تا آنجايي كه تاريخ گواهي مي دهد در عصر خلافت معاويه، امت اسلامي بنام دو گروه علويه و عثمانيه معروف بودند و بعد از آن، در اثر تحولات، بنابر يك قول در زمان عمر بن عبدالعزيز و بنابر قول ديگر در زمان خلفاي عباسي اصطلاح اهل سنت بر عثمانيان اطلاق شده و علويان به عنوان اوليه خود كه شيعه باشد باقي ماند.[1]پس به طور كلي امت اسلامي به دو فرقة عمدة تشيع و اهل سنت تقسيم شده است.
اهل سنت به فرقه هاي متعدد كلامي منشعب گرديده، كه فرقه هاي مهم آن عبارت اند، از معتزله، اهل حديث، اشاعره، ماتريديه و وهابيت.
معتزله آنطوريكه گفته شده، زائيده تضاد بين اعتقادات خوارج و مرجئه مي باشد.[2]جامعه اهل سنت قبل از اينكه فرقه هاي كلامي اشاعره و ماتريديه به وجود بيايند، پيرو دو فرقه معتزله و اهل حديث يا حنبليه بودند. و در اثر تضاد اعتقادي ميان معتزله و اهل حديث، علما اهل سنت در صدد اصلاح مذهب خودشان خصوصاً به انگيزة دفاع از آن در برابر مباني كلامي معتزله برآمدند و در نتيجة اين اصلاحات، دو فرقه جديد به نام هاي اشعريه و ماتريديه تأسيس گرديدند،[3] به طوريكه امروز اصطلاح اهل سنت و جماعت منحصراً بر همين دو فرقه اطلاق مي گردد.[4]مؤسس فرقه اشاعره ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري مي باشد كه در سال 260 هـ. در بصره تولد يافت و در سال (324 هـ) در بغداد درگذشت. او تا چهل سالگي در بصره از شاگردان ابوعلي جبايي معتزلي بود و در سال (300 هـ) از اين مذهب كناره گيري كرد و بعد از ايجاد اصلاحات معدودي در طريقه اهل حديث، فرقه جديدي را هم در مقابل اهل حديث و هم در مقابل معتزله به وجود آورد. و در فروع فقهي تابع مذهب شافعي گرديد.[5] و امروز اكثر پيروان او نيز در فقه از امام شافعي پيروي مي كنند.
فرقه ماتريديه همزمان با فرقه اشاعره توسط ابومنصور، محمد بن محمدماتريدي در ماتريد سمرقند در مقابل معتزله تأسيس گرديد. ابومنصور ماتريدي متوفاي (333 هـ) در فقه تابع ابوحنيفه بوده است[6] و به همين دليل اكثر پيروان او در فقه از ابوحنيفه متابعت مي كنند.
بين اين دو فرقه مشتركات زيادي وجود دارد. هر دو فرقه در تحت عنوان كلي اهل سنت قرار دارند. در رابطه با خلافت خلفاء بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به همان ترتيبي كه واقع شده، از اعتقاد واحدي برخوردارند و هيچ تفاوتي در نظر آنان نسبت به حكام بني اميه و بني عباس وجود ندارد. در مسئله امامت در تمام جهات با هم موافقند. هر دو فرقه در اينكه خداوند بدون كيف و حدود و بدون قيام و قعود و امثال اين امور ديده مي شود، اختلافي ندارند برخلاف آنچه كه حشويه و اهل حديث معتقدند كه خداوند مثل ساير ديدنيها با كيف و حدود ديده مي شود.[7] و همين طور اين دو فرقه در مسئله كلام خداوند متفق القول اند، و آن اينست كه كلام خداوند دو مرتبه دارد. يك مرتبه آن كلام نفسي است، كه قديم مي باشد و مرتبه دوم آن، كلام لفظي مي باشد كه حادث است.[8] اين دو فرقه در اين مسئله بين قول معتزله كه كلام خدا را بطور مطلق حادث مي داند و بين اهل حديث كه آن را به طور مطلق قديم مي داند، تفصيل قائل شده اند. به هر صورت اشاعره و ماتريديه در قسمت اعظم مسائل اعتقادي با هم موافق اند. و لكن در عين حال يك سلسله تفاوت ها و اختلافات در مباني كلامي اين دو فرقه وجود دارد كه آنان را از هم متمايز مي گرداند.
ابوالحسن اشعري در راستاي اصلاحات و گسترش عقيده اهل سنت در مقابل معتزله راه و روش امام احمد بن حنبل را رفته و در اكثر موارد جمود بر ظواهر را اختيار نموده و كمتر به عقل و برهان تكيه كرده است. اما ابومنصور ماتريدي مبناي ابوحنيفه را اساس كلام اهل سنت قرار داده و از استدلالات عقلي بيشتر استفاده نموده است.[9] و همين اختلاف اساسي در مشي آنان باعث ايجاد اختلاف بين كلام ماتريديه و اشاعره در برخي از مسائل ديگر، گرديده است و لذا طريق ماتريدي تا حدودي دورتر از تشبيه و تجسيم و نزديك تر به تنزيه است، اما طريق اشعري متمايل به تشبيه و تجسيم مي باشد.
معيار اصلي در تمايز فرقه هاي اهل سنت، مسئله حسن و قبح عقلي و مسائل مربوط به عقل و براهين عقلي مي باشد. اگر فرقه معتزله سمبل حسن و قبح عقلي قرار داده شده، فرقه ماتريديه در مرتبه بعد از آن قرار دارد و فرقه اشاعره در مرتبه سوم جا دارد، فرقه حشويه كاملاً منكر مسئله حسن و قبح عقلي مي باشد. و وهابيت هم كه فرقه متجدديافته اي حشويه و حنابله است.
بنابراين، اختلافات بين ماتريديه و اشاعره را مي توان چنين بيان نموده:
1. اشعري در رابطه با صفات خبريه بر ظواهر آيات بدون تأويل و تفويض اعتقاد دارد، اما ماتريديه در صفات خبريه خداوند تفويض را پذيرفته و تأويل را نمي پذيرد. چنانچه مبناي معتزله در صفات خبريه تأويل مي باشد.
2. اشعري معرفت خدا را بر اساس نقل (قرآن و سنت) واجب مي داند، اما ماتريدي اين وجوب را ناشي از عقل مي داند، همانطوريكه معتزله مي گويد.
3. اشاعره با توجه به انكار حسن و قبح عقلي افعال، خدا را معلل به اغراض نمي داند، لكن ماتريديه معتقد مي باشد كه افعال خدا معلل به مصالح است، چون ماتريديه حسن و قبح عقلي را در بعضي از مراتب آن پذيرفته است.[10]4. اشعري افعال انسان را مخلوق خداوند مي داند و انسان را ظرف از براي فعل خدا مي پندارد و براي فرار از جبر مسئله «كسب» را طرح نموده است. ماتريديه هم تفويض معتزله را ردّ نموده و هم جبر اهل حديث و اشاعره را، و معتقد است كه در عين حاليكه فعل انسان مخلوق خدا است، خود انسان فاعل و كاسب فعل خودش مي باشد.[11]5. اشاعره مانند عدليه صفات خدا را به ذاتي و فعلي تقسيم نموده است. اما ماتريديه اين تقسيم را نپذيرفته و صفات فعل را مانند صفات ذات ازلي و قديم مي داند.[12]6. اشاعره تكليف مالايطاق را بر خداوند محال نمي داند، لكن ماتريديه چنين تكليفي را محال مي داند.
7. اشاعره معتقد است كه هر چيزي خداوند انجام دهد حسن است. ماتريديه با توجه به حكم عقلي ظلم را بر خداوند محال مي داند.[13]پس اشاعره و ماتريد در عين حاليكه مجموع آنها اهل سنت را تشكيل مي دهد و با داشتن مشتركات زياد در برخي از مسائل كه بعضي از آنها ذكر گرديد با هم اختلاف دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آيتالله سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ج 3، ج 1.
2. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي.
3. برنجكار، رضا، آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي.
پي نوشت ها:
[1] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، مركز جهاني علوم اسلامي، اول 1377 ش، قم، ص 167 و 168.
[2] . برنجكار، رضا، آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، كتاب طه، پنجم، 1382 ش، قم، ص 110.
[3] . فرق و مذاهب كلامي، ص 209 و 210 و آشنائي با فرق و مذاهب اسلامي، ص 136.
[4] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مركز مديريت حوزه علميه، اول، 1370، قم، ج 3، ص 15.
[5] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1368ش، مشهد، ص 54 و 55.
[6] . همان، ص 379 و 380.
[7] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 3، ص 24.
[8] . رباني گلپايگاني، علي فرق و مذاهب كلامي، ص 191 و 227.
[9] . بحوث في الملل و النحل، 18.
[10] . بحوث في الملل و النحل، ج 3، ص 25 و 26.
[11] . فرق و مذاهب كلامي، ص 229، و فرهنگ فرق اسلامي، ص 379.
[12] . فرق و مذاهب كلامي، ص 325.
[13] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 380.