چهارمين دوره ي تاريخي امامت(3)
چهارمين دوره ي تاريخي امامت(3)
امامت امام هادي(ع)
دهمين پيشواي شيعيان، بنابر نقل كليني، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن شهرآشوب و ابن اثير، در نيمه ي ذيحجهًْ سال 212 هجري قمري در دكده «صريا»، دهكده اي در شش كيلو متري مدينه كه امام كاظم (ع)، آن را تأسيس كرده بود، ديده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش، امام جواد (ع) و مادرش سمانه مغربيه است، پس ازولادت،نام مباركش را علي نهادند. سيماي نوراني آن امام همام، همچون سيماي ملكوتي پدرش امام جواد (ع)، چهره اي گندمگون، چشماني سياه كف هايي با انسبه درشت و سينه اي فراخ، و بيني كشيده و داراي دندان هايي فاصله دار بوده است. در سيره رفتاري آن امام همان،بخشندگي، بردباري،هيبت دردل ها وعظمت قرار داشت. معدن علم وحكمت نبوي بود و به عالمان ديني جهت مي داد و وظايف دوران غيبت را برايشان تشريح مي فرمود.
انتقال امامت به امام هادي(ع)
«امام جواد (ع)، به علم امامت مي دانست كه به زودي به بغداد احضار مي شود و به دست معتصم به شهادت مي رسد… و مي دانست كه مزدوران حكومت وقت در مدينه، پس از رحلت آن حضرت، از اين خلأاستفاده كرده و به بهانه كوچكي امام هادي(ع)، امورشان را نمي توانند اداره كنند، لذا به قيم نياز دارند، و به خانه آنها يورش مي برند و همه اموالشان را غارت مي كنند… روي اين جهات، امام جواد (ع)، در اقدامي حساب شده، فرزندش امام هادي (ع) را وصي خود قرار داد… افرادي را شاهد بر وصيت ساخت و به آنان امر فرمود كه پاي وصيت را گواهي نمايند» (رفيعي، 1376 ، 81).
شرايط سياسي، اجتماعي دوران امامت آن حضرت (ع)
امامت امام هادي (ع)، شامل دوره اي سي و سه ساله است كه آكنده از دردها، و رنج ها و آلام فراواني از ناحيه خلفاي عباسي است، كه البته جهت فهم اين معنا، اشاره اي گذرا به اوضاع اين دوره، به گونه اي فهرست وار ضروري است.
1) به سستي گراييدن دستگاه خلافت
در اين دوره، به دلايل فراواني، نظام سياسي دستگاه خلافت ثبات خود را از دست نهاده بود و افسار گسيختگي در تمام اركان جامعه، نمودار گرديده بود. زيرا عناصري خود خواه و قدرت طلب، در هرم حاكميت قرار گرفته بودند. حكمرانان كه مردم را همراه خود نمي ديدند به نيروي نظامي روي آوردند.
تركان را به خدمت گرفتند.
«تركاني كه معتصم، آنان را به خدمت گرفت، نژادي درشت اندام، تنومند و شجاع بودند كه از جنگ و كشتار و غارت، باكي نداشتند. آنان پيش از راهيابي به دستگاه خلافت معتصم، بردگاني بودند كه تحت سلطه ظالمانه رومي ها به سر مي بردند. … آنان، فاقد هرگونه روابط اجتماعي و سياسي بودند و ارزش هاي اسلامي درآنان نفوذ پيدا نكرده بود» (رفيعي1376 ،88).
2) رواج فساد اخلاقي در دستگاه خلافت
خوش گذراني ها و هوسبازي ها و زن گرايي ها و ميگساري ها در دستگاه خلافت، رواج عجيب و بي سابقه اي يافته بود. «اسحاق بن ابراهيم موصلي مي گويد: روزي معتصم مرا خواست، چون نزد او برآمدم، ديدم جليقه اي رنگا رنگ بر تن دارد كمربندي زرين بسته و كفش سرخي پدشيده است. به من گفت: اي اسحاق، دوست داري با من چوگان بازي كني؟ برو لباس هايي ماند لباس هاي من برتن كن، من عذر خواستم، اما او نپذيرفت. لباس هايي همچون لباس هاي او پوشيدم، سپس بر اسب زرنگاري سوار شد و باهم وارد ميان چوگان شديم» (طبري، 1978 ، 9/173).
