چيستي اخلاق و فضايل اخلاقي (2)
چيستي اخلاق و فضايل اخلاقي (2)
7 ـ نظام رفتاري
برخي اخلاق را به معناي «نظام رفتاري»(1)يک گروه دانسته اند : اخلاق نازي عبارت است از نظام رفتاري همساز با نازي ها و اخلاق مسيحي عبارت از نظام رفتاري مورد قبول مسيحيان.
بر اساس اين کاربرد، اخلاق ، شامل هر نظام رفتاريي مي شود که مورد قبول گروهي قرار گرفته باشد.(2) تعبيري هم که اتکينسون دارد ، مشابه و نزديک به همين اصطلاح است: «اخلاق دستگاهي از عقايد جاري در جامعه درباره منش و رفتار افراد آن است ؛درباره ي اين که افراد آن جامعه چه رفتار و منشي بايد داشته باشند».(3)
8 ـ سيستم همگاني غيررسمي و هدفمند
گرت ، از نظريه پردازان غربي ، پس از نقل و نقد معناي «نظام رفتاري» اخلاق ، تعريف ديگري از آن ارايه داده و برهدفمند بودن اخلاق تأکيد نموده است.
بر طبق اين تعريف ، اخلاق عبارت است از يک سيستم همگاني غير رسمي که با همه ي انسان هاي عاقل سروکار دارد و حاکم بر رفتار آنان در رابطه با ديگران است و شامل قواعد ، آرمان ها و فضايل اخلاقي مي شود و هدف آن نيز ، کاستن از گناهان (4) و آسيب ها(5) است.(6)
9 ـ اخلاق تکامل(فضايل و رذايل نسبي)
بيشتر تعاريف اخلاق ـ که گذشت ـ بر محور اصلاح نفس بود؛ ولي طبق اين تعريف ، اخلاق و فضايل و رذايل بر محور اجتماع و تکامل نسبي آن استوار است . توضيح اين که ، بر اساس اخلاق مبتني بر نظريه ي تکامل ، همگام با تکامل طبيعي اجتماع ، اخلاق بشري نيز متکامل مي شود و در سايه ي رشد اجتماع ، خصوصيات انساني از جمله فضايل و رذايل او شکوفا مي شود.
بنابراين محور ،تکامل اجتماع است و استکمال نفس تابعي از توابع اجتماع قلمداد مي شود و تکامل اخلاق پيرو سير تکاملي اجتماع است.
مرحوم علامه طباطبايي در تعريف اين نظريه ي اخلاقي مي گويد: «اخلاق هم از نظر اصول و هم از نظر فروع به اختلاف اجتماعات و طرز تمدن مختلف مي شود ؛ زيرا حسن و قبح در همه جا يکسان نيست و اصول ثابت و مقدسي ندارد. طرفداران اين نظريه مدعي هستند که اين مکتب از نتايج نظريه ي تحول و تکامل ماده است.
آنها مي گويند …لذا بايد گفت : حسن مطلق يا قبح مطلق نداريم ، آنچه هست حسن و قبح نسبي است . بايد فضايل و رذايل اخلاقي را نيز متغير بدانيم ، از اينجا چنين نتيجه گرفته مي شود که اخلاق تابع مرامي است که وسيله ي نيل به کمال اجتماعي مي باشد ؛ زيرا حسن و قبح که پايه هاي اخلاقند تابع آن مي باشند.
بنابراين ، آنچه باعث ترقي و تکامل و موجب نيل به هدف است فضيلت است و داراي حسن ، و آنچه باعث توقف و جمود اجتماع و ارتجاع است رذيلت است و قبيح! روي اين زمينه ، بسا مي شود دروغ گفتن و افترا و فحشا و شقاوت و قساوت و دزدي و بيش شرمي را مستحسن و فضيلت ناميد و اين در صورتي است که در طريق مرام
اجتماعي واقعي شود ؛ونقطه ي مقابل آنها مانند صداقت و عفت و مهرباني در صورتي که از رسيدن به هدف و مرام مانع شوند زشت و ناپسند خواهد بود!»(7)
طبق گفته ي ايشان ، کمونيست هاي مادي ، در اخلاق از اين نظريه طرفداري مي کنند. البته وي خاطرنشان مي کند که برخلاف گمان آنان ، اين ، نظريه تازه اي نيست و «کلبيون»(8) طرفداران «مزدک»(9)و بعضي از قبايل وحشي افريقاي پيرو اين مسلک بوده اند.سپس مرحوم علامه به نقد مفصل اين نظريه مي پردازد.(10)
در اينجا خوب است اشاره اي به ديدگاه دو تن از صاحبان اصلي اين نظريه ي اخلاقي ، هربرت اسپنر(1820-1903)«پيشتازترين فيلسوف تکامل در قرن نوزدهم»(11) و چارلز رابرت داروين (1809-1882) «طبيعي دان» داشته باشيم.داروين «اخلاق را برآمده از هدفمندي غريزه ي جانوري و پرورده از طريق تحولات معيارهاي اجتماعي که بخشنده ي ارزش بقا به جوامع است ، تعبير و تفسير مي کرد»(12)و اسپنسر که «آموزه ي اخلاقي خود را تاجي بر تارک نظامش مي شمرد»(13)، حامي اخلاق اصالت
فايده اي بود و درستي يا نادرستي اعمال را در نسبتي که با واپسين هدف زندگي ، يعني خوشي يا شادي داشت ، مي سنجيد.
طبق نظراو ، «همواره بعضي اعمال نسبت به انسان و جامعه مفيد و بعضي مضر انگاشته مي شده است . ولي در جوامع گذشته ، دستورهاي اخلاقي با يک نوع مرجعيت ، يا با تصور مرجعيت الهي و تقديس و تصويب الهي قرين بوده ، حال آن که در طي زمان ، رفته رفته اخلاق از پيوند با معتقدات غير اخلاقي آزاد شده ، و يک نگرش اخلاقي که صرفاً مبتني بر پيامدهاي طبيعي و قابل تشخيص اعمال انسان بوده ، به بار آمده است … در واقع ، همين انديشه ي تکامل حاکي از ارتقا در جهت و به سوي يک حد آرماني است.
و در اين ارتقا ، پيشرفت در زمينه ي فضايل اخلاقي نمي تواند از پيشرفت اجتماعي جدا باشد ؛ «همبودي انسان متکامل با جامعه ي نامتکامل غير ممکن است.»(14)
ناگفته نماند که با وجود پيوستگي ميان تکامل در حوزه ي زيست شناختي وتکامل در حوزه ي اخلاقي بر اساس اخلاق تکامل ، اسپنسر «اذعان مي کند که نظريه ي تکامل ، تا حد مورد انتظار [براي اطلاق به حوزه ي اخلاق] راه نشان نداده است.
به نظر مي رسد هرگز به روشني اين نکته را درنيافته است که روند تکامل ،که يک واقعيت تاريخي است ، في نفسه نمي تواند ارزشگذاري هايي را که او بر تعبير و تفسير خود [از اخلاق و تکامل] به بار مي کند ، ثابت گرداند.
في المثل … چنان که ت.ه. هاکسلي اشاره کرده است ، صلاحيت واقعي براي بقا در حيطه ي تنازع بقا، و علو اخلاقي لزوماً يک چيز نيستند.»(15)
بنابراين ، صدق گفتار مرحوم علامه طباطبايي در بيان ويژگي هاي اخلاق تکاملي ظهور پيدا مي کند که فضايل و رذايل اخلاقي نسبي و متغير است و چه بسا رذايل فضايل محسوب مي شوند و بر عکس ؛ بر خلاف باور اسپنسر در پيوستگي ميان تکامل در حوزه ي زيست شناختي و تکامل در حوزه ي اخلاقي.
فضايل اخلاقي در لغت و اصطلاح
الف.فضايل اخلاقي در لغت
فضايل واژه اي عربي و جمع فضيلت (16)است و فضيلت مصدري است که از ريشه ي [فَضل] و هم معنا با آن است :«معروف» و [ضد النقيصه][خلاف النقيصه] ضمن اين که فضيلت به درجه اي بالايي در فضل اطلاق مي شود و «فاضله» اسم آن است.(17)
بنابراين ، فضايل به مزايا ، کمالات و خوبي ها اطلاق مي شود ؛ در مقابلِ نقايص و رذايل(18)، که به پستي ها ، کمبودها و بدي ها اشاره دارد.
ب ـ فضايل اخلاقي در اصطلاح
براساس تعريف رايج اخلاق ، که از پيشينه اي طولاني هم برخوردار است . اخلاق بر دو قسم است : پسنديده يا فضايل و ناپسند يا رذايل . فضايل اخلاقي يا اخلاق فاضله به مجموع ملکات و صفات راسخ نفساني اطلاق مي شود که منشأ صدور افعال متناسب با آن مي شود و در مقابل رذايل اخلاقي يا اخلاق رذيله قرار دارد.
طبق اين معنا ، فضايل اخلاقي داراي امهات و اصولي اند که فضايل اخلاقي ديگر نشأت گرفته از آن و بازگشتشان به آن است . اين اصول عبارتند از : «عفت ، شجاعت ، حکمت و عدالت».
اساس اين تقسيم به قواي نقس انساني باز مي گردد؛ زيرا نفس داراي سه قوه است : شهوت ، غضب و تفکر . با اين توضيح که تمام افعال انسان يا به خاطر جلب منفعت است ، مانند خوردن و خوابيدن و امثال آن ، يا به خاطر دفع ضرر است ، مانند دفاع از جان و مال و مانند آن ، و يا مثل افعالي است که مربوط به تصور و تصديق فکري است.
قسم اول مربوط به قوهّ ي شهويه ، قسم دوم مربوط به قوه ي غضبيه و قسم سوم نشأت گرفته از قوه ي فکريه يا ناطقه است.
حال ،چون ذات انسان مرکب از اين قواي سه گانه است و با ترکيب همگون و منسجم آنها ، افعال انساني مي تواند او را به کمال و سعادت واقعي رهنمون شود ؛ پس بر او است که اعتدال اين قوا را حفظ کند از افراط و تفريط آنها جلوگيري کند.
حد اعتدال قواي شهويه غضبيه و فکريه به ترتيب ، عفت ، شجاعت و حکمت است و از مجموع اين ملکات معتدل در نفس ، ملکه ي چهارمي به وجود مي آيد که «عدالت » ناميده مي شود.
انحراف از حدود اعتدال قواي نفس و تمايل به جوانب افراط و تفريط ، رذايل اخلاقي را موجب مي شوند که در مقابل فضايل گفته شده قرار دارند ؛ بدين ترتيب : حدّ افراط و تفريط قوه ي شهويه حرص و تنبلي ، افراط و تفريط قوه ي غضبيه تهور و ترس ، افراط و تفريط قوه ي فکريه به جربزه و کودني ، و افراط و تفريط در مجموعه ملکات نفساني ظلم و قبول ظلم است.(19)
هم چنان که اشاره شد اين فضايل اخلاقي اصلي ، بر اساس تعريف شايع اخلاق است که مورد قبول بسياري از عالمان اخلاق ديني و غيرديني قرار گرفته است ؛ و گرنه مکاتب اخلاقي ديگر در پاسخ به اين سؤال که
«فضايل اخلاقي چه ملکات يا ويژگي هايي هستند ؟» ديدگاه هاي مختلف ارايه نموده و از فضايل اصلي متفاوتي نام برده اند:
1. نظريه ي خود گروي ويژگي نگر ، اساس فضايل اخلاقي را «مصلحت انديشي يا توجه دقيق به خير خود» مي داند.
2. همه گروي (سودگروي) ويژگي نگر«نيک خواهي و فراهم شدن خير عمومي» را فضيلت اخلاقي اصلي مي شمارد .
3. از ديدگاه وظيفه گروان ويژگي نگر «علاوه بر مصلحت انديشي و يا نيک خواهي ، فضايل اصلي يا اساسي ديگري نيز هستند ، مانند اطاعت از خدا ، درستکاري يا عدالت».
4. برخي ديگر از وظيفه گروان ويژگي نگر ، ريشه ي تمام فضايل اخلاقي را در «نيک خواهي و عدالت» مي دانند و تصريح مي کنند که تمام فضيلت هاي مرسوم ( از قبيل محبت ، شجاعت ، اعتدال ، درستکاري ، حق شناسي ، پرواپيشگي)، دست کم تا آنجا که از فضايل اخلاقي به شمار مي روند ، قابل اخذ از اين دو فضيلت اند و در آنجا که ملکه اي را نتوان از نيک خواهي و عدالت اخذ کرد ، آن ملکه ، يا فضيلت اخلاقي نيست (براي مثال ايمان ، اميد و حکمت ، فضايل ديني يا عقلاني اند ، نه اخلاقي) و يا اصلاً فضيلت نيست.
5. در سنت مسيحي مي گويد مسيحيت هفت فضيلت اصلي دارد: سه فضيلت «الاهياتي»(ايمان ، اميد و محبت) و چهار فضيلت «انساني» (مصلحت انديشي ، بردباري ، اعتدال و عدالت).اساس اين نظريه از
توماس آکويناس(20) بود؛ زيرا آگوستين (21) چهار فضيلت اخير را شکل هايي از محبت مي انگاشت و تنها سه فضيلت اول را اصلي مي شمرد.(22)گفتني است اصلي نگاشتن سه فضيلت نام برده ، به استناد کتاب مقدس است ؛ هم چنان که پولس در رساله ي اول خود به قرنتيان (13:13-1) فضايل اخلاقي ديگر را به آن سه ، به خصوص محبت ، بر مي گرداند:«…و الحال اين سه چيز باقيست، يعني ايمان و اميد و محبت ، اما بزرگ تر از اينها محبت است».
نتيجه
نگارنده در اين تحقيق ، نخست به واژه ي اخلاق از نگاه لغويون اشاره نمود و آن گاه در تعاريف اصطلاحي آن ، چند تعريف مهم اخلاق را بيان کرد ؛ بدين ترتيب:1 ـ ملکات نفساني ، که معناي رايج و تاحدودي مشترک بين اخلاق ديني و غير ديني است.2 ـ اخلاق توحيد خالص ، که علامه طباطبايي آن را ويژه ي قرآن کريم و از آموزه هاي خاص اين کتاب آسماني مي داند.3 ـ صفات نفساني . 4 ـ ملکات ، حالات و افعال ارزشي .5ـ اخلاق فاضله .6 ـ نهاد اخلاقي زندگي.7 ـ نظام رفتاري .8 ـ سيستم همگاني غيررسمي و هدفمند.9 ـ اخلاق تکامل (فضايل و رذايل نسبي). سپس واژه ي فضايل از نظر لغت و اصطلاح بررسي شد و در معاني اصطلاحي آن به چند تعريف ارايه شده از «فضايل اصلي» اشاره شد : 1 ـ عفت ، شجاعت ، حکمت و عدالت.
2ـ مصلحت انديشي . 3 ـ نيک خواهي و فراهم شدن خير عمومي . 4 ـ علاوه بر مصلحت انديشي و يا نيک خواهي ، فضايل ديگري مثل اطاعت از خدا ، درستکاري يا عدالت .5ـ نيک خواهي و عدالت . 6 ـ هفت فضيلت ؛ شامل سه فضيلت «الهياتي»:ايمان ، اميد و محبت ، و چهار فضيلت «انساني» : مصلحت انديشي ، بردباري ، اعتدال و عدالت.کلام آخر اين که از بين تعاريف اخلاق ، مي توان تعريف رايج آن را که همان «ملکات نفساني» است ، برگزيد و ادّله ي عقلي و نقلي در تأييد آن را ارايه نمود.
هم چنان که گذشت اين تعريف از پيشينه ي زيادي برخوردار است و سابقه ي آن به يونان باستان نيز مي رسد . اخلاق مبتني بر حدوسط و عدالت ، هر چند در اخلاق ديني و غيرديني هر دو، وجود دارد ، از لحاظ هدف و نتيجه از هم متمايزند.
اخلاق ديني به هدف تهذيب نفس و تکامل انساني و تقرب الهي او مي باشد ؛ هم چنان که بسياري از واژه ها و مفاهيم اخلاقي همچون ايمان ، تقوا ، ايثار ، صبر و… با موازين اخلاقي غيرديني سازگار نيست و در ايمان و تقوا و… حد افراط يا نهايتي نمي توان تصور کرد و اينها از موارد اختلاف اخلاق ديني و غير ديني است.
البته اخلاق مبتني بر توحيد خالص ، که از امتيازات قرآن کريم نسبت به کتب آسماني ديگر و از ويژگي هاي دين مبين اسلام است ، بايد با عنايت ويژه نگريسته شود؛ چيزي که فراتر از اخلاق به معناي ملکات نفساني است و بايد در قلمرو خاص قرآني و توحيدي محض بررسي شود.
منابع:
1ـ الفيروز آبادي ، مجدالدين محمدبن يعقوب ، القاموس المحيط ، چ دوم ، بيروت: مؤسسه الرساله ، ه.ق.
2 ـ الزبيدي ، محمد مرتضي ، تاج العروس من جواهر القاموس ، بيروت : منشورات دارمکتبه الحياه ، 1306ه.ق.
3 ـ ابن منظور ، لسان العرب ، تصحيح : امين محمد عبدالوهاب و محمد الصادق العبيدي ، بيروت : دارالاحياءالتراث العربي ، 1416ه.ق.
4 ـ الجواهري ، اسماعيل بن حماد ، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه ، تحقيق : احمد عبدالغفور عطار ، چ دوم ، بيروت : دارالعلم للملايين ، 1399ه.ق.
5 ـ الطباطبايي ، السيد محمد حسين ، الميزان في التفسير القرآن ، بي جا ، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان ، چ سوم ، 1393ه.ق.
6 ـ القمي ، (الشيخ)عباس ، سفينه البحار و مدينه الحکم و الآثار مع…، چ دوم ، طهران : دارالاسوه للطباعه و النشر ، 1416ه.ق.
7 ـ ابن مسکويه ، احمد ،تهذيب الأخلاق ، بيروت : دارمکتبه الحياه ، 1961م.
8 ـ مسکويه رازي ، ابوعلي ، کيمياي سعادت : ترجمه طهاره الأعراق ، ترجمه : ميرزا ابوطالب زنجاني ، تصحيح: ابوالقاسم امامي ، تهران :نقطه ، 1375ه.ش.
9 ـ احمدپور ، مهدي ، و ديگران ، کتاب شناخت اخلاق اسلامي ، قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي ، 1385ه.ش.
10 ـ المجلسي ، محمدباقر ، بحارالانوار الجامعه لدررِ اخبار الائمه الاطهار ، چ دوم ، بيروت : دارالاحياء التراث العربي، 1403ه.ق.
11 ـ فيض الکاشاني ، محسن ، الحقائق في محاسن الاخلاق ، تصحيح: السيد ابراهيم الميانجي ، تهران : کتاب فروشي اسلاميه ، 1378ه.ق.
12 ـ المحجه البيضاء في تهذيب الإحياء ، تصحيح علي اکبر الغفاري، چ دوم ، قم : دفتر انتشارات اسلامي ، بي تا.
13 ـ البستاني ، بطرس ، محيط المحيط ، چ جديد ، بيروت : مکتبه لبنان ، 1987م.
