در انسان یک میل فطری وجود دارد که از سنخ میل به دانستن و توانستن یا آگاهی و تصرف در جهان نیست، بلکه میل به جذب و انجذاب و پیوستن وجودی و ادراکی است. هر کس در درون خود مییابد که به چیزی یا کسی علاقه دارد و گویی همواره روان او را مانند یک مغناطیس نیرومند به سوی خود میکشاند. این جذب و کشش، مراتب و آثار مختلفی دارد و اختلاف مراتب، به حدی است که موجب تردید در وحدت ماهوی آنها میشود. روشنترین تجلی محبت فطری، در مادر وجود دارد و نشانهاش این است که از دیدن و در آغوش گرفتن و نوازش کردن و پرستاری طفل خود لذت میبرد. تجلی دیگری از محبت در علاقة انسان به اشیایی است که در زندگی مادی از آنها بهرهمند میشود و از راه دخالتی که در تأمین نیازمندیهای زندگی میتوانند داشته باشند، با آنها ارتباط پیدا میکند؛ مانند علاقه به مال و ثروت و لباس و مسکن. تجلی دیگری از محبت در انسان، به جمال و اشیای جمیل و مخصوصاً انسانهای زیبا نمودار میگردد، یعنی به اشیایی که حس زیبادوستی انسان را ارضا و با روان او ارتباط پیدا میکنند. مشابه آن علاقهای است که به جمالهای معنوی تعلق میگیرد: مانند زیبایی مفاهیم و تشبیهات و استعارات و کنایات و زیبایی الفاظ و ترکیبات نظم و نثر، که مورد علاقة شاعران وخوش طبعان واقع میشود، یا کمال و جمال روحی اخلاقی، که مورد ستایش روانشناسان و علمای اخلاق میباشد؛ یا زیبایی عقلانی، مانند زیبایی نظام هستی، که مورد اعجاب حکیمان و فیلسوفان قرار میگیرد و یا زیبایی وجودی که با شهود عرفانی درک میشود و بر حسب این درک، هستی مساوی با زیبایی است: «اَلَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَىْءٍ خَلَقَهُ؛ آن کس که نیکو ساخت هر جه را آفرید». و هر چه مرتبة وجود، قویتر باشد، جمال آن بیشتر و مشاهدة آن لذتبخش تر است. به عبارت دیگر، هر موجودی به اندازة ظرفیت خود، پرتوی از نور جمال احدی را نمودار میسازد و هر قدر کاملتر باشد، تجلیات بیشتری از آن را منعکس میکند. بدیهی است هر قدر محبت به چیزی شدیدتر باشد،
لذتی که از وصول به آن حاصل میشود، بیشتر خواهد بود؛ ولی از سوی دیگر، کمال لذت، بستگی به مرتبة مطلوبیت و ارزش وجودی محبوب نیز دارد پس اگر کسی شدیدترین محبت را به ارزندهترین موجودات پیدا کند و ارزش وجودی او را درک نماید، با وصول به او به عالیترین لذتها نائل خواهد گشت، و در صورتی که این وصول، مقید به زمان و مکان و شرایط محدود کنندة دیگری نباشد، بلکه همه وقت و در همه جا میسر باشد، این خواست فطری به طور کامل ارضا میشود و کمبودی برای آن باقی نمی ماند. بنابر این، جهت این میل فطری، در بینهایت، به سوی عشقی است هستی سوز، به معشوقی بینهایت زیبا و بینهایت کامل که شدیدترین رابطة وجودی را با انسان داشته باشد و انسان بتواند وجود خود را قائم به او و فانی در او و متعلق و مرتبط به او مشاهده کند و بدین وسیله، به وصول حقیقی نایل گردد و هیچ عاملی او را از محبوبش جدا نسازد. عشق به موجودی که واجد این شرایط نباشد، نمی تواند این خواست را به طور کامل ارضا کند و همیشه توأم با ناکامی و شکست و فراق و هجران و … خواهد بود .
تمایل همگانی بشر به اخلاق نیک و خوبی ها و زیبایی ها و فضیلت های اخلاقی و انسانی و عمومیت داشتن و تخلف نا پذیر بودن و دوام و ثبات آن با وجود تنوع نژاد و رنگ و زبان و نیز تنوع و تفاوت جغرافیایی و فرهنگی و اجتمای و آداب و رسوم نشانه فطری بودن خاستگاه و مبدا اخلاق و دین است . حتی کسانی که در اثر محجوب شدن فطرت و دفن شدن آن در زیر خار و خاشاک گناه و غفلت و هوا پرستی به وادی حیوانی سقوط کرده اند و از مرز انسانیت و فطرت سلیم دور افتده اند معترفند که خوبی خوب و پسندیده و هماهنگ با روح و فطرت و درون انسان است ولی عادت به بدی و زشتی و جرم اجازه انجام خوبی و پرداختن به فضیلت ها و نیکی ها را به آنها نمی دهد . هدف اصلی انبیا بیدار کردن فطرت خفته و حجاب گرفته و باز گرداندن انسان به فطرت پاک خدایی او است . به عبارت دیگر انبیا چیز نو و تازه ای غیر از آن چه فطرت پاک انسان را به آن هدایت و راهنمایی می کند برای بشر نیاورده اند و رسالت عمده آنها زدودن حجاب های گوناگون از چهره تابناک انسان و فراه ساختن زمینه برای نور افشانی و درخشش این گوهر تابناک است . هدیه انبیا به بشر که همان دین الهی و آسمانی است به دنبال تحقق این هدف ارزشمند و متعالی است و احکام و دستورات و محتوا و آموزه های دین در واقع همگی همین هدف و مقصد را دنبال می کنند . امیر مومنان ، علی –ع- در اولین خطبه نهج البلاغه در این مورد می فرماید : فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول ؛ پس خداوند پیامبرانش را یکی پس از دیگری و پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنها بخواهند پیمان فطرت الهی را ادا کنند و نعمت های فراموش شده را به یاد آنها بیاورند و با رساندن پیام الهی حجت را بر مردم تمام کنند و گنجینه های مدفون شده عقل را برای آنها آشکار سازند . انسان فطرتا خداجو و حق جوست وبه دنبال فضیلت های اخلاقی و خوبی ها و خیرات و زیبا یی ها است واکثریت مردم نیز به این ندای فطرت در دعوت به سوی خوبی ها و نیکی ها و کمالات و فضایل پاسخ می دهند.
علما اسلام به تبع قرآن و روایات تصریح دارند که مردم در نهاد خود به دنبال حقند اما در مواردی خطا در تطبیق دارند. اگر روزی هجوم تبلیغات مسموم علیه ارزش ها برداشته شود و چهره حق همان گونه که هست جلوه گر شود روشن می شود که اکثریت به آن روی می آورند. بنابراین اکثریت به بدی تمایل ندارند بلکه یا در مقام علم و شناخت فریب می خورند و بدی را جای خوبی می پندارند یا در مقام عمل فریب نفس و شیطان را می خورند به سمت بدی روی می آورند. اگر انسان به پشت بام آفرینش برود ملاحظه می کند که اکثریت مردم به بهشت می روند و تنها تعداد قلیلی در جهنم جاودانه هستند; یعنی , اکثریت مردم براساس فطرت عمل می کنند اگر چه خطای در تطبیق دارند و بدین دلیل اشتباهات و لغزش هایی هم دارند و تنها معدودی فطرت خود را دفن می کنند
ر. ک : 1- آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن
2- فلسفه اخلاق ، شهید مطهری
3- تعلیم و تربیت در اسلام ؛ شهید مطهری
لذتی که از وصول به آن حاصل میشود، بیشتر خواهد بود؛ ولی از سوی دیگر، کمال لذت، بستگی به مرتبة مطلوبیت و ارزش وجودی محبوب نیز دارد پس اگر کسی شدیدترین محبت را به ارزندهترین موجودات پیدا کند و ارزش وجودی او را درک نماید، با وصول به او به عالیترین لذتها نائل خواهد گشت، و در صورتی که این وصول، مقید به زمان و مکان و شرایط محدود کنندة دیگری نباشد، بلکه همه وقت و در همه جا میسر باشد، این خواست فطری به طور کامل ارضا میشود و کمبودی برای آن باقی نمی ماند. بنابر این، جهت این میل فطری، در بینهایت، به سوی عشقی است هستی سوز، به معشوقی بینهایت زیبا و بینهایت کامل که شدیدترین رابطة وجودی را با انسان داشته باشد و انسان بتواند وجود خود را قائم به او و فانی در او و متعلق و مرتبط به او مشاهده کند و بدین وسیله، به وصول حقیقی نایل گردد و هیچ عاملی او را از محبوبش جدا نسازد. عشق به موجودی که واجد این شرایط نباشد، نمی تواند این خواست را به طور کامل ارضا کند و همیشه توأم با ناکامی و شکست و فراق و هجران و … خواهد بود .
