امام احمد بن حنبل؛ متوفای 241ق، دارصادر بیروت.
38.المصنف؛ ابن ابی شیبه كوفی؛ متوفای 235ق؛ دارالفكر بیروت؛ چاپ اول 1409ق.
39.المعجم الاوسط، الطبرانی سلیمان بن احمد؛ متوفای 360ق؛ نشر دارالحرمین
40.معرفه علوم الحدیث؛ حاكم نیشابوری ابی عبدالله محمد بن عبدالله؛ متوفای 405ق؛ دارالافاق الجدیده بیروت؛ چاپ چهارم 1400ق.
41.مناقب خوارزمی؛ خوارزمی موفق بن احمد، متوفای 568ق، موسسه نشر اسلامی؛ چاپ چهارم 1411ق.
42.میزان الاعتدال؛ ذهبی؛ متوفای 748ق؛ دارالمعرفه بیروت؛ چاپ اول1382ق
43.ينابيع المودة لذوي القربى؛ قندوزی حنفی سلیمان بن ابراهیم؛ نشر دار الاسوه؛ چاپ اول؛ 1416ق
(فهرست كتب بر اساس نسخه موجود در نرم افزار معجم فقهی آماده شده است.
/ج