خانه » همه » مذهبی » چگونه می‌توان گفت «الجزئی کلی» به حمل اولی و «الجزئی جزئی» به حمل اولی است؟

چگونه می‌توان گفت «الجزئی کلی» به حمل اولی و «الجزئی جزئی» به حمل اولی است؟

حکیمان و منطیقین در تبیین حمل اوّلی و حمل شایع می‌گویند: معنای حمل بیان اتحاد دو چیز است؛ زیرا حمل کردن چیزی بر چیز دیگر به این معنا است که، این یکی آن دیگری است. به تعبیر دیگر؛ حمل، «این همانی» است. این معنا در حقیقت دو چیز را طلب می‌کند؛ به بیان دیگر‌ در هر حملی دو ادعا وجود دارد: یکی این‌که بین دو چیز (موضوع و محمول) تفاوت و تغایری وجود دارد؛ زیرا اگر هیچ تفاوت و تغایری نداشتند، دو چیز نخواهند بود. ادعای دوم این است که بین این دو اتحاد برقرار است.
پس هر حملی خبر از وجود یک نوع اتحاد و یک نوع تغایر و تفاوت می‌دهد؛ حال اگر اتحاد آن دو (موضوع و محمول) فقط در مصداق باشد؛ ولی در مفهوم تفاوت و تغایر داشته باشند، در این صورت حمل را «حمل شایع صناعی» می‌گویند. این نام نیز به این مناسبت است که آنچه در استعمالات عرفی، رشته‌های علمی و صنایع علوم شیوع دارد همین نوع از حمل است. اما اگر این دو (موضوع و محمول) علاوه بر اتحاد در مصداق، در مفهوم نیز اتحاد داشته باشند، این نوع حمل را «حمل ذاتی اوّلی» می‌نامند.
در حمل ذاتی اوّلی که موضوع و محمول علاوه بر اتحاد در مصداق، در مفهوم نیز اتحاد دارند، ناچار اختلاف و تفاوت آن دو اعتباری خواهد بود؛ یعنی تفاوت بستگی به نظر و قصد حمل کننده دارد؛ گاهی تفاوت در نظر او به اجمال و تفصیل است؛ مانند آن‌جا که می‌خواهد تعریف ماهوی یک چیز را بیان کند؛ مثلاً می‌گوید: «الانسان حیوان ناطق»؛ گاهی تفاوت به همین است که یکی را موضوع قرار داده و دیگری را محمول؛ مثلاً می‌گوید: «الانسان انسان». البته این در جایی است که چنین توهّم شود که یک چیز را می‌توان از خودش سلب کرد، در این صورت برای دفع این توهّم آن چیز را بر خودش حمل می‌کند. مناسبت نامیدن این نوع حمل به «ذاتی اوّلی» این است که چون در این نوع حمل شیء بر ذات خود حمل می‌شود، از این جهت آن‌را «ذاتی» می‌گویند و از این جهت که قضایای مشتمل بر این حمل از قضایای اوّلی است که فقط نیاز به تصوّر موضوع و محمول دارد، «اوّلی» می‌نامند.[1]
اما آنچه که در این سؤال مطرح شد، که گاهی در سخنان منطیقین در این بحث تناقض مشاهده می‌شود در پاسخ باید گفت: حمل اوّلی و حمل شایع؛ گاهی وصف برای موضوع واقع می‌شوند و گاهی نیز وصف حمل قرار می‌گیرند. از سوی دیگر ممکن است این دو در یک قضیه متحد باشند (که اغلب قضایا این‌گونه هستند)؛ یعنی هم موضوع به حمل اوّلی موضوع است و هم حمل محمول بر آن به حمل اوّلی است؛ مثل این‌که می‌گوییم: «الانسان انسان» یا می‌گوییم: «الجزئی جزئی» در این‌جا موضوع که همان الانسان یا الجزئی است، به حمل اوّلی اخذ شده است، چنان‌که حمل محمول؛ یعنی انسان یا جزئی بر موضوع نیز به حمل اولی است؛ اما گاهی این دو در یک قضیه متحد نیستند و مختلف‌اند؛ مانند این‌که موضوع به حمل اولی در قضیه اخذ شده است، اما حمل محمول بر او به حمل شایع است؛ مثلاً وقتی می‌گویند: «الجزئی کلی»[2] منظور این است که الجزئی که موضوع قرار گرفته به حمل اوّلی اخذ شده است؛ یعنی مفهوم جزئی، موضوع است نه مصداق جزئی، اما حمل کلّی بر او به حمل شایع است، نه اوّلی؛ یعنی مفهوم جزئی، یکی از مصادیق کلی است، نه از مصادیق جزئی. بنابراین، بین این دو سخن مظفر(ره) ناسازگاری وجود ندارد. 
 

[1]. ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، النهایة الحکمة، ص 141تا 143، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1362 ش؛ مظفر، محمد رضا، المنطق، تعلیقه: فیاضی، غلامرضا، ص 100 و 101، مؤسسة النشر الاسلامی، 1428ق.
[2]. البته مرحوم مظفر در آنجا با دقت بیان کرد؛ زیرا چنین می‌گوید:  «مفهوم الجزئی – ای الجزئی بالحمل الاولی- کلی»، المنطق، ص 75؛ ر. ک: النهایة الحکمة، ص 22.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد