خانه » همه » مذهبی » چه عواملي باعث شكست انقلاب مشروطه شد؟

چه عواملي باعث شكست انقلاب مشروطه شد؟

انقلاب مشروطه با تلاش هاي فرهنگي روحانيون و روشن فكران، افزايش ارتباطات فرهنگي با جهان خارج و رشد اطلاع رساني عمومي از طريق روزنامه ها و ساير آثار نوشتاري پديد آمد. اين انقلاب مرهون زحماتي بود كه روحانيون بزرگي مثل سيد جمال الدين اسد آبادي، شيخ فضل الله نوري، آيت الله بهبهاني، طباطبايي، سيد جمال الدين واعظ و ميرزاي نائيني و مراجع نجف با برانگيختن مردم عليه دولت قاجار به جان خريدند و با نفوذي كه در ميان مردم مسلمان داشتند، آن ها را به صحنه ي مبارزه آوردند. در اين زمينه فعاليت افرادي، مانند ملكم خان، طالبوف مراغه اي و مستشار الدوله نيز قابل ذكر است.
در اين انقلاب بود كه مفاهيمي مانند: قانون اساسي، مجلس، آزادي انتخابات و… مطرح شد و تجربياتي براي مردم ايران كسب گرديد كه در انقلاب اسلامي مردم ايران، در سال 1357، مورد استفاده قرار گرفت. اما سؤالي كه در مطالعه ي اين پديده ي با عظمت تاريخي، به ذهن مي آيد اين است كه چرا اين انقلاب به سرانجام نرسيد و به شكست انجاميد؟ برخي ازعوامل شکست آن را، مي توان به شرح ذيل بيان داشت؟
الف) مداخلات و تأثيرات عوامل خارجي:
در بررسي اين مطلب، نمي توان نقش عوامل خارجي را ناديده گرفت، زيرا اتحاد قدرت هاي روسيه و انگليس در مقابل خطر روز افزون آلمان و متعاقب آن تقسيم ايران در قرارداد 1907 م ،و نيز اشغال ايران در جنگ اول جهاني به دست قدرت هاي درگير، بي ترديد مي توانند از عوامل شكست مشروطه باشند. با آغاز جنگ جهاني اول، تعداد نيروهاي بيگانه به سرعت افزايش يافت و ايران صحنه ي جنگ دولت هاي متخاصم شد. ميراث جنگ جهاني اول، براي ايران، قحطي، گرسنگي، بيماري و سرانجام مرگ و مير بسياري از مردم و نيز فقر و پريشاني بازماندگان بود. در اين شرايط جا داشت كه مردم از فكر انقلاب خود غافل شوند و حتّي بسياري از مردم، همه ي اين بلاها را به مشروطه منسوب كنند.
اما آيا به راستي اين عامل و نظاير آن، مي تواند يك ملت را از عزم راسخ خود دلسرد كند؟ اگر چنين است، چرا هشت سال جنگ دنياي مدرن نظامي در برابر ملت ايران در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، نه تنها مردم را دل سرد نكرد بلكه روز به روز دلگرمي آنان را افزايش داد و چندين برابر كرد؟
اين جا است كه احساس مي كنيم جواب اصلي سؤال خود را نيافته ايم. عامل اصلي را بايد در جاي ديگري جست و جو كرد و سبب را بايد چيز ديگري دانست. اكنون آن عامل چيست؟
به نظر مي رسد علاوه بر عوامل خارجي كه در جاي خود مهم است، جامعه ي زمان مشروطيت، با چالش هايي در داخل روبه رو بود كه باعث فساد جامعه از درون گرديد.
همان طور كه مي دانيم در انقلاب مشروطه، مضاميني پديد آمد كه از درون جامعه نجوشيده بود بلكه با تلقين بيگانگان وارد فضاي جامعه گرديده بود، براي مثال، هنگامي كه تجمع اعتراض آميز مردم تهران در مسجد جامع به خاك و خون كشيده شد،[1] گروهي از مردم به سفارت انگليس پناه بردند.
اين تحصنِ يك ماهه در سفارت بيگانه، از نقاط مذموم و تاريك انقلاب مشروطه است. متحصنان، نخست از شرع احمدي و سنت محمدي سخن راندند،ولي به تدريج اين خواسته ها دگرگون شد و مضامين فرهنگ غربي در درخواست ها وارد شد.[2] تحصن در سفارت انگليس، فرصت مناسبي براي هدايت نهضت توسط انگليسي ها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همين سفارت، ورد زبان ها شد.[3] تا قبل از اين جريان، خواسته ها محدود به عدالت خانه بود. در اين زمان، تعداد بسيار اندكي معناي مشروطه و تبعات آن رامي دانستند.[4]از ميان 10 هزار نفري كه به سفارت انگليس رفتند، فقط ده نفر بودند كه واقعاً مشروطه خواه بودند و مي دانستند چه مي خواهند.[5] نفس الهام گرفتن از بيگانه، حاكي از روح غفلت زده اي است كه به بيگانه اطمينان كند، تا اين كه شعار انقلابش را بيگانه براي او برمي گزيند.