تمایل همگانی بشر به اخلاق نیک و خوبی ها و زیبایی ها و فضیلت های اخلاقی و انسانی و عمومیت داشتن و تخلف نا پذیر بودن و دوام و ثبات آن با وجود تنوع نژاد و رنگ و زبان و نیز تنوع و تفاوت جغرافیایی و فرهنگی و اجتمای و آداب و رسوم نشانه فطری بودن خاستگاه و مبدا اخلاق و دین است . حتی کسانی که در اثر محجوب شدن فطرت و دفن شدن آن در زیر خار و خاشاک گناه و غفلت و هوا پرستی به وادی حیوانی سقوط کرده اند و از مرز انسانیت و فطرت سلیم دور افتده اند معترفند که خوبی خوب و پسندیده و هماهنگ با روح و فطرت و درون انسان است ولی عادت به بدی و زشتی و جرم اجازه انجام خوبی و پرداختن به فضیلت ها و نیکی ها را به آنها نمی دهد . هدف اصلی انبیا بیدار کردن فطرت خفته و حجاب گرفته و باز گرداندن انسان به فطرت پاک خدایی او است . به عبارت دیگر انبیا چیز نو و تازه ای غیر از آن چه فطرت پاک انسان را به آن هدایت و راهنمایی می کند برای بشر نیاورده اند و رسالت عمده آنها زدودن حجاب های گوناگون از چهره تابناک انسان و فراه ساختن زمینه برای نور افشانی و درخشش این گوهر تابناک است . هدیه انبیا به بشر که همان دین الهی و آسمانی است به دنبال تحقق این هدف ارزشمند و متعالی است و احکام و دستورات و محتوا و آموزه های دین در واقع همگی همین هدف و مقصد را دنبال می کنند . امیر مومنان ، علی –ع- در اولین خطبه نهج البلاغه در این مورد می فرماید : فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول ؛ پس خداوند پیامبرانش را یکی پس از دیگری و پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنها بخواهند پیمان فطرت الهی را ادا کنند و نعمت های فراموش شده را به یاد آنها بیاورند و با رساندن پیام الهی حجت را بر مردم تمام کنند و گنجینه های مدفون شده عقل را برای آنها آشکار سازند . انسان فطرتا خداجو و حق جوست وبه دنبال فضیلت های اخلاقی و خوبی ها و خیرات و زیبا یی ها است واکثریت مردم نیز به این ندای فطرت در دعوت به سوی خوبی ها و نیکی ها و کمالات و فضایل پاسخ می دهند.
علما اسلام به تبع قرآن و روایات تصریح دارند که مردم در نهاد خود به دنبال حقند اما در مواردی خطا در تطبیق دارند. اگر روزی هجوم تبلیغات مسموم علیه ارزش ها برداشته شود و چهره حق همان گونه که هست جلوه گر شود روشن می شود که اکثریت به آن روی می آورند. بنابراین اکثریت به بدی تمایل ندارند بلکه یا در مقام علم و شناخت فریب می خورند و بدی را جای خوبی می پندارند یا در مقام عمل فریب نفس و شیطان را می خورند به سمت بدی روی می آورند. اگر انسان به پشت بام آفرینش برود ملاحظه می کند که اکثریت مردم به بهشت می روند و تنها تعداد قلیلی در جهنم جاودانه هستند; یعنی , اکثریت مردم براساس فطرت عمل می کنند اگر چه خطای در تطبیق دارند و بدین دلیل اشتباهات و لغزش هایی هم دارند و تنها معدودی فطرت خود را دفن می کنند
ر. ک : 1- آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن
2- فلسفه اخلاق ، شهید مطهری
3- تعلیم و تربیت در اسلام ؛ شهید مطهری