و نيز مي گويد:
«روزي نزد معتصم رفتم، ديدم «فينه» زني آوازه خوان، كه سخت مورد علاقه او بود در كنارش نشسته و برايش آواز مي خواند، معتصم رو به من كرد و گفت: چگونه مي بيني؟ گفتم: اي امير مؤمنان، مي بينم كه با لطافت و زيركي خاصي، دل ها را تسخير و با نرمي، آدمي را مفتون خويش مي سازد. از سخن فارغ نمي شود، مگر آن كه دلنشين تر از آن را جايگزين مي سازد.درتارهاي صوتي او گويي رشته هاي زر نهفته است. زيباتر از رشته هاي مرواريد كه برگردون آويخته مي شود. معتصم گفت: اين سخنان و توصيف هاي تو از او و آوازش زيباتر و دلنشين تر است» (همان).
3) فساد اداري و اقصادي
معتصم براي رونق دادن بيشتر محفل بزم خويش، بيت المال را سخاوتمندانه در اختيار مغنيان و آوازه خوان ها قرار مي داد و در اين دوره مغنيان، از اموال باد آورده اي بهره بردند. در نهايت وانهادن حكومت به ترك ها، موجب از هم گسيختگي اوضاع اقتصادي و اداري شد. اموال افراد زيادي را مصادره كرد. همچون اموال احمد بن اسرائيل، سلمان بن وهب، حسن بن وهب، ابراهيم بن رباح، عبدالملك زيات و… و آنها را به وزرا و حكومتيان هبه كرد. اين تجمع ثروت در نزد وزيران و درباريان، فساد مالي و اقتصادي را به اوج رساند، همچنين فساد اداري را.
4)بروز آشوب و فتنه در قلمرو حاكميت
مطالب پيش نوشته، برآيندي منطقي را ازخود بروز داد و آن، اين بود كه در قلمرو حاكميت، فتنه ها ظاهرشدند،بدين روي در دوران امامت امام هادي(ع)، قلمرو خلافت اسلامي صحنه در گيري ها و آشوب هاي بسياري شد. طبيعي بود كه همه راه ها در چنين شرايطي به راه حل نظامي منتهي مي گردد و با همين رويكرد، با مخالفان نيز بر خورد مي گردد.
البته نهضت هاي علويان در اين دوره بسيار حساس و مهم است و از گسترش فوق العاده اي برخوردار گرديده است. مانند نهضت محمد بن قاسم از نوادگان امام سجاد(ع) كه در دانش و ديانت و پارسايي، ممتاز عصر خود بود.«محمد در طالقان اعلام جهاد كرد، بين او و نيروهاي عبدالله بن طاهر،امير خراسان،جنگ هاي بسياري درگرفت ومحمد ،موفق شد شكست هاي سختي برنيروهاي دولتي وارد آورد تا آن كه عبدالله بن طاهر ناچار شد از در نيرنگ وارد شود» (رفيعي، 1376 ، 106).
جنبش ديگري به رهبري محمد بن صالح از نوادگان امام حسن مجتبي (ع)، و نيز جنبشي به رهبري يحيي بن عمربن حسين كه او هم از نوادگان امام چهارم (ع) است و نهضت حسن بن زيد، از نوادگان امام مجتبي (ع)، در طبرستان وقيام حسين بن محمد، از نوادگان امام سجاد (ع) در كوفه، و جنبش اسماعيل بن يوسف از جمله نهضت هايي اند كه علويان در اين دوره آنها را رهبري كرده اند.
