خانه » همه » مذهبی » چه نقدهاي كلي بر دين مسيحيت وارد است؟

چه نقدهاي كلي بر دين مسيحيت وارد است؟

مسيحيت از اديان زندة جهان است كه در شاخة اديان غربي يا نژاد سامي قرار دارد اين دين با دو دينِ هم‌خانواده خود، اسلام و يهود، از آنجا كه اصل و ريشة خود را به حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ  مي‌رسانند، اديان ابراهيمي ناميده مي‌شوند كتاب مسيحيت، كتاب مقدس، كه داراي دو بخش عهد قديم و عهد جديد است مي باشد. عهد جديد شامل بيست و هفت كتاب و رساله است. معروفترين بخش آن كه در ابتداي اين مجموعه قرار گرفته است، چهار انجيل منسوب به متي، مرقس، لوقا و يوحنا است. در كتاب عهد جديد، احكام و شريعت دين نيامده و احكام مسيحيت همان است كه در عهد عتيق آمده است. و به همين جهت است كه عهد قديم در نزد آنها مقدس مي باشد. مسيحيان هيچ يك از قسمتهاي عهد جديد را وحي نمي‌دانند و قائلند كه لزومي نداشته مسيح از خود كتابي به جا بگذارد، چون «خداوند ما عيسي مسيح كلمه پاك خدا و در وي تمامي خزائن حكمت و علم مخفي بود.»[1]از آنجا كه متن كتاب هر ديني، مهمترين منبع شناخت و بررسي آن دين است، نقطه شروع نقد ما دربارة مسيحيت، كتاب مقدس آنهاست.

تعارض آموزه‌هاي انجيل
درميان مطالبي كه انجيل‌ها بيان مي‌كنند، تناقض‌هاي فراواني وجود دارد.[2] سه انجيل همنوا (انجيل متي، انجيل مرقس و انجيل لوقا) تنها پنجاه و دو درصد مطالب آنها با هم منطبق است. و انجيل يوحنا به طور كلي با آن سه متفاوت و تنها هشت درصد مطالبش با آنها مطابقت دارد.[3] مسيحيت در ابتدا وجود تناقض در كتاب مقدس خود را نمي‌پذيرفت. اولين بار در قرن هجدهم ميلادي بود كه آنها حاضر به اعتراف درباره وجود تناقض در كتاب خود شدند.[4] بيان ديدگاه‌هاي معارض از سوي انجيل‌ها، سبب شده كه صاحبنظران دربارة اعتبار آنها به عنوان يك سند تاريخي معتبر به ديدة شك و ترديد بنگرند.[5]

دوگانگي نظام عقيدتي
هر ديني داراي يك نظام عقيدتي است. اين نظام عقيدتي، بايد با آموزه‌هاي كتاب مقدس آن دين هماهنگ باشد. مسيحيت فاقد يك نظام الهيات هماهنگ با مجموعة كتابهاي مقدس است. در اينجا ما شاهد دو نظام عقيدتي هستيم كه هر يك با بخشي از كتاب مقدس مطابقت دارد.
الف) نظام الهياتي اي كه براساس الوهيت مسيح است. مؤسس اين نظام، پولس است. رساله‌هاي پولس، انجيل يوحنا و رساله‌هاي او اساس آن را تشكيل مي‌دهند «درازل كلمه بود، كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود… پس كلمه انسان شد و در ميان ما ساكن گرديد.»[6]ب)نظام الهياتي اي كه بر اساس بندگي مسيح است. مؤسس آن حواريون عيسي و در رأس آنها پطرس مي باشد، اين گروه پس از سال 70 ميلادي اهميت خود را از دست دادند.[7]سه انجيل همنوا، كتاب اعمال رسولان، رساله‌هاي يعقوب، پطرس، يهودا و مكاشفه يوحنا اساس اين نظام را تشكيل مي‌دهند.

نقد الهيات الوهيتي
الهيات الوهيتي با آموزه‌هاي اصيل مسيح، مخالف است. اين پولس بود كه چنين بدعتي را در دين مسيح ايجاد نمود. وي آنچنان تغيير و تحولي در مسيحيت ايجاد نمود كه به عنوان مؤسس دوم اين دين شناخته شده است.[8] قائل شدن مقام الوهيت براي عيسي، با عقل نيز ناسازگار است. عقل آدمي نمي‌تواند بپذيرد كه وجود نامحدودي، در جسم موجود محدودي حلول كند. اعتقاد به الوهيت، با آموزه‌هاي تمام اديان مخالف است. تمام اديان الهي بر بندگي و رسالت پيامبران از ناحيه خداوند،تأكيد داشته‌اند.

تثليث (اقانيم سه‌گانه)
براساس اعتقادنامه شوراي كليسا كه در سال 325 م، در شهر نيقيه (در كنار تنگه بُسفر) منعقد گرديد، مسيحيان بايد به سه اقنوم، اب، ابن و روح‌القدس معتقد باشند. «نظريه تثليث حاكي از وجود يك خداوند در سه شخص مي‌باشد.»[9]

نقد تثليث
عقيده تثليث، از ناحيه پولس وارد مسيحيت شده است،[10] و بعدها شوراي كليسا آن را رسميت بخشيد. چنين عقيده‌اي نه تنها با آموزه‌هاي اصيل مسيحيت، بلكه با مباني تمام اديان آسماني كه اولين اصل مسلم خود را دعوت به توحيد دانسته‌اند، كاملاً در تضاد است. خردستيزي تثليث كاملاً آشكار است. زيرا يك چيز محال است در عين حال كه يكي است، سه چيز باشد.[11]

اشرافيت كليسا
پس از رسميت يافتن مسيحيت در سال 383 م. 7 كليساي روم به عنوان كليسايي كه پايه‌گذار آن پطرس حواري و معلم آن پولس بوده است؛ از اهميت خاصي برخوردارند،[12] به طوري كه تشكيلات كليسا، شباهت تامي به تشكيلات دولتي پيدا نمود.[13] و از آن پس بود كه كليسا، سازمان، فلسفه و نظام حقوقي روم را به خدمت خود گرفت.[14] و قرون وسطي شاهد ابعاد گسترده‌اي از فساد كليسا در زمينه‌هاي مختلف بود.[15]

نقد اشرافيت كليسا
كليسا بايستي به عنوان يك نهاد ديني، در خدمت بيان و تفسير احكام الهي و سنگر محكمي در برابر انحرافات ديني و اخلاقي باشد. اشرافيت كليسا، باعث دور شدن كليسا از اهداف اولية دين مسيح شده است. همين امر باعث شد كه برخي راه نجات دين خود را در ترك جامعه و خزيدن به گوشه‌ عزلت يافتند.[16] و يكي از عوامل مهم ظهور پروتستان، همين استبداد كليسا بود. تا آنجا كه لوتر گفت: «مقصود از كليساي حقيقي، هيچ‌گونه تشكيلات خاصي نيست، بلكه آن همان اتصال بين مؤمنان، تحت رياست و رهبري عيسي است، و تنها قوة حاكم كه ميان عيسويان حاكم مطلق است همانا كتاب مقدس مي‌باشد.»[17]

رهبانيت مسيحي
پس از رسميت يافتن دين مسيح از ناحيه امپراطور وقت روم، كنستانتين در سال 383 م. براساس دستورات پولس، كه مؤمنان عيسوي شايسته را كساني مي‌دانست كه بدون همسر زندگي كنند، رهبانيت مسيحي به وجود آمد.[18] نخستين كسي كه روش رهبانيت را بنياد نهاد، قديس آنتونيوس از اهل مصر بود. راهبان در ديرها و صومعه‌هايي كه غالباً در خارج از شهر قرار داشت به مراقبت و تفكر و رياضت مي‌پرداختند.

نقد رهبانيت مسيحي
رهبانيتي كه درمسيحيت شكل گرفت، نتيجه دنياگرايي كليسا و مسيحياني بود كه پس از رسميت يافتن دين مسيح اسماً مسيحي بودند.[19] اين نهضت تحت تأثير تعاليم گنوسيها و متكلمان اسكندري شكل گرفت كه دنياي مادي را پليد و جسم و جسمانيات را ناپاك مي‌دانستند.[20] در حالي كه براساس تعاليم كتب آسماني دنياي مادي مزرعه فعاليت انسان براي برخورداري از سعادت جاودانه است. و پليدي در صورتي به وجود مي‌آيد كه زندگي مادي در خدمت اجراي مقاصد شيطاني واقع شود. مطلب ديگر اينكه دين براي هدايت و مديريت غرايز طبيعي انسان آمده است نه سركوب آن. ميل به زندگي اجتماعي يك نياز طبيعي در وجود بشر است. و غالب تجردها چون به شكل انفرادي انجام مي‌شود، ممكن است منجر به ديوانگي شود.[21] و از آنجا كه امور غيرطبيعي دوامي ندارند، در هر دوره‌اي زندگي رهباني شكل متمايزي يافته است.[22]تا آنجا كه چنين تفكري در ميان گروه‌هايي كه پس از نهضت پروتستان به وجود آمده، چندان رايج نيست.[23]

مسيحيت و عيساي مصلوب
مسيحيت معتقد است به صليب كشيده شدن عيسي، تاوان گناه همه بشريت است.گناهي كه نسل اندر نسل از آدم به فرزندانش منتقل شده است. اين بود كه پولس رسول نوشت: «و چنانكه در آدم همه مي‌ميرند، در مسيح همه زنده خواهند شد.»[24]در بررسي نظريه فوق بايد بدانيم كه چنين اعتقادي را پولس رسول وارد مسيحيت كرده است.[25] و در ميان مسيحيت اوليه چنين عقيده‌اي وجود نداشته است. اينكه انسان داراي گناه ذاتي باشد با روح تعاليم اديان آسماني ناسازگار است. انبياء الهي از گناه معصوم بوده و نسل بشر داراي زمينه پذيرش راه حق است. از عدالت خداوند دور است كه گناه كسي را به حساب كس ديگري بگذارد. يا فردي را در مقابل گناه ديگري فديه بگيرد مصلوب شدن عيسي را به خاطر اشتباهي بود كه در شناسايي مسيح واقعي رخ داد و عيسي به آسمان برده شد.[26]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
2 . تاريخ جامع اديان، جان . بي . ناس.
3 . جهان مذهبي، گروه نويسندگان، ترجمه عبدالرحيم گواهي.

پي نوشت ها:
[1]  . ر.ك: و . م . ميلر، تاريخ كليساي قديم، ترجمه علي نخستين، ص66.
[2]  . ر.ك: همفري كارپنتر، عيسي، ترجمه حسن كامشاد، ص 67، طرح نو، دوم، 75 و نيز دربارة مفهوم انجيلها، كري ولف، ترجمه محمد قاضي، ص 17، انتشارات فرهنگ.
[3]  . ر.ك: دربارة مفهوم انجيلها، ص 25.
[4] . ر.ك: عيسي، ص 36.
[5]  . ر.ك: دربارة مفهوم انجيلها، ص 38.
[6] . ر.ك: انجيل يوحنا، آيه14، همان، 1 و 3، همان، 10: 30 و نيز رساله پولس، كولسيان 1؛ 15.
[7] . ر.ك: جوان اُ. گريدي، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني، مؤسسه فرهنگي طه، اول،77، ص 43، و نيز تاريخ جامع اديان، جان . بي . ناس، علي اصغر حكمت، ص 614 ـ 613.
[8]  . ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 613، بخش پولس حواري و انتشار مسيحيت در اروپا و نيز جهان‌ مذهبي، گروه نويسندگان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، اول، 74، ص 706.
[9]  . رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، اول،69، ص 36.
[10]  . ر.ك: شلبي، احمد، مقارنة الاديان، قاهره، مكتبة النهضة الدويه، دهم،98 م، ج 2، ص 138(مسيحيت).
[11]  . ر.ك: جان والوورد، خداوند ما عيسي مسيح، ترجمه مهرداد فاتحي، ص 8، كليساي جماعت رباتي. در منبع مذكور توضيح داده شده است كه چگونه غيرعقلاني بودن آموزه تثليث باعث شده كه تمايل قلبي افراد نسبت به مسيحيت از دست برود.
[12]  . ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 637.
[13]  . ر.ك: تاريخ كليساي قديم، ص 251.
[14]  . ر.ك: مسيحيت و بدعتها، ص 111.
[15] . ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 665 و نيز ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 6، (اصلاح دين) ص 30 ـ 20.
[16] . ر.ك: همان، ص 639
[17] . ر.ك: همان، ص 670.
[18]  . تاريخ جامع اديان، ص 639.
[19] . ر.ك: مسيحيت و بدعتها، ص 133.
[20]  . ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 639.
[21]  . تاريخ جامع اديان، ص 639.
[22] . همان، ص 640.
[23]  . ر.ك: گروه نويسندگان، جهان مذهبي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 755.
[24]  . رساله اول پولس رسول قرنتيان، باب 15، آيه 22.
[25]  . ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، گروه مترجمين، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، دوم،67، ج سوم، ص 689.
[26]  . ر.ك: نساء/157و158.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد