سلمان فارسی شخصیت نامور و از یاران برجسته ء پیامبر اکرم (ص) است که نام و سیره او در متون معتبر شیعی و سنی به چشم می خورد و حضور روشن و شفاف او در تمام صحنه های دوران صدر اسلام ، سلمان را به عنوان یک حقیقت ماندگار ، با ثبات و پایبند به سنت رسول خدا(ٍص)، جاودانه ساخته است.
درباره شناخت شخصیت سلمان چند نکته قابل ذکر است
1. حمدالله مستوفی (متوفی 730ق) درباره او می نویسد:
«سلمان فارسى از موالى رسول (ص) بود و پیغمبر (ع) در حق او فرمود: سلمان منا اهل البیت. اصلش از اصفهان از قریه جی بود؛ نامش مابه بن بوذخشان بن ادریس بن مورسلان ، در آن ملک کارى از دستش بیرون آمد، مجال اقامتش نماند بگریخت و بشام افتاد، بدیر راهبى. از دین گبرى با ترسائى نقل کرد. در آن ملک نیز حادثه ایش افتاد، به بندگى بمدینه افتاد بدست جهودى، نامش عثمان بن اشهل. چون پیغمبر (ص) به مدینه هجرت فرمود در سال اول، او را از آن جهود بخرید و آزاد کرد و به آزادى او عهد نوشت، بخط امیر المؤمنین على (ع)».( تاریخ گزیده،ص229)
2. او اولین فرد از «ارکان اربعه» است؛ ارکان اربعه ، چهار شخصیت آزاد شده ذیل بودند: سلمان، ابوذر، مقداد و حذیفه. (مامقانی، تنقیح المقال، ( چاپ رحلی)، ج اول، ص234)
3. در جنگ احزاب، به پیشنهاد سلمان برای دفاع از شهر ، خندق کندند ؛ یعقوبی می نویسد:
«در سال ششم، پنجاه و پنج ماه پس از رسیدن رسول خدا به مدینه، غزوه خندق که روز احزاب باشد پیش آمد. قریش نزد یهود و دیگر قبیله ها فرستادند و آنها را بر جنگ با رسول خدا وادار مى نمودند. پس مردمى از قریش در جایى بنام سلع فراهم آمدند و سلمان فارسى به رسول خدا پیشنهاد کرد که خندقى بکند، پس خندق را حفر کرد). (تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج1، ص 409
4. سلمان پس از رحلت پیامبر، در شمار اصحاب على علیه السلام و از مؤمنان به جانشینى او بود ؛ حضرت على علیه السلام، سلمان را دریایى مى دانست که قعرش دست نایافتنى است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342)
5. او در خلافت عمر، به حکومت مدائن منصوب شد. به هر حال، مملکت اسلامى باید اداره مى شد و تصدى چنین پست هایى، مایه دل گرمى خواص و آرامش عوام بود؛ آنگونه که حذیفه یمانى مدتى بر این منطقه فرمان روایى کرد و یا عمار یاسر فرمان روایى کوفه را عهده دار شد.
سلمان به عنوان والى مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت مى کرد.حقوق استاندارى اش 5 هزاردرهم بود و او، همه مستمرى خود را صدقه مى داد.
دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانى یکى را به زیر پاى خود مى گسترد و دیگرى را به دوش مى افکند.از کسى چیزى نمى پذیرفت.خانه اى نداشت و براى تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار مى کرد؛ حصیر و زنبیل مى بافت و از تلاش خویش روزى کسب مى کرد.ساده مى زیست و به اندک غذایى چون نان جو اکتفا مى کرد.از درآمدش، گوشت یا ماهى اى مى خرید و آن گاه، جذامیان را به خوان خود دعوت مى کرد و با آنان هم سفره مى شد!1 او حتى حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید.وقتى کسى به او اعتراض کرد که چرا تو کار مى کنى در حالى که امیرى، و رزق و روزى برایت سرازیر است، گفت: من مى پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم. (قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193).
6. درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.(بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ رجال کشی ص6 ).
7. منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:
آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود:
مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى.
سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.(بحارالانوار، ج 22، ص 337).
8. سلمان در دوران پایانى خلافت عثمان عفان، در سال 35 هجرى در مدائن رحلت کرد.(الاستیعاب ج 2، ص 197).
درباره شناخت شخصیت سلمان چند نکته قابل ذکر است
1. حمدالله مستوفی (متوفی 730ق) درباره او می نویسد:
«سلمان فارسى از موالى رسول (ص) بود و پیغمبر (ع) در حق او فرمود: سلمان منا اهل البیت. اصلش از اصفهان از قریه جی بود؛ نامش مابه بن بوذخشان بن ادریس بن مورسلان ، در آن ملک کارى از دستش بیرون آمد، مجال اقامتش نماند بگریخت و بشام افتاد، بدیر راهبى. از دین گبرى با ترسائى نقل کرد. در آن ملک نیز حادثه ایش افتاد، به بندگى بمدینه افتاد بدست جهودى، نامش عثمان بن اشهل. چون پیغمبر (ص) به مدینه هجرت فرمود در سال اول، او را از آن جهود بخرید و آزاد کرد و به آزادى او عهد نوشت، بخط امیر المؤمنین على (ع)».( تاریخ گزیده،ص229)
2. او اولین فرد از «ارکان اربعه» است؛ ارکان اربعه ، چهار شخصیت آزاد شده ذیل بودند: سلمان، ابوذر، مقداد و حذیفه. (مامقانی، تنقیح المقال، ( چاپ رحلی)، ج اول، ص234)
3. در جنگ احزاب، به پیشنهاد سلمان برای دفاع از شهر ، خندق کندند ؛ یعقوبی می نویسد:
«در سال ششم، پنجاه و پنج ماه پس از رسیدن رسول خدا به مدینه، غزوه خندق که روز احزاب باشد پیش آمد. قریش نزد یهود و دیگر قبیله ها فرستادند و آنها را بر جنگ با رسول خدا وادار مى نمودند. پس مردمى از قریش در جایى بنام سلع فراهم آمدند و سلمان فارسى به رسول خدا پیشنهاد کرد که خندقى بکند، پس خندق را حفر کرد). (تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج1، ص 409
4. سلمان پس از رحلت پیامبر، در شمار اصحاب على علیه السلام و از مؤمنان به جانشینى او بود ؛ حضرت على علیه السلام، سلمان را دریایى مى دانست که قعرش دست نایافتنى است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342)
5. او در خلافت عمر، به حکومت مدائن منصوب شد. به هر حال، مملکت اسلامى باید اداره مى شد و تصدى چنین پست هایى، مایه دل گرمى خواص و آرامش عوام بود؛ آنگونه که حذیفه یمانى مدتى بر این منطقه فرمان روایى کرد و یا عمار یاسر فرمان روایى کوفه را عهده دار شد.
سلمان به عنوان والى مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت مى کرد.حقوق استاندارى اش 5 هزاردرهم بود و او، همه مستمرى خود را صدقه مى داد.
دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانى یکى را به زیر پاى خود مى گسترد و دیگرى را به دوش مى افکند.از کسى چیزى نمى پذیرفت.خانه اى نداشت و براى تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار مى کرد؛ حصیر و زنبیل مى بافت و از تلاش خویش روزى کسب مى کرد.ساده مى زیست و به اندک غذایى چون نان جو اکتفا مى کرد.از درآمدش، گوشت یا ماهى اى مى خرید و آن گاه، جذامیان را به خوان خود دعوت مى کرد و با آنان هم سفره مى شد!1 او حتى حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید.وقتى کسى به او اعتراض کرد که چرا تو کار مى کنى در حالى که امیرى، و رزق و روزى برایت سرازیر است، گفت: من مى پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم. (قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193).
6. درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.(بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ رجال کشی ص6 ).
7. منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:
آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود:
مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى.
سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.(بحارالانوار، ج 22، ص 337).
8. سلمان در دوران پایانى خلافت عثمان عفان، در سال 35 هجرى در مدائن رحلت کرد.(الاستیعاب ج 2، ص 197).