امام هادي (ع) پشتوانه نهضت هاي علويان
امام هادي(ع)، در اين دوره، به عنوان پشتوانه معنوي و مادي نهضت هاي علويان شمرده مي شود، مضاف براين، خود حضرت با اقدامات سياسي، عقيدتي و معرفتي مهمي، به يك كانون خطر براي دستگاه خلافت تبديل گرديده است. حاكمان اين دوره، كه مهم ترين آنها معتصم و متوكل عباسي اند، برابرامام (ع)، به عنوان پشتوانه نهضت هاي علويان، سياست هاي خشن و نظامي سختي را پيشه كرده اند.
«كان المتوكل شديد الوطاهًْ علي آل ابي طالب» (مقائل الطالبين، بي تا، 395)؛متوكل، بدترين و شديدترين برخورد را با آل ابي طالب اعمال نمود.
«فردي به نام نضربن علي جهضمي،در زمان متوكل،اين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كرد كه آن حضرت، دست حسن و حسين (ع) را گرفته بودند: «من احبني و احب هذين واباهما، وامهما كان معي في درجتي يوم القيامهًْ» (خطيب بغدادي، 1975 ، 287)؛ كسي كه دوستدارمن و اين دو وپدر و مادرشان باشد، در روز قيامت دركنار من خواهد بود.
متوكل دستور داد او را تازيانه بزنند، پس از آن كه پانصد تازيانه به او زده بودند، فردي از او نزد متوكل، شفاعت كرد و گفت: او، شيعه نيست و از اهل سنت است، متوكل، باقيمانده شلاق ها را بخشيد» (همان، 217).
در راستاي همين امر بود كه متوكل، دستور داد قبر نوراني و مطهر امام حسين (ع) را تخريب كامل نمودند. او ، مي ديد بارگاه ملكوتي امام حسين(ع) مورد عنايت مردم است و به عنوان يكي از پايگاه هاي مهم انقلابيون علوي شمرده مي شود.
مدينه، محور انقلاب
با همه تنگناها و سختي هايي كه متوكل ايجاد كرده بود، مدينه، تبديل به كانون انقلاب هاي ديني، سياسي، عليه دستگاه خلافت شده بود.
امام هادي(ع)در مدينه، به عنوان مرجع همه مسائل ديني، سياسي و معرف الهي شمرده مي شدند. آن حضرت، جواب را از چشمان دستگاه خلافت ربوده بود. و مدينه را به پايگاه مبارزه عليه دستگاه خلافت عباسي و كانون خطري براي موجوديت آن تبديل كرده بود. از مجموع سي وسه سال دوران امامت امام هادي(ع) سيزده سال در مدينه سپري شد.در اين سيزده سال، امام هادي(ع) كارهاي ذيل را كه فهرست گونه اشاره مي كنم انجام دادند.
1)انتقال معارف ديني به دانش پژوهان و تشنگان معارف ديني،
2)ايجاد تشكل سياسي براي شيعه؛
3)نصب وكيلان و نمايندگان در مناطق و شهرهاي مختلف؛
4)تبديل نمودن مدينه به مرجعيت سياسي، شرعي و…
احضار امام به سامرا و توطئه عليه امام هادي(نقي) (ع)
موراد پيش گفته نشان مي دهند كه بايد توطئه سختي عليه امام و توسط دستگاه خلافت تدارك شده باشد، كه علي القاعده چنين هم شد، آن توطئه شوم، اين بود كه مزدوران و متملقان دربار عباسي، نزد متوكل سعايت كنند، تا آن حضرت را از مدينه، به مركز خلافت منتقل نمايد.
«يزداد، پزشك مسيحي دربار عباسي، در گفتگويي كه با اسماعيل بن احمد كاتب در سامرا داشته، مي گويد: براساس آن چه شنيده ام، انگيزه خليفه از احضار علي بن محمد به سامرا اين بوده است كه مبادا مردم، به ويژه چهره هاي سرشناس به او گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست بني عباس خارج شود» (مجلسي، 1987 ، 50/ 161).