ب) ماهيت كاملا متفاوت نيروهاي مشروطه خواه:
يكي ديگر از عوامل شكست انقلاب مشروطه را مي توان عدم همدلي و ناهم خواني در ميان نيروهاي مشروطه خواه دانست. اين نيروها، با هدف واحد و انگيزه ي يكسان به ميدان نيامده بود. از يك سو همان طور كه اشاره شد، عنوان مشروطه از ابتدا انديشه اي مبهم بود كه از فرهنگ بيگانه به زبان ها و ذهن ها آمده بود،به طوري كه هر كس از آن، تفسيري جدا از ديگري داشت. بنابراين، طبيعي بود كه پس از پيروزي، اين تفسيرها و اهداف متفاوت نمي توانست با هم به اجرا درآيد. از يك سو روحانيان بودند كه به منظور محدود ساختن قدرت سلطنت غاصبانه و با شعارهاي مذهبي و ديني، بر مبناي قرآن و سنت كه توان به حركت درآوردن مردم را داشت، به ميدان آمده بودند و از سوي ديگر، روشن فكراني در اين انقلاب حضور داشتند كه بايد گفت تنها، ناقلان خوبي براي انديشه هاي غربي محسوب شدند. بسياري از آنان جز تقليد از ظواهر فرهنگ غربي و اداهاي اروپايي كار ديگري نمي دانستند، براي مثال مي توان از آخوندزاده نام برد كه ضمن اين كه از مليت ايراني و ناسيوناليسم و ميهن پرستي دم مي زد، در خدمت روسيه، دشمن ايران، قرار داشت و در نوشته هاي خود از روسيه تمجيد مي كرد و با صراحت به مذهب و اعتقادات اسلامي مردم مي تاخت و باورهاي ديني مردم را از عوامل عقب ماندگي مردم مي شمرد و بر تقليد از غرب تأكيد داشت. ديگر روشن فكران، ميرزا ملكم خان ناظم الدوله و سپهسالار بودند كه كم و بيش در اين جهات مشابه به يكديگر بودند.[6]بنابراين، طبيعي خواهد بود اگر گفته شود يكي از عوامل شكست مشروطه، ناهم خواني و تعارض جناح هاي موجود در هدايت نهضت بوده است.در واقع «جناح هاي مختلف در عصر مشروطه هر كدام هدف و مقصدي خاص را دنبال كردند و نقطه ي اشتراك آنان در نفي وضع موجود بود. اين اختلافات وسيع، ائتلاف آنان را شكننده كرد و باعث از هم پاشيدن آن گرديد.»[7]ج) كناره گيري روحانيون از مشروطه و جاي گزيني رهبري مشروطه به تعدادي از غرب زدگان:
به دنبال تصويب قانون اساسي كه با بهره گيري از قوانين اساسي بلژيك و فرانسه تدوين شده و به امضاي شاه رسيده بود، به تدريج اهداف و ماهيت جناح هاي مختلف آشكار شد. بعضي از روزنامه هاي نوظهور، مقدسات مذهبي مردم را مورد حمله قرار مي دادند؛ در نتيجه، گروهي از روحانيون تهران به رهبري شيخ فضل الله نوري به منظور رويارويي با اين تحركات، مشروطه خواهان را به باد انتقاد گرفتند و با تجمع در حرم حضرت عبدالعظيم، خواستار مشروطه ي مشروعه شدند. اين را مي توان نقطه ي شروع جدايي و فاصله گرفتن گروهي از علما از مشروطه قلمداد كرد كه مخالفت هاي شيخ فضل الله نوري برجسته ترين آن ها بود. ايشان با آشكار شدن ماهيت و مبناي غربي تفكر مشروطه خواهي و نيز ملاحظه ي مشروطه خواهان وابسته و حمايت هاي بيگانه از مشروطه، خواستار تطبيق قوانين مشروطه با اسلام شدند. او در جواب كساني كه وي را مستبد مي خواندند گفت: من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم، بلكه مدخليت خود را در تأسيس اين اساس، بيش از همه كس مي دانم. من آن مجلس شوراي ملي را مي خواهم كه اساسش بر اسلاميت باشد و بر خلاف شريعت، قانوني نگذارد.
