چون کوه در برابر توهین های ناروا (1)
چون کوه در برابر توهین های ناروا (1)
*درآمد
غائله حزب خلق مسلمان در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي، مشکلات فراواني را به خصوص در حيطه آذربايجان پديد آورد، غائلهاي كه به دليل انتساب حزب به يك مرجع ديني، مقابله با آن درايت و هوشمندي فراواني را طلب ميكرد. نقش شهيد مدني در مديريت اين بحران، بي ترديد يكي از اوراق افتخارآفرين كتاب انقلاب است كه در اين گفتگو از زبان كسي كه در جريان امر بوده، به خوبي بيان شده است.
از بازگشت شهيد مدني، پس از سالها به تبريز، اگر نكاتي در خاطرتان هست، ذكر كنيد.
آنچه كه از افراد در خاطر انسان ميماند، آثار عملكردها و
برخوردهاي آنها در مقاطع مختلف با انسان است. وقتي نام شهيد آيت الله مدني در ميان ميآيد، از ايشان الگوي اخلاق اسلامي در نظرم مجسم ميشود و خلوص بيش از حد، خلوص ايشان در حدي بود كه انسان را به شگفتي وا ميداشت و انسان احساس ميكرد كه اين حد خلوص، اضافي است و با قضاوت غلط خودم عرض ميكنم كه احساس ميكردم اين مقدار خلوص نبايد در آيت الله مدني وجود داشته باشد. ايشان قبل از انقلاب به شهر تبريز تشريف آوردند و در محله نوبر، در منزلي كه دو سه خانه با موزه استاد شهريار فاصله داشت، اقامت كردند و ما در آنجا با ايشان ملاقات كرديم. آقاي دكتر رجائي خراساني كه از دوستان نزديك ما بود و اكثراً در دانشگاه در خدمت ايشان و دوستان بوديم، به من زنگ زدند و گفتند كه آيت الله مدني به تبريز تشريف آوردهاند و نماينده حضرت امام هستند و بيائيد به ملاقات ايشان برويم. گفتم عيبي ندارد. فراموش نميكنم حوالي ساعت 5 بعد ظهر بود كه با هم از دانشگاه آمديم و به منزل ايشان در محله نوبر رفتيم. البته منزل را دوستان و علاقمندان آقاي مدني براي ايشان فراهم كرده بودند. از ما پرسيدند كجا هستيد و چه ميكنيد؟ و ما پاسخ را عرض كرديم شايد نيم ساعتي در خدمتشان بوديم و در ارتباط با اينكه در تبريز خواهند بود يا نه صحبت هائي شد و ما عرض كرديم كه انشاءالله خواهيد بود. گزارش مبسوطي هم درباره وضعيت دانشگاه خدمتشان عرض و اشاره كرديم كه الحمدالله در دانشگاه، بچه هاي مسلمان و اساتيد مسلمان وجود دارند و انقلاب، با تمام صلابتش، جاي خود را در دانشگاه باز كرده است.
اين آغاز آشنائي ما با شهيد آيت الله مدني بود كه بعداً پيروزي انقلاب فرا رسيد و شهيد آيت الله قاضي طباطبائي به عنوان نماينده امام تشريف داشتند و مدت زيادي نپائيد كه ايشان به دست عوامل ضد انقلاب ترور شدند و آيت الله مدني به عنوان نماينده امام منصوب شدند و نماز هاي جمعه و تمام اموري كه در سطح شهر تبريز با نماينده ولي فقيه ارتباط پيدا ميكرد، به عهده ايشان قرار گرفت.
آيا برخورد نزديك ديگري هم با شهيد آيت الله مدني داشتيد؟
اين برخورد را شايد در جاي ديگري نقل نكرده باشم. در همان دوراني كه خلق مسلمان، تقريباً شهر تبريز را در اختيار گرفت، ما جزو كساني بوديم كه ميخواستيم غائله خلق مسلمان به خير و خوشي ختم شود. بسياري از افراد متعهد و متدين شهر تبريز و علاقمند به انقلاب كه بخش اعظم آنها از بازاريان تبريز بودند و اجازه ميخواهم كه نام برخي از آنها را ببرم. اينها انسان هائي هستند كه براي پيروزي انقلاب و ثبات آن از خودشان مايه گذاشتند، عدهاي به رحمت خدا رفتهاند و برخي هم در قيد حياط هستند و در جائي هم از آنها نام برده نشده است. يكي از آنها كه آدم بسيار خوشفكر، روشن، خدوم و با ايمان كامل بود، جناب آقاي حاج مختار اشكان نژاد معروف به صدقي بود و كفاشي صدقي را داشت. ايشان در عين حال كه از علاقمندان آقاي شريعتمداري بودند، ولي در جريان انقلاب راه را خيلي خوب تشخيص داده بودند و جزو كساني بودند كه با تمام وجود از انقلاب حراست و پاسداري ميكردند.
نفر ديگري كه بايد از ايشان نام ببرم و در حال حاضر بيشتر در منزل به سر ميبرند، جناب آقاي حاج علي رهنما هستند كه براي انقلاب، خيلي كار كردند. سال هاي متمادي به عنوان اعضاي هيئت نظارت بر انتخابات در خدمت ايشان بوديم، به شهرستان ها مسافرت و اختلافات انتخاباتي را حل و فصل ميكرديم. ايشان هم انسان بسيار مؤمن، معتقد و علاقمند به انقلاب بود كه اميدوارم تا آخر عمر اين علاقه در همه ما باقي بماند. به هر صورت وقتي خلق مسلمان بر شهر تبريز تسلط پيدا كرد، اكثر افراد با فرهنگ تبريز، چون به ماهيت اصلي افرادي كه زير پوشش خلق مسلمان اين مشكلات را براي مردم به وجود ميآوردند. مبارزه ميكردند، چون طيف هاي گوناگوني، از جمله كساني كه نه اعتقادي به دين و اسلام داشتند، نه اصول حزب خلق مسلمان مورد قبولشان بود، نظام جمهوري اسلامي را قبول داشتند و بخش عمدهاي از آنها گرايشات الحادي و كمونيستي و يا وابستگي به بيگانگان داشتند، زير چتر خلق مسلمان جمع شده بودند و معمولاً اينها آتش بيار معركه بودند و معمولاً با هوچي گري، آتش زدن اموال مردم، حمله به صدا و سيما و ايجاد آشوب مشكلاتي را به وجود ميآوردند.
روزي بنا شد در منزل بنده جلسهاي تشكيل و از طرفين دعوت شود. در آن جلسه شهيد آيت الله مدني هم كه معمولاً دور از انظار مردم بودند، شركت كردند. در آن جلسه، هم از طرفداران انقلاب و هم از كارگزاران حزب خلق مسلمان شركت داشتند. با حضور حدود 15 نفر اين جلسه تشكيل و تمام صحبت ها گفته شد. در آن جلسه درباره انقلاب و يكپارچگي مملكت بحث شد و در نتيجه رسيدند اين اعمالي كه عدهاي به نام طرفداري از خلق مسلمان را انجام ميدهند و اموال مردم و اموال عمومي را به آتش ميكشند، درست نيست. در آن جلسه تصميم گرفته شد كه حزب خلق مسلمان با قم تماس بگيرد و كسب تكليف كند كه متأسفانه به نتيجه اي نرسيد.
چرا؟
چون وقتي با قم تماس گرفتند، آنها گفتند اين مسئله مهمي نيست و ما بايد با افراد ديگري مشورت كنيم. كسي كه تماس ميگيرد مرحوم آقاي آميرزا محمود وحدت و از روحانيون پيشرو حزب خلق مسلمان بود. ايشان تماس گرفت، ولي موفق نشد. در آن جلسه، شهيد آيت الله مدني، با كمال صداقت و خضوع بي آنكه كوچك ترين گلهاي از بي احترامي هائي كه از طرف حزب خلق مسلمان در حق ايشان شده بود، بكنند. اولين بي احترامي نسبت به ايشان اين بود كه وقتي حزب خلق مسلمان به شهر تبريز مسلط شد، آيت الله مدني كه از نماز بيرون آمدند، در ابتداي خيابان فردوسي، ايشان را در يك كيوسك تلفن حبس كردند و چند نفر از طرفداران خلق مسلمان، بالاي كيوسك رفتند و محكم با پايشان روي سقف كيوسك كوبيدند. هدفشان اين بود كه در آنجا براي شهيد آيت الله مدني مشكلي پيش بيايد. يكي از روحانيون هوادار خلق مسلمان و از روحانيون قديمي تبريز كه محبوبيت خاصي در ميان مردم شهر داشت، به نام آقاي حاج ميرزا حسين ناصر زاده تشريف آوردند و شهيد مدني را از داخل كيوسك، خارج و سوار ماشين كردند و بردند. چون ايشان جزو خلق مسلمان بودند، آنهائي كه بالاي کيوسك رفته بودند و قصد داشتند شهيد مدني را زجركش كنند، نتوانستند به آقاي ناصر زاده چيزي بگويند. آقاي ناصرزاده آن روز آبرو و جان شهيد آيت الله مدني را نجات داد.