متوكل، براي موجه جلوه دادن اين احضار به امام و بهره وري از علوم آن حضرت، ايشان را به سامرا احضار نموده است.
در بخشي از نامه متوكل به امام، چنين مي خوانيم:
«اميرالمؤمنين، به مقام و منزلت والاي شما واقف است و خويشاوندي شما را پاس مي دارد. و رعايت حق شما را لازم مي داند و درباره ي شما و خاندانتان، اموري را در نظر گرفته كه بهبودي و عزت شما را در پي خواهد داشت. و هدف تنها جلب خشنودي خدا و شما و انجام وظيفه اي است كه نسبت به شما دارد. … اميرالمؤمنين، مشتاق است و دوست دارد با شما تجديد عهد كند…» (مجلسي، 1987 ، 50/168).
در بردن امام از مدينه به سامرا، عكس العل مردم مدينه، بسيار شورانگيز و مهم است. زيرا هنگامي كه مردم مدينه از ورود ابن هرثمه،و مأموريت اوآگاه شدند، فرياد اعتراض برآورده و شيوه وناله سردادند که يحيي بن هرثمه گفته است: «من، تا آن روز، آن چنان ضجه وناله اي نشنيده بودم» با اين وصف، مردم مدينه اعتراض شديد خود را نمودند و نارضايتي خود را با موضع گيري حادي به دستگاه خلافت عباسي نشان دادند.
از مدينه تا سامرا
امام هادي (ع)، چند روز پس از دريافت نامه متوكل، همراه فرزندش امام حسن عسكري(ع) و ديگراعضاي خانواده، به اتفاق «يحيي بن هرثمه» مدينه را به قصد سامرا ترك كرد. در بين راه معجزات مهمه اي از آن حضرت روي داد، مانند ايجاد دشتي سرسبز، بيابان هايي پر از قبر، برداتن لباس گرم در فصل گرما و رسيدن به منطقه اي سرد در فصل گرما،و…كه همه اين معجزات،برجايگاه و محبوبيت ومكانت معنوي امام افزود.
استقبال بي نظير
ورود امام (ع) به سامرا با استقبال بي نظيري صورت گرفت و مردم،به محض شنيدن ورود امام هادي(ع)وموكب ايشان، سرازير شده تجمع عجيبي كردند وخاطره ورودامام رضا (ع) به نيشابور را تجديد كردند.
مردم فرياد مي كشيدند. «قدقدم ابن الرضا(ع) من المدينهًْ» ( مسعودي، بي تا، 85/4)؛ ابن الرضا(ع) از مدينه آمدند. اين مسأله با شور وصف ناپذيري از ناحيه مردم بيان مي شد.
«فرصت و موقعيت را براي فرمانده نظامي حكومت فراهم آورد كه در باورهاي نادرست خود تجديد نظر كند و اين بار، امام (ع) را نه از زبان متوكل و درباريان كه از زبان و چهره ي توده هاي معتقد به اسلام و علاقمند به پيامبر (ص) و خاندان مطهرش (ع) بشناسد، آن هم مردمي كه در بغداد، پايتخت دوم حكومت عباسيان زندگي مي كردند» (رفيعي، 1376 ، 173).
جاي دادن امام در معسكر
«پس از گذشت يك روز از توقف امام هادي (ع)درخان الصعاليك، آن حضرت، به دستور متوكل به منزلي كه از قبل براي او در نظر گرفته شده بود، منتقل شد و از آنجا كه هدف متوكل از احضار امام به سامرا، تحت نظر گرفتن و دور نگهداشتن آن گرامي از فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي و ارتباط با توده هاي مردم بود، طبعاً منزلي كه براي او در نظر گرفته بودند، تأمين كننده هدف ياد شده بود. منزل مورد نظر امام (ع)، در پادگان
نظامي و محله ويژه «عسكر» بود. به همين جهت به امام هادي و امام حسن (ع) عسكريين، مي گفتند» (رفعي، 1376 ، 174).
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389