14 ـ طوسي ، خواجه نصيرالدين ، اخلاق ناصري ، تصحيح و تنقيح:مجتبي مينوي و عليرضا حيدري ، چ سوم ، تهران : شرکت سهامي انتشارات خوارزمي ، 1364ه.ش.
15 ـ النراقي ، محمد مهدي ، جامع السعادات ، تعليق و تصحيح:السيد محمدکلانتر ، چ سوم ، منشورات جامعة النجف الدينية ، 1383ه.ق.
16 ـ پينکافس ، ادموند ، از مسأله محوري تا فضيلت گرايي ، ترجمه : سيد حميد رضا حسني و مهدي علي پور ، قم ، دفتر نشر معارف ، 1382ه.ش.
17 ـ فرانکنا ، ويليام کي ، فلسفه اخلاق ، ترجمه : هادي صادقي ، چ دوم ، قم : کتاب طه ، 1383 ه.ش.
18 ـ الراغب اصفهاني ، الحسين ، الذريعه الي المکارم الشريعه ، چ دوم ، قم : منشورات الرضي ، بي تا.
19ـ طباطبايي ، سيد محمد حسين ، تفسيرالميزان ، چ ششم . ترجمه : ناصر مکارم شيرازي، بي جا ، بنياد علمي و فکر علامه طباطبايي ، 1376ه.ش.
20 ـ مصباح يزدي ، محمد تقي ، فلسفه اخلاق ، تحقيق و نگارش :احمد حسين شريفي ، تهران ، شرکت چاپ و نشر بين الملل، 1380ه.ش.
21 ـ مصباح يزدي ، محمد تقي ، اخلاق در قرآن ، تحقيق و نگارش : محمد حسين اسکندري ، قم : مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ، 1376ه.ش.
22 ـ اميد ، مسعود ، درآمدي بر فلسفه اخلاق از ديدگاه متفکران مسلمان معاصر ايران ، تبريز : دانشگاه تبريز ، 1381ه.ش.
23 ـ اتکينسون ، آر.اف، درآمدي به فلسفه اخلاق ، ترجمه : سهراب علوي نيا ، تهران : مرکز ترجمه و نشر کتاب ، 1370ه.ش.
24 ـ کاپلستون ، فردريک ، تاريخ فلسفه: از بنتام تا راسل ، ترجمه : بهاءالدين خرمشاهي ، چ دوم ، تهران : شرکت انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش ، 1376ه.ش.
25 ـ حاتم ، جاد ، يحيي بن عدي و «تهذيب الاخلاق» ، بيروت : دارالمشرق ، 1985م.
26 ـ الراغب الاصفهاني ، الحسين ، تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين ، بيروت : دارالنفائس ، 1408ه.ق.
27 ـ (امام)خميني ، سيد روح الله ، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، بي جا ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، 1371ه.ش.
28 ـ Annas, Julia, “Ethics and Marality” in Encyclopedia of Ethics, Lawrence C. Becker,ed (New York&London:Routledge ,2001), Second Edition
29 ـ Frankena , Willian k.Ethics, Second Edition (New Delhi: Prentice Hallof India,1982)
30ـ Gert, Bernard, Morality: A New Justification of the moral Rules ,(New York :Oxford ,1989).
31ـ Gert, ernard , Morality : its Nature and Justification , (Oxford :Oxford Univercity Press.1998).
پي نوشت :
1 ـ code of conduct
2 ـ ر.ک:Bernard Gert , Morality: A New Justification of the moral Rules ,p.4
3 ـ آر.اف.اتکينسون ، درآمدي به فلسفه اخلاق ، ترجمه : سهراب علوي نيا ، ص16.
4 ـ evil.
5 ـ harm
6 ـ ر.ک: BernardGert, Morality: its Nature and Justification ,pp.10-13
7 ـ طباطبايي ، سيد محمد حسين ، تفسير الميزان ، همان ، صص529-530 و همو ، الميزان في تفسير القرآن ، همان ، ص375.
8 ـ از فيلسوفان قديم يونان.
9 ـ مرد اشتراکي معروفي که در زمان قباد و انوشيروان در ايران ظهور کرد.
10 ـ ر.ک:همو ، الميزان في تفسير القرآن ، همان ، صص376-382 و ترجمه ي : آن ، همان ، صص539-530.
11 ـ فردريک کاپلستون ، تاريخ فلسفه : از بنتام تا راسل ، ترجمه : بهاءالدين خرمشاهي ، چ دوم ، ج8 ، ص121.
12 ـ همان ، ص120.
13 ـ همان ، ص155.
14 ـ همان ، ص157.
15 ـ همان ، صص158-159.تامس هنري هاکسلي (1825-1895م) با وجود پذيرفتن نظريه ي تکامل ، فرق بارزي بين روند تکامل و حيات اخلاقي انسان قايل بود.طبق نظر او «اخلاق مستلزم ايستادن در برابر روند تکامل و برخلاف آن حرکت کردن هم هست. در تنازع بقا ، اقويا ، و استيلاطلبان تمايل به له کردن و لگد کردن ضعفا دارند ، حال آن که “پيشرفت اجتماعي عبارت است از روند کائنات را در هر گام ملاحظه کردن و روند ديگري را که مي توان روند اخلاقي ناميد جانشين آن ساختن.”… از آنجا که قواعد و قوانين اخلاقي تنازع بقا را بين اعضاي يک جامعه محدود مي سازد ، واضح است که روند اخلاقي با روند کيهاني ناسازگاري ها و ناهمخواني هايي دارد؛ چرا که هدف روند اخلاقي به بار آوردن کيفيات کاملاً متفاوتي است .همين است که مي توانيم گفت “ارتقاي اخلاقي جامعه نه به تقليد از روند کيهاني ، يا گريز از آن ، بلکه به مبارزه با آن بستگي دارد .” …هاکسلي در مورد عنصر عدم تداوم ، يعني انفصال [بين کل جريان تکامل و ارتقاي اخلاقي تأکيد مي ورزد] و تصريح مي نمايد که “روند کل کائنات ياکيهان هيچ گونه ربطي با غايات اخلاقي ندارد .”»(همان صص122-123).
16 ـ البستاني ، بطرس ، همان ، ص694.
17 ـ الفيروز آبادي ، محمدبن يعقوب ، همان ، ص1348؛ محمدمرتضي الزبيدي ، همان ، ج8 ، ص61؛ ابن منظور ، همان ، ج10 ، ص280 ؛ اسماعيل بن حماد الجوهري ، همان ، ج ، ص1791 و بطرس البستاني ، همان.
البته در صحاح به مطلب اخير اشاره نشده است.
18 ـ البستاني ، بطرس ، همان.
19 ـ ر.ک:جاد حاتم يحيي بن عدي [از متکلمان مسيحي] و «تهذيب الاخلاق»، (بيروت : دارالمشرق ، 1985م.)، صص49-54؛ ابوعلي مسکويه ، همان ، صص19-35؛ الحسين الراغب الاصفهاني ، همان ، صص37-38؛ همو، تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين ، صص151-152؛ خواجه نصيرالدين طوسي ، همان ، صص108-111؛ محمد مهدي النراقي ، همان ، صص50-35؛ سيد روح الله ، (امام) خميني ، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، ص391 و صص510-511؛ السيد محمد حسين الطباطبائي ، همان ، صص370-373 و صص379-380.
20 ـ St.Thomas Aquinas (1225-1274م) فيلسوف و متکلم ايتاليايي و واضع فلسفه ي توماسي کاتوليک .
21 ـ Saint Augustine (354-430م) مجتهد کليسا و استاد الاهيات مسيحي.
22 ـ ويليام کي .فرانکنا، همان ، صص142-144.
منبع:نشريه فصلنامه اخلاق ،شماره 11
/خ