آيين هندو از جمله اديان ابتدايي است كه «دين» ناميدن آن تنها با تعريفي كه دين را «اعتقاد به امري قدسي»[1] ميداند، امكانپذير است. والّا در مقايسه با اديان ابراهيمي بايد آن را مجموعهاي از افسانهها، اساطير و برخي توصيههاي اخلاقي و عرفاني، ناميد. هندوئيسم شكل تكامل يافته «آنيميسم» است و بنيانگذار شناخته شدهاي ندارد اين آيين گونهاي فرهنگ، آداب و سنن اجتماعي است كه با تهذيب نفس و رياضت همراه است و با اندكي تسامح ميتوان اصول اين دين را در موارد زير خلاصه كرد.
1. اعتقاد و احترام به كتابهاي باستاني و سنتهاي ديني برهمنان.
2. پرستش خداياني كه به ظهور آنها در دورههاي قديم عقيده دارند.
3. اعتقاد به تناسخ.
4. رعايت مقررات و طبقات اجتماعي (كاست) در معاشرت و ازدواج.
5. احترام به موجودات زنده مخصوصاً گاو و…[2]طرفداران فرقههاي مختلف آيين هندو در ثالوث اعظم يعني خدايان بزرگ سه گانه با هم ديگر توافق دارند اين سه خدا عبارتند از:
اول برهما يعني خداي خلقت و آفريدگار كل.
دوم شيوا يعني خداي مرگ و مهلك كل.
سوم ويشنو يعني خداي زندگي و حافظ كل.[3]طبيعتاً در صورت مقايسه آيين هندو با اديان آسماني و دين مترقياي چون اسلام ضعفها و ناكارآمديهاي اين آيين چنان نمايان خواهد شد كه بررسي همه آنها محتاج تأليف كتابي خواهد بود، ولي چون هدف اين مقاله شمردن نقدهاي كلي آيين هندوئيسم است در اين جا به چند مورد اصلي اشاره ميشود.
1. تعدد خدايان و ناتواني از تبيين مبدأ عالم و انسان
هندوان به عده بيشماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقدند و در برابر آنها كرنش ميكنند و براي هر يك بتخانههاي باشكوهي ميسازند.[4] و البته در عين حال سعي ميكنند اين خدايان متكثر را زير مجموعه سه خداي اصلي يعني برهما، شيوا و ويشنو[5] قرار دهند. هندوها اين سه خدا را كه شباهت زيادي به تثليث مسيحيت دارد بين استقلال ذاتي و وحدت متردد گذاشته و معلوم نميسازند كه بالاخره آيا اين سه خدا يك خدا هستند يا هر كدام خدايي جداگانه ميباشند و به تعبير ديگر گاهي جنبه صفات خداي واحد و ازلي براي آنها قائل ميشوند و گاهي چنان در شمردن افتراقات اين خدايان مي كوشند كه خدايان نيز موجوداتي چون ديگر موجودات متكثر جلوه ميكنند. و اين بدان سبب است كه آيين هندو «وحدت موجودات» را ركن اصيل خود قرار داده و از طرفي طبق اين اصل همه چيز را خدا ميشمارد و ارواح، اشجار و مظاهر طبيعت را هم از نوعي الوهيت برخوردار ميسازد و تعداد خدايان را به تعداد موجودات متنوع و متكثر ميرساند و از سوي ديگر همين خدايان متعدد به دليل وحدت وجود يك خدا بيش نميتوانند باشند.
اگر افسانهها و مطالب ياد شده در كتاب هاي ديني هندوان را محور قضاوت قرار دهيم اين اصل ثابت خواهد شد كه آيين هندو از توضيح و تبيين منشأ عالم و انسان عاجز است و به نوعي دچار تناقضگويي شده است. همين امر باعث شده تا آيين هندو فرقههاي بيشماري داشته باشد، عدهاي به شيواپرستي رو آورند و عدهاي ويشنو را بپرستند و… و در نهايت همگي به پرستش بتهاي دست ساخت خود اقدام كنند و سرزمين هند به سرزمين بتخانههاي بزرگ شهرت يابد. «شيواپرستان عورت شيوا را نيز ميپرستند و آن را لينگا مينامند. مجسمههاي لينگا و معابد آن نيز فراوان است… افرادي از شيوا پرستان پيوسته مجسمهاي از لينگا را كه داخل كيف كوچكي است به گردن آويخته دارند…»[6] و نميدانند كه چه كسي آنان را آفريده و چرا بايد آفريدگار را عبادت كرد…
2. خرافاتي بودن و ناتواني از ارايه برنامه زندگي
جان بيناس در توضيح آيين هندو ميگويد: «اعمالي كه عوامالناس (هندو) به نام مذهب انجام ميدهند، تركيبي است از همه گونه اعتقادات مخلوط و به هم آميخته مانند آنيميسم فتيشيسم و شمنيسم و شيطانپرستي و حيوانپرستي و ايمان به ارواح خير و شرّ و خداهاي كوچكتر كه معبودهاي محلي ميباشند…»[7]در حقيقت آيين هندو دو ضعف اساسي در عرصه عمل دارد كه از اولي تعبير به «اهيمسا» ميكنند. اهيمسا يعني پرهيز از آزار جانداران. طبق اين آموزه خوردن گوشت حيوانات عملي غيراخلاقي است و نبايد از گوشت حيوانات استفاده كرد.[8] اين قانون هر چند ظاهري فريبنده دارد اما در باطن چنان افراطي است كه انسان را از نعمتهاي الهي محروم كرده و زندگي اجتماعي او را مختل ميسازد به گونهاي كه هند با داشتن بيشترين تعداد گاو و ساير حيوانات بيشترين تعداد گرسنگان را نيز دارا ميباشد ولي اين گرسنگان حق استفاده از گوشت فراوان حيوانات را ندارند.
دومين قانون آيين هندو، خودسوزي و زنده سوزاندن زنان بود، چرا كه «هندوان جسد مردگان خود را ميسوزانند و… سنّت مذهبي اين بود كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفي همسر وي نيز به نشانه وفاداري ميان تودههاي هيزم ميخوابيد و همراه شوهر ميسوخت…»[9]البته در دورههاي معاصر اين رسم توسط انگليس برافتاد و امروزه كمتر به آن عمل ميشود ولي نكته اساسي اين است كه وجود چنين قوانين ضد انساني در يك دين نشانههاي بارزي از ضعف و سستي آن دين است.
نمونههاي فوق كه ظاهري اخلاقي دارند نشان ميدهند كه آيين هندو نه تنها برنامهاي براي سعادت انسان ندارد بلكه با تشويق انسانها به رياضتهاي افراطي عاملي براي از هم پاشيدگي اجتماعي ميباشد.
3. نژادپرستي و نظام طبقاتي
آيين هندو مردم را به دو طبقه اصلي يعني آرياييها و نجسها (دراويديهاي بومي هند) تقسيم ميكند و هيچگونه حق حياتي براي طبقه نجسها قائل نيست. افراد اين طبقه به هيچ وجه حق نداشتند در محلههاي آرياييها تردد كنند و هرگاه از باب ضرورت براي حمل زباله و كنّاسي به اماكن آنان ميرفتند موظف بودند با صداي بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه طبقات بالا به اين گروه بيفتد در اين صورت بيننده بايد با غسل خود را طاهر كند. گوش دادن به تلاوت كتابهاي مقدس نيز بر آنان حرام بود و اگر فردي از ايشان در اين مورد استراق سمع ميكرد براي مجازات سرب مذاب در گوش او ميريختند.[10]علاوه بر تقسيمبندي فوق خود آرياييها به چهار «كاست» اصلي يعني چهار طبقه تقسيم ميشدند كه عبارت بودند از:
1. برهمنان (طبقه روحانيون)؛ 2. كشاترياها (طبقه شاهان، شاهزادگان و جنگاوران)؛ 3. ويشياها (طبقه بازرگانان و دهقانان)؛ 4. شودراها (طبقه كارگران).
معاشرت افراد يك طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود.[11] و البته به تدريج در ضمن اين چهار طبقه حدود 2000 طبقه فرعي نيز پديد آمده بود و جامعه هند را به جامعهاي هزاران طبقهاي تقسيم كرده بود كه هر كدام طبقه پايين را استثمار و تحقير ميكرد و اين در حالي بود كه همه اين ظلمها و ستمها توجيهي ديني و مذهبي داشت و شايد همين از هم گسيختگيهاي اجتماعي كه مذهب هندو مروج آن بود باعث گشته بود تا سرزمين ثروتمند و پرجمعيت هند هرگز نتواند در مقابل نيروهاي مهاجم خارجي مقاومت كند و هميشه مطيع فرمانروايان خارجي باشد.
4. نظريه تناسخ و ناتواني از تبيين سرانجام انسان
همانگونه كه گذشت آيين هندو نه تنها از تبيين مبدأ عالم عاجز است و نميتواند برنامهاي عملي براي زندگي دنيوي انسان بدهد از توضيح و تبيين سرانجام انسان نيز عاجز است و با طرح نظريه تناسخ به تناقض و اوهام دچار شده است «بنابراين به عقيده هندوها روح انسان در هنگام مرگ و در همه احوال جز در يك حالت كه روح در مقام اعلي با «براهما» وحدت تام حاصل ميكند به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا كرده و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي ميكند و پس از هر تولد و زندگي دوباره بار ديگر روح به بدني ديگر حلول ميكند و اين تولدها ممكن است بيانتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد..»[12]اين نظريه كه خاستگاه آن ارواح پرستي و الوهيت ارواح در آيين هندو است نه تنها دليل منطقي و عقلي ندارد بلكه موجب ميشود تا انسان در مقابل ظلم و ستم ديگران تنها خود را مقصر دانسته و از مبارزه با آن و تلاش براي رسيدن به زندگي متعالي در اين دنيا نااميد شود زيرا همه مصائب كنوني نتيجه عملكرد وي در زندگي قبلي بوده و تنها با مردن و حلول در كالبد ديگر ميتواند زندگي راحتتري داشته باشد.
هر چند در كتابهاي كلامي و فلسفي در ردّ نظريه تناسخ بحثهاي متعددي صورت گرفته ولي كافي است بدانيم كه اين نظريه محصول نژادپرستي و طبقاتي بودن جامعه هندوان است كه براي توجيه طبقات چهارگانه جامعه و منع از تداخل بين اين طبقات آن را مطرح كردهاند. چون بر اساس اين آموزه اگر كسي در طبقه نجسها واقع شده به دليل آن است كه در حيات قبلي خود گناه كرده پس بايد در اين حيات به بقاء در طبقه نجسها راضي باشد و شاكر باشد كه در شكل حيوان يا نبات يا احجار ظاهر نشده و فكر رفتن به جمع طبقات بالاتر را از سر بيرون كند و البته اميدوار باشد كه اگر در اين حيات خود را تهذيب كند شايد در حيات بعدي به صورت پادشاه يا بازرگان ظاهر شود.
نتيجه آن كه آيين هندو به خاطر فقدان اصول و فروع كلامي و نداشتن موازين عقلي به گونهاي با آراء و عقايد متناقض و خرافي اشباع شده و در ميان افسانهها و خرافات غرق گشته كه از تمييز بين حق و باطل عاجز است و نميتواند برنامهاي براي سعادت دنيوي و اخروي انسان ارائه دهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اديان آسيايي، مهرداد بهار، ص 117 تا 208.
2. اديان آسيا، فريد هلم هاردي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 89 تا 419.
3. جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز) رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 39 تا 292.
4. آشنايي با تاريخ اديان، غلامعلي آريا.
5. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس، ترجمه علي اصغر حكمت.
پي نوشت ها:
[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص12.
[2] . همان، ص 32.
[3] . بيناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 276.
[4] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 32.
[5] . همان، ص 39.
[6] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص39ـ40.
[7] . تاريخ جامع اديان، همان، ص 275.
[8] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 37.
[9] . همان، ص 37.
[10]. همان، ص 36 و 37.
[11] . همان، ص 36؛ همچنين رجوع شود به: اديان آسيا، ويراسته فريد هلم هاردي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1377، ص 89 تا 419.
[12] . آريا، غلامعلي،آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص53.