مگر آيت الله شربياني، شهيد مدني را نجات ندادند؟
شايد ايشان گفته اند و آقاي ناصرزاده اين كار را كرده است. آيت الله شريباني جزو كساني هستند كه ما با ايشان هم جلساتي داشتيم و هم خدمتشان ميرفتيم. ايشان در ابتداي امر نسبت به انقلاب علاقمند و خوش بين بودند، اما متأسفانه بعد از پيروزي انقلاب، عدهاي از خنّاسان، خدمت ايشان رفتند و مطالبي را خدمت ايشان گفتند كه ايشان مسيرشان را عوض كردند و از طرفداران خلق مسلمان شدند.برداشت من اين است كه يكي از علل مهاجرت ايشان به مشهد و بعد هم انزواي نسبي در آنجا، شكست حزب خلق مسلمان و آگاهي ايشان بر اشتباهي كه در دوري از انقلاب و طرفداري از اين حزب كردند، باشد.
به هر حال شهيد آيت الله مدني در جلسه منزل بنده با سعه صدر و بزرگواري و بدون كوچك ترين اشاره به اهانت هائي كه به ايشان شده بود، مطالب و نظرات خود را اعلام كردند و فرمودند كه انقلاب به چه بهائي تمام شده، چه اهدافي دارد، چه مهلكه هائي را از پيش پاي ملت برداشته است و نتيجه اين شد كه در آن جلسه كساني كه از طرف حزب خلق مسلمان آمدند، ديگر حرفي نداشتند و گفتند بله ما تصديق ميكنيم اين حركتي كه حزب انجام داده، كار درستي نيست و اجازه بدهيد از قم مجوز بگيريم كه به اين حركت ها خاتمه بدهيم كه البته اين نشد و بچه هاي علاقمند به انقلاب حركت و غائله حزب خلق مسلمان را ختم كردند.
آيا نقش شهيد مدني در آن جلسه به عنوان رهبر مدافع خط انقلاب مطرح شد؟
شهيد مدني به عنوان نماينده رهبر انقلاب اسلامي در آن جلسه حاضر نشد. در آن جلسه آقاي حاج سيد مختار صدقي، آقاي حاج علي رهني، بنده حقير، آقاي رجائي خراساني و اگر اشتباه نكنم آقاي مهندس غروي بودند كه ايشان را از استانداري اخراج كرده بودند و شهيد آيت الله مدني حضور داشتند. اينها هيچ يك با داد و بيداد و اعتراض وارد بحث نشده بودند. كاش امكاناتش را داشتيم و از آن جلسهاي كه دو طرف، با دو طرز فكر كاملاً متضاد روبروي هم نشسته بودند و بحث ميكردند، فيلمبرداري ميكرديم. آنها بي آنكه سر و صدايي بلند شود، طرفين سوار بر منطق و بر عقل بحث كردند. از آن طرف مرحوم آقاي شريف پور، رئيس حزب خلق مسلمان، آسيد محمود وحدت بود، همگي خيلي منطقي صحبت كردند و نتيجه اين شد كه در چنين فضاي منطقياي آنها به اين نتيجه رسيدند كه بله، اما داريم اشتباه ميكنيم. اگر حرفي و مطلب و صحبتي داريم، نبايد به شكلي كه الان خودش را نشان ميدهد، پياده كنيم آنها قبول كردند كه كار دارد از دست اينها خارج ميشود و به دست كساني ميافتد كه نه خلق مسلمان را دوست دارند نه انقلاب اسلامي را و كساني هستند كه ميخواهند از آب گل آلود ماهي بگيرند.
اين اتفاق نظر در آنجا حاصل شد و در حقيقت طرفين با كمال مهر و احترام به صحبت هاي طرف مقابل گوش ميدادند و همگان، علي الخصوص شهيد آيت الله مدني، نه به عنوان كساني كه ما انقلاب كرديم و مالك هستيم و شما چرا وارد شديد، صحبت نميكردند، همه راجع به هدف و اسلام و آينده مملكت و اينكه اسلام براي ما چه راهي را تعيين كرده است، صحبت كردند و بر اساس منطق پيش رفتند، در نتيجه جلسهاي كه همه فكر ميكردند به دليل حضور دو جبهه مخالف، كار به دعوا و آشوب بكشد، با خوشي و خوبي تمام شد.
خداي نكرده اين حرف من حمل بر خودستائي نشود. يكي از عللي كه هيچ كس در آن زمان حاضر نشده بود جلسه را در منزلش برگزار كند، اين بود كه به علت بحراني بودن شرايط، جاي شهيد آيت الله مدني معلوم نبود، جاي آقاي مهندس غروي استاندار، براي هيچ كس معلوم نبود، چون اگر طرفداران حزب خلق مسلمان جاي اينها را ميدانستند، ممكن بود به آنها آسيب بزنند. همه ميگفتند چنين جلسهاي، جلسه خطرناكي خواهد بود، چون ميخواهيد دو طرف مخالف را در برابر هم قرار بدهيد و بگوئيد با هم بحث كنيد. ممكن است آشوبي برپا شود كه خداي نكرده اتفاقات ناخوشايندي پيش بيايند، اما بحمدالله خداوند تبارك و تعالي عنايت كرد و در وهله دوم تمام كساني كه در آنجا حضور داشتند كه در راس آنها شهيد آيت الله مدني بود، بر پايه عقل و منطق و خويشتنداري و تقواي ذاتي شان صحبت كردند و بحمدالله به نتيجه رسيد.
در حقيقت در آن جلسه با آشوبگران اتمام حجت شد.
بله، با سران كساني كه در حقيقت در راس حزب خلق مسلمان بودند، اتمام حجت شد و برخي از آنان حمايت خود را از حزب كاهش دادند. يكي از عللي كه بچه هاي حزب اللهي توانستند صدا و سيما را از اينها بگيرند و غائله را ختم كنند، اين بود كه بعضي از سران حزب خلق مسلمان به ماهيت گروه هائي كه تحت پوشش اين حزب، آشوب ميكردند، پي بردند و ديگر نميخواستند از آنها حمايت كنند. دستاورد اين جلسه اين بود. فراموش نميكنم كه در آن جلسه از مرحوم ميرزا محمود وحدت سئوال شد آيا اعلاميه هائي را كه اينها از صدا و سيماي تبريز ميخوانند، قبلاً ميبينيد و كنترل ميكنيد؟ ايشان سرش را انداخت پائين و گفت: نه! سئوال شد پس شما در صدا و سيما چه كاره هستيد؟ يا اگر اشتباه نكنم صحبت از آقاي شهيدي شد كه روحاني بود. پرسيده شد ايشان در صدا و سيما چه ميكند؟ جواب دادند كه ايشان فقط به عنوان يك روحاني در آنجا نشسته است! پرسيديم ايشان اعلاميه هائي را كه با شعارهاي ماركسيستي پخش ميشوند، نميبينند و نميخواند؟ نميگويد كه ما بايد اعلاميه ها را تأييد كنيم؟ آقاي وحدت گفت متأسفانه خير. گفتيم اينها همه به اسم شما نوشته ميشود و ميگويند حزب خلق مسلمان اعلاميه هائي با شعارهاي ماركسيستي پخش كرد. حقيقت اين است كه اينها در آن جلسه به اين نتيجه رسيدند كه خيلي ها ادعا ميكنند كه ما زير چتر شما هستيم، اما از كانال هاي ديگري هدايت ميشوند. به همين دليل يك كمي آرام شدند و حمايت خودشان را كم كردند.
دراسفند 58 كه شهيد در منطقه حضور داشتند، اولين انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و اولين تضارب جدي آرا روي انتخاب رئيس جمهور بود. شهيد مدني نسبت به كانديداها چه برخوردي داشتند؟ آيا از هيچ يك حمايت كردند؟
من در جريان انتخابات، بنده يا جزو هيئت اجرائي بودم يا جزو هيئت نظارت و تمام شبانه روز ما گرفته بود، يا در ستاد مركزي انتخابات در استانداري يا در شهرستان ها بوديم، چون يكي از وظائف هيئت نظارت اين بود كه به تمام شهرستان ها نظارت كند و ببيند آيا هيئت هاي اجرائي درست انتخاب شده اند؟ آيا افرادي كه هستند صلاحيت دارند؟ روند انتخابات سالم هست، بنابراين ما هر روز ساعت 5 و 6 صبح به يكي از شهرستان ها ميرفتيم و شب برمي گشتيم و لذا از آن مقطع از ايشان خاطرهاي ندارم.
در ادامه مسير چطور؟ آيا از رويكرد شهيد مدني نسبت به بني صدر خاطرهاي داريد؟
يكي از ويژگي هاي شهيد مدني اين بود كه آدم رك و صريحي بود، بنابراين در جريان كارهائي كه اتفاق ميافتاد دقيقاً دنباله رو حضرت امام بودند. ايشان زياد نسبت به بني صدر و رفتارهاي او روي خوش نشان نميدادند و البته در شهر تبريز هم، برخلاف جاهاي ديگر، زياد از بني صدر طرفداري نميشد. شهر تبريز بافت خاص خودش را دشت و جريان حزب خلق مسلمان كه اتفاق افتاده، مردم روشن و دينمدار تبريز با احتياط قدم برميداشتند، يعني هميشه احساس ميكردند جريان ديگري در كار است و بنابراين اين مسئله خوشبختانه در شهر تبريز زياد مشكل آفرين نبود. چه دانشجويان، چه بازاريان، چه اقشار ديگر مردم در اين زمينه هوشمندانه عمل كردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
ادامه دارد…
/ج