از نكاتي كه خشم شيخ را برمي انگيخت، حمايت انگليس از مشروطه و وابستگي آشكار برخي مشروطه خواهان به بيگانگان بود. او مي گفت: اگر بناي مشروطه، حفظ دولت اسلام بود، چرا يك عضو از روس پول مي گرفت و ديگري از انگليس. يا مي گفت: اسلام دنيا را، به عدل و شورا گرفت، آيا چه افتاده است كه امروز بايد دستور عدل ما از پاريس برسد و نسخه ي شوراي ما از انگليس بيايد.[8] در واقع، مهم ترين خواسته ي شيخ، مطابقت قوانين با شرع و محدوديت آزادي مطبوعات بود. خواسته ي او در محدود كردن آزادي مطبوعات، به دليل توهين بعضي از مطبوعات به مقدسات مذهبي مردم، در چند ماه پس از مشروطه بود. سر انجام با پا فشاري او، اصل دوم متمم قانون اساسي تصويب شد كه براساس آن، قوانين بايد با نظارت پنج مجتهد طراز اول تصويب شود.
اما بالاخره پس از فتح تهران، شيخ دستگير و در يك دادگاه فرمايشي به اعدام محكوم شد. اعدام وي با هدف وارد آوردن ضربه اي بر پيكر روحانيت كه ظهور قدرت مندانه ي آن، كينه هاي بسياري را برانگيخته بود صورت پذيرفت. چندي بعد ترور آيت الله بهبهاني ضربه ديگري به روحانيت وارد كرد و اين دو قرباني، در كناره گيري و دلسردي مجتهدان و علماي بزرگ از مشروطه و اصولا از صحنه ي سياست ايران، نقش مؤثري داشت. اهميت اين مطلب، زماني روشن مي شود كه به نقش و جايگاه بي همتاي روحانيت در بسيج مردم ايران توجه داشته باشيم.
د) ناتواني روشن فكران غرب زده ي آن زمان در ادامه دادن مشروطه:
در خلأ حضور علما، تعدادي از غرب زدگان ـ در عمل ـ هدايت مشروطه را به دست گرفتند. بدين ترتيب، مشروطه كه با مذهب و همت علماي مذهبي متولد شده بود، به حاكميت سكولاريسم ختم گرديد و صبغه ي ديني آن در زير سايه ي حاكميت غرب گرايي و غرب زدگي به فراموشي سپرده شد.
تقليد كوركورانه و سطحي روشن فكران اين عصر از تمدن غربي، اعتماد آنان به استعمار، بي اعتنايي به سنت ها و مذهب در جامعه ي ايران و بالاخره فقدان پايگاه مردمي آنان باعث مي شد تا نتوانند متوليان لايقي براي ادامه ي مشروطه باشند.
به عوامل فوق مي توان، رواج تهمت و افترا عليه خيرخواهان و دلسوزان اين نهضت از سوي مطبوعات آن زمان، فقدان رهبري منسجم و اختلافات روحانيت ـ كه دشمن به آن دامن زده و آن را تشديد مي كرد ـ تشنجات اجتماعي، اختلاف و تفرقه ي ميان مردم كه ابتدا به صورت مشروطه خواه و مشروعه خواه بروز كرد و سپس به نزاع هاي لفظي و درگيري هاي خونين خياباني كشيده شد، نفوذ عناصر مستبد و وابسته در نهضت، آشفتگي اوضاع و گرسنگي و بيماري، افزايش ستم حاكمان علي رغم ناتواني دولت مشروطه در ايجاد امنيت را؛ اضافه كرد كه در مجموع باعث شد ناخشنودي فراگير در ملت پديد آمد و زمينه براي ظهور دوباره ي استبداد فراهم گشت.

پي نوشت ها:
[1]. كرماني، ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، تهران، انتشارات آگاه، 1361، ص 487.
[2]. جعفريان، رسول، بررسي و تحقيق در نهضت مشروطيت ايران، قم، انتشارات طوس، 1369، ص 487.
[3]. سياح، خاطرات حاج سياح، به كوشش حميد سياح، تهران، انتشارات اميركبير، 1359، ص 56.
[4]. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، چاپ هشتم، 1378، ص 35.
[5]. مجدالاسلام، احمد، تاريخ انحطاط مجلس، مقدمه و حاشيه ي محمود خليل پور، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1356، ص 24.
[6]. ر.ك: بهنام، جمشيد، انديشه ي ايرانيان و تجدد، تهران، انتشارات فرزانه، 1375؛ اصيل، حجت الله، زندگي و انديشه ميرزا ملكم خان ناظم الدوله، تهران،  نشر ني؛ نوراني، فرشته، تحقيق در افكار ميرزا ملكم ناظم الدوله، تهران، انتشارات حبيبي، 1352؛ فراستخواه، مقصود، سرآغاز نو انديشي معاصر، تهران،  شركت سهامي انتشار، چاپ دوم، 1374؛ شميم، علي اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات افكار، چاپ پنجم، 1374.
[7]. انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، پيشين، ص 49.
[8]. همان، ص